یکشنبه ۴ آذر ۱۴۰۳ |۲۲ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 24, 2024
توسل

حوزه/ مگر قرآن نمی گوید: «ایاک نستعین»؛ (فقط از خدا یاری می جوییم)، پس چرا از امامان طلب یاری می کنیم و به آنان متوسّل می شویم؟ آیا این شرک نیست؟!

به گزارش خبرگزاری حوزه، ماه مبارک رمضان، بهار قرآن است و در این ماه برای انس و الفت قلب ها با این هدیه الهی، به بررسی شبهات قرآنی در شماره های گوناگون خواهیم پرداخت.

پرسش:

مگر قرآن نمی گوید: «ایاک نستعین»؛ (فقط از خدا یاری می جوییم)، پس چرا شیعیان از امامانشان طلب یاری می کنند و به آنان متوسّل می شوند؟ آیا این شرک نیست؟!

پاسخ اجمالی:

وقتی ممکن نیست انسان در زندگی روزمرّه از غیر خدا استعانت نکند، حتما منظور خدا از استعانت نجستن از غیر خدا استعانتی همراه با عقیده به «استقلال در سببیت» است. مجموع آیات قرآن ما را به یک اعتقاد دعوت می‌ کند و آن اینکه طلب استعانت و یاری از اسباب و علل مادی یا انسانی باید به گونه‌ ای باشد که استعانت از خدا و طبق فرمان او به حساب آید؛ نه خارج از آن. به عبارت دیگر معین و ناصر اصیل و مستقل خداست که نصرت و اعانت دیگران از او سرچشمه می‌ گیرد.

توسل به اهل بیت(ع) نیز از جمله همین اسباب و علل می باشد که خداوند اجازه داده است بوسیله آنها به او تقرب بجوییم و طلب شفاعت کنیم و هرگز شرک نمی باشد. توسّل و طلب یاری از اهل بیت(ع) اگر با اعتقاد به عدم استقلال آنها در تاثیر باشد، نه تنها اشکالی ندارد، بلکه در آیاتی مانند «وَ ابتَغوا إِلَیهِ الوَسیلَة»، به آن توصیه شده است.

بنابراین طبق آیه «ایاک نستعین» یاری خواستن با اعتقاد به «استقلال یاری کننده» شرک است و با توحید افعالی منافات دارد؛ اما یارِی خواستن از وسائلی که خدا به آنها فرمان داده، خصوصا وسیله تقرب قرار دادن مقام انسانهای صالح، همراه با اعتقاد به سببیّت تبعی آنها مورد تاکید قرآن بوده و شرک نیست.


پاسخ تفصیلی:

در آیه ۴ سوره فاتحه می خوانیم: «إِیَّاکَ نَعبُدُ و إِیَّاکَ نَسْتَعین»؛ (فقط تو را می پرستیم و فقط از تو یاری می جوییم). طبق این آیه یاری خواستن از کسی با اعتقاد به استقلال او، شرک بوده و با توحید افعالی (به معنای مسبب الاسباب بودن باری تعالی) منافات دارد. پس چرا شیعیان از امامانشان طلب یاری می کنند و به آنان متوسّل می شوند؟ آیا این شرک نیست؟

در پاسخ به این سؤال لازم به ذکر است که طلب یاری از اهل بیت(علیهم السلام) مانند استعانت نوع بشر از همدیگر و اسباب مختلف دنیا می باشد که اگر با اعتقاد به عدم استقلال آنها در تاثیر باشد اشکالی ندارد. این مسأله را در ضمن چند نکته روشن می کنیم:

استعانت نجستن از غیر خدا ممکن نیست:

یکی از مهمترین مشکلاتی که با تفسیر ظاهر بینانه از «إِیَّاکَ نَسْتَعین» پیش می آید مذموم بودن مطلق استعانت نوع بشر از همدیگر و اسباب مختلف دنیا، حتی از عقل و بدن خویش است! درحالی که انسان به طور طبیعی نیازمند به همه موجودات جهان از انسانها و حیوانات و جمادات و اجرام آسمانی آفریده شده است. انسان اجتماعی و نیازمند ارتباط با نوع بشر آفریده شده است. آیا خدای حکیم می تواند دستوری بدهد که خلاف خصوصیات جبری و طبیعی مخلوقات باشد؟!

اگر قرار باشد طبق این آیه هر گونه بهره جستن از اسباب مادی یا انسانی شرک باشد موجب گوشه گیری و تعطیل نمودن الزامات زندگی اجتماعی از جمله مدد و یاری یکدیگر می شود که قطعا از نظر اسلام ممنوع می باشد و رسول خدا(صلی الله علیه وآله) شدیدا با این روش غلط به مقابله برخاستند و اصحاب را از منزوی شدن به زعم پرهیز از شرک، بر حذر داشتند.(۱)

در نتیجه نمی توان گفت که مراد خداوند از منع استعانت از غیر، منع استعانت از اسباب باشد.

خداوند در آیه ۱۵ سوره فاطر تاکید می فرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمید»؛ (ای انسانها، همه شما به خدا نیازمندید. اوست بی‏ نیاز و ستودنی). البته این تنها نوع انسان نیست که در اصل هستی و انجام کار بی‌ نیاز از خدا نیست، بلکه تمام اسباب و عوامل طبیعی در اصل هستی و انجام هر عملی به خدا نیازمندند. و اگر مدد حق و کمک‌ های او یک لحظه قطع گردد، عوامل طبیعی نیز قادر بر انجام کار خود نخواهند بود، بنابراین در صفحه‌ ی هستی، فقط یک موثر و بی‌ نیاز، حقیقی و مستقل داریم و آن ذات اقدس خداوند است. درست است که طبق این آیه همه موجودات مصداق آیه ۱۵ سوره فاطر: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ» هستند، امّا خداوند نیاز همه را با مخلوقات دیگرش برطرف می کند. یعنی هر موجودی در جهان خود محل فیض و سبب نیل عنایت الهی به موجودات دیگر است.

قرآن استعانت از غیر را جایز می داند:

اگر استعانت از غیر بدون قیود عقیدتی ممنوع بوده باشد، پس چرا خداوند در آیه ۲ سوره مائده از انسانها می خواهد که همدیگر را در راه ایمان و تقوی یاری کنند: «... وَتَعاوَنُوا عَلَی البِرِّ وَ التَّقْوی..»؛ (در کارهای نیک و پرهیزگاری به همدیگر کمک کنید)؟! چرا در آیه ۹۵ سوره کهف، اولیای الهی از مردم در ساختن سد کمک گرفتند: «.. ما مَکَّنّی فِیهِ خَیرٌ فَاَعِینُونی...»؛ (آن چه را پرودگارم به من تمکن داده است بهتر است شما مرا [در ساختن سد] یاری کنید)؟! چرا در آیه ۷۲ سوره انفال مسلمانان ملزم به یاری همدیگر شده اند: «... وَ اِنِ اسْتَنْصَروُکُمْ فِی الدِّین فَعَلْیکُمُ النَّصْرُ..»؛ (اگر مسلمانان غیر مهاجر از شما مسلمانان مهاجر کمک طلبیدند، آنان را یاری کنید)؟!

با توجه به این آیات روشن می شود که استعانت از اسباب مادی یا انسانی اگر با اعتقاد به عدم استقلال آنها در تاثیر باشد اشکالی ندارد.

برخی آیات قرآن بر مشروعیت توسل دلالت دارد:

علاوه بر آیاتی که استعانت از اسباب را جایز می دانست؛ برخی آیات نیز بر مشروعیت توسل دلالت دارند. از جمله آیاتی که برای اثبات مشروعیت توسل به آن استناد می شود آیه ۳۵ سوره مائده می باشد. خداوند متعال در این آیه می‏ فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جاهِدُوا فِی سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»؛ (ای کسانی که ایمان آورده اید پرهیزگاری پیشه کنید و وسیله ای برای تقرب به خدا انتخاب نمائید و در راه او جهاد کنید باشد که رستگار شوید).

مخاطب در این آیه همه افراد با ایمانند. در اینجا سه دستور داده شده است: اوّل دستور به تقوا، دوّم دستور به انتخاب وسیله و سوّم دستور به جهاد در راه خدا. نتیجه مجموع این صفات (تقوا و توسّل و جهاد) همان چیزی است که در آخر آیه آمده است: «لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ‏»؛ (این باعث فلاح و رستگاری شماست).

طبق قاعده ی مسلّم «هرگاه لام تعریف اشاره به معهود نباشد، عمومیت مراد خواهد بود»(۲).

واژه ی «الْوَسِیلَة» در این آیه هیچگونه اشاره ای به معهود نبوده است؛ لذا عموم وسیله مراد بوده و اختصاص آن به یک مورد خاص، به هیچ وجه صحیح نمی باشد. گذشته از این، در ابتداء آیه، خداوند متعال مؤمنین را به تقوای الهی دعوت می کند. تقوای الهی عبارت است از انجام تکالیف شرعی و اجتناب از منهیات. اکنون اگر از واژه ی «الْوَسِیلَة»، همان اداء تکالیف شرعی همچون نماز و روزه را اراده کنیم، هیچگونه افاده ی معنای جدیدی نکرده، بلکه تاکید بر معنای قبلی خواهد بود، در حالی که طبق آنچه اهل فنّ فصاحت و بلاغت بیان کرده اند «تأسیس بهتر از تأکید است»(۳)؛ لذا به جهت افاده ی معنای تأسیس، لازم است از واژه ی «الْوَسِیلَة» هر گونه وسیله برای تقرب به خداوند از جمله توسل به پیامبران و اولیاء الله و صالحین مراد گردد.

در آیه ۶۴ سوره نساء نیز می‏ خوانیم: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِیماً»؛ (اگر آنها هنگامی که به خویشتن ستم کردند [و مرتکب گناهی شدند] به سراغ تو می آمدند و از خداوند طلب عفو و بخشش می کردند و تو نیز برای آنها طلب عفو می کردی، خدا را توبه پذیر و رحیم می یافتند). در این آیه منافقین بخاطر توسّل نکردن به پیامبر(صلی الله علیه وآله) مورد توبیخ واقع شده اند.

همچنین در آیات ۹۷-۹۸ سوره یوسف می خوانیم که: برادران یوسف به پدرشان متوسّل شده و از پدر تقاضا کردند که در پیشگاه خداوند برای آنها استغفار کند و یعقوب نیز این تقاضا را پذیرفت و گفت: «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی»؛ (به زودی برای شما از درگاه خداوند تقاضای آمرزش می‏ کنم).(۴)

بنابراین، این گونه نیست که طلب استعانت از غیر خدا به طور مطلق شرک و مورد نهی باشد. اگر چنین بود خداوند در قرآن نه به توسّل به اولیای الهی سفارش می نمود، و نه مردم را به استعانت از «نماز» و «صبر» توصیه می کرد؛ و در آیه ۱۵۳ سوره بقره نمی فرمود: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ إِنَّ اللّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ»؛ (ای کسانی که ایمان آورده ‏اید از شکیبایی و نماز یاری جویید زیرا خدا با شکیبایان است). یا در آیه ۴۵ سوره بقره نمی فرمود: «وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَةِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَةٌ إِلاَّ عَلَی الْخَاشِعِینَ»؛ (و از صبر و نماز یاری بگیرید و البتّه آن جز بر خاشعان بسی گران [کاری بس بزرگ و سنگین] است).

«إِیَّاکَ نَسْتَعین» یعنی تنها مؤثر حقیقی را در عالم خدا بدانیم، نه اینکه دنبال سبب نرویم:

در آیه «إِیَّاکَ نَعبُدُ و إِیَّاکَ نَسْتَعین»، سخن از توحید عبادت، و توحید افعال است؛ توحید افعال آن است که خدا را تنها مؤثر حقیقی در عالم بدانیم، نه اینکه دنبال سبب نرویم، بلکه معتقد باشیم هر سببی هر تأثیری دارد به فرمان خداست. او است که به آتش سوزندگی، و به خورشید روشنایی و به آب حیات بخشی داده است. این تفکر و اعتقاد انسان را از همه کس و همه موجودات بریده و تنها به خدا پیوند می ‏دهد و حتی اگر به دنبال عالم اسباب می‏ رود نیز به فرمان او است، یعنی در لابلای اسباب، قدرت خدا را که «مسبب الاسباب» است مشاهده می ‏کند.(۵)

توسل به اهل بیت(علیه السلام) نیز یکی از اسباب و عللی است که خداوند اجازه داده است با استفاده از آن به او تقرب جویند و با اعمال صالح یا پیروی از پیامبر و امام، یا شفاعت آنان و یا سوگند دادن خداوند به مقام و مکتب آنها (که خود یک نوع احترام و اهتمام به موقعیت آنها و یک نوع عبادت است) از خداوند چیزی را بخواهند. این معنی که با نگاه غیر استقلالی از اسباب استعانت بجوییم نه بوی شرک می دهد و نه بر خلاف آیات قرآن است.(۶)

نتیجه:

وقتی ممکن نیست انسان در زندگی روز مره از غیر خدا استعانت نکند، حتما منظور خدا از استعانت نجستن از غیر خدا استعانتی همراه با عقیده به استقلال در سببیت است. مجموع آیات قرآن ما را به یک اعتقاد دعوت می‌ کند و آن این که طلب استعانت و یاری از اسباب و علل مادی یا انسانی باید به گونه‌ ای باشد که استعانت از خدا و طبق فرمان او به حساب آید نه خارج از آن؛ به عبارت دیگر معین و ناصر اصیل و مستقل خداست که نصرت و اعانت دیگران از او سرچشمه می‌ گیرد، یعنی در جهان آفرینش علل و اسبابی داریم که به اذن و فرمان خداوند متعال و قدرت خدادادی، افراد بشر را یاری می‌ کنند.

توسل به اهل بیت(علیهم السلام) نیز از جمله همین اسباب و علل می باشد که خداوند اجازه داده است بوسیله آنها به او تقرب بجوییم و طلب شفاعت کنیم و هرگز شرک نمی باشد. تنها یاری خواستن با اعتقاد به استقلال یاری کننده شرک است که با توحید افعالی به معنای مسبب الاسباب بودن خدا منافات دارد.

پس مفهوم توحید در آیه «إِیَّاکَ نَسْتَعین» این می شود که: «تنها یاری خواستن از خدا با مجموعه وسائل و عللی که در طول اراده الهی اند»، لذا یاری خواستن از وسائلی که خدا به آنها فرمان داده، خصوصا وسیله تقرب قرار دادن مقام انسانهای صالح در پیشگاه خداوند که مورد تاکید قرآن بوده، شرک نیست. طبق آیات و روایات، خدا به ائمه(علیه السلام) اذن تاثیر گذاری فوق العاده داده، اما کسی از آنها را در این امور مستقل نمی داند.

پی نوشت ها:

(۱). وقتی عثمان بن مظعون با نزول آیات توحید رهبانیت اختیار کرد و حتی جامعه نبوی را نیز ترک نمود تا به زعم خود «فقط از خدا یاری بخواهند و دچار شرک نشوند»، همسر عثمان بن مظعون نزد رسول خدا(ص) آمد و گفت: ای رسول خدا(ص)، عثمان کارش این شده که روزها را روزه می گیرد و شبها را به عبادت می گذراند، رسول خدا(ص) با شنیدن این خبر پای افزار به دست، خشمناک بیرون شد تا نزد عثمان آمد. او را مشغول نماز خواندن یافت، عثمان با دیدن پیامبر(ص) نمازش را سلام داد. پیامبر(ص) به او فرمود، ای عثمان خداوند متعال مرا به رهبانیت نفرستاده، بلکه با آیین مستقیم و ساده و آسانگیر فرستاده است. من هم نماز می خوانم. هم روزه می گیرم و هم نزد همسرم می روم. پس هر که آیین مرا دوست دارد، باید از سنت من پیروی کند. (اصول کافی، کلینی، محمد بن یعقوب، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۶۵ هـ ش، چاپ چهارم، ج ۵، ص ۴۹۴).

(۲). المطول فی شرح تلخیص المفتاح، تفتازانی، مسعود بن عمر، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۲۵ هـ ق، الطبعة الاولی، ص ۲۰۶.

(۳). همان، ص ۲۶۲.

(۴). تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ناصر، دار الکتب الاسلامیه‏، تهران، ۱۳۷۴ هـ ش‏، چاپ سی و دوم، ج‏ ۴، ص ۳۶۶.

(۵). تفسیر نمونه، همان، ج ‏۱، ص ۴۳.

(۶). همان، ج ‏۴، ص ۳۶۴.

منبع: آیین رحمت - دفتر آیت الله العظمی مکارم شیرازی

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha