اشاره؛
پاییز ۱۴۰۱، یادآور روزهای تلخی است که دشمن جمهوری اسلامی ایران با جنگ ترکیبی و جنگ شناختی، پا در میدان گذاشت و با استفاده از ظرفیت رسانه توانست جمعی از نوجوانان و جوانان فریب خورده را با خود همراه کند تا به اهداف خود دست پیدا نماید.
این روزها، سالگرد همان فتنه و اغتشاش است و به این مناسبت، گفت و گویی را با یکی از کارشناسان عرصه رسانه و فضای مجازی ترتیب دادیم تا به زوایای رسانه ای آن اتفاق بپردازیم.
مصاحبه ای که می خوانید، ماحصل گفت و گوی ما با آقای عبدالمجید تناور است که تقدیم شما می شود :
* ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، در ایام سالگرد اغتشاشات پاییز ۱۴۰۱ هستیم و به این فتنه و اغتشاش میتوان از زوایای گوناگون پرداخت؛ اما در این گفت و گو قصد داریم به زوایای رسانه ای آن بپردازیم. در ابتدا ارزیابی خود را از عملکرد رسانه های ضدانقلاب و فارسی زبان در این اغتشاش بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم - رسانهها و مخصوصا رسانههای نوین از زمانی که شکل گرفتهاند به نحوی ابزار قدرت شدهاند؛ از این باب که حاکمان، مدیران، مسئولان و کسانی که صاحب قدرت هستند برای اینکه در قدرت بمانند و یا به قدرت برسند، نیاز دارند که جمعی را با خودشان همراه کنند. رسانههای جمعی هم از باب اینکه مخاطب کثیر و زیادی دارند و افکار عمومی را مورد تخاطب خودش قرار میدهد و قابلیت این را دارند که همراهی ایجاد کنند؛ لذا همیشه مورد طمع صاحبان قدرت بوده و هستند.
اتفاقات سال گذشته و یا به تعبیر دقیقتر، اغتشاشات و بلوایی که ایجاد شد از این امر مستثنا نیست و رسانههایی هم که در این زمینه حضور داشتند، مخصوصا رسانههای ضدانقلاب و رسانههای استکباری به تعبیر دقیق سنگ تمام گذاشتند؛ از روایت جزء به جزء ماجرا تا تعریف ماجرا و تا اینکه در مخاطب برداشتی را ایجاد کنند که مورد انتظار خودشان هست.
از حجم تولیدات میتوان گفت که روزانه یک حجم بسیار سنگینی بوده است. در برخی از آمارها داشتیم که روزانه بیش از ۱۰۰ تا ۱۵۰ پست در یک صفحهی اینستاگرامی بود که شاید خیلی حرفهای هم نبود. مثلا یک صفحهی اینستاگرام باید ۱۰-۱۵ یا ۲۰ پست بگذارد ولی آن اوایل آماری را داشتیم که برخی از این صفحهها که صفحات ضدانقلاب و رسانههای استکباری بودند، بیش از ۱۰۰ تا ۱۵۰ پست راجع به موضوعات این اغتشاشات در ایران رپورتاژ میرفتند. این حجم ماجراست.
از لحاظ کیفیت و نوع تولیدات هم شاهد این بودیم که هم از ابزار تخصصی استفاده میکردند، یعنی مثلا رسانههای فاخرتر، از اینکه در سینما استفاده کنند، سلبریتیها را به کار بگیرند، صاحبان هنر و رسانه را وارد ماجرا کنند و هم اینکه در واقع از مبتدیان و کسانی که شاید خیلی توانمندی در حوزهی تولیدات رسانهای ندارند ولی میتوانند تولیدات مختصر و جزئی داشته باشند که بخشی از آن خود آشوبگران و بخشی هم خبرنگاران در صحنه بودند.
پس هم از لحاظ کیفیت متنوع بودند و هم از لحاظ حجم؛ حجم تولیدات آنان حجم بسیار زیادی بود که میتوان گفت برای این ماجرا سنگ تمام گذاشتند و میبینیم که عملکرد همگانی داشتند، یعنی شاید یک پیمان نانوشته از طرف ما و از طرف خودشان بود، شاید یک توافق و تعهد و پیمان همقسمی که برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی و مردم ایران داشتند. ما شاهد این اتفاق در رسانهها بودیم.
* متشکرم. از صحبت های شما می توان این طور نتیجه گرفت که رسانه های ضدانقلاب و فارسی زبان در کار رسانه ای خود برای اغتشاشات ایران، عملکرد خوبی داشتند و توانستند بخشی از جامعه هدف خود را نیز با خود همراه کنند.
میخواهم بدانم آنها چه میکنند که در رسانههایشان موفق هستند و ما چه باید کنیم تا موفقیت مان بیشتر شود؟
موفقیت نسبی است. ما اگر هدفگذاری را مشخص کنیم و موفقیت را رسیدن به هدف قلمداد کنیم، شاید یک معیاری برای ما باشد که بگوییم موفق هستند یا نه.
اینکه به برخی از موضوعات دست یافتند درست است، اما با توجه به هدفی که داشتند، شاید بتوانیم بگوییم که موفق نشدند؛ چون هدفگذاری که دشمن در این زمینه داشت، به آشوب کشیدن و در واقع تکه و پاره کردن نقشهی ایران بود. یعنی مشخصا از سالهای قبل از تئوریها و اندیشکدههایشان و حتی در برخی از مقالات ژورنالشان، برخی از تئوریپردازهای یهودی - اسرائیلی نوشته بودند که آشوب باید به داخل ایران کشیده شده و اقوام مختلف در این آشوب شرکت کنند و ما نقشهی ایران را از حاشیه تکه کنیم. این عملی نشد؛ یعنی به این هدف نرسیدند؛ در صورتی که تمام رسانههایشان با همین هدف داشتند جلو میرفتند.
پس از این لحاظ موفقیتی حاصل نکردند، اما اینکه ضعف در عملکرد داشته باشند نبود؛ یعنی از لحاظ رسانهای تمام توان و قوای خودشان را پای کار ماجرا آوردند اما به هدف مطلوبشان نرسیدند.
این رسانه ها، هدفهای میانی هم داشتند، مثل اینکه تأثیرگذار باشند؛ یعنی یکی از اهداف اصلی رسانه تأثیرگذاری و تغییر رفتار در مخاطب است که در همهی رسانهها پیگیری میشود. یعنی هر صاحب رسانه از بدو تأسیس رسانهاش به دنبال این است که یک تأثیر میدانی داشته باشد؛ چه خبرگزاری باشد، چه سینما باشد، چه رسانههای نزدیک هنریتر باشد؛ همه به دنبال تأثیرگذاری هستند که این تأثیرگذاری در واقع مراتب مختلف دارد، از تغییر رفتار، تغییر گرایش، تغییر باور و عقیده که هر کدام از این اتفاقات بیافتد و به تغییر رفتار برسد خودش را موفق میداند.
این رسانه ها از این نظر موفقیتهای زیادی داشتند؛ چراکه بخشی از جامعهی نوجوان و جوانی که در اغتشاشات حضور داشتند حاصل پمپاژ خبری رسانههای غربی، استکباری و ضدانقلاب بودند. از این منظر میتوان گفت که موفق بودند.
عوامل موفقیت آنها هم پایبندی به برخی از اصول فعالیت های رسانه ای است؛ هر چند وقتی اوضاع کمی بههم ریخته میشود حتی شاهد خرابکاری رسانهای آنها هم هستیم. یعنی شاید خیلی استخواندار نباشند ولی میبینیم که سالها تجربه در رابطه با این موضوعات را دارند، سالها تجربهی فتنهانگیزی را دارند، سالها تجربهی این را دارند که ذهن مخاطب را چطور از اصل ماجرا دور کنند. تکنیکهای بسیار زیادی را میدانند، تجربه کردهاند، آزمودهاند و در این اتفاق هم به کار بردهاند. استفاده از این تکنیکها در حوزهی عملیات روانی، عملیات رسانهای و عملیات شناختی، شبکههای اجتماعی، جریانسازی و تشکیلات مشارکت عمومی، یعنی تولید محتوا از طریق مشارکت عمومی... . ما میبینیم که بخش زیادی از تولیدات محتوا، همین تولیداتی بود که افرادی که در کف میدان حضور داشتند با موبایلهای خودشان تولید کردند و این رسانهها دوباره این تولیدات را در چرخهی بازپخش آوردند و شاید بدون اینکه هزینهای صرف تولید محتوا کنند، روزانه هزاران کلیپ داشتند که میتوانستند از اینها استفاده کنند و با یک تیتر از تمام آن تصویر، تمام آن محتوا و تمام آن ویدیو برداشت هدفمندی داشتند.
یک بخشی از موفقیت آنها پایبندی به همین اصول رسانهای، اصول خبری و اصول حرفهای بود.
حجم بالای تولید هم داشتند، در حدی که اگر کسی وارد فضای مجازی ایران میشد بینصیب از اخبار تولید اینها نمیشد. یعنی اگر ما نگاه کنیم یک نفر در طول روز چند ساعت فضای مجازی و یا مصرف رسانهای دارد و چند تا محتوا تولید میکند قطعا بخش زیادی از این محتوا، محتوایی بود که از این باب تولید شده بود.
بخش دیگری از موفقیت رسانهای آنها از نزدیک روایت کردن است و یا اینکه به مخاطب اینطور وانمود کنند که ما از نزدیک روایت میکنیم.
بیان کردم که شاید رسانههای استکباری بیگانه هزینهای نکرده بودند، همان افرادی که در اغتشاشات حضور داشتند، تولید محتوا را انجام میدادند و اینها استفاده میکردند و این را مینمایاندند که ما کف میدان و در کنار شما هستیم و به اغتشاشگران این را القاء میکردند که ما رسانهی شما هستیم و هر اتفاقی را میتوانیم گزارش دهیم و این ارتباط بین افراد کف میدان و رسانهها کاملا مشخص بود. در واقع یک جور رسانهی بحران شکل داده بودند و این هم یکی از عوامل موفقیت آنها بود.
عامل دیگری که شاید بتوان به آن اشاره کرد، گسترهی تولیدات است؛ اینکه به روایت ماجرا در خود میدان اکتفا نمیکنند.
وقتی ماجرا وسط میدان روایت شد و یا یک کلیپی تولید شد، ساعتها آن را تحلیل میکنند، روزها دوباره آن را مورد بررسی از جوانب گوناگون قرار میدهند.
اگر دروغ باشد، آنقدر خوب به این دروغ میپردازند که تبدیل به باور میشود و برای آن دروغ مصادیق دیگری پیدا میکنند. یعنی یک خط خبری که احساس میکنند که در آن موفقیتی دارند، اینطور نیست که رها کنند؛ بلکه آن خط خبری را تبدیل به یک جریان اصلی و یک ابَر روایت میکنند و برای آن ابَر روایت مصادیق متعددی پیدا میکنند و مثلا میگویند نظام ظلم کرده است. این خط اصلی است و برای این ابَر روایت، هزاران مصداق پیدا میکنند و هر روز آن را بازپخش میکنند. اینجا میبینید که ظلم کرده است، آنجا میبینید که ظلم کرده و مصادیق متعددی را شاهد مثال میآورند و مخاطب کم کم میپذیرد که این اتفاقات یک تک اتفاق نبوده است؛ یعنی اگر مثلا ظلمی اتفاق افتاده است یک تک اتفاق و یک اشتباه نبوده است، بلکه یک سیستم است که دارد ظلم ایجاد میکند.
یکی دیگر از کارهایی که رسانههای غربی و استکباری و ضدانقلاب انجام دادند که در صحبتها هم بیان شد، این است که به تولیدات حرفهای هم اکتفا نکردند، یعنی به تعبیر خودمان که میگوییم مردم باید مشارکت داشته باشند، این تولیدات را در بستر شبکههای اجتماعی به تولیدات متکثر خیلی زیاد و شبکهای تبدیل کردند، یعنی یک جریان اجتماعی از دل این تولیدات رسانهای بیرون آوردند. مثل اینکه یک اپیدمی شکل میگیرد، یا به تعبیر علوم اجتماعی و یا جامعهشناسی، تبلیغات یک «سرایت روانی» اتفاق میافتد. یعنی یک حادثه است، شما آن را بازنمایی میکنید و یا خود فرد آن حادثهای که برای او اتفاق افتاده را بازنمایی میکند و هزاران نفر دیگر شبیه به آن حادثه را در محیطهای دیگر بازنمایی میکنند که شما از همین سرایت روانی میبینید که کمپینسازی و یا چالشهای متعدد در حوزههای شبکه های اجتماعی از دل همین مفهوم «سرایت روانی» اتفاق افتاده است و یا به تعبیر عامیانه جوّگیری است.
وقتی شما در جوّ خاصی قرار بگیرید رفتاری را از خودتان بروز میدهید که در حالت عادی ممکن است آن رفتار را از خودتان بروز ندهید.
وقتی این جوّگیری سیستماتیک میشود، یعنی برنامهریزی شده است، در موقعیتی قرار میگیرید که ناخودآگاه و یا از طریق شبکههای اجتماعی آموزش دیدهاید که چه کنش رسانهای داشته باشید. یعنی ما افرادی را در کف میدان داریم که در اغتشاشات حضور پیدا میکنند، بدون اینکه یک ساعت کلاس خبرنگاری رفته باشند؛ ولی میدانند که چطور خبر تهیه کنند و چه خبرهایی به درد این شبکهها و رسانههای معاند میخورد.
اتفاقات خیلی زیادی هم در این اغتشاش افتاد؛ مشاهده میشد که حتی خبرنگاران حرفهای این رسانهها با برخی از دستگیرشدگان در ارتباط بودند، یعنی بعد از اینکه خبری را برای این رسانهها ارسال میکردند، یک خبرنگار با اینها همراه میشد و به نحوی آموزشهای ضمن اغتشاش - مثل آموزشهای ضمن خدمت - به این افراد داده میشد که اگر میخواهید خبر بفرستید، زاویه این باشد، جمعیت اینطور باشد، اگر این شعارها در آن باشد بهتر است و ما بیشتر میتوانیم پخش کنیم و به نحوی صحنهی اغتشاشات که یک صحنهی خارج شده از حالت عادی هست، صحنهی مناسبی میشد که شما بتوانید هزاران خبر را از آن استخراج کنید و این اتفاق را رقم زدند. یعنی به واسطهی حضور نوجوانان و جوانانی که معترض بوده و تبدیل به اغتشاشگر شدند، کارهای رسانهای و کارهای تولید خبری را از طریق همین افراد انجام دادند که این هم یکی از عوامل موفقیت آنها بود.
نکتهی بعدی اینکه یک اتفاقنظر برای پوشش دادن اخبار ایران با این سطح از حجم و با این سطح از خشونت بود و این اتفاقنظر در تمام رسانهها و شبکههای اجتماعی دیده میشد.
ما حتی بعد از این اغتشاشات ایران، اغتشاشات پاریس و انگلیس را داشتیم و میبینیم که خط قرمزهای رسانهای اجازه نمیدهد که شما هر نوع خبری را در شبکههای اجتماعی منتشر کنید.
آنها اجازه نمیدهند که تا یک حدی از خشونت را منتشر کنید؛ ولی برای موضوع ایران تمام خط قرمزهایی که علیه جمهوری اسلامی و علیه انقلاب اسلامی بود را برداشته بودند و شما میدیدید که در رسانه مثلا یکی از مأموران انتظامی که بر سر او هجمه بردند و حتی او را آتش زدند، به راحتی در شبکههای اجتماعی پخش میشود ولی در حالت عادی در شبکههای اجتماعی چنین خشونتی اصلا اجازهی انتشار پیدا نمیکند و این سطح خشونت در شبکههای اجتماعی منجر میشد که بازتولید رفتار در کف اجتماع میکند. یعنی همان اثرگذاری و اثر «سرایت روانی» که اتفاق میافتاد، دوباره منجر به یک اتفاق مشابه دیگری میشد و همینطور این دومینو ادامهدار میشد.
نکتهی بعدی استفاده از امکانات و ابزارهای فناوری اطلاعات بود. در شبکههای اجتماعی که ما تعبیر به اپلیکیشنها و نرمافزارهایی میکنیم که قابلیت مهندسی، دستکاری و قابلیت استفاده از هوش مصنوعی دارند، ما شاهد بودیم که در فضای توئیتر تا قبل از این اغتشاشات اگر مثلا یک حجم مشخصی از محتوا در آن تولید میشد و یا افراد و اکانتهای مشخصی در این فضا فعالیت میکردند، بعد از این اتفاق، روزانه چندین هزار نفر که برخی از آمارها تا ۱۰-۱۵ هزار اکانت جدید در این اپلیکیشن و نرمافزار شبکههای اجتماعی اعلام کرده اند که همه به نفع آن هشتگی بودند که تولید شده بود و به نحوی اکثریتنمایی اتفاق میافتاد؛ یعنی اگر یک عرصهی کارزاری را در نظر بگیرید که یک عده موافق و یک عده مخالف نظام هستند و در حالت طبیعی دارند گفتگو میکنند و تعامل محتوایی دارند، یک حجم زیاد روزانه چندین هزار نفر اکانت هستند که وارد این فضا میشوند و همه شعار زن، زندگی و آزادی را میدهند و اکثریتنمایی پیدا میکنند که این اتفاق را به نحو دیگری رقم بزنند.
ما همین را در حوزهی اینستاگرام داریم. هوش مصنوعی اینستاگرام و یا مهندسی که اینستاگرام دارد، بازتولید محتوایی که راجع به اغتشاشات ایران هست به شدت بیشتر پخش میشود تا محتوایی که شاید پاسخ به این شبهه باشد. این هم استفاده از امکانات و نرمافزارهایی بود که در این زمینه وجود داشت و این هم یکی از عواملی است که اشاره کردیم.
کسی که صاحب رسانه هست طبیعتا دسترسیهای بیشتری دارد و از آن دسترسی هم برای رسیدن به هدفش استفاده میکند. دشمن هم این دسترسی را داشت و برای رسیدن به هدفش میبینیم که نهایت استفادهی خودش را کرد و حتی جاهایی از خط قرمزهای خودشان هم عبور کردند و گاف رسانهای برای خودشان هم شدند، مثل قضیهی شهادت حاج قاسم که وقتی ادعای آزادی اطلاعات داشتند، با انتشار تصاویر حاج قاسم تمام صفحات را مسدود میکردند و حتی از اصول حرفهای خودشان هم عبور کردند تا به هدف و مقصد خودشان برسند.
اینجا هم همینطور بود و برخی از مثالها را عرض کردم که چطور از خطوط قرمز تأیید محتوای خودشان عبور کردند برای اینکه به جمهوری اسلامی و نظام اسلامی ضربه بزنند و افکار عمومی مردم را به چالش بکشند.
* به عوامل خوبی اشاره کردید؛ در کنار این عوامل، از تکنیک ها و حربه های رسانه ای که رسانه های ضد انقلاب و فارسی زبان برای اقناع مخاطب از آن بهره بردند هم نکاتی را بفرمایید.
بله. تکنیکهای رسانهای عناوین مختلفی دارد. یکی از تکنیکها، تکنیک اقناع است، عملیات روانی هم تکنیکهای منحصربهفرد خودش را دارد، عملیات شناختی، برخی از تکنیکها و رفتارهای رسانهای را جهتدهی میکند؛ اما ما شاهد این هستیم که ترکیبی از این تکنیکها در عملیات رسانهای اتفاق افتاد.
برخی از تکنیکها خودشان نظریات رسانهای هستند؛ یعنی در واقع نظریهی رسانهای ست که تبدیل به رفتار رسانهای شده است.
به عنوان مثال، برجستهسازی، یکی از نظریه های رسانهای هست که چه بخواهیم و چه نخواهیم هر رسانهای به هر موضوعی بپردازد، آن موضوع را برجسته کرده است.
حالا اگر ما با مهندسی داده و محتوای خودمان به نحوی حالت اغراق به آن موضوع بدهیم، یک تکنیک به آن اضافه شد، یعنی هم برجستهسازی و هم اغراق .
همچنین اگر پارهحقیقتگویی داشته باشد، یعنی بخشی از حقیقت را بگوییم و بخشی از حقیقت که به نفع ما نیست را نگوییم؛ به این معنا که اصل و واقعیت ماجرا را نگوییم ولی بخشی از حقیقت را گفته باشیم، به واسطهی آنکه بخشی از حقیقت را گفتیم، مخاطب ما باور میکند و کل داستان ما را واقعی میپندارد که این هم یک تکنیک پارهحقیقت است .
همینطور تحریف واقعیت را داریم. یعنی علاوه بر اینکه پارهحقیقتگویی شده، آن بخش ناگفتهی حقیقت به یک روایت تحریفی از ماجرا تبدیل شده است. یعنی یک داستانپردازی اتفاق افتاده که به خاطر اینکه بخشی از حقیقت در ابتدای خبر آورده شده است، مخاطب فکر میکند که بقیهی ماجرا درست است، در صورتی که یک خبر و یک داستان تحریف شده است.
یا تکنیکهای دیگری که در این زمینه استفاده کردند مثل برچسبزنی، القاب و الفاظ که بار معنایی خاصی دارند، نسبت به اشخاص، افراد و یا سازمانهای متعدد، مثلا در خصوص حوزهی علمیه، طلاب، سپاه پاسداران، نیروهای امنیتی، نیروهای انتظامی، بسیجیان و افراد مختلف که در این زمینه هستند با تکنیک برچسبزنی در ذهن مخاطب این ایجاد میشود که فردی که روبهروی شما ایستاده، همان کسی است که این برچسب را دارد.
مثلا شما فکر کنید یک برچسب «بیمنطق» به فردی زده میشود، شما هر گاه این فرد را ببینید این برچسب همراه او میآید که این فرد بیمنطق است و نباید با او حرف بزنم و فقط باید او را بزنم. میبینیم که همین اتفاق در مورد نیروهای انتظامی، نیروهای امنیتی و نیروهای حافظ امنیت افتاد و برچسبهای زیادی به این عزیزان زده شد که در شبکههای اجتماعی و در فضای مجازی برای مخاطبین نسبت به این افراد یک حالت منفی پیدا میشد که حتی بعد از تحلیل فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، وقتی تحلیل احساسات اتفاقات میافتد، میبینیم که بار خیلی زیادی از این احساسات، احساسات منفی و احساسات تنفر است؛ به این معنا که گاهی خشم و تنفر آنقدر در جامعه زیاد میشود، قبل از اینکه جرقهای زده شود و یا اتفاقی بیافتد، همه برای دعوا آماده هستند. وقتی بار خشم و تنفر زیاد شده باشد، یک اتفاق عادی اتفاق نمی افتد.
مثلا شما در یک صف ایستادهاید و یک نفر وارد صف میشود، شما دو راه دارید؛ یا میتوانید با او دیالوگ کرده و او را متقاعد کنید و یا همان ابتدا وارد دعوا شوید.
وقتی شما حالت روانی و حالت اجتماعی را به سطحی از تنفر و سطحی از کینهتوزی و سطحی از خشم رسانده باشید، دیگر این دیالوگ اتفاق نمیافتد و از همان ابتدا وارد مرحلهی خشونت میشود که ما اغتشاشات سال گذشته را داشتیم که شاید در موارد قبل در سالهای ۹۶ و یا ۹۸ تجمعاتی برگزار میشد و ساعات پایانی تبدیل به درگیری میشد ولی سال گذشته از همان ابتدای تجمعات، شاهد این موضوع بودیم که درگیری شکل میگرفت، یعنی جمع میشدند که درگیری ایجاد شود و این یک نکتهی قابل تأمل بود.
تکنیکهای رسانه ای خیلی زیاد است و ما بیش از ۱۰۰ تکنیک عملیات روانی داریم که معمولا به صورت ترکیبی استفاده میشود.
یکی از تکنیک ها، تکنیک قطره چکانی هست. مثلا یک اتفاقی افتاده و برای اینکه ذهن مخاطب با شما همراه شود، کم کم یکسری اطلاعات را به او میدهید و این قطره چکانی بودن، از حساسیت ماجرا میکاهد. این برای زمانی است که آنها میخواهند یک اتفاقی را بیان کنند که شاید آن اتفاق خیلی به نفع جبههی دشمن نباشد، در آن صورت تمام واقعیت را راجع به آن موضوع نمیگویند. مثلا میگویند که یک اتفاقی افتاده است و دیگر راجع به آن چیزی گفته نمیشود تا مخاطب کم کم آمادگی ذهنی پیدا کند و یا اینکه به نوع دیگری این تکنیک استفاده شود و برای اینکه مخاطب را بیش از اندازه حساس، ماجراجو و کنجکاو کند که چه اتفاقی افتاده است و در این زمانی که او حقیقت کامل را نمیگوید خیلی داستانسرایی اتفاق میافتد، داستانسراییهایی که شاید تبدیل به روایت اول ماجرا هم بشود.
بعد از اینکه دهها روایت از یک اتفاق شکل گرفت، بار روانی به ۱۰ روایت تعلق میگیرد و به یک روایت تعلق نمیگیرد. نحوهی استفاده و بهکارگیری هر کدام از اینها در شرایط مختلف، متفاوت است که باید به نیّت استفاده کنندگان و بهکارگیرندگان این تکنیکها برسیم که چه نیّتی را پشت سر دارند.
* جنابعالی اغتشاشات سال گذشته را رصد میکردید و میخواهم بدانم چه اتفاق عجیبی در این اغتشاش دیدید که متمایز از سایر اغتشاشات بود؟
ما حوادث مشابهی در این چند سال داشتیم؛ از حادثهی کوی دانشگاه سال ۷۸ تا اغتشاشات سال ۸۸ و تا برنامههایی که سال ۹۶ و ۹۸ و سال ۱۴۰۱ از سوی دشمنان ایجاد شد.
بنمایهی تمام اینها چند موضوع هست؛ اول اینکه نقشهی دشمن است. یعنی برخی اتفاقات برنامهریزی شده افتاده است و در این برنامهریزی، خیلی از اتفاقات غیربرنامه ریزی شده هم به وقوع می پیوندد و اتفاقاتی است که در واقع مصداق همین ضرب المثل معروف است که در دعوا حلوا خیرات نمیکنند.
خیلی از اتفاقاتی که در این بستر میافتد شاید برنامهریزی شده نباشد ولی وقتی آدم به کلان ماجرا نگاه میکند، میبیند برای اینکه این دعوا اتفاق بیافتد برنامهریزی شده است.
اما نکتهای که در موضوع اغتشاشات ۱۴۰۱ قابل اهمیت و قابل توجه بود، این است که ما شاهد این هستیم که در واقع با قشری مواجه شدیم که این قشر به تعبیری نوجوان و یا جوان یا افرادی بودند که قاطبهی آنها پیگیر یک ایدئولوژی سیاسی برای یک تغییر سیاسی نبودند.
اگر به سال ۷۸ نگاه کنید، بالأخره قشر دانشجو پای کار بود، یک مطالبهی صنفی به یک موضوع تبدیل شد که دامنهی خیابان را هم گرفت و اتفاقاتی رقم خورد.
سال ۸۸، انتخابات سیاسی است که یک ایدئولوژی پشت خودش داشت که یک جریان قبول و یک جریان رد بود و این رد و قبول منجر به حوادثی شد.
همینطور موضوعات سال ۹۶ و ۹۸ یک اعتراض اجتماعی بود که جریانات مختلف و احزاب مختلف در آن خودنمایی میکردند، اما اینجا شروع حرکت با یک حرکت و یک حادثه و اتفاقی بود که اجتماعی به نظر میرسید اما افرادی که حضور داشتند و صحنهگردانی میشدند، دارای ایدئولوژی مشخصی نبودند.
نمیگویم صحنهگردانی میکردند، چون میتوان گفت افراد شاخص و افراد سرشاخه، مهرههای آگاه بودند ولی افرادی که صحنهگردانی میشدند، آگاهی درستی نداشتند.
با برخی از این افراد که صحبت میکردیم، هدفهای مختلف و رویکردهای مختلف و انتظارات مختلفی داشتند و نمیشد گفت که یک جمع واحد هستند اما در اینکه باید مخالفت کنند به توافق رسیده بودند و مخالفت خودشان را هم به بدترین شکل بروز داده بودند.
همیشه در مثالهای ورزشی گفته میشود شما اگر با یک آدم حرفهای وارد تُشک شوید، احتمال آسیبدیدگیتان خیلی کم است، چون حرفهای است، او تکنیکها را میداند، شما هم تکنیکها را بلدید که چطور یک ضربه را بزند صحیحتر است. این موضوع در ورزشهای رزمی بیشتر بیان میشود، ولی وقتی با یک انسان آماتور وارد تُشک میشوید، قطعا احتمال آسیبدیدگی شما خیلی بیشتر میشود. چرا؟ چون او فضای مسابقه و مبارزه را نمیداند.
میتوان گفت که این اتفاق در اغتشاشات سال ۱۴۰۱ نمایان بود. یعنی با افرادی مواجه بودید که فضای اعتراض سیاسی، مدنی و یا اینکه اگر حقی از آنها ضایع شده به آن حق برسند، اصلا به این فضا قائل نبودند.
از اینکه چطور یک شیشهی بانک را پایین بریزند، از اینکه چطور یک سطل زباله را آتش بزنند و از اینکه چطور یک خیابان را ببندند و چطور ابزار اغتشاشات را آماده کنند، مثلا کوکتل مولوتوف آماده کنند، آموزشهایی که در شبکههای اجتماعی داده میشد، آموزشهایی که معاندین و دشمنان به نیّت اینکه دامنهی اغتشاشات را هر چه بیشتر هیجانی کنند و هر چه بیشتر رادیکالتر کنند، این آموزشها از آموزشهای تدافعی بود، اینکه شما چطور در بازجوییها اطلاعات ندهید، این آموزشها بود، اینکه چطور از دست نیروهای امنیتی و انتظامی فرار کنید، اینکه چطور آسیب بیشتری وارد کنید. یعنی آموزشهای کامل فردی بود که میخواهد وارد یک عملیات میدانی شود و میبینیم که این آموزشها دست به دست میچرخید.
یعنی شاید افراد در روزهای ابتدایی این آموزشها را ندیده بودند و تلفات هم در روزهای ابتدایی خیلی بالا بود ولی بعد از این حادثه میبینیم که با توجه به این آموزشها که مهارتهای بیشتری هم پیدا کردند، از نیروهای امنیتی تلفات بیشتری را داشتیم.
اگر در اغتشاشات سال ۱۴۰۱ نگاه کنید، میبینید که ما شهدای زیادی را دادیم. یعنی از ابتدای این حوادث تا پایان سال میبینیم که شهدای زیادی تقدیم شد، از این باب که نیروی امنیتی و نیروی انتظامی قائل به حرکت مسلحانه و برخورد با این اغتشاشگران به شکل مسلحانه نبود؛ ولی اغتشاشگران به دنبال ضربه زدن، خسته کردن، ایجاد فرسایش و در واقع تلفات گرفتن بودند که ما در شهرهای متعدد شاهد بودیم که این اتفاقات رقم خورد. این هم یکی از آن حوادثی بود که قابل توجه و قابل تأمل است.
* ما در مباحث رسانه ای، بحث روایت اول یک داستان را داریم که بسیار حائز اهمیت است. ارزیابی شما از روایت اول رسانه های داخلی و رسانه های خارجی در اغتشاش پاییز ۱۴۰۱ چیست؟ ما چطور می توانیم روایت اول داستان را به دست بگیریم؟
مسئلهی روایت اول خیلی حائزاهمیت است و در واقع هر کسی که زودتر بتواند روایت خودش را در ذهن مخاطب بنشاند، صحنه را در دست گرفته است.
روایت اول به معنای روایت اول زمانی نیست؛ بلکه به معنای غلبه در ذهن مخاطب است.
ممکن است شما با یک فاصلهی زمانی این روایت را شکل دهید ولی دامنه و گسترهاش را آنقدر زیاد کنید که روایتهای دیگر را تحت الشعاع خودش قرار دهد.
اما نکتهای که وجود دارد این است که در موضع تخریب، روایت اول همیشه زودتر شکل میگیرد. مثل این است که شما میخواهید یک ساختمانی را خراب کنید، با جایگذاری دینامیت و یک انفجار، کل ساختمان ریزش کند.
برای احساس منفی ایجاد کردن، میبینید که با یک خبر دروغ و با یک خبر جهتدار و با یک خبر تنظیم شدهی هدفمند میتوانید این احساس منفی را ایجاد کنید و یک حالتی که شما یک اتفاق نامطلوب را به یک فرد منتسب میکنید و در مخاطب نسبت به آن فرد احساس منفی ایجاد میشود و در واقع روایت اول شما شکل گرفته است. حال تا بخواهد چهرهی آن فرد بازیابی و ترمیم شود دیگر به این سادگی و به این راحتی نیست.
در حادثهی اغتشاشات ۱۴۰۱ هم چنین اتفاقی افتاد. قبل از اینکه رسانههای داخلی ما اصل ماجرا را بدانند و بتوانند آن را دقیق و صادقانه روایت کنند، رسانه های ضدانقلاب و فارسی زبان با روایت دروغ خود، روایت اول را ساختند.
دشمن این ملاحظه را ندارد که صداقت را در انتشار خبر رعایت کند؛ وقتی صداقت برای شما مهم نباشد و بدانید که با هر روایت شما یک بخشی از تخریب اتفاق میافتد، شما دیگر نیازی ندارید که خیلی روی اصل ماجرا و جزئیات ماجرا مانور دهید، یعنی جزئیات ماجرا به حاشیه میرود.
جریان اصلی ماجرا در واقع اینطور روایت میشود که یک نفر مورد ظلم قرار گرفته و حالا حاشیهی ماجرا که چطور بوده و چطور ظلم شده، دیگر خیلی اهمیت پیدا نمیکند.
در روایتهای بعدی میبینید که هر پاسخی که نیروی انتظامی برای این ماجرا داشت، یک بازطراحی جدید دیگری برای آن جزء ماجرا اتفاق میافتاد و در اصل حادثه و جریان اصلی ماجرا خیلی اتفاق خاصی رقم نمیخورد.
اما رسانههای ما چطور میتوانند این روایت اول را به دست بگیرند؟ این تنها یک کار رسانهای نیست، بلکه در واقع یک راهبرد رسانهای و یک مهندسی اجتماعی نیاز است که بخشی از این اتفاق به مسئولین و بزرگوارانی که صاحب تصمیم هستند مرتبط میشود.
ارائه روایت اول، یک مجموعه فعالیت است. یک خبرنگار تنها و یا یک رسانهی تنها وقتی وارد یک ماجرا میشود که جنایتی اتفاق افتاده است، تمام ماجرا را که نمیتواند بفهمد؛ آن پلیس آگاهی و یا آن کارآگاهی که سر صحنه حاضر شده میتواند تشخیص دهد که چه اتفاقی افتاده و آن خلافکار از چه راهی وارد شده و چه اتفاقی برای او افتاده است و یا سابقهی ماجرا چیست.
اگر آن فرد که صاحب خبر است و ماجرا را میداند، ذهن رسانهای و در واقع ذهن مدیریت افکار عمومی نداشته باشد، اطلاعاتی که به رسانه میدهد، یا اطلاعاتی است که ضرر میرساند و یا اطلاعاتی میدهد که به درد رسانه نمیخورد و یا اصلا اطلاعاتی نمیدهد.
یعنی ممکن است امنیتی باشد و بگوید که من اصلا اطلاعات نمیدهم. ذهن مخاطب منتظر است که اصل ماجرا را بداند. رسانهی خودی اطلاعی ندارد، رسانهی دشمن تمام راست و دروغ را با هم خلط میکند و به مخاطب میدهد.
اما اگر افرادی که ماجرا را میدانند، مشاوران رسانهای کارشناسی داشته باشند که بتوانند این موضوع را کارشناسی کنند و تا آن حدی که جامعه و مخاطب انتظار دارد که باید از این اتفاق مطلع باشد، به اندازه و به میزان و با ادبیات صحیح این اتفاق رقم بخورد، در مرحلهی بعد میبینیم که همافزایی رسانهها لازم است.
اتفاقی هم که میافتد این است که چون رسانهها به دنبال این هستند که خبر اول از آنِ خودشان باشد، منتظر همقطاران خودشان نمیمانند.
این اتفاق خیلی اوقات منجر به تشویش اذهان عمومی هم میشود، خصوصا در موضع دفاع از انقلاب و دفاع از جمهوری اسلامی اگر رسانههایی که علقهی جمهوری اسلامی و علقهی انقلاب اسلامی را دارند، علاوه بر اینکه ماهیت و هویت رسانهای خودشان برای آنها مهم است، جبههی رسانهای انقلاب هم این اهمیت را داشته باشد، میتوانند همافزایی بیشتری داشته باشند.
اگر خط خبری، خط خبری صحیح است و همهی رسانهها ملزم شوند که این خط خبری صحیح را پیگیری کنند و افراد مختلف در برخورد با رسانههای مختلف با یک خط صحیح مواجه شوند، می توانند روایت داستان را به دست بگیرند.
ما شاهد این موضوع بودیم که در جبههی استکبار، ضدانقلاب و معاندین، تفاوتی نداشت کدام صفحه، کدام پیج و کدام اکانت را پیگیری کنید، خط خبری مشخص بود، مصادیق متفاوت بود. کلیپهایی که پخش میکردند بعضا یکسان و بعضا متفاوت بود، بالأخره دسترسی به منابع آنها متفاوت بود ولی خط خبری آنها یکسان بود؛ اما در رسانههای مدافع جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی میبینیم که بعضا این خط خبری هم حتی یکسان نیست. حالا اینکه حتما باید یک دستورالعمل و ابلاغی باشد، اینطور نیست، یک همافزایی بین خود مدیران رسانهای نیاز است که این اتفاق را رقم بزند.
* متشکرم. زیاد خستهتان نکنم، کسالت هم داشتید و تشریف آوردید. به عنوان سؤال آخر میپرسم که با توجه به اینکه در ایام سالگرد اغتشاش هستیم، به نظرتان این رسانهها برای داغ نگه داشتن تنور اغتشاش برنامهای دارند یا نه؟
اگر قائل به این باشیم که دشمن، دشمن زیرکی است، قطعا دست به کار خواهد شد و تا آنجایی که توان دارد و ظرفیت ماجرا کشش این موضوع را دارد، میخواهد بهرهبرداری خودش را داشته باشد. ما سال گذشته هم شاهد این بودیم که به تعبیر حضرت آقا برنامهریزی بسیار دقیقی اتفاق افتاده است؛ برنامهریزی دشمن برای اینکه این ماجرا و این قائله را شروع کند، ادامه دهد و کشدار کند، اما یکسری اتفاقات در اجرا شاید همهی آن هدف دشمن را نتوانست محقق کند ولی آسیبهای جدی را وارد کرد.
ما اگر قائل به این باشیم که تلاش دشمن این است که ما نباشیم، یعنی هدفگذاری و برنامهی اصلی دشمن این است که ما یا نباشیم و یا ضعیف باشیم، یعنی قدرت منطقهای نباشیم، قدرت جهانی نباشیم و در ادارهی خود کشور هم ناتوان باشیم، الان که ما روی پای خودمان ایستادهایم، پس هنوز هدفی هستیم که دشمن کار خودش را ادامه دهد؛ لذا اینکه سادهانگاری کنیم و بگوییم ما این اغتشاش را پشت سر گذاشتیم و دیگر اتفاقی نخواهد افتاد، نه اینطور نیست و قطعا برنامههای خودشان را خواهند داشت.
با توجه به تجربههایی که هر ساله به دست میآورند، عملیاتهای آنها متناسب و نو به نو و بهروز خواهد شد و نوع کار و فعالیتی که میخواهند انجام دهند گسترش پیدا میکند.
اگر تأثیرگذاری آنها بر این بود که مثلا نوجوان را تا کف خیابان برسانند، الان به دنبال این هستند که این نوجوان به یک عنصر فعال مخالف نظام تبدیل شود و برای رسیدن به اهداف خود از رسانههای مختلف استفاده میکنند؛ از انیمیشن و بازی و فیلم گرفته تا رسانههای خبری گرفته تا شبکههای اجتماعی و موسیقی.
ما در سال گذشته دیدیم که چقدر موسیقی اعتراضی شکل گرفت، موسیقیهایی که آدم را به وجد میآورد که یک کاری را انجام بدهد و لذا میبینیم که از تمام ابزارهای رسانهای خودش استفاده میکند.
کاری هم که ما باید انجام دهیم این است که علاوه بر اینکه ما باید دانش مخاطب عموم خودمان را نسبت به این موضوعات ارتقاء دهیم، چون یکی از راههای خنثیسازی نقشهی دشمن، آگاهسازی من نسبت به آن نقشه و نسبت به آن تکنیک رسانهای است، بدانم که این اتفاق ممکن است رقم بخورد. این آموزشها حتما باید باشد.
علاوه بر آن ما باید رسانههای خودمان را هم ارتقاء دهیم؛ چون یک جنگی که ما سال گذشته تجربه کردیم و چندین سال است که دارد ادامه پیدا میکند، جنگ ترکیبی است که شاید محوریت و اتفاقات آن در رسانه بیش از موضوعات دیگر باشد.
یعنی ما با ذهن مخاطب در رسانه کلنجار میرویم. در عرصهی میدان ممکن است جنگ اقتصادی باشد، جنگ سیاسی، جنگ نظامی و جنگ امنیتی باشد، همهی اینها اتفاق میافتد ولی درگیری که همهی مردم دارند و بیشینهی مخاطبین در آنجا درگیر هستند جنگ رسانهای است. به این معنا که ممکن است در جنگ امنیتی بالأخره یک قشری درگیر شوند، یک تعدادی نفوذی اتفاق بیافتد و یک تعدادی هم آسیب ببینند. مثلا در یک شهری اتفاق بیافتد و صدها شهر دیگری که آن اتفاق در آنها نیافتاده است، ربطی به این جنگ امنیتی پیدا نمیکنند، اما از طریق جنگ رسانهای ذهن آنها دقیقا مثل ذهنیت کسی میشود که در صحنه بوده است، یعنی ترس را دارد، دلهره را دارد، احساس عدم امنیت در او ایجاد میشود؛ لذا در این جنگ رسانهای علاوه بر اینکه باید مخاطبین و مردم مهارت کافی را پیدا کنند، رسانهورزها و کسانی که کار رسانهای انجام میدهند هم باید ارتقاء پیدا کنند، برای خنثیسازی، برای عملیات متناظر، برای تولید محتوایی که بتواند عملیات دشمن را خنثی کند. اگر آنها احساس ناامنی ایجاد میکنند، ما باید بتوانیم احساس امنیت ایجاد کنیم. اگر آنها ناامیدی در مردم ایجاد میکنند، ما باید بتوانیم امیدواری و نشاط در مردم ایجاد کنیم.
به هر میزانی که رسانهها بتوانند امیدواری، نشاط و سرزندگی را در مردم ایجاد کنند، بستر و زمینهی آشوب و اغتشاش کمتر میشود.
فردی که امیدوار به زندگی باشد و زندگی خودش، زندگی خانواده و اطرافیانش برای او مهم باشد کمتر دست به کاری میزند که منجر به پشیمانی شود.
فردی که آیندهی خودش برایش اهمیت داشته باشد و برای خودش آیندهای ترسیم کرده باشد، کمتر وارد یک حرکت رادیکال میشود؛ اما وقتی رسانهها فرد را به جایی برسانند که دیگر آیندهای برای خودش متصور نیست و ناامیدی و افسردگی و در واقع رهایی از زندگی و وضعیت فعلی است، این فرد ممکن است دست به هر کاری بزند برای اینکه در این فضای کنونیاش تغییر ایجاد کند، حتی خودکشی، یعنی ما میبینیم افرادی هستند که به دیگران هم آسیب نمیزنند، چون فضای ذهنی و فضای اجتماعی که در آن تربیت شدهاند به نحوی نیست که به دیگران آسیب بزنند ولی به خودشان آسیب میزنند و ما میبینیم که آمار خودکشیها در جوامع غربی روز به روز زیادتر میشود و همین آمار را هم دارند به جامعهی ایرانی میآورند که میتوان آن را یک جامعهی پرنشاط، سرزنده و پرامید تلقی کرد ولی خیلی از جوانان ما در همین جامعهای که زندگی میکنند، میبینیم که دچار ناامیدی و سرخوردگی میشوند و این را اتفاقات رسانهای رقم میزند.
در رسانه یک آیندهای برای جوان ترسیم میشود که دسترسی به آن آینده نمیتواند داشته باشد، از زندگی لاکچری، از ماشینهای آنچنانی، از خانههای آنچنانی که جوان نمیتواند بین خودش و این فضا نسبت برقرار کند و یک آرزوی دست نایافتنی میشود و منجر به سرخوردگی و افسردگی میشود و منجر به این میشود که بگوید؛ این چه زندگی اسفباری است که من دارم و میخواهد از این زندگی خلاصی پیدا کند.
وقتی به این نقطه رسید، ممکن است به خودش آسیب بزند، ممکن است به خانوادهاش آسیب بزند و یا ممکن است به اجتماع آسیب بزند.
لذا یکی از کارهایی که رسانهها میتوانند انجام دهند افزایش امید، نشاط و سرزندگی در مخاطب است که به هر طریقی شده، حتی به اینکه لبخند اطرافیانش را بتواند ببیند، آرزوی نشاط اطرافیانش را داشته باشد، میبینیم که از برخی از رفتارها دور میشود.
این هم نکتهای است که برای رسانهها قابل توجه است که اگر ما فعالیت حرفهای قابل توجهی داشته باشیم، باید حجم زیادی از محتوای ما، ذهن مخاطب را به سمت سلامت، نشاط و امید ببرد.
گفت و گو: محمد رسول صفری عربی