اشاره؛
«رهبر معظم انقلاب: امروز نگاه رایج در حوزههای علمیّه این است که تبلیغ در مرتبهی دوّم قرار دارد ... ما از این نگاه باید عبور کنیم. تبلیغ، مرتبهی اوّل است».
توصیه اخیر رهبر انقلاب به مسئولان حوزه و مبلغان انگیزهای شد تا باب گفت و گو با یکی از مبلغان حوزه را باز کرده تا گپ و گفتی پیرامون مسئله تبلیغ در حوزه داشته باشیم.
متنی که ملاحظه می کنید، ماحصل گفت و گوی ما با حجت الاسلام محمد هادی صالح پرور، معروف به «شیخ صالح» است که تقدیم می شود:
* به نام خدا؛ ضمن خیرمقدم، از اینکه در خبرگزاری حوزه حضور پیدا کردید، متشکرم. در ابتدا معرفی مختصری از خودتان داشته باشید و بفرمایید که چه میکنید و کجا هستید.
بسم الله الرحمن الرحیم.
بنده هم از اینکه این فرصت را مهیّا کردید، ممنونم.
اولا باید خدا را شکر کنیم که لطف حضرت حق شامل حال ما شده و ما طلبه شدیم. این قطعا لطف حضرت ولیعصر(عج) و خدای متعال بوده است و ما لیاقت این کسوت را نداشتیم، اما کرامت و لطف حضرت معصومه(س) شامل حال ما شد، الحمدلله.
هر عزیز طلبهای که این متن را میخواند واقعا باید خدا را هزار مرتبه شکر کند و ما نمیتوانیم شکر او را به جا آوریم از این نعمتی که خدا نصیب ما کرده است. البته به همین مقدار هم خطیر و خطرناک است؛ به این جهت که حالا وقتی این فرصت به دست آمده ما چقدر از این فرصت استفاده میکنیم و حق آن را به جا میآوریم و این هم واقعا مسئولیت سنگینی است.
ما همینجا باید دستهایمان را بالا ببریم و بگوییم آنچه که باید نسبت به این مسئولیت انجام می دادمی، ندادهایم، مگر اینکه به کرمشان یک نگاه و تفضلی به ما داشته باشند.
بنده از سال ۱۳۷۷ وارد حوزه شدم؛ سال ۱۳۸۰ بود که به صورت غیررسمی و به صورت مکلا به خاطر دغدغههای فرهنگی، فعالیت های خود را آغاز کردم.
قبل از ورود به حوزه هم بچه هیئتی و فعال فرهنگی بودم؛ ولی از سال ۱۳۸۰ که دو سه سالی درس حوزه خوانده بودم، این فعالیت ها خیلی در ما شدت پیدا کرد و در بین اقوام و این طرف و آن طرف، جلسه داشتیم و فعالیتهای فرهنگی انجام می دادیم.
سال ۱۳۸۳ که پایه ۶ تمام شد، لطفی شامل حال ما شد و رسما به دست رهبر معظم انقلاب معمم شدم و اولین تبلیغهایم را به صورت رسمی و معمم انجام دادم.
اولین تبلیغی که بنده در سال ۸۳ رفتم به خاطر جوّ و فضای فرهنگی غالب در آن مقطع به صورت گروهی بود؛ یعنی از ابتدا که تبلیغ را شروع کرده و چشمم را باز کردم و در عالم تبلیغ سر درآوردم به صورت فردی کار نکردم. این یک ارزش افزوده در تبلیغ است که تبلیغهای ما گروهی و جمعی باشد و حتی الامکان فردی نباشد.
البته تبلیغ فردی هم خیلی خوب است و در خیلی از شئون به صورت فردی کار میکنیم ولی اینکه این یکی از برنامههای اصلی ما باشد که به صورت گروهی و تیمی کار کنیم، این همیشه یک ارزش بوده است و ما باید به این سمت برویم و الحمدلله اولین تبلیغ من به صورت گروهی بود که با یکی از بچههای مدرسه با هم به استان فارس رفتیم و خاطرات خوبی از آن زمان داشتیم و این فضا به همین صورت تا سال ۸۸ ادامه پیدا کرد.
فضای تبلیغی ما در سال ۱۳۸۸ یک مقدار به سمت حرفهای شدن رفت، به این معنا که با تأسیس مؤسسهی خطابه امیر بیان همزمان شد و اصلا سرفصل جدیدی در مسئلهی تبلیغ و زندگی تبلیغی ما از سال ۸۸ بود و تا الان هم که در این مؤسسهی پربرکت توفیق نوکری داریم.
* جنابعالی سالیان سال است که در فضای تبلیغ حضور دارید؛ ارزیابی شما از حال و روز تبلیغ در کشور چیست؟
نبض تبلیغ کشور دو رو دارد؛ یک روی خوب و یک روی بد و یا به تعبیری یک نگاه خوشبینانه و یک نگاه بدبینانه دارد.
داشتن نگاه خوشبینانه برای حفظ امید و حرکت، لازم است؛ ضمن اینکه وقتی حضرت آقا در بیانیهی گام دوم میفرمایند: ریشهایترین جهاد شما امیدآفرینی است.
شما باید در تمام موضوعات و به قول معروف از شیر مرغ تا جان آدمیزاد بتوانید امیدآفرینی کنید. نگاه مثبت داشته باشید، نگاه مثبت را روایت کنید و این نگاه مثبت را منتشر کنید.
از این جهت ما باید فضای تبلیغ را یک فضای رو به جلو بدانیم و همینطور هم هست و اتفاقات فوقالعاده خوب، خبرهای بسیار خوب، حرکتهای رو به جلو وجود دارد.
انسان طلبه هایی را در قصهی تبلیغ در جاهای مختلف کشور میبیند که مصادیق آن خیلی زیاد است. این افراد به صورت خودجوش و جهادی مشغول به فعالیت های تبلیغی بوده و وابسته به هیچ ارگان و نهادی هم نیستند.
اگر شما به نهادهای تبلیغی با عینک خوببین نگاه کنید، میتوانید خوبیهایی را ببینید که به وجد آیید و اصلا متعجب میشوید که ما در تبلیغ اینقدر رشد و پیشرفت کردیم؟! اینقدر اتفاقات خوب در کشور و در دنیا در عالم تبلیغ افتاده است؟! بهبه! الحمدلله حرکت کنیم و جلو برویم. این یک روی سکه است.
یک روی سکه هم نگاه راضی نبودن به وضع موجود است. اگر بگویم نگاه بدبینانه، خوب نیست، نگاه منتقدانه و نگاه راضی نبودن به وضع موجود، نگاه «حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ»[۱]، نگاهی که خدا به پیامبر(ص) میگوید: خودت را نکش، خودت را اینقدر به زحمت نیانداز که روح از تنت میخواهد مفارقت کند.
این نگاه هم لازم است. یعنی شما باید دو موتوره بروید. اگر آن نباشد کار نمیکند و این هم نباشد درست کار نمیکند.
البته ما این را در حالات مؤمن هم داریم که در تعریف حالات مؤمن و ایمان میگوید: باید خوف و رجاء داشته و این خوف و رجای باید تنظیم باشد.
خوف و رجاء برای مؤمن است. همینقدر که از خدا میترسد، همینقدر به خدا امیدوار است. همینقدر که نسبت به خودش میترسد، همینقدر به خودش امیدوار است که من اهل نجات هستم. از آن طرف میگوید: نکند که اهل شقاوت باشم. با این فضای۵۰-۵۰ باید جلو برود.
به نظر ما در تمام موضوعات و خاصه در موضوع تبلیغ که کار خودمان است باید این نگاه را داشته باشیم و وقتی انسان به وضعیت تبلیغی در کشور نگاه میکند باید بگوید که چقدر کار نکرده داریم، چقدر سوتی دادیم، چقدر ضعیف عمل میکنیم، چقدر مکتبهای دیگر بعضا از ما در تبلیغ پُر ادواتتر، پُر ابزارتر و فوقالعادهتر کار میکنند؛ البته نه اینکه انسان ناامید شود، بلکه باید بفهمد که خیلی باید بدوَد. عرضم این است.
به این سوال اصلا نمیتوان یکطرفه جواب داد. هر دو را باید با هم گفت؛ باید هر دو را با هم داشت و به هر دو نگاه کرد که با نهایت سرعت حرکت کنیم.
امید زور خودش را میزند و ما را میکَنَد و به سمت جلو میبرد که امید داشته باشیم، هر کاری که بخواهیم بکنیم میتوانیم بکنیم، افقهای بلند را ببینیم، شیعه با امید جلو رفته است. از آن طرف هم آن خوف و آن ترس و آن خطرات که رهبر انقلاب فرمودند: احتمال دارد ما سیلی بخوریم. شاید ما دچار استحالهی فرهنگی شویم و چیز بعیدی هم نیست. این ما را متوجه این معنا میکند که ما خیلی کار داریم، خیلی ضعف داریم و خیلی در قصهی تبلیغ عقبماندگی داریم.
* ممنونم؛ چرا رهبر انقلاب، اولویت اول حوزه را تبلیغ عنوان کردهاند؟ آیا تاکنون اولویت اول حوزه تبلیغ نبوده که ایشان این اولویت را برای حوزه اعلام کردهاند؟
قطعا همین طور است. نگاه به تبلیغ در حوزه، نگاه دست دو بوده و حداقل باید بگوییم در این ۵۰ سال اخیر، نگاه درجه ۱ در حوزه، نگاه به فقه و اصول بوده است که شما باید مجتهد شوید.
مسیر تعریف شده آموزشی نیز مسیری بوده که غایت آن را فقه و اصول تعریف میکردند.
البته روی این صحبت با همهی بزرگان حوزه نیست، کمااینکه این بزرگواران به صورت ناخودآگاه همه همین حال را داشتند که شما باید «لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ»[۲] باشید و این مسئله را بیان می کردند؛ اما سیستم و ساختار حوزه به صورت ناخودآگاه به این جهت بوده است؛ چراکه فقه شیعه در پویایی فقه پیشرفت های خوبی داشته و عقبه و حمیّتی روی این مسئله وجود داشته است.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران نیز نتوانستیم شتاب دهندههایی را در مسئله تبلیغ ایجاد کرده و فضاهایی را جلو ببریم که تبلیغ نیز متناسب با حرکت سریع انقلاب اسلامی پا به پای آن برود و حتی در مسئله فقه و اصول هم نتوانستیم همپای سرعت انقلاب اسلامی به جلو برویم.
سرعت انقلاب اسلامی آنقدر زیاد بود که حوزهی علمیه نتوانست خود را از لحاظ سیستمی به آن برساند؛ البته به لحاظ افراد و آحاد پا به پای امام آمدند ولی به لحاظ سیستم، ساختار و مجموعهی آموزشی دچار عقبماندگی است.
* پس از سخنان رهبر انقلاب در جمع طلاب و فضلا و بیان اولویت اول حوزه های علمیه، آیا جنبوجوشی در حوزه یا نهادهای تبلیغی برای تغییر اولویت حوزه مشاهده کردید؟
اگر بخواهیم خوشبینانه نگاه کرده و حمل بر صحت کنیم، باید اینطور بگوییم که حضرت آقا قبل از ماه محرم و صفر این بیانات را داشتند و طبیعتا در ایام محرم و صفر هم حوزه به لحاظ عملیاتی وارد وادی تبلیغ و اربعین شده بود و در کنار آن، تعطیلات حوزه را نیز به دلیل مسئله تبلیغ داشتیم و الان که دروس حوزه آغاز شده و مناسبت تبلیغی خاصی هم نداریم، باید مسئولان حوزه برای تحقق منویات رهبر انقلاب، قدم های بلندی برداشته و اولویت اول حوزه را به مسائل تبلیغی اختصاص دهند.
خطاب ایشان رسما به حوزه علمیه؛ خصوصا حوزه علمیه قم بوده و مسئولین حوزه باید برای تحقق منویّات ایشان، برنامه ریزی داشته و آن را به مرحله عمل و اجرا برسانند.
ما از مسئولان حوزه انتظار و مطالبه داریم که به صورت جدّی وارد این عرصه شده و مطالبات رهبر معظم انقلاب محقق شود.
بنده از باب امر به معروف و از باب تواصی به حق عرض میکنم تمام طلاب باید سخنان رهبر انقلاب در بیست و یکم تیرماه را مورد مباحثه قرار دهند.
هر کسی که طلبه است، هر کسی که ایشان را نایب امام زمان(عج) و رهبر انقلاب و زعیم حوزه میداند بسم الله؛ باید سریع شروع کرده و در ابتدا متوجه شود که چرا رهبر انقلاب، اولویت اول حوزه را تبلیغ اعلام کردند؛ دلائل این اولویت در سخنان مقام معظم رهبری وجود دارد و ما باید آن را به مرحله عملیاتی برسانیم.
* متشکرم. جنابعالی سالیان سال است که در فضای تبلیغ حضور دارید و می خواهم بدانم فضای تبلیغ سنتی را می پسندید یا فضای تبلیغ امروزی را؟
سؤال شما دو بخش دارد.
ما هم به فضای تبلیغ سنتی و هم به فضای تبلیغ مدرن به صورت صددرصد نیازمندیم؛ یعنی ورود به فضای تبلیغ جدید و تبلیغ نوین و به تعبیری تبلیغ مدرن، هیچگاه نباید ما را از عقبه و تبلیغ سنتی که داشتیم دور بدارد.
ضمن اینکه متأسفانه ما تبلیغ سنتیمان را هم به خوبی انجام نمی دهیم؛ یعنی همین الان اگر طلبههای ما به آن تبلیغ سنتی برگشته و آن را تئوریزه کنند و روشهای آن را درآورند و به اجرا دربیاورند، پرچمشان بالا است و ما کلی جلو میافتیم.
ببینید من این نکته را بر اساس تخصص خود عرض کرده و کار کاشناسی بر روی این نکته انجام داده ام.
ما اگر ما همان مدل تبلیغ آقای کافی، آقای مطهری، آقای فلسفی و مرحوم سراج را پیاده کنیم؛ یعنی آن سبک تبلیغ، آن سبک منبر، آن سبک روضه، آن سبک ارتباطگیری با مخاطب و مردم را داشته باشیم، بسیار موفق خواهیم بود و نه فقط در داخل کشور، بلکه در خارج از کشور نیز بُرد ویژه ای خواهیم داشت؛ چراکه این افراد، بسیار فوق العاده بوده اند.
حال سوال اینجاست؛ آیا فقط انجام این کار، کافی است؟ قطعا کافی نیست.
یعنی اگر شما امروز با سبک آقای کافی و با سبک آقای فلسفی تبلیغ کنید، کافی است؟ نه کافی نیست؛ اما به شدت توفیقاتی برای شما حاصل میشود.
شما با این کار، مخاطبینی پیدا خواهید کرد که میبینید تا آخر عمرتان بار تبلیغی خودتان را بستهاید و آن اثری که باید بگذارید، گذاشتهاید.
اما این سبک در کلان مدیریت راهبردی و راهبری تبلیغ کفایت نمیکند.
رهبر انقلاب بیان کردند: ما به شیوههای اثرگذاری نو و جدید و محتوای بهروز تبلیغی نیاز داریم.
این سخن یعنی شما باید ضمن اینکه تمام تراث و ذخایری که از شیوههای تبلیغی و محتوای تبلیغی از قدیم داشتید را به کار بگیرید، در کنار آن، همان مقداری که در آنجا وقت میگذارید، برای تبلیغ شیوههای نو و تبلیغ نوین دوباره نیز وقت گذاشته و خود را تجهیز نموده و وسط میدان کار کنید.
ما در داستان تبلیغ سنتی و مدرن، به هر دو نیاز داریم.
* به عنوان شخصی که سالیان سال در فضای تبلیغ کشور به صورت تخصصی حضور دارید، اگر طلبه ای از شما سؤال کند که من به مسائل تبلیغی علاقه دارم؛ اما به دلایل گوناگون، نتوانستم موفقیتی به دست آورم؛ پیشنهاد شما برای این افراد چیست؟ از کجا باید شروع کنند؟ چه مسیری را باید بروند؟
انسان برای موفقیت در هر کاری، چه نجاری، چه کسبوکار، چه تست کنکور، چه پزشکی و یا هر چیز دیگری، نیازمند به دو بال است.
ببینید موفقیت در هر رشته و کاری نیاز به دو بال دارد که اینها باید توأمان با هم باشند که شما بتوانید در آن عالم پرواز کنید؛ از نجاری و کاسبی گرفته تا تحصیل و کارهای تخصصی و خدماتی که شما میخواهید در جامعه انجام بدهید و توفیقاتی برای شما حاصل شود و تبلیغ هم از این قاعده مستثنا نیست.
ما نام آن دو بال را عوامل عرشی + عوامل فرشی گذاشتهایم.
به تعبیری عوامل ملکوتی + عوامل مُلکی است و به عبارت اخری عوامل معنوی + عوامل مادی، آسمانی + زمینی است. این دو باید با هم باشند و با یک موتور نمیتوان رفت.
عوامل عرشی و ملکوتی چیستند؟ که این در موفقیت در تبلیغ رکن است و خیلی مهم است.
بنده نمیتوانم ادعا کنم که موفق هستم، واقعا نمیتوان ادعا کرد. خودمان از حال خودمان خبر داریم و وقتی به تبلیغ میرویم و میآییم و یک نگاهی به کار خودمان میکنیم، اگر بخواهیم خودمان را ارزیابی کنیم، میفهمیم که مثلا من تبلیغ میکنم، شاید چهار نفر هم بهبه و چهچه کنند، ولی اگر آدم بخواهد نام خودش را مبلغ بگذارد، شاید این خیلی درست نباشد؛ ولی همین که کمی در جایی توفیقاتی حاصل میشود، این حتما عوامل ملکوتی دارد.
عوامل ملکوتی چیستند؟ دعای حضرت ولیعصر(عج). یعنی آقا باید دعا کنند، آقا باید بخواهند، آقا باید نوشته باشند. حتی اگر کسی پناه بر خدا سالیان سال در مسیر تبلیغ باشد؛ اما دعای امام زمان(عج)را نداشته باشد، شاید سروصدایی هم بکند، ولی او اصلا درست عمل نمیکرده است، «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً»[۳]، فکر میکرده که خوب است ولی او داشته فقط خراب میکرده است.
خدا به ما رحم کند. قطعا تبلیغ موفق به معنای صحیح نیاز به دعای امام زمان(عج) دارد. شما باید از حضرت بخواهید که برای شما دعا کند و برای حضرت دعا کنید تا شما را دعا کند و به فکر حضرت، به یاد حضرت و متوسل به حضرت باشید. این خیلی مهم است.
به همین تناسب و در رابطهی طولی، دعای پدر و مادر هم مهم و فوقالعاده است.
اگر دعای پدر و مادر پشت سر بچه باشد (چه در قید حیات باشند و چه نباشند) تفاوتی ندارد، این دعا خیلی میتواند او را جلو ببرد. توفیقاتی برای او میآورد که خودش شاید ۵۰ سال هم بدوَد نمیتواند به این برسد ولی با یک دعای درست پدر و مادر، او در منبرش، در تولید محتوای تبلیغی، در ارتباط با مخاطب یک توفیقاتی برای او حاصل میشود و خودش هم نمیفهمد که این به خاطر این بود و متوجه نیست.
مورد بعدی هم توفیق الهی است. یعنی همهی اینها با هم موجب توفیق الهی میشوند.
اگر خدا به این توفیق بدهد، او موفق است. اصل توفیق مال خداست، اصل موفقیت مال خداست. خودش هم باید بخواهد، یعنی تضرعات و توسلات خودش که قبل از هر منبر توسل داشته باشد، قبل از هر دست به قلم شدنی برای تولید محتوای تبلیغی، توسل داشته باشد. قبل از هر عملیات تبلیغی، یک طراحی و فکر برای یک ایدهی تبلیغی متوسل شود. کنار مضجع نورانی حضرت معصومه(س) یا امام رضا(ع) و یا اگر در عتبات مشرف میشود، در کنار آنجا بنشیند و فکر کند و بخواهد.
بنده شنیدم که یکی از مداحان مطرح کشوری درجه یک که نام نمیبرم، به کربلا رفته بود و میدانست که زیر قبهی حضرت دعا مستجاب است.
میگفت: من فکر کردم چه چیزی بخواهم. گفته بود: یا ابا عبدالله! من دلم میخواهد از حلقوم من، شما به دنیا معرفی شوی.
ببینید چه چیزی خواسته بود و الان هم دعای او مستجاب شده است. اگر من چند تا از آثار ایشان را بگویم، میبینید که این آقا جهانی شده است. این به خاطر حنجرهی او نبوده است، به خاطر آن دستگاه و گوشهای که او در آنجا خوانده نبوده است، این به خاطر دعای مستجاب زیر قبه بوده است. امام حسین(ع) روی اثر این آقا یک تیک زده و گفته: این جهانی شود. ما در حوزه به این معتقدیم و از اساتیدمان یاد گرفتیم و این خیلی مهم است.
توفیق الهی، دعای حضرت ولیعصر(عج)، دعای پدر و مادر و تضرعات و توسلات خودش و موارد دیگری هم هستند.
مثلا در پرانتز این را بگویم. این را یکی از اساتید حوزه میفرمود که خودش هم مبلّغ موفقی است. میگفت: نه همه ولی یک تعداد معتنابهی از مبلغین موفق درجه ۱ کشوری - حالا این عمومیت ندارد ولی یک قاعده است - یک بلیهای در خانهشان دارند.
خودش هم مشکلی در خانه داشت و میگفت: مثلا من یک مشکلی در خانواده دارم، از جهت اینکه یکی از اعضای خانواده دچار عافیت نیست و من ابتلاء دارم و آن مسئله، عامل این توفیقات است.
بعد چند اسامی را برای ما ردیف کرد و گفت: فلانی را میبینید؟ در خانهی او این خبر است. فلانی را میبینید؟ دختر او اینطوری است. فلانی را میبینید؟ بچهی او این مریضی را دارد.
میخواهم بگویم که عوامل متعدد هستند؛ یکسری عوامل معنوی وجود دارد که شاید به آنها توجهی نداشته باشیم؛ مثلا در جایی به خانهی یتیمی رفتی و کاری را با نیت خدایی برای او انجام دادی؛ اما نمیدانی که یک توفیقات عظیمی را در تبلیغ برای شما نوشتهاند.
اینها برخی عوامل معنوی هستند که اهل معنویت باید درباره آن سخن بگویند و ما فقط اشاره ای به آن کردیم.
اما عوامل مادی هم مهم است که ما چقدر تلاش کردیم و چه مقدار وقت گذاشتیم.
نمیشود که شما دو تا کلاس بروید و دو تا محتوا بردارید و بروید و موفق شوید.
من بعضی از دوستان طلبهای را دیدهام که خیلی دوست دارند موفقیتهایی را در این جهت کسب کنند. میگویند: حاجی! چه کنم؟ میگویم: تلاش کنید. میگویند: یک چیزی بگو که من این را بگویم و بترکانم. میگویم: نه، اینطوری نمیشود. باید در این راه خیلی تلاش کنیم تا به موفقیت برسیم.
کسی که میخواهد در تبلیغ موفق باشد، باید سالیان سال بدوَد. آن هم نه یک سال و دو سال، چند سال تلاش میکند و بعد یکدفعه میبیند که خدا چه توفیقاتی به او داده و چقدر موفق شده است.
ما در جنگ همینطور بودیم، در انقلابمان همینطور بودیم. آن کسی که رتبهی ۲ رقمی در کنکور میآورد، شما باید ببینید که چه میکند؟ روزی ۸ ساعت کار میکند؟ یا دو سه سال کلی چیزها را بر خودش حرام میکند؟. خوراک را حرام میکند، خواب را حرام میکند، تفریح را حرام میکند، خانواده را حرام میکند. حالا با درست و غلط بودن آن کاری ندارم. ولی روزی ۱۸ ساعت کار میکند و ۲ رقمی میشود.
ما نگاه میکنیم و میبینیم که او ۲ رقمی شد و فکر میکنیم که کاری نکرده است. یا می گوییم که این چیزها به ما نیامده و ما حال و حوصلهی این کار را نداریم و یا میگوییم ما هم دوست داریم اینطوری شویم. نه عزیز! باید خیلی کار کنید و باید خیلی زحمت بکشید.
* اگر به صورت مصداقی بخواهید مثال بزنید و نام چند مؤسسه را بیاورید که طلبهها بتوانند از آن راه به موفقیت در خطابه و تبلیغ دست یابند، از چه مؤسساتی نام می برید؟
یکی از مؤسسات، مؤسسهی خطابه امیر بیان است که بحمدالله افرادی که در آن تلاش زیادی داشتند، امروز موفقیت های بسیاری را کسب کرده اند.
بنده نمونههای زیادی را میبینم که هر کسی در مؤسسهی امیربیان موفق شد به خاطر این بود که در آنجا خیلی کار کرد.
مؤسسات دیگری هم هست که خوب کار می کنند.
مؤسسهی روایت سیره شهدا، مؤسسه میقات، خانه طلاب جوان، تشکل فراگیر تبلیغی طلاب و مجموعههای دولتی و غیردولتی وجود دارد که در این زمینه، کارهای خوبی را آغاز کرده اند و اگر طلبه ای در این راه، از خود مایه گذاشت و تلاش کرد، می تواند به موفقیت برسد.
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند:«لَا یُدْرَکُ الْعِلْمُ بِرَاحَةِ الْجِسْمِ / دانش، با تن آسایی به دست نمی آید».
اگر خودت را به آب و آتش زدی، می توانی به موفقیت برسی. این قاعدهی دنیایی کار است، اصلا آن کسی که اختراع میکند، آن کسی که این برق را به دست آورد، آن کسی که قانون جاذبه را کشف کرد، او به لحاظ مادی چه کرده است؟ خیلی تلاش کرده است.
فکر میکنم در منیة المرید است که شهید ثانی(ره) میآورد و میگوید: تو تمام وجودت را برای علم بگذار و علم کمی به تو میدهد؛ آن کمی که میدهد، خیلی است.
لذا باید بگوییم برای موفقیت در منبر، تبلیغ و ... باید بهای زیادی به تبلیغ و منبر؛ یعنی خودمان را در این جهت وقف کنیم، تلاش زاید الوصف کنیم و قطعا موفق خواهیم شد.
* ارزیابی شما از سیستم آموزشی فعلی حوزه چیست؟ سیستم آموزشی فعلی، مبلّغ میسازد؟
ساختار آموزشی حوزه، مبلغ نمی سازد؛ البته بزرگان حوزه جزو مبلغین بوده و مبلغین موفقی هم هستند و نسبت به آن اهتمام دارند؛ اما ساختار موجود آموزشی حوزه اصلا برای تربیت مبلّغ درست نشده است.
* یعنی به نظر شما ساختار آموزشی حوزه هم باید بر اساس اولویتی که رهبر معظم انقلاب بیان کردند، متحول شود؟
بله. ابتدا نگاه عوامل باید یک مقداری تغییر کند و به خودشان اجازهی تحول و خلاقیت بدهند و به این سمت بروند که خودشان را بر اساس فرمایشات آقا بهروزرسانی کنند و بعد به این سمت حرکت کنند که نظاممسائل آن را درآورده و نظام آموزشی حوزه را متفاوت کنند.
الان در نظام آموزشی حوزه مثلا میگویند تا زمانی که به پایه ۶ نرسیدی، برای تبلیغ نرو.
بنده در ابتدای این مصاحبه گفتم که از همان ابتدا، فعال فرهنگی بوده و از پایه سوم، تبلیغ را شروع کردم.
اینکه یک طلبه بخواهد در ابتدا سطح را تمام کرده و پس از آن به تبلیغ برود، او دیگر تمام شده است.
برنامهی زندگی کاری و هویت شما باید از همان پایههای پایین شکل بگیرد و بدانید که میخواهید چه کنید و بر اساس آن بالا بیایید.
اینکه به لحاظ نظامات آموزشی دنیا خیلی بدیهی است که در همان پایهی ۲ و ۳ باید تکلیف شما معلوم شود که چکاره هستید؛ تصمیمتان را بگیرید که از این زمان استفاده کنید، شاکلهی شخصیتی خود را با تجربه شکل دهید و وارد کار شوید.
اگر تبلیغ اولویت درجه ۱ در حوزه است، پس سیستم آموزشی حوزه هم باید به این سمت برود، نه اینکه فقه و اصول ضعیف شود، نه اینکه درسهای ادبیات و درسهای منطق و درسهای کلامی ضعیف شود، آنها در جای خود هستند؛ ولی باید به تبلیغ ضریب داده شود و اساتید حوزه، مربیانی که در حوزه هستند، مدیران حوزههای علمیه باید تبلیغ را جزو برنامههای اول طلاب بگذارند.
* اگر مدیر حوزههای علمیه جنابعالی را به عنوان معاون تبلیغ حوزه معرفی کند، برای تحول در تبلیغ چه میکنید؟
«تحول در تبلیغ» کار بزرگی است و باید با فکر و برنامه حرف زد؛ اما برای بازشدن ذهن، اقداماتی را مثال میزنم.
به عنوان مثال، درس فن خطابه و بیان را از همان پایهی اول با دوز ضعیفی قرار میدهم. از همان پایهی اول مکلف میکنم که طلاب پایه اول، دو ساعت در ماه، فعالیت فرهنگی داشته باشند. آیا دو ساعت در ماه، به جایی برمیخورد؟ خیر.
ما خدمت یکی از خطبای درجه ۱ کشور بودیم، ایشان میگفت: تبلیغ باید از پایهی ۱ شروع شود، منتها ۹۵ درصد درس باشد و ۵ درصد تبلیغ باشد.
پایهی دو، ۹۳ درصد درس و ۷ درصد تبلیغ میشود.
پایهی سوم، ۹۰ درصد درس و ۱۰ درصد تبلیغ است.
۱۰ درصد تبلیغ، کاری به درس ندارد؛ اما وقتی این برنامه در نظام حوزه قرار گرفت، می توان گفت ما یک حوزهی علمیهای هستیم که بچهها از پایهی ۱ تبلیغ میکنند.
* و چقدر هم باعث رشد همان طلبه میشود.
احسنتم؛ طلبه هویت پیدا میکند، انگیزه پیدا میکند، میفهمد دروسی که میخواند به چه درد او میخورد.
* به نظرم حتی اگر حوزه میخواهد مشکل معیشتی طلاب را هم حل کند، باید به طلبه راه و رسم تبلیغ را یاد دهد و در این صورت او دیگر نیازی به حوزه پیدا نمیکند و مسیر خودش را پیدا میکند.
خدا پدر و مادرت را بیامرزد، همین است؛ مسیرش را پیدا میکند و خدا او را تأمین میکند.
شما نگاه کنید که امروز برخی از طلاب برای تأمین معاش خود بخش زیادی از زمانشان را برای کسب و کار گذاشته و از آن طرف، مجبورند به خاطر اینکه هویت طلبگیشان را حفظ کنند، به زور یک درسی را خوانده و یک امتحانی بدهند که حوزوی باقی بمانند ولی نه حوزهی او حوزه است و نه کسبوکارش کسبوکار است. تبلیغ هم که در این وسط روی هواست و بچه یتیم است.
بنده به ضرس قاطع عرض میکنم، در صورتی که همین زمانی که برای مثلا دارو گیاهی یا اسنپ و یا بنگاه معاملاتی و یا یکسری شئون دیگر میگذارد، برای تبلیغ بگذارد، (البته نه در زمانی که ۳ تا بچه دارد، بلکه در زمانی که هنوز ازدواج نکرده است) توفیق تبلیغی زیادی پیدا خواهد کرد و مشکلات معیشتی او نیز مرتفع خواهد شد؛ آنوقت در کجا اثر میگذارد؟ در هند. کجا اثر میگذارد؟ در آفریقا. کجا اثر میگذارد؟ در محلهی خودشان.
امروز ما برای مسئله تبلیغ، طلبه کم داریم و متأسفانه بخشی از طلاب فعلی ما در مسیر تبلیغ قرار نگرفته اند و باید با برنامه ریزی درست، آنان را فعال کرد و حتی به طلبه ها نیز اضافه کرد تا کمبود مبلغ حل شود.
شما اگر در سخنرانی بیست و یکم تیرماه رهبر انقلاب دقت کنید، ایشان سه چهار مرتبه به مسئله کمیت اشاره کرده و فرمودند که کمیّت ما کم است.
قطعا آقا کیفیت را هم مدنظر دارند و در جاهایی هم اشاره میکنند، اما بیشتر از کیفیت، تمرکز آقا روی کمیّت است. یکی از دالهای مرکزی سخنرانی حضرت آقا روی کمیّت است که میگوید: تعداد و عدد ما کم است. همین کم ما هم فعال نیستند.
حالا فرض کنید که این نسبت درس و تبلیغ به صورت وزنه است که هر چه پایههای تحصیلی بالاتر میرود، یک مقداری درس کمتر و تبلیغ بیشتر میشود.
وقتی طلبه به پایهی ۱۰ رسید، او مثلا ۶۰ درصد درس بخواند و ۴۰ درصد تبلیغ برود. این ۴۰ درصد را هم میتواند مثلا در موسمهای تبلیغی متراکم کند، مثلا در فاطمیه، رمضان، محرم و صفر باشد یا به صورت متناوب میتواند بگوید که پنجشنبههای من تبلیغی است.
کمااینکه یکسری از حوزههای علمیه و یکسری از اساتید به صورت خودجوش این کارها را انجام میدهند و این را در سیستم مدرسه سوار کردهاند. این خیلی ارزش و اهمیت دارد و کار به جایی میرسد که ما میگوییم هیچگاه انقطاع از درس حوزه پیدا نکند.
الان ۱۰ سال است که در درس خارج مینشیند. این آقا ۲۰ درصد درس بخواند، یعنی ارتباطش با درس قطع نشود. ۲۰ درصد درس خواندن هم بعد از ۱۰ سال خارج، خیلی زیاد است. ۸۰ درصد هم تبلیغ داشته باشد.
یکی دیگر از تحولاتی که در حوزه به آن نیاز داریم، این است که همهی طلبهها باید مبلغ شوند.
رهبر انقلاب در شأن رهبریشان و با این همه مشغلهشان، مبلغ هستند و میگویند: من منبری هستم، من آخوند هستم، طلبه و مبلغ هستم.
وقتی رهبر معظم انقلاب چنین نگاهی دارند، دیگر حساب کار باید به دست همه بیاید.
رئیس جمهور، وکلای مجلس، قضات، اساتید دانشگاه، عقیدتی - سیاسیها که کارشان همین است، کسانی که در ارگانها هستند، محضردار و دفتردار. بعضی از بزرگوارانی که در سیستمهای حوزه مسئولیت دارند، اینها مثلا ۳۰۰ تا شغل مربوط به طلبگی را احصاء کردهاند که ۲۷۰ تا ۳۰۰ تا بوده است که طلبهها میخواهند چه کنند.
باید مراقب بود که تبلیغ را یک شغل در کنار بقیهی آن ۲۹۰ تای دیگر در نظر نگیرند. همهی اینها شغلهای طلبگی هستند و پای ثابت آنها باید تبلیغ باشد.
ما مبلّغ کم داریم؛ الان در دنیا چند میلیارد آدم هستند که هنوز نام حسین(ع) به گوششان نخورده است؟.
حسینی که جانها را زنده میکند، حسینی که تا همین الان دنیا را زیر و رو کرده است. آتش محبت اهل بیت(ع) به جان چند نفر در دنیا افتاده است؟
* امام زمان (عج) هم در هنگام ظهور خود را با نام حسینبن علی(ع) معرفی میکند.
آفرین. این غایت تبلیغی ما میشود. روضهخوانی امام حسین(ع)، تبلیغ دین، شناختن چهارده معصوم(ع). چند نفر از مردم دنیا هستند که فقط نام ائمهی هدی(ع) به گوششان خورده است؟ ما نهایتا ۲ میلیارد مسلمان داریم که دو/سوم آنان از اهل سنت هستند و ۶ میلیارد آدم داریم که اینها هنوز قرآن را نمیشناسند.
چرا آقا به جوانان اروپا نامه زدند؟ بعد از اینکه به جوانان اروپا نامه زدند، چند تا از ما طلبهها به پیوست این نامه به جوانان اروپا نامه زدیم؟ این یعنی یک کاری بکنید.
ما تبلیغ بینالملل را هم یک رشته در کنار گونههای دیگر تبلیغ گذاشتهایم. تبلیغ بینالملل مال همه است. اصلا ما در آن ورود نداریم. اصلا مگر ما حریف هستیم؟ مگر ما چند تا مبلغ داریم؟
یک جامعة المصطفی(ص) است که خدا خیرش دهد، یک کارهایی میکند؛ اما همهی طلبهها، حتی آن طلبهای که کارش مثلا در مرکز خدمات است و یا در جایی یک صندوقدار است، او باید بفهمد که سرباز امام زمان(عج) است و بداند که این قسمت از زندگی تبلیغی تو کجاست؟ حداقل در خانواده و فامیل خودت است. ما اینها را نداریم.
یکی دیگر از تحولاتی که باید در حوزه شاهدش باشیم، همین درس مهارتهای تبلیغی است که باید به آن اهمیت داده شود. باید واحدهای درسی برای آن تعریف شود. تازه اگر یک روزی موفق شویم، چه مقدار استاد داریم؟ اینها کارهایی است که باید در جهت تحول انجام شود. تازه چه فن بیانی؟ چقدر سرفصلهای فن بیان تولید شده است؟ چقدر ما در این جهت موفق بودیم؟ چقدر در این جهت باید کار شود؟ ما یک دنیا مطلب و عقبماندگی داریم، ولی متن میخواهیم، استاد میخواهیم، سرفصل میخواهیم، قوانین تسهیلگری میخواهیم که بحث فن بیان و مهارتهای تبلیغی جزء دروس رسمی حوزه از پایه ۱ شود.
حالا در پایه ۱ کم باشد؛ مثلا در پایه یک، در طول سال تحصیلی ۴ جلسه باشد که به گوش طلبه بخورد و این فضا را بشناسد و چهار تا منبع در این جهت بشناسد.
در پایهی ۲ بیشتر و در پایهی ۳ بیشتر و به همین صورت، زمان آن بیشتر شود. این هم یکی از چیزهایی است که به نظرم در تحول نیاز است.
البته تحول اصلی به نظرم در مدیران است. یعنی مدیران حوزههای علمیه باید کاملا توجیه، انگیزهمند، دغدغهمند و خودانگیخته به این سمت بروند که من هستم و ۲۰۰ یا ۱۰۰ تا طلبه، و من باید از این ۱۰۰ طلبه، ۷۰ تا مبلغ بسازم و در این صورت، به صورت خودجوش کار را جلو میبرد.
* یکی از فضاهای تبلیغی، کار دانش آموزی است؛ در این فضا چه باید کرد؟
اخیرا خدمت استاد قرائتی - خدا حفظشان کند - بودیم و ایشان در موضوع دانش آموزان، خیلی توصیه داشتند و یک عکسی هم در دست گرفته بود که آقا دارند با دانشآموزان نماز میخوانند. ایشان میگفت این رهبر انقلاب ۸۰ ساله است و دارد به جوانان و نوجوانان میپردازد و توصیه میکند که به سراغ اینها بروید.
من هم دارم برای اینها وقت میگذارم. تو را به خدا بروید.
ما واقعا در انتخاب مخاطب دانشآموز و مخاطب نوجوان و جوان باید یک اولویت و ضریب زیادی را بدهیم، به سمت آنها برویم، ادبیات حرف زدن با اینها را یاد بگیریم؛ ما بلد نیستیم.
محتوایی که اینها لازم دارند را بلد باشیم، یاد بگیریم؛ ما این نسل را باید بیشتر بشناسیم.
اولین کاری که به نظرم خیلی مهم است خارج شدن از لاک مطالعاتی - پژوهشی و چه کنم چه کنم است.
باید به میدان رفت. برو تا یاد بگیری. الان وضعیت این است. الان دشمن دارد اینها را یکی یکی از دست ما میگیرد. به هر ترفند و به هر شکلی که هست باید با اینها بود. در این زیستبوم کار کرد تا چم و خم کارها را یاد گرفت. برای کارهای پژوهشی و اینها هم باید عقل منفصلهایی داشته باشیم و یا خودمان کار کنیم تا بالأخره بر قصه سوار شویم.
ما الان در مدرسهها نیستیم. میخواهیم هم بفرستیم، میبینیم آدمی که بلد باشد کاری کند، نیست و میرود و خرابکاری میکند و برمیگردد و کار را سخت کرده است؛ لذا به نظرم باید طلبهها جامعههای مخاطب دانشآموزی و نوجوانی را پیدا کنند که کفو خودشان باشند؛ بروند با اینها چالش داشته باشند تا زبان اینها را یاد بگیرند، مسائل اینها را بفهمند، دنیای اینها را لمس کنند.
طلبههایی موفق هستند که با قشر نوجوان و جوان کار میکنند. یکی از اولویتهای مخاطب ما این است. ما به خاطر اینکه کار خودمان را راحت کنیم و دلمان را خوش کنیم که مبلغ هستیم، بین پیرمردها، مساجد و هیئتها میرویم و برای اینها حرف میزنیم و اینها بهبه و چهچه میکنند و میگوییم که ما موفق هستیم؛ در صورتی که توفیق و موفقیت این است که آیا تو بلدی با قشر جوان حرف بزنی؟ آیا بلدی ارتباط بگیری؟ آیا بلدی حرف دین را به اینها بفهمانی؟ آیا بلدی دست اینها را بگیری؟ میتوانی حال اینها را خوب کنی؟ این مهم است.
* متشکرم. میخواهم کمی فضا را عوض کنم. یک خاطرهی تلخ یا خاطره شیرین از مباحث تبلیغیتان بفرمایید که فضا متفاوت شود. شما معمولا سخنرانی های شاد و طنز هم دارید و نکته و خاطرات خود را در این فضا بیان کنید.
خاطرههای تلخ تبلیغی همه شیرین است، منتها شیرینی آن بعد میآید. یعنی شما در بطن واقعه که هستید، تلخ و سخت است؛ اما وقتی میگذرد حلاوت آن میماند. یعنی تلخی آن زودگذر و شیرینی آن ماندگار است. بعضی از خاطرات هم هستند که از ابتدا شیرین هستند.
یک بار در ماه محرم که به تبلیغ رفته بودم، به مدرسه ای رفته و به یک کلاس دانشآموزی رفتم. اینها پدر ما را درآوردند. معلم اینها پیشاپیش از من عذرخواهی کرد و گفت: کلاس خالی آماده نداشتیم و این کلاس، فقط خالی است و این از همهی کلاسهای ما بدتر است؛ ببخشید که به اینجا میروید؛ هر فحش و ناسزایی بود، تحمل کنید.
گفتم: چشم. کمی هم ترسیدم. به خدا و به امام زمان(عج) توسل کردم و به کلاس رفتم.
به محض اینکه وارد شدم، کارهای خاص خودشان را شروع کردند و تقریبا ۵ دقیقه مسخره کردند، ادا و اطوار درآوردند، همخوانی کردند، صلوات الکی فرستادند.
وقتی صلوات میفرستادند مثل فیلم اخراجیها بود که میگفتند: سلامتی حاجآقا صلوات، بعد هم صلوات میفرستادند. اینها هم به مسخره صلوات میفرستادند، یعنی صلوات را هم مسخره کردند. تحمل اینها سخت است. مثلا میگفتند: یا حسین(ع)، کربلا، شهید نینوا، تکبیر. الکی تکبیر میگفتند. نصف کلاس اجرا میکردند و نصف کلاس هم به ریش ما میخندیدند.
فضای خیلی فانی بود. پیش خودم گفتم: اگر حرص بخورم که کار درست نمیشود. بگذار اینها میخندند ما هم بخندیم.
خلاصه اینها مسخرهبازی میکردند. من هم دیدم که اینها دارند مسخرهبازی درمیآورند و کاری از دستم برنمیآمد، به اینها می خندیدم.
راحت نشستم و بیخیال شدم و گفتم: اشکالی ندارد، هر کاری دوست دارند بکنند تا فعلا انرژیها و هیجاناتشان تخلیه شود.
بعد از تکبیر گفتند برای شفای بیماران «أمن یجیب» بخوانید. شروع کردند و به مسخره «أمن یجیب» خواندند، فکر میکنم دعای سلامتی امام زمان(عج) را هم خواندند و آخرش هم گفتند: خدایا! خدایا! با آهنگ میخواندند و خودشان به وجد آمده بودند که یک آخوند گیر آوردهایم و هیچ کاری هم نمیتواند بکند و تمام مظاهر تبلیغی او را هم در اینجا به سخره گرفتهایم.
مسخره میکردند، میخواندند، همه را هم میخواندند، دعای سلامتی امام زمان(عج)، صلوات، «أمن یجیب»، تکبیر، خدایا! خدایا!... خواندند.
هفت-هشت دقیقه طول کشید. خدا میداند آخر که دیگر هیچی نداشتند بگویند، یک لحظه یک سکتی در کلاس ایجاد شد و همه ساکت شدند، یک نفر از آنه که لیدری می کرد، بلند شد و گفت: «صلی الله علیک یا ابا عبدالله(ع)». شروع کردند به سلام دادن. «السلام علیک یا ابا عبدالله»، انگشت سبابهشان را گرفته بودند. اینجا اوج انفجار خندهی اینها بود که ما هر کاری میخواستیم با این حاجآقا کردیم. من همینطور داشتم میخندیدم که اینها من را دست گرفتهاند، بعد میخواهند چه کنند.
وقتی همهی برنامه هایشان را اجرا کردند، نشستند. من دستم را زیر چانهام زده بودم و داشتم میخندیدم و به اینها نگاه میکردم که اینها دارند چه میکنند.
بعد از حرکات طنز دانش آموزان، از یک ترفندی استفاده کردم.
بنده این را خیلی جاها تجربه کردهام. یک نکتهای خیلی به درد میخورد این است که به لحاظ روانشناسی اگر شما یک بُعدی از وجود مخاطب که خودش هم نسبت به آن توجه ندارد و خوب است، به رخ او بکشید، او را عبد کردهاید.
این خیلی برای او تعجب آور است و او را به وجد میآورد. یعنی به بُعدی اشاره کنید که او انتظار ندارد.
مثلا زمانی کسی زیباست و شما میگویید: شما چقدر زیبا هستید. او هم دوست دارد و خوشش میآید و خوب است، شاید هم در بعضی موارد کار درستی نباشد، ولی اگر به یک بُعد و ویژگی از او اشاره کنید که واقعا در او هست و خودش نسبت به آن آگاهی ندارد، خیلی فوقالعاده است.
در این کلاس، چنین اتفاقی افتاد. اینها توقع نداشتند که من چنین چیزی را به آنها بگویم.
به آنها گفتم: شما چقدر بانمک هستید. من چقدر با شما خندیدم.
با این جمله، فاز اینها کمی تغییر کرد. ذهن اکثر آنها را به دست آوردم. کمی از آنها تعریف و تمجید کردم و گفتم: شما چقدر باحال هستید، چقدر خوب بود، چه خاطرهی خوبی رقم زدید، چقدر صحنهی زیبایی را ایجاد کردید.
شروع به تعریف کردم و ۹۰ درصد از اینها حل شدند و من به واسطهی همین توانستم کلاس را به دست بگیرم و طرح درسم را شروع کنم؛ اما با ۴ نفر از آنها نتوانستم کاری کنم.
یعنی ۴ نفر از آنها پدر من را درآوردند، تا حدی که دو سه مرتبه میخواستم آنها را اخراج کنم. یعنی هر چه از فنون کلاسداری بلد بودم، انجام دادم و حتی ۳ نفر از آنها از نیمهی کلاس به آن طرف آرام شدند ولی یک نفر آرام نمیشد.
آن یک نفر یک پیراهن زرد آستین کوتاهی هم داشت که مرا پیر کرد. خیلی مرا اذیت کرد. یعنی تقریبا تمام اثربخشی من را در آن زمانهایی که مثلا داشتم یک داستان شهیدی را میگفتم و میخواستم نتیجه بگیرم، یکدفعه یک مزهپرانی میکرد و همه میخندیدند و این خاطره را خراب میکرد.
* سر بزنگاه خراب میکرد.
بله؛ سر بزنگاه خراب میکرد و من از دست او حرص میخوردم.
خیلی شاکی شدم. یکی، دو بار خواستم او را کنار میزم بیاورم و یک فصل کتک بزنم. یکی، دو بار خواستم او را از پنجره پایین بیاندازم. چیزی که چند بار در ذهنم مرور میشد این بود که بگویم: به دفتر برو. برای اینکه من راحت با اینها کار کنم.
او تمام برنامه های مرا خنثی میکرد و هیچ تکنیکی از کلاسداری نسبت به او جواب نمیداد و واقعا احساس شکست کردم.
یک جلسه کلاس بود و به اندازهی ۴ کلاس خسته شدم، تمام عضلات کمرم درد گرفت و اعصابم خرد شد، نه به خاطر اینها، فقط به خاطر این یک نفر.
جالب این است که الان خیلیها که این خاطره را میشنوند دقیقا نمونههایی دارند. حالا انتهای داستان را بشنوید.
کلاس تمام شده بود و خسته و کوفته جسمی و عصبی، از مدرسه بیرون آمدم و آن ماه محرم تمام شد و به قم برگشتم.
شش، هفت ماه از آن داستان گذشت و روزی دیدم یک کد تلفن از آن شهری که محرم به آنجا رفته بودم، تماس گرفت.
گفت: سلام، حاجآقا! حال شما چطور است؟ کلی حال و احوال کرد و بعد گفت: من خیلی به شما علاقهمند هستم. خلاصه ابراز ارادت کرد. گفتم: ببخشید من شما را نمیشناسم، شما؟
گفت: من آن پیراهن زرد هستم. نام او از آن به بعد در گوشی با نام پیراهن زرد ذخیره کردم.
او گفت: حاجآقا! من عاشقتم. گفتم: چرا؟ گفت: ۶ ماه است که به دنبال شمارهات هستم و می خواستم فردای همان روز با شما تماس بگیرم؛ البته آن زمانها هم یک مقدار ارتباطگیری مشکلتر بود و بچهها تلفن نداشتند.
گفت ۶ ماه دنبال شمارهی شما بودم و بالأخره شما را پیدا کردم و عاشق شما هستم و دوست دارم شما را ببینم.
از آن زمان هر هفته یکی، دو بار با من تماس میگرفت.
گفتم: چرا؟ گفت: به خاطر اینکه هدف من در آن کلاس این بود که فقط تو را عصبانی کنم و تو عصبانی نشدی.
میخواستم یک کاری کنم که روی من یک حرکتی بزنی. همان چیزهایی که شیطان در ذهن من وسوسه میکرد؛ اخراج، زدن، برخورد تند.
گفت: تو این کار را نکردی و من عاشق تو شدم.
با تأمل در آن اتفاق به این نتیجه رسیدم که اصلا خدا این فضای تبلیغی را که فراهم کرده بود، فقط برای همین یک نفر؛ نه ۹۹ درصد دیگر آن کلاس که با من همراه شده بودند.
او برای استخاره تماس میگرفت، برای سؤال شرعی تماس میگرفت، برای مشورت تماس میگرفت، میخواست آب بخورد تماس میگرفت و فتح الفتوح من در کلاس او بود؛ در صورتی که فکر میکردم بقیه دانش آموزان هستند و او نیست.
البته بچههای دیگر هم زیاد بودند که از آن شهر تماس میگرفتند، مثلا بچههای حزب اللهی بودند و بچههایی بودند که در مدرسه ارتباط گرفته بودیم، ولی او اصلا مافوق رغبت و مافوق تصور من بود. رزق هدایت من این بود.
این اتفاقات در فضای تبلیغی زیاد میافتد.
ما در یک مثلثی داریم کار میکنیم که یک طرف من هستم، یک طرف شما هستید و یک طرف هم خداست.
ما در مسئلهی تبلیغی حواسمان به آن اوستا کریم نیست. «إِنَّکَ لا تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ»[۴]، خدا هر کسی را بخواهد هدایت میکند، تو واسطه هستی.
ما در پروپاگاندا که نیستیم، در تبلیغ سکولار لائیک که نیستیم که پیام دهنده و پیام گیرنده و پیام، ارکان تبلیغ باشند. نه، یک کسی هست که هادی اصلی اوست، اینجا هم باید تعریف شود که خدا در این وسط چکاره است.
*چقدر این تجربههای تبلیغی مثل این خاطره ای که شما بیان کردید، می تواند برای سایر مبلغین هم درس باشد که منِ مبلغ وقتی به مدرسه رفتم، به یاد بیاورم که فلان آقا رفته و فلان نتیجه را هم گرفته است و حتما می تواند به ما کمک کند.
بله؛ تجربیات تبلیغی خیلی مهم است؛ اصلا از مسخره شدنها نترسید، از هو کردنها نترسید، از کم آوردنها نترسید، از بلد نبودنها نترسید، از ضعف عملکردتان نترسید. نه اینکه اینها باعث تنبلی ما شود، تلاش حداکثری کنید، ولی از آن کم آوردن نترسید.
خدا میفرماید: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ یَنْصُرْکُمْ»[۵]، اگر نیّت شما نصرت دین خدا باشد، خدا شما را یاری میکند، شما حریف آن فرد نیستید ولی خدا حریف آن فرد است، شما مؤثر در آن فرد نیستید، ولی «لا مؤثر فی الوجود الّا الله»، شما با این نیّت بروید، درست میشود.
* خسته شُدید؛ در پایان اگر نکتهای مانده، بفرمایید.
دو تا نکته دارم.
۱. همیشه خودمان را در تبلیغ ذیل رهبر معظم انقلاب تعریف کنیم و اندیشههای امامین انقلاب را مدنظر داشته باشیم.
روی اندیشههای انقلاب، روی اندیشههای اسلام ناب، روی اندیشههای متفکرین و اندیشمندان سالم و مصلحان اجتماعی کار کنیم، مخصوصا امام و آقا خیلی مهم است.
الان در شرایطی هستیم که عملیات تبلیغی بدون ارتباط با نگاه و افق امام و آقا، مخصوصا حضرت آقا، ابتر است. روی این نکته به صورت جدی کار کنیم و تمام برنامهریزیها، طراحیها، طراحی میدان، طراحی مخاطب، طراحی محتوا، همهی اینها را آقا فرمودهاند. باید در آن فضا کار کنیم، غیر از آن اصلا تبلیغ نیست. این اعتقاد ماست.
۲. دوم هم مسئله اخلاص است که ما برای اربابمان کار کنیم و رزقمان را هم ارباب میدهد. طی کردن، قرارداد بستن، به دنبال پول بودن، به دنبال اینکه من معیشتم را از این راه تأمین کنم، تمام اینها کارهای باطلی است.
کار تبلیغی و به معنای عام، کار در انقلاب اسلامی، حتی موشک ساختن و یا هر کار دیگری باید برای خدا باشد. رزق شما میآید و نباید نگران بود.
پدرم گفت به من مثل حسین بن علی(ع) // هیچ شاه دگری غصهی نوکر نخورد
چوب هم باشی و وقفش نشوی باختهای // هیزم است آنکه به درد تن منبر نخورد
گفت و گو از: محمد رسول صفری عربی