سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ |۱۷ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 19, 2024
کد خبر: 1095650
۱۲ تیر ۱۴۰۲ - ۱۰:۵۳
همگرایی در جهان اسلام

حوزه/ اندیشکده رهیافت در مطلبی با عنوان «بررسی تاریخی تجارب همگرایی در جهان اسلام» به بررسی این موضوع پرداخته است.

به گزارش خبرگزاری حوزه، اندیشکده رهیافت در مطلبی با عنوان «بررسی تاریخی تجارب همگرایی در جهان اسلام» اینگونه آورده است:

از زمان استقرار نظام دولت – ملت در سرزمین‌های اسلامی، طرح‌های مختلفی برای همگرایی پیشنهاد شده که برخی از آن‌ها عملی گردیده و برخی دیگر در حد پیشنهاد باقی مانده است.

در این یادداشت مهم‌ترین اتحادها و ائتلاف‌های سیاسی انجام‌گرفته برای همگرایی در جهان اسلام مورد بررسی قرار می‌گیرد که از مهم‌ترین آنها عبارتند از: جمهوری متحده عربی، فدراسیون عربی، اتحادیه عرب و سازمان کنفرانس اسلامی (ولایتی و سعیدمحمدی، ۱۳۸۹: ۱۵۸).

در ادامه به بررسی هر یک از تجارب مذکور در طول تاریخ خواهیم پرداخت تا بتوانیم تجارب همگرایی در جهان اسلام را به خوبی مورد بازبینی قرار دهیم.

جمهوری متحده عربی

در ژانویه ۱۹۵۸ رهبران مصر و سوریه با امضای توافقنامه‌ای وحدت خود در قالب جمهوری متحده عربی را اعلام کردند. متعاقباً فوریه همان سال تشکیل این جمهوری در هر دو کشور به همه‌پرسی گذاشته شد که مورد تأیید اکثریت مردم هر دو کشور قرار گرفت (Peretz, ۱۹۶۳: ۲۲۹). به این ترتیب دو کشور مصر و سوریه بر پایه نظریه فدرالیسم در یکدیگر ادغام گردیدند و قانون اساسی واحدی برای آنها نوشته شد که به موجب آن، سوریه و مصر دو ایالت شمالی و جنوبی جمهوری متحده عربی را تشکیل می‎‌دادند و برای این جمهوری یک رئیس جمهور، یک پارلمان و یک ارتش واحد در نظر گرفته شده بود. بر این اساس جمال عبدالناصر، رئیس جمهور وقت مصر با رأی مستقیم مردم دو کشور به عنوان رئیس جمهور این فدراسیون انتخاب شد (Peretz, ۱۹۶۳: ۳۶).

بنیان‌گذاران حزب بعث سوریه اتحاد با مصر را فرصتی تاریخی برای رسیدن به اصلی‌ترین هدفشان یعنی وحدت اعراب می‌دانستند (اسماعیل، ۱۳۶۹: ۲۵). با این حال آنچه سوریه را به سمت وحدت با مصر سوق می‌داد، تهدیداتی بود که در داخل و خارج، موقعیت آنها را به خطر انداخته بود. در داخل، احزاب مخالف به ویژه کمونیست‌ها در حال قدرت گرفتن بودند (برزین، ۱۳۶۵: ۹۹) و در صحنه بین‌المللی و منطقه‌ای موقعیت بعثی‌ها رو به ضعف نهاده بود؛ این وضعیت که نگرانی را برانگیخته بود، موجب ترغیب این کشور به اتحاد با سوریه شد (نشاشیبی، ۱۳۵۰: ۴۴۵). ضمن اینکه نزدیک شدن به سوریه رهبری مصر بر جهان عرب را تقویت می‌کرد.

با این حال اتحاد مصر و سوریه پس از سه سال و نیم در سال ١٩٦١، با کودتای افسران سوری و جدا شدن سوریه از این جمهوری به فروپاشی منتهی شد. مهم‌ترین عواملی که به شکست این اتحادیه انجامید، بی‌ثباتی سیاسی ناشی از بحران هویت در سوریه، استبداد و خودکامگی افسران مصری و تصمیم عبدالناصر مبنی بر بهبود روابط با آمریکا بود؛ البته عامل جغرافیا را نیز می‌توان در شکست این جمهوری مؤثر دانست؛ به ویژه آنکه رژیم صهیونیستی، دشمن مشترک آنها، در میان آن دو قرار گرفته بود (Abboushi, ۱۹۷۰: ۱۶۱).

فدراسیون عربی

بعد از امضای سند تشکیل جمهوری متحده عربی بین مصر و سوریه، پادشاه اردن از عراق دعوت به اتحاد کرد و دو هفته بعد از اعلام اتحاد مصر و سوریه دو کشور عراق و اردن در ١٤ فوریه ١٩٥٨ تشکیل فدراسیون عربی را اعلام کردند. عراق و اردن با تدوین یک قانون اساسی واحد برای فدراسیون عربی نحوۀ روابط خود را در چارچوب یک فدراسیون مشخص کردند. بعد از تصویب قانون اساسی جدید، شاه عراق به عنوان پادشاه فدراسیون و شاه اردن به عنوان ولیعهد وی منصوب گردیدند. در اساسنامه فدراسیون آمده بود که دو کشور به منظور وحدت در سیاست خارجی، نظام اداری، آموزش نظامی و تشکیل ارتش واحدی به نام ارتش عربی متحد می‌شوند و تشریفات اولیه و مقررات گمرکی میان دو کشور را لغو می‌کنند و در جهت ادغام اقتصادی دو کشور گام برمی‌دارند (Muhammad, ۱۹۶۲: ۷۶).

به رغم توافق عراق و اردن برای اتحاد و علی‌رغم حمایت‌های خارجی از آن، عمر فدراسیون عربی بسیار کوتاه بود. این فدراسیون پس از پنج ماه سرانجام در ١٤ ژوئیه ۱۹۵۸ از هم فروپاشید. علت فروپاشی آن هم بی‌ثباتی سیاسی در عراق بود که در نهایت با کودتای نظامی عبدالکریم قاسم و عبدالسلام عارف، رژیم جمهوری جایگزین رژیم پادشاهی شد و این کشور خروج خود از فدراسیون عربی را اعلام کرد. در بیان علت اصلی شکل‌گیری اتحادیه‌های مزبور باید گفت که مصر و سوریه برداشت مشترکی از تهدیدات رژیم صهیونیستی و فشار انگلیس و آمریکا برای پیوستن به پیمان بغداد را داشتند و لذا اقدام به تشکیل جمهوری متحده عربی کردند. عراق و اردن هم به سبب ستیزه‌جویی‌های مصر و سوریه و موج تهدیدآمیزی که از این ناحیه آغاز شده بود، دست به اتحاد زدند اما پس از تشکیل اتحاد، این دو فدراسیون نتیجه لازم را به دست نیاوردند و از این رو پایه‌های آنها متزلزل گردید و متلاشی شدند (ولایتی و سعیدمحمدی، ۱۳۸۹: ۱۶۰).

اتحادیه عرب

در طول جنگ جهانی دوم، ملی‌گرایی عربی با هدف اولیه اتحاد همه اعراب فارغ از باورهای دینی آنان، مورد توجه بعضی از دولت‌های عرب قرار گرفت. این موضوع با توجه به رشد جنبش صهیونیسم در فلسطین اهمیت بیشتری پیدا کرد. انگلستان نیز برای حفظ منافع خود با تشکیل یک اتحادیه عربی موافق بود و از این رو، عرب‌ها را به این کار تشویق می‌کرد؛ این حمایت سرانجام به تشکیل اتحادیه عرب منجر شد. در واقع پس از ارائه طرح‌های مختلف همگرایی مانند «سوریه بزرگ» و هلال خضیب که در نهایت با ناکامی روبه‌رو گردید، با امضای موافقت‌نامه تشکیل جامعه کشورهای مستقل عربی در سال ١٩٤٤ و تدوین منشور جامعه عرب در سال ١٩٤٥م اتحادیه عرب بر اساس نظریه ارتباطات و متشکل از ۷ کشور مصر، عربستان، سوریه، عراق، اردن، لبنان و یمن به وجود آمد. در ادامه این روند و در فاصله سال‌های ۱۹۵۳ تا ۱۹۹۳م کشورهای لیبی، سودان، مغرب، تونس، کویت، الجزائر، بحرین، قطر، امارات متحده عربی، عمان،موریتانی، سومالی، سازمان آزادی‌بخش فلسطین، جیبوتی و کومور به این موافقتنامه پیوستند.

منشور جامعه عرب هدف اصلی اتحادیه را تحکیم روابط بین دولت‌های عضو، هماهنگ کردن برنامه‌های سیاسی آنها، حفظ استقلال و حاکمیت ملی اعضا و توجه عمومی به مسائل و منافع کشورهای عربی بیان کرده است؛ با این حال باید گفت که دو هدف اساسی در فرایند تشکیل این اتحادیه مدنظر بوده است:

  • تشکیل جبهه متحد در مقابل بازگشت استعمار انگلیس و فرانسه؛
  • جلوگیری از تشکیل دولت یهود در فلسطین.

اگرچه اتحادیه عرب توانسته است در برخی زمینه‌ها به گسترش همگرایی در میان اعضای خود کمک کند اما نتوانسته است به همگرایی سازنده و کارآمدی نظیر اتحادیه اروپا دست یابد. عدم حمایت از طرح‌های همگرایی میان اعضا، ناتوانی در حل اختلافات کشورهای عضو به ویژه در زمینه مسائل عراق، لبنان و فلسطین و عدم موفقیت در اجرای کامل موافقت‌نامه‌های اقتصادی میان دولت‌های عربی از نشانه‌های بارز این ناتوانی است (ولایتی و سعید محمدی، ۱۳۸۹: ۱۶۱).

سازمان کنفرانس اسلامی

ملک سعود پادشاه عربستان به منظور مهار اندیشه‌های ناصر در سال ١٩٦٠ خواستار آن شد که برای حل مشکلات جهان اسلام کنفرانسی با حضور شخصیت‌های بزرگ اسلامی که برای انجام مناسک حج عازم آن کشور بودند برگزار گردد. بر این اساس، در سال ١٩٦٥ کنفرانسی با شرکت ۱۱۵ شخصیت اسلامی از ۳۵ کشور جهان اسلام تشکیل و ضرورت برگزاری اجلاسی از سران کشورهای اسلامی مطرح گردید که توسط شرکت‌کنندگان تصویب شد.

آتش‌سوزی مسجدالاقصی در سال ١٩٦٩م که توسط صهیونیست‌ها صورت گرفت، فرصت مناسبی را برای ملک فیصل و همفکرانش در سایر کشورهای مسلمان فراهم کرد تا با انجام تبلیغات گسترده، زمینه‌های لازم را برای تشکیل اولین اجلاس سران کشورهای اسلامی تحت عنوان دفاع از بیت‌المقدس فراهم کنند. نخستین جلسه رسمی سازمان کنفرانس اسلامی در سپتامبر ١٩٦٩م با شرکت سران ۲۶ کشور اسلامی در رباط پایتخت مراکش تشکیل شد. به دنبال برگزاری این اجلاس وزرای امور خارجه کشورهای اسلامی در سه نشست پیاپی شرکت کردند که سرانجام پیش‌نویس تأسیس سازمان کنفرانس اسلامی در در سومین نشست آنها در جده تنظیم و تصویب شد.

گسترش وحدت اسلامی، همکاری میان کشورهای عضو در زمینه‌های اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و علمی، مبارزه با تبعیض نژادی و استعمار و حمایت از حقوق مردم فلسطین از جمله اهداف مندرج در منشور این سازمان به شمار می‌رود. سازمان کنفرانس اسلامی که بر اساس نظریه ارتباطات شکل گرفت، با ۵۷ کشور عضو و پشتوانه‌های مادی و معنوی آنها از جمله منابع عظیم نفت و گاز و نیروی انسانی فراوان بزرگترین تشکل اسلامی در سطح جهان محسوب می‌شود. با این حال، به دلیل ضعف‌های درون‌سازمانی و گفتمان حاکم بر روابط بین‌الملل که مبتنی بر تقابل اسلام و مسیحیت است، این تشکل بعد از گذشت حدود ٤٠ سال از تأسیس آن، تاکنون نتوانسته است به اهداف مندرج در منشور خود دست یابد.

سازمان کنفرانس اسلامی که فلسفه وجودی آن حمایت از ملت فلسطین و پایان دادن به تعدیات رژیم صهیونیستی بوده است، به دلیل افزایش دامنه فشارها، تهدیدات و تجاوزات خارجی ضد مسلمانان، به ویژه بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر که اشغال عراق توسط آمریکا و انگلیس و تجاوز رژیم صهیونیستی به لبنان و غزه از آخرین نمونه‌های آن به شمار می‌رود، نه تنها از رسیدن به اهداف اصلی خود بازماند؛ بلکه تعدادی از اعضای آن مانند مصر، اردن، امارات، قطر، آذربایجان و برخی از کشورهای آسیای میانه با رژیم صهیونیستی آشکار و پنهان رابطه برقرار کردند و با این اقدام خود آن رژیم را به تعقیب سیاست‌های تجاوزکارانه‌اش ضد جهان اسلام تشویق و ترغیب کردند. در بررسی علل ناکارآمدی و ضعف سازمان در اثرگذاری بر سیر تحولات بین‌المللی می‌توان به وجود نظام‌های سیاسی ناهمگن، وابستگی سیاسی غالب اعضا به قدرت‌های بزرگ، جناح‌بندی‌های درون سازمان، تفاوت‌های مذهبی و فرقه‌گرایی دینی اشاره کرد. علاوه بر این، نگاه کشورهای اسلامی به سازمان کنفرانس اسلامی متفاوت از یکدیگر بوده و هریک در صدد تأمین منافع و امنیت ملی خود است.

منابع

  1. ولایتی، علی اکبر و رضا سعیدمحمدی (۱۳۸۹)، تحلیل تجارب همگرایی در جهان اسلام، فصلنامه دانش سیاسی، سال ششم، شماره اول، ص۱۷۹-۱۵۱
  2. Peretz, Pon (۱۹۶۳), The Middle East Today, New York: Holt, Rinehart and Winston, INC.
  3. Abboushi, W. (۱۹۷۰), Political Systems of the Middle East in the ۲۰th Century, New York: Odd, Mead

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha