به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه از تبریز، حجت الاسلام کاظم علیمحمدی، معاون تهذیب و تربیت آذربایجان شرقی در یادداشتی آورده است: با وجود همه لذتها و جذابیتهای حیات دنیوی و گسترش و پیشرفت خیره کننده امکانات زندگی، ولی انسان امروزی را در این هیاهو و جولان فرهنگ های مادی به شدت خسته و رنجور و سردرگم میبینیم که در جست وجوی آرامش درونی، معنای واقعی زندگی، خوشبختی و حیات طیّبه، تشنه جرعه ای معرفت و معنویت است تا از این راه اندکی از آلام و دردهای روحی و روانی خود بکاهد.
از سوی دیگر روز به روز شاهد رشد فزاینده و قارچ گونه ترجمه و تالیف کتابها و تولید آثار هنری (فیلم، موسیقی و...) در معرفی و ترویج معنویت های غیر اصیل و دروغین چون عرفان حلقه، اوشو، اکنکار، سایبابا، پائولو کوئلیو، دالایی لاما، کریشنا مورتی، صوفیه، عرفان سرخپوستی و مسیحیت و یهود، انرژی درمانی، مدیتیشن و یوگا، شیطان پرستی و... هستیم که در قالب های متنوع، پرجاذبه و کاربردی برای جذب عموم مردم به ویژه نسل جوان منتشر و به سهولت در دسترس قرار می گیرند و به ترویج و تبلیغ معنویت های کاذب، نوپدید و گمراه کننده می پردازند. در واقع باید گفت: بر خلاف دوران سابق، زمان تحقیر معنویت و دینداری گذشته و جای خود را به تحریف معنویت و دینداری داده است.
دلایل گرایش مردم به معنویت های دروغین:
اما چه چیزی باعث می شود که عده ای از مردم به سمت این مدعیان دروغین معنویت گرایش پیدا کنند؟
یکی از دلایل گرایش مردم به عرفانهای کاذب را باید در این نکته روانشناختی دید که: لذات مادی در عصر ما دامنه گستردهای پیدا کرده چیزی نیست که بسیاری از افراد بتوانند از آن چشم بپوشند و جمع میان آزادی در آنها و کامجوییهای جنسی و غیر جنسی و توجه به مسائل معنوی جز در عرفانهای کاذب پیدا نمیشود. آنها میگویند: مهم اصلاح قلب و درون و باطن است، اما در بیرون انسان میتواند آزادی داشته باشد، همان چیزی که در تعبیر جمعی از صوفیان گذشته و حال آمده است که میگویند: شریعت پوست است و طریقت مغز است و رسیدن به حقیقت نتیجه طریقت است. به تعبیر دیگر پیمودن راه ادیان آسمانی که توأم با بایدها و نبایدهای فراوانی است، باب ذائقه گروهی نیست، به همین دلیل خواسته معنوی خود را در جایی میجویند که بر آنها سخت نگیرد و بایدها و نبایدهای عملی نداشته باشد و یا در حدّ محدود باشد.
گرایش گروه دیگری به اینگونه عرفانهای کاذب به دلیل کارهای خلافی است که از جمعی از متدینان و مذهبیها دیدهاند و حتی گاه با چند نفر مذهبی خلافکار معاشر بودهاند و همین امر سبب سرخوردگی آنها از مذاهب آسمانی و گرایش به فرقه های عرفانی کاذب شود.
عوامل سیاسی یکی از پررنگترین اموری است که به پیدایش عرفانهای کاذب کمک کرده است؛ زیرا از یک سو پیروان این عرفانها ورود در مسائل سیاسی و بهویژه اموری مانند جهاد را ممنوع میشمرند و به این شکل و در کنج عافیت، علاقه خود را به معنویت به صورت کاذبی اشباع میکنند و هم مزاحمتی برای جهانخواران و مستکبران عالم ندارند.
در زمان حیات ائمه معصومین علیهم السلام نیز همواره فرقه ها و نحله های انحرافی با افکار الحادی و مخالف دین وجود داشته اند که از طریق دستگاه های حاکم و خلفای ظالم پشتیبانی می شدند و با ظاهرسازی و عوام فریبی، سعی در اغوا و دور ساختن مردم از تعالیم اصیل اسلامی و آسمانی می نمودند. به همین سبب، ائمه هدی علیهم السلام با درایت و هوشمندی و با روشنگری و بصیرت افزایی، پیوسته به مبارزه علیه این جریان های انحرافی و دروغین می پرداختند و با تبیین ماهیت و پشت پرده این فرقه های گمراه و بیان ویژگی ها و شاخص های عرفان اصیل، می کوشیدند تا مسلمانان را از این آسیب ها و گمراهی ها حفظ نموده و به فلاح و رستگاری راستین رهنمون شوند.
امامان معصوم علیهم السلام به یاران و شاگردان خود هشدار می دادند که مبادا فریب عبادت های طولانی و جلوه گری های معنوی و اشک چشم آدمها را بخورید؛ زیرا ممکن است که به این عبادات عادت کرده باشند یا بخواهند مردم را فریب دهند. بلکه به میزان ایمان و تقوا، ولایتمداری، عقلانیت، صداقت، امانتداری، مسئولیت پذیری، جوانمردی، عفت و پاکدامنی، ظلم ستیزی و... آنها بنگرید و با این ملاکها ایمان و معنویت آدمها را ارزیابی کنید نه با طول سجود و رکوع و عبادت های ظاهری شان. در ادامه بحث به نمونه هایی از این روایات اشاره شده است:
رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «مَن عمِلَ فی بِدعةٍ خَلاّهُ الشّیطانُ و العِبادةَ و ألْقی علیهِ الخُشوعَ و البُکاءَ؛ هر کس به بدعتی عمل کند، شیطان او را با عبادت تنها می گذارد و حالت خشوع و گریه بر او میافکند.» نیز فرمودند: «إذا تَمَّ فُجورُ العبدِ ملَکَ عینَیهِ فبکی مِنهُما متی شاءَ؛هرگاه گناهکاریِ بنده به اوج رسد، اختیاردار چشمان خود می شود و هرگاه بخواهد از آنها اشک می گیرد.»
امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمودند: «یا کمیل! اُقْسِمُ باللّهِ لَسَمِعتُ رسولَ اللّه صلی الله علیه و آله یقولُ: إنَّ الشَّیطانَ إذا حَملَ قوما علَی الفَواحِشِ مِثلِ الزِّنا و شُربِ الخَمرِ و الرِّبا و ما أشبهَ ذلکَ مِن الخَنی و المَأثَمِ حَبَّبَ إلَیهِمُ العِبادةَ الشّدیدةَ و الخُشوعَ و الرُّکوعَ و الخُضوعَ و السُّجودَ، ثُمّ حَمَلهُم علی وَلایةِ الأئمَّةِ الّذینَ یَدْعونَ إلَی النّارِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ لایُنْصَرُونَ؛ ای کمیل! قسم به خدا که شنیدم پیامبر خدا صلی الله علیه و آله می فرمود: هرگاه شیطان مردمی را به ارتکاب زشتی هایی همچون زنا، میگساری، ربا خواری و پلیدی ها و گناهانی اینچنین وا دارد، عبادتِ شدید و خشوع و رکوع و خضوع و سجود را محبوب آنان می گرداند و سپس ایشان را به ولایت و پیروی از پیشوایانی وادار می کند که به دوزخ فرا می خوانند و روز قیامت یاوری نخواهند داشت.»
از این روایات استفاده می شود که گاهی برخی افراد که غرق در گناه و انحراف اخلاقی و اعتقادی هستند، ممکن است نسبت به امور عبادی و معنوی گرایش پیدا کنند. این مساله میتواند بسیار رهزن و گمراه کننده باشد، هم برای خود فرد که گمان کند در مسیر درستی گام برمیدارد و هم سبب اغفال ساده اندیشان و ظاهربینان و گرایش آنان به افکار و رفتارهای انحرافی و الحادی گردد. غافل از این که این حال به ظاهر معنوی نه ناحیه خداوند رحمان بلکه از جانب شیطان است. ممکن است پرسیده شود: این دو امر (گرایش به معنویت و پیروی شیطان) چگونه قابل جمع است؟ چطور ممکن است انسان در حال دعا و مناجات با پروردگار عالم باشد و اشک بریزد ولی گفته شود که این اشک و حال شیطانی است نه رحمانی؟ این عبادت ها مُبعِّد است نه مُقرِّب؟
در پاسخ باید چنین گفت که در آیین مقدس اسلام قبولی و کمال اعمال انسان شرط و شروطی دارد که اگر تحقق نیابند، عمل وی مورد قبول درگاه الهی و موجب قرب به پروردگار عالمیان نمیگردد. از جمله مهمترین این شروط ایمان است. نداشتن ایمان، مایه تباهی اعمال است: «وَ مَنْ یکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ» (مائده، ۵)؛ کسی که انکار کند آنچه را باید به آن ایمان بیاورد، اعمال او تباه می گردد.
شرط بعدی، ولایت است: در حدیثی از امام صادق علیه السلام میخوانیم: «فَمَنْ لَمْ یَتَوَلَّنَا لَمْ یَرْفَعِ اللَّهُ لَهُ عَمَلا؛ هر کس ولایت ما را نپذیرد، خدا هیچ عملی از او قبول نمی کند.»
شرط سوم، تقواست: «إِنَّما یتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِین (مائده، ۲۷) خدا تنها از اهل تقوا می پذیرد.» تقوا یعنی انجام واجبات و ترک گناهان. بنابراین اگر کسی التزام عملی نسبت به انجام واجبات الهی و دوری از گناهان نداشته و حدود الهی را رعایت نکند، طبق این آیه کریمه هیچ یک از اعمال وی پذیرفته نمی شود. چنانکه رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرمایند: «مَن إغتاب مسلمًا أو مسلمةً لمیَقبل الله صلاتَه ولا صیامَه أربعین یومًا و لیلةً، إلا أن یغفر له صاحبُه (مجلسی، بحار، ج۷۲، ص۲۵۸)؛ هرکس غیب مرد یا زن مسلمانی بکند، خداوند نماز و روزه او را تا چهل روز و شب قبول نمی کند مگر اینکه شخصی که غیبتش را کرده حلالش نماید.» یا امام رضا علیه السّلام میفرماید: «مَن صلّی و لمیُزَکِّ، لمتُقبَل صَلوتُه»؛ هر کس نماز بخواند ولی زکات نپردازد، نمازش قبول نمیشود. » امام صادق علیه السّلام نیز میفرماید: «انّ سوء الخلق یفسد العمل کما یفسد الخّل العسل؛ همانا بداخلاقی با مردم عمل را فاسد می کند چنانکه سرکه عسل را فاسد می کند.» و ده ها و صدها مورد دیگر که قبولی اعمال عبادی و غیرعبادی بندگان را مشروط به اموری کرده است.
بنابراین گاهی انسان به اشتباه تصور میکند که آدم خوبی است و مشغول عبادت و بندگی خداوند است، حال آن که در واقع و نفس الامر چنین نیست و گام در مسیر گمراهی و تباهی گذاشته و پیرو شیطان گشته است. همانطور که آیات ۱۰۳ و ۱۰۴ سوره مبارکه کهف به این حقیقت آشکار اشاره می کند: «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالا، الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا؛ بگو: آیا به شما خبر دهیم که زیانکارترین (مردم) در کارها، چه کسانی هستند؟ آنها که تلاش هایشان در زندگی دنیا گم (و نابود) شده، با این حال میپندارند کار نیک انجام میدهند!»
در واقع، این امر از حربه ها و تدلیس های شیطان است برای حفظ بندگان خود در دامهایی که برایشان گشوده است. در چنین مواردی شخص در حالی که به فسق و فجور مشغول هست، حال خوش معنوی هم پیدا میکند تا احساس گناه و عذاب وجدان سراغش نرود و گناهان خود را کوچک و بی اهمیت شمرده و درصدد اصلاح و جبران و توبه برنیاید.
از آنچه بیان شد تا حدودی روشن میشود که دینداری واقعی و حرکت در صراط مستقیم، نیازمند التزام عملی به همه ابعاد دین (و پرهیز از نگاه کاریکاتوری به دین و مناسک دینی)، مراقبت دائمی، هوشیاری و آگاهی از دام ها و حیله های شیطان است و تا لحظه مرگ و خروج جان از بدن، ابلیس رانده شده از درگاه الهی هرگز بی خیال انسان و نا امید از گمراه کردن و سلب ایمان از او نخواهد شد.
برای روشن شدن بهتر تعارض بین گرایش به امور عبادی و معنوی و پیروی شیطان به چند نمونه عینی از زندگی روزمره مردم اشاره میکنیم:
به یاد دارم سالها پیش در سفری که با اتوبوس بین شهری از تبریز به قم مشرف می شدم، در بین راه اتوبوس برای نماز و شام نگه داشت. در آن سفر تنها بودم و خانواده همراهم نبود، لذا با خود گفتم خوب شد! امشب فرصت کافی دارم تا یک نماز با آرامش و حضور قلب و بدون عجله بخوانم! (چون نمی خواستم شام بخورم، حدود نیم ساعت فرصت داشتم) وضو گرفته و وارد نمازخانه رستوران شدم، کسی نبود (و البته در مدت حضورم در نمازخانه کسی برای اقامه نماز نیامد!) با توجه و آرامش خاصی اذان و اقامه گفته و با توجه و حضور قلب نماز مغرب را خواندم. نافله های نماز مغرب را هم خواندم و سپس با همان حال نماز عشا را نیز خواندم و کمی هم مشغول تعقیبات شدم. از این همه حضور قلب و آرامش در شگفت بودم و با خود می گفتم: چرا امشب مثل خیلی از اوقات دیگر از شیطان و حواس پرتی خبری نیست! نکند از اولیای الهی شدم و خودم خبر ندارم! در این فکر بودم که راننده صدا زد: مسافرین تبریز- قم سوار شوند. سجده شکری کرده و از جای خود برخاستم و کفش هایم را از جا کفشی برداشته و بر زمین گذاشتم که ناگهان چشمم به دیوار پشتی افتاد که نوشته بود: قبله!! ای وای! من تمام این مدت نمازم را پشت به قبله خوانده بودم و تازه متوجه شدم چرا شیطان کاری به کارم نداشت. با عجله برگشتم و به سرعت و در حد اکتفا به واجبات، نماز مغرب و عشا را دوباره خواندم و سریع به سمت اتوبوس برگشتم که دیگه داشت حرکت میکرد و به خاطر تأخیرم کلی بد و بیراه و ناسزا از راننده و مسافرین شنیدم!
بله، وقتی عملی از بیخ و بن باطل باشد، شیطان کاری به کار ما نخواهد داشت و انسان خیال می کند که مشغول عبادت و بندگی است در حالی که چنین نیست.
وقتی در برخی از مجالس روضه خانگی صدای بلند مداحی و روضه تا دیر وقت مزاحم استراحت و آرامش همسایه ها می شود یا زمانی که برخی از هیئات مذهبی و دسته جات عزاداری تا نیمه شب در کوچه و خیابان شهر با راه بندان و ایجاد سرو صدا (به وسیله سیستم صوتی قوی، طبل، سنج، شیپور و...) و سلب آرامش از مردم به خیال خود مشغول عزاداری و عرض ارادت به اهل بیت علیهم السلام هستند، باید بدانیم که این اعمال برخلاف مشی و مرام آن بزرگوران بوده و هرگز موجب رشد معنوی و نزدیکی ما به ایشان نخواهد شد.
یا فرزندی را در نظر بگیرید که برخلاف رضایت والدین به سفر زیارتی اربعین، مشهد مقدس و راهیان نور و امثال آن رفته باشد. طبق گفته همه فقها چنین سفری، سفر معصیت هست و نماز هم باید کامل خوانده شود. حال در طول این سفر اگر اشک و حالی هم به سراغ انسان بیاید، قطعا این اشک و حال مقرّب و موجب رشد و سازندگی نخواهد بود.
گاهی در سفرهای زیارتی دسته جمعی، اعضای گروه با هم قرار می گذارند که مثلا دو ساعت زیارت کنیم و سر ساعت فلان کنار اتوبوس باشیم. بعد میبینی برخی ها دیرتر میآیند و وقتی از آنها سؤال می شود که چرا این همه دیر کردید و بقیه زائرین را جلوی آفتاب و تو این گرما معطل خود کردید؟ ممکن است پاسخ دهند که خیلی شرمنده! دقیقه نودی حال خوبی پیدا کردیم و گفتیم چند دقیقه بیشتر زیارت کنیم! ولی باید دانست که این اشک و حال هنگامی که همراهانتان بیرون منتظر شما هستند، اشک و حال رحمانی نیست و ارزش معنوی ندارد.
با توجه به آنچه گفته شد، مهمترین ملاکها و شاخص های معنویت راستین و عرفان اصیل شیعی را می توان چنین برشمرد:
شاخصها و ویژگیهای عرفان اصیل شیعی:
توحیدمحوری: اصل توحید و خداشناسی، مبناییترین اصل در معارف دینی است که همه معارف دیگر دینی با واسطه و بدون واسطه بر روی آن بنا شده است. توحید به منزل ریشهای است که دیگر اصول دین و فروع آن، ساقه و شاخهها و میوههای این ریشه میباشند. به بیان دیگر، «توحید» حرف اوّل و آخر دین است و همه پیامبران الهی هدف اصلی خود را دعوت به توحید و عبودیت خداوند قرار میدادند. توحید همچون یک دانه درشت تسبیح در مقابل بقیّه دانهها نیست، بلکه همچون ریسمانی است که تمام دانهها را به هم میپیوندد. چنانکه امام صادق علیه السلام می فرمایند: «إن الله تبارکوتعالی أَقسم بعزّته وجلاله أن لا یُعذّب أهلَ توحیدِه بالنّار أبداً؛ خداوند تبارک و تعالی به عزت و جلال خود سوگند خورده است که هرگز اهل توحیدش را با آتش دوزخ عذاب نخواهد کرد.»
امام رضا علیه السلام نیز در حدیث معروف سلسله الذهب به اهمیت توحید اشاره کرده از قول خداوند متعال نقل می فرمایند که: «[کلمة] لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ حِصْنی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنَ مِنْ عَذابی، ...؛ [کلمه] لا اله الا اللّه دژ محکم من است، پس هر کس وارد این دژ محکم من شود از عذابم در امان است».
عبودیت و بندگی: هدف از عرفان شیعی رسیدن به مقام عبودیت است. «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ اِلَّا لِیَعْبُدُون.» (ذاریات، ۵۶) در عرفان، بزرگترین کرامت وجودی و سلوکیسالک الی الله، بنده خدا بودن و عبدالله شدن است. حضرت امام خمینی (ره) در این زمینه میفرماید: «در مصباح الشّریعة است: قال الصّادق علیه السّلام: العبودیّة جوهرة کنهها الرّبوبیّة، فما فقد من العبودیّة وجد فی الرّبوبیّة و ما خفی من الرّبوبیّة أصیب فی العبودیّة؛ [بندگی گوهری است که باطن آن ربوبیت است، پس هر چه از بندگی به دست نیامده باشد در ربوبیت یافته میشود و هر چه از ربوبیت پوشیده و پنهان باشد، در بندگی حاصل میگردد.] کسی که با قدم عبودیّت سیر کند و داغ ذلّت بندگی را در ناصیه خود گذارد، وصول به عزّ ربوبیّت پیدا کند. طریق وصول به حقایق ربوبیّت سیر در مدارج عبودیّت است و آنچه در عبودیّت از انّیّت و انانیّت مفقود شود در ظلّ حمایت ربوبیّت آن را مییابد، تا به مقامی رسد که حق تعالی سمع و بصر و دست و پای او شود، چنانچه در حدیث صحیح مشهور بین فریقین وارد است. ... باید دانست که عبودیّت مطلقه از اعلی مراتب کمال و ارفع مقامات انسانیّت است ... و جز با قدم عبودیّت نتوان به معراج حقیقی مطلق رسید.»
شریعت محوری و التزام عملی به مناسک دینی: در عرفان شیعی، سلوک بر مدار شریعت است و سیر و سفر معنوی تنها طبق باید و نبایدهای الهی و وحیانی است؛ زیرا در چنین عرفانی اصالت از آن شریعت است. در آیات متعددی از قرآن بر اطاعت از خدا و رسول و پیروی نکردن از غیر خدا و رسول تأکید شده است. از جمله: «اتَّبِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَیْکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ وَلا تَتَّبِعُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ» (اعراف، ۳۰)؛آنچه را از جانب پروردگارتان به سوی شما فرو فرستاده شده است، پیروی کنید و از اولیا (و معبودهای دیگر) پیروی مکنید. نیز آیه شریفه: «هذا صِراطِی مُسْتَقِیماً فَاتَّبِعُوهُ وَلا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبِیلِهِ» (انعام، ۱۵۳)؛ این است راه راست من؛ پس از آن پیروی کنید و از راه های پراکنده [دیگر] پیروی نکنید، که شما را از طریق حق دور میسازد.
پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: «لایُقبَلُ قَولٌ إلاّ بعملٍ و لایُقبلُ قَولٌ و لاعملٌ إلاّ بنِیّةٍ و لایُقبلُ قَولٌ و عملٌ و نِیّةٌ إلاّ بإصابَةِ السُّنّةِ؛ هیچ گفتاری جز با کردار پذیرفته نمی شود و هیچ گفتار و کرداری جز با نیّت پذیرفته نمی شود و هیچ گفتار و کردار و نیّتی پذیرفته نمی شود جز آنکه مطابق با سنّت باشد».
در اهمیت عمل به واجبات و مستحبات در رسیدن انسان به مقام قرب الهی، ابان بن تغلب از امام باقر علیهالسلام نقل میکند که خداوند جلّ جلاله در حدیث قدسی میفرماید: «... ما یتقرب إلّی عبد من عبادی بشیء أحب إلیّ ممّا افترضت علیه و إنّه لیتقرّب إلیّ بالنافلة حتّی أُحبّه، فإذا أحببته کنت سمعه الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به و لسانه الذی ینطق به و یده التی یبطش بها، إن دعاتی أجبته و إن سألنی أعطیته؛ هیچیک از بندگانم به چیزی محبوبتر از انجامِ آنچه بر او واجب کردهام، به من تقرب نجوید و او همواره با انجام نوافل به من نزدیک شود تا آنجا که من او را دوست بدارم و هنگامی که او را دوست بدارم، گوش او شوم که با آن میشنود و چشم او گردم که با آن ببیند و زبانش شوم که با آن سخن گوید و دست او گردم که با آن بگیرد، اگر مرا بخواند اجابتش کنم و اگر از من خواهشی کند به او بدهم.»
موافقت با عقل: اگر عارف با استناد به مکاشفات خود چیزی را ادعا کند کـه عقل برهانی و برهان عقلی آن را محال شمارد و بـه نادرستیاش فتوا دهد، از او پذیرفته نخواهد شد. در واقع، آنچه عارف با استناد به تجربهٴ عرفانی خود بیان میکند، سه گونه می تواند باشد:
الف. عقل پذیر که برهان عقلی بر تأیید و تصویب آن گواهی می دهد؛
ب. عقل گریز که برهان عقلی، نه آن را نفی میکند و نه اثبات و در نتیجه عقل به تنهایی نسبت به درک آن عاجز است؛
ج. عقل ستیز که برهان عقلی بر نفی و بطلان آن گواهی میدهد و آن را محال میشمارد.
گفته می شود نوع اخیر در عرفان راه ندارد و عارف باید از آن بپرهیزد؛ هرچند راه برای نوع دوم باز است؛ چرا که کشف و شهود عارفان خود منبعی مستقل برای معرفت بـه شمار میرود.
از نظر آیت الله جوادی آملی، بهتر و بلکه ضروری و لازم است که انسان پیش از گام نهادن در سلوک، حکمت بیاموزد؛ چرا که در این صورت، «هم توان تشخیص صحت یافته های خـود را دارا است و هم شوق و طلب مراتب عالیه را در خود زنده می یابد و لذا هرگز در نیمهٴ راه متحیر نمی ماند، بلکه با استفاده از براهین حِکَمی بر رفع تحیر دیگرانی که در راه بازمانده اند نیز می پردازد.» از اینجا معلوم می شود که تحصیل حکمت نظری برای سالک علاوه بر سنجش درستی و نادرستی شهودهایش، فواید دیگری نیز دارد که مهمترین آنها، مـانع شدن از توقف سالک در میانه های سلوک و توهم به پایان بردن راه، پیش از دستیابی بـه کمـال نهایی است.
در روایات هم عقلانیت لازمه دینداری به شمار رفته است، چنانکه امام صادق علیه السلام در اینباره فرمودند: «مَنْ کانَ عاقِلاً، کانَ لَهُ دِینٌ وَ مَنْ کانَ لَهُ دِینٌ، دَخَلَ الْجَنَّةَ؛ کسی که عاقل باشد دین دارد و کسی که دین داشته باشد داخل بهشت می شود. » امام کاظم علیهالسّلام نیز فرمودند: «یا هشام إنّ لله علی الناس حُجتین: حجةً ظاهرةً و حجةً باطنةً، فأما الظاهرةُ فالرُسُل و الانبیاء و الأئمّة و اما الباطنةُ فالعقولُ؛ ای هشام! خدا بر مردم دو حجت دارد: حجت آشکار و حجت پنهان. حجت آشکار، رسولان و پیغمبران و امامان هستند و حجت پنهان، عقل مردم است. »
مطابقت با فطرت: مرحوم علامه مصباح یزدی در این زمینه می فرماید: "یکی از ویژگیهای عرفان صحیح و حقیقی، مطابقت آن با فطرت انسانی است. در این باره توجه به این نکته راهگشا است که اصولا ریشه و اصل حقیقت عرفان که «قرب به خدا» و «رؤیت و شهود حضور او» است گرایشی فطری است. این مسأله در جای خود بیان شده است که «خداگرایی»، «خداجویی»، «خداشناسی» و «خداپرستی» امری است که از نهاد و فطرت انسان برمیخیزد. بنابراین، راهی که ما را به این هدف میرساند برخلاف فطرت انسانی نخواهد بود. حکم مذکور درباره اصل اسلام و سایر ادیان آسمانی نیز صادق است و یکی از نشانههای ادیان باطل همین است که مشتمل بر افکار و قوانینی هستند که با فطرت انسانی سازگار نیست. قرآن کریم درباره مطابقت ادیان الهی با فطرت انسانی میفرماید: «فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِی فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لاتَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللهِ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّم (روم، ۳۰)؛ پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی دین کن، با همان سرشتی که خدا، مردم را بر آن سرشته است. آفرینش خدا، تغییرپذیر نیست. این است همان دین پایدار.» در روایات، در تفسیر این آیه آمده است که: یعنی آنها را بر فطرت توحید آفرید."
صداقت و امانتداری: رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله فرمودند: «لاتَنْظُرُوا إِلَی کَثْرَةِ صَلاتِهِمْ وَ صَوْمِهِمْ وَ کَثْرَةِ الْحَجِّ وَ الْمَعْرُوفِ وَ طَنْطَنَتِهِمْ بِاللَّیْلِ، انْظُرُوا إِلَی صِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ؛ به زیادی نماز و روزه و حج و نیکی و وِرد و ذکر شبانه مردم نگاه نکنید، بلکه به راستگویی و امانتداری آنان توجه نمایید. »
جوانمردی: علی علیه السلام فرمودند:«لاخَیْرَ فی دینٍ لَیْسَ لَهُ مُرُوة؛ دینی که مروّت ندارد، خیری در آن نیست.» نیز: «الإمامُ الصّادقُ علیه السلام لَمّا سُئلَ عَنِ المُروءَةِ: لایَراکَ اللّهُ حَیثُ نَهاکَ و لا یَفقِدُکَ مِن حَیثُ أمَرَکَ؛ از امام صادق علیه السلام پرسیدند: مروّت چیست؟ حضرت فرمودند: مروّت آن است که خدا تو را آنجا که نهی فرموده نبیند و آنجا که امر نموده بیابد.»
استکبار ستیزی، مبارزه با ظلم و بی عدالتی: مگر میشود پیامبری مامور به ابلاغ وحی و دعوت مردم به توحید و اطاعت از خداوند متعال و نفی شرک و بتپرستی و مخالفت با هواهای نفسانی باشد، بیآنکه با مخالفت مستکبران و زورگویان و ستمگران و انسان های بوالهوس روبه رو نشوند. اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله فاقد روحیه استکبارستیزی بودند، دچار آن همه مشکلات و گرفتاریها در مکه و غزوات و جنگهای پی در پی در مدینه نمیشدند. لذا به یقین، تمامی انبیای الهی روحیه استکبارستیزی و مبارزه با ظلم و بی عدالتی داشته اند و رهروان و پیروان واقعی این بزرگواران نیز باید از این روحیه برخوردار باشند و همین امر معیار خوبی برای شناخت معنویت و عرفان راستین از معنویت دروغین است.
چنانکه در قرآن کریم آمده است که «اَلَّذِینَ ءَامَنُواْ یُقَاتِلُونَ فیِ سَبِیلِ اللَّهِ وَ الَّذِینَ کَفَرُواْ یُقَاتِلُونَ فیِ سَبِیلِ الطَّغُوتِ فَقَاتِلُواْ أَوْلِیَاءَ الشَّیْطَنِ إِنَّ کَیْدَ الشَّیْطَانِ کَانَ ضَعِیفًا» (نساء، ۷۶)؛ کسانی که ایمان دارند در راه خدا پیکار میکنند و آنها که کافرند، در راه طاغوت. پس شما با یاران شیطان پیکار کنید؛ زیرا نقشه شیطان، ضعیف است.»
به بیان دیگر، معنویت اصیل شیعی حماسه ساز است نه حماسه سوز و این معنویت برخاسته از مکتب عاشورا و شهدای کربلاست که جلوه های زیبای آن را در هشت سال دفاع مقدس و در جبهه های حق علیه باطل نظاره گر بودیم و همچنان ادامه دارد.
معیار نبودن کشف و کرامت برای قرب الهی: در عرفان اصیل شیعی کشف و کرامت شاخص و ملاک کلی و همیشگی برای ارزیابی عیار معرفت و معنویت و دلیل بر مقامات بالای معنوی و سلوکی افراد به شمار نمی رود، چرا که اولا گاهی ممکن است خداوند متعال مصلحت نداند برخی از بندگان برگزیده اش دارای چنین مکاشفات و مشاهداتی بشوند و به قول یکی از اهل معرفت در چنین مواردی به حساب فرد واریز می شود و نقدی پرداخت نمی شود. ثانیا دلایلی در دست است که نشان دهنده عمومیت مکاشفات در هر دو گروه است، زیرا هنگامی که براثر ریاضتها، نفس قدرت و قوت پیدا کند و تمرکز کافی برای آن حاصل شود ـ از هرکس که باشد ـ ممکن است بعضی از این نوع مکاشفات برای صاحبش پیدا شود.
برای نمونه، از عالم ربانی حضرت آیتالله مرحوم حاج سید موسی زرآبادی قزوینی (۱۲۹۴-۱۳۵۳ق) نقل است که فرمود: «در قزوین امام جماعت بودم و به سیر و سلوک مشغول شدم. در آن هنگام به تدریج مکاشفاتی برای من پیدا شد به گونهای که در و دیوار برای من حائل نبود و از پشت دیوار اشخاص را میدیدم. یک روز در عالم مکاشفه ندایی شنیدم که میگفت: این مقدار اعمال ظاهری بس است اگر میخواهی به مقامات بالاتر برسی باید این کارها را کنار بگذاری! من گفتم: نماز و روزه و مانند آن را که از طرق معتبر از پیامبر اکرم (صل الله علیه و آله) به ما رسیده است کنار بگذارم!؟ من دست از آن بر نمیدارم. دوباره ندا آمد: اگر دست بر نداری تمام این مقامات از شما گرفته میشود. من گفتم: به جهنم! تا این را گفتم دیدم تمام آن حالات از من گرفته شد و مانند افراد عادی شدم. فهمیدم آن مکاشفات، شیطانی بوده است و تصمیم گرفتم که به دستورهای شرع و آداب و سنن تا حد توان عمل کنم. پس از مدتی عمل به این دستورات حالتی برای من حاصل شد که حالات قبلی در مقابل آن مانند قطرهای در مقابل دریا بود.»
بنابراین ممکن است افرادی از طریق شیطان و ریاضت های شیطانی به بعضی مقامات به ظاهر معنوی برسند و موفق به اظهار امور خارق العاده مانند مکاشفه و خبر از غیب و... شوند.
اما چگونه میتوان مکاشفات رحمانی را از مکاشفات شیطانی بازشناخت؟
بهترین راه شناخت این است که نگاه به صفات و حالات و اعتقادات صاحب مکاشفه کنیم، هرگاه انسانی با تقوا و با ایمان و مؤدب به آداب دینی بود، روشن میشود که مکاشفه او الهی است. ولی اگر از افراد بی ایمان و آلوده به رذایل اخلاقی و یا فرصتطلب و دنبال منافع مادی بود، معلوم میشود مکاشفه او شیطانی است و دامی است برای فریب دیگران و رسیدن به مقاصد نامشروع که از طریق ریاضات غیرشرعی برای او حاصل شده است.
درباره خود انسان نیز همینگونه است؛ اگر در حالی که آلوده به گناهان مختلفی است مکاشفه ای برای او پیدا شد باید بداند این مکاشفه، شیطانی است. اما اگر در مسیر تقوا گام بر میدارد و حلال و حرام الهی را کاملاً رعایت میکند، معلوم میشود مکاشفه رحمانی است. این معیار خوبی برای شناختن این دو نوع مکاشفه از یکدیگر است.
جهات مشترک عرفانهای کاذب:
با تمام اختلافاتی که این فرقه های نوظهور و عرفانهای کاذب با هم دارند در چند جهت مشترکاند:
همه از برنامه های مذاهب آسمانی که به زعم آنها سخت و مشکل است گریزاناند و به گمان خودشان دربرابر آنها آزادی زیادی در عین دین داری می خواهند.
همه آنها در این مسأله متفقاند که باید رابطه خود را با علمای دین قطع کنند و آنها را راهزن راه خود به سوی خدا می دانند.
همه یا غالب آنها در مسائل اجتماعی یا سیاسی بیتفاوتاند و هرگز حاضر نیستند به خاطر آنها فداکاری یا مبارزه کنند و همین است که آنها را باب طبع جهانخواران و دولتهای استعماری کرده است.
غالب آنها پیشوایان خود را تا سرحد پرستش اطاعت میکنند و گاه احترامی برای آنها بیش از آنچه ما برای پیغمبران الهی قائل هستیم، قائلاند.
همه آنها آداب و رسومی برای خود میسازند که نه تنها در ادیان آسمانی نیست بلکه منطقی و قابل قبول عقلای جهان نیز نمیباشد.
همه یا غالب آنها با استدلالات عقلی مخالفاند و عقل را راهزن این راه میدانند، عشق و احساسات را حاکم بر همه چیز و عقل را حاکم معزول میپندارند، علوم دینی را قیل و قالی بیش نمیدانند که نه از آن کیفیتی حاصل میشود و نه حال و همین امر، راه را بر ضد و نقیضگویی آنها هموار میسازد و هرگاه کسی بر آنها ایراد گیرد که این سخن یا این گونه آداب عقل پسند نیست میگویند: این راه، راه عشق است نه راه عقل.
سران آنها برای اغفال پیروان خود ادعاهای عجیبی دارند و کارهایی فوق کرامات اولیاء الله برای خود قائلاند و گاه از ارتباط با ارواح آسمانی و یا گروه اجنه و شیاطین و فرشتگان خبر میدهند و همینها پیروان نادانشان را به پیروی بیقید و شرط وا میدارد.