سه‌شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳ - ۰۷:۴۷
فضائل امام‌علی(ع) در منابع اهل‌سنت / چرا بدون ولایت امیرالمؤمنین(ع) دین کامل نیست؟

احمدبن‌حنبل که از عیون و رجال مذاهب فقهی اهل‌سنت به‌شمار می‌آید و در میان اهل‌سنت به امام‌المحدثین شهرت دارد کتابی به رشته‌ی تحریر در می‌آورد با عنوان فضائل‌الصحابه که بخشی از آن اختصاص دارد به فضائل امام علی (علیه‌السلام)؛ او اعتراف دارد که ۳۰هزار فضیلت از حضرت به یاد دارد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، برای شناخت حضرت امیرالمؤمنین امام علی(علیه‌السلام) با حجت‌الاسلام محمدحسن نجم‌صادقی به گفت‌وگو نشستیم.

به نظر شما شناخت شخصیت حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) چگونه ممکن است و چطور می‌شود ابعاد وجودی ایشان را فهم کرد؟

بدیهی است که جهت شناخت هر چیزی، ابتدا به یک‌سری داده‌های اولیه نیازمندیم. اگر موضوعِ شناخت ما، یک موجود آسمانی باشد، طبعاً دست‌یابی به مقدمات شناخت، مشکل خواهد بود.

اگر ما در رابطه با شناخت خداوند، با تعابیری همچون «لا یَقْدِرُ الخلائقُ علی کُنْهِ صِفَتِه»، «لا یَبْلُغُونَ کُنْهَ عَظمَتِهِ» و «لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ» روبه‌رو هستیم، معنایش این نیست که ⟨غیر از ذات الهی⟩ شناخت و معرفت انسان‌ها نسبت به ذوات مقدس ‹علیهم‌السلام› «یقدر العباد علی صفتهم و یبلغون کنه عظمتهم» میسّر خواهد بود؛ بلکه انسان و مخلوق زمینی هیچ‌گاه نمی‌تواند نسبت به موجوداتی که جنبه‌ی آسمانی دارند شناخت پیدا نمایند.

ممکن است براساس نکاتی که عرض شد، این ذهنیت برای مخاطب ایجاد شود که چه تفاوتی بین «ذات الهی» و «ذوات مقدس معصومین‹علیهم‌السلام›» وجود دارد؟ در پاسخ باید گفت که شناخت «ذات الهی» دو محذور عقلی و شرعی دارد:

محذور اول این‌که امکان تحلیل عقلانی نسبت به شناخت «ذات الهی» وجود ندارد. محذور دوم نیز به‌خاطر عنوان «تشبیه» است که این عنوان، پویندگان راه «معرفت الهی» را نهی می‌کند. لذا قضیه‌ی شناخت «ذات الهی» ثبوتاً منتفی است.

اما درباره‌ی شناخت و معرفت نسبت به «ذوات مقدس علیهم‌السلام» اگرچه این دو محذور وجود ندارد، لکن در مقام امکان وقوعی، عادتاً این معرفت واقع نخواهد شد. به تعبیری قضیه‌ی معرفت نسبت به «ذوات مقدس علیهم‌السلام» اثباتاً منتفی است.

البته واضح و روشن است که اصل مسئله در جایی است که انسان بخواهد به‌تنهایی نسبت به «امیرالمؤمنین‹علیه‌السلام›» معرفت پیدا نماید. اما اگر خودِ حضرات معصومین‹علیهم‌السلام› نسبت به اوصاف و کمالات خویش، معارفی را مطرح نمایند، انسان می‌تواند به شناختی دست یابد که البته آن شناخت نیز نسبت به هر صاحب معرفتی، از حیث میزانِ شناخت، متفاوت خواهد بود. مؤیّد عرائض بنده (که انسان بدون یاری خودِ حضرات‹علیهم‌السلام› نمی‌تواند آن ذوات مقدس‹علیهم‌السلام› را بشناسد)، روایاتی است که به نمونه‌ای از آن اشاره می‌کنم:

وجود مبارک پیامبر اکرم ‹صلّی‌الله‌علیه‌وآله› فرمودند: «یا علی! تو را جز خدا و من نشناختیم | یَا عَلِیُّ مَا عَرَفَک إِلاَّ الله وَ أَنَا» (روضةالمتقین، جلد۵ صفحه۴۹۲).

شاید بتوان گفت کسانی‌که برای شناخت حضرت به‌صورت مستقل به اندوخته‌های معرفتی بشری اکتفا نمودند، یا سَر از افراط درآورده و جزء غُلات به‌شمار آمدند، یا چون حضرت را نشناختند، راه تفریط را پیمودند که هر دو مسیر، خروج از «حقّ معرفت» تلقّی می‌گردد. چنان‌که مرحوم سیّد رضی در حکمت‌های حضرت امیر‹علیه‌السلام›، به تبیین مختصر این مسئله می‌پردازد: «قال علیه‌السلام یَهْلِکُ فِیَّ رَجُلَانِ؛ مُحِبٌّ مُفْرِطٌ، وَ بَاهِتٌ مُفْتَرٍ» یا در بیانی مشابه «هَلَکَ فِیَّ رَجُلَانِ، مُحِبٌّ غَالٍ وَ مُبْغِضٌ قَالٍ». (نهج‌البلاغه، حکمت۴۶۹)

بنابراین، مسیر تعادل در «معرفت به امیرالمؤمنین‹علیه‌السلام›»، استمداد از خودِ حضرت و اهل‌بیت ‹علیهم‌السلام› می‌باشد که برای شناخت مقام و جایگاه امام‹ع›، بیانات گوناگون در ذیل خطبه‌ها، حکمت‌ها، ادعیه، زیارات و… وجود دارد که «زیارت جامعه کبیره» از وجود مبارک امام هادی علیه‌السلام، از باارزش‌ترین اسناد بالادستی ما در شناخت امام علیه‌السلام، به‌شمار می‌آید.

گفته می‌شود بدون ولایت امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دین کامل نیست؛ آیا این بحث ریشه روایی دارد؟ آیا می‌توان گفت مسلمانیِ ما در گروِ ولایتِ امیرالمؤمنین (ع) است؟

ابتدا باید عرض شود إکمال دین، موضوعی مسلّم، روشن و غیرقابل انکار در قرآن است. به تصریح قرآن «الْیوْمَ أَکمَلْتُ لَکمْ دینَکمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیکمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکمُ الْإِسْلامَ دیناً»، اولاً دین، کامل شده و ثانیاً خداوند به دینِ کامل، رضایت داده است.

دو سؤال و چالش اساسی نسبت به این آیه، سؤال از «الیوم» و از «أکملت» می‌باشد. این‌که: ۱) چه روزی دین کامل شد؟ ۲) چه سبب و مؤلفه‌ای، دینِ اسلام را کامل کرد؟

از دیدگاه امامیّه، پاسخِ این دو مسئله، روشن است. منظور از «الیوم»، «یوم‌الغدیر» و سببِ اکمال دین، «ولایت امیرالمؤمنین‹علیه‌السلام›» است. بنابراین اگر بخواهیم به ظاهرِ همین آیه نیز تمسّک کنیم، می‌توان گفت «دینِ دارای ولایت امیرالمؤمنین‹علیه‌السلام›»، دین کامل است و این دینِ کامل، مورد رضایت پروردگار می‌باشد. بنابراین نقصانِ «دینِ بدون ولایت امیرالمومنین‹علیه‌السلام›» یک ریشه‌ی قطعی قرآنی دارد.

نقصان دین هم، معنایی حداقلی و اتفاقی دارد که «دینِ بدون ولایت امیرالمومنین‹علیه‌السلام›» مقبول نیست؛ ولو این‌که اعمال، صحیح باشند. معنای دیگر که نگاه حداکثری است، التزام برخی از فقیهان، به عدم صحّت اعمالِ منکِر ولایت است. در روایات ما نیز این قضیه از مسلّمات به‌شمار می‌آید که ما به چند روایت از باب تیمّن، استدلال می‌کنیم:

– «لَوْ اَنَّ رَجُلاً قام لَیْلَهُ و صامَ نَهارَهُ و تَصَدَّق بِجَمیعِ مالِهِ وَ حَجَّ جَمیعَ دَهْرِهِ وَ لَمْ یَعْرِفْ وِلایَةَ وَلِی اللّهِ فَیُوالِیِه و یکون جَمیعُ اَعْمالِهِ بِدِلالَتِهِ مِنْهُ اِلَیْهِ، ما کانَ عَلیَ اللّهِ حَقٌّ فی ثَوابِهِ ولا کانَ من اَهْلِ الإیمانِ.»

– «وَلَایَةُ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی.»

– «کَلِمَةُ لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ حِصْنی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنی اَمِنَ مِنْ عَذابی بشرطها و شروطها و أنا من شروطها.»

– «بُنِیَ الإسلامُ علی خَمْسَةِ أشْیاءَ: عَلی الصَّلاةِ و الزَّکاةِ و الحَجِّ و الصّومِ و الوَلایةِ. الوَلایةُ أفْضَلُ؛ لأنّها مِفْتاحُهُنَّ و الوالی هُوَ الدَّلیلُ عَلَیْهِنَّ.»

با توجه به این روایات، معلوم می‌شود کسی‌که ولایت امام معصوم‹علیه‌السلام› را انکار کند، دینش ناقص می‌گردد و به همین خاطر، استحقاق عقاب و مؤاخذه دارد.

درباره‌ی این سؤال در ابتدا بایستی عرض شود: در دوره‌ی بنی‌امیه، دو برنامه در دستورکار خلفا قرار گرفت: ۱) حذف فضائل امیرالمؤمنین‹علیه‌السلام› از مکتوبات، منابر و محاورات عرفی؛ ۲) جعل فضائل برای مخالفین حضرت. اما با این‌حال می‌بینید اراده‌ی خداوند که فوق اراده‌هاست، بر این تعلق گرفته که فضائل حضرت در هیچ برهه و زمانی نه‌تنها به فراموشی سپرده نشود، بلکه فضائل توسط مخالفین حضرت نشر یابد.

احمدبن‌حنبل که از عیون و رجال مذاهب فقهی اهل‌سنت به‌شمار می‌آید و در میان اهل‌سنت به امام‌المحدثین شهرت دارد کتابی به رشته‌ی تحریر در می‌آورد با عنوان فضائل‌الصحابه که بخشی از آن اختصاص دارد به فضائل امام علی‹علیه‌السلام›، وی اعتراف دارد که ۳۰هزار فضیلت از حضرت به یاد دارد.

از فضائل اهل‌بیت (علیهم‌السلام) در منابع اهل‌سنت آن‌قدر زیاد است که شامل چند جلد کتاب می‌شود. در مورد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) چه بیانی در منابع اهل‌سنت وجود دارد و بزرگان اهل‌سنت مانند خلفا و… در مورد ایشان چه گفته‌اند؟

در باب فضائل امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) به ذکر چند روایت به نقل از اندیشمندان اهل‌سنت، بسنده می‌شود:

۱. در کتاب کنزالعمال، جلد۱۳، صفحه۱۱۵–۱۱۶، روایت اول از ابوبکر نقل شده که «هرکس دوست دارد به مردی بنگرد که نزد پیامبر خدا، عظیم‌ترین منزلت را داشت و قرابتش نیز به پیامبر نزدیک‌ترین بود به علی ‹علیه‌السلام› نگاه کند».

۲. درباره خلیفه دوم نقل شده که به سه خصلتی که به آقا امیرالمؤمنین علی‹علیه‌السلام› اعطاء شده، رشک برد و گفت اگر این سه خصلت را منِ خلیفه داشتم، از هر نعمتی برای من بالاتر بود و آن سه خصلت عبارت باشد از «همسریِ حضرت زهرا‹سلام‌الله‌علیها› و سکونت در مسجد (حدیث سدّالابواب) و جنگ خیبر (حدیث رایةالخیبر)».

۳. در کتاب صحیح مسلم، جلد۴، صفحه۱۸۷۱، آمده که معاویه روزی از سعدبن ابی‌وقاص می‌پرسد که چرا به علی‹علیه‌السلام› ناسزا نمی‌گویی؟ سعد می‌گوید که پیامبر درباره‌ی علی‹علیه‌السلام› سه خصلت بیان کرده که اگر یکی از آن‌ها برای من بود، از همه‌ی نعمت‌ها در نزد من، دوست‌داشتنی‌تر بود. اول آن‌که او را به همانندی هارون نسبت به موسی معرفی کرد؛ دوم آن‌که در فتح خیبر پیامبر فرمود که فردا پرچم‌دار لشکر، کسی است که خدا و رسولش او را دوست دارند و فردا که شد، همه فکر می‌کردند که مراد پیامبر، خودشان هستند؛ اما پیامبر، علی‹علیه‌السلام› را صدا زد و پرچم را دست او داد. سوم آن‌که آیه «إنما یریدالله» در شأن علی و فاطمه ‹علیهماالسلام› نازل شد.

از این دست روایات در منابع حدیثی و تاریخی اهل‌سنت، بسیار یافت می‌شود و طبیعی هم هست؛ چون به فرموده‌ی قرآن، «وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ».

یکی از سجایای اخلاقی امام علی ‹علیه‌السلام› که در سیره فردی و اجتماعی ایشان بسیار بارز و چشم‌گیر است، زهد حضرت است. اگر در این رابطه نکته‌ای بفرمایید، ممنون می‌شویم.

به‌نظر بنده تبیین مسئله‌ی زُهد و تعیین گستره‌ی مفهومی آن از شاهکارهای امیرالمؤمنین ‹علیه‌السلام› می‌باشد. به‌ عبارتی اگر ما با یک‌سری از مسائل و اطلاعات سطحی بخواهیم زُهد را معرفی کنیم، ناخودآگاه سر از معانی و مصادیق فقر، بدبختی و تهی‌دستی درمی آوریم که بسیاری از این موارد در نگاه دین نیز مذموم و ناپسند هستند.

امیرالمؤمنین علی‹علیه‌السلام› در سیره‌ی قولی و عملی خود، به تبیین زهد و جایگاه و آثار آن در جامعه اسلامی پرداختند. به‌عنوان نمونه حضرت در حکمت۱۱۳ نهج‌البلاغه می‌فرماید: لَا زُهْدَ کَالزُّهْد فِی الْحَرَامِ؛ یعنی انسان زاهد، انسانی است که به‌دنبال حرام الهی نباشد. نکته‌ی مهم و در حقیقت لُبّ بیان در معنای حقیقی زهد را می‌توان در این حکمت به‌دست آورد با این توضیح که انسان آگاه می‌داند گناه و فعل حرام، انسان را از ورطه‌ی عبودیت، خارج می‌سازد لذا جدال نفس با خواسته‌هایش در شدیدترین حالت‌ها صورت می‌گیرد. در این‌صورت اگر انسان با خواهش نفسانی مقابله کند و خود را به‌دست شیطان نسپارد در حقیقت بالاترین درجه‌ی زهد را نائل آمده است.

پس در حقیقت زهد را می‌توان این‌گونه تعریف کرد که انسان برای اینکه در مسیر بندگی بماند و از حدود و ثغور عبودیت خارج نشود تلاش می‌کند با خواسته‌های دنیایی خود مبارزه کند و خود را آلوده‌ی خواهش‌ها نسازد. مؤید این تعریف را می‌توان در خطبه۱۹۳ (مشهور به خطبه همّام) پیدا نمود که حضرت صفات متقیّان را این‌گونه معرفی می‌کند: «بُعدُه عمَّن تَباعَدَ عنه زهدٌ …لیس تباعده بکِبرٍ و عظمة» دوریِ انسان‌ها از دنیا باید براساس زهد باشد؛ یعنی خویشتن را از دنیا به‌خاطر آمرزیده‌شدن و به‌خاطر خدا، ترک نماید؛ نه این‌که به فکر خویش و جهت کسب اعتبار و جایگاه اجتماعی در نزد عوام، به زُهد روی آورند.

شبیه به این مطلب را می‌توان در نامه ۲۷ که فرمود: «أصابوا لذّةَ زُهدِ الدنیا فی دُنیاهُم» مشاهده کرد که حضرت می‌فرماید: انسان‌های باتقوا کسانی هستند که لذّات دنیا را برای دنیا و در رابطه با دنیا ترک کرده‌اند؛ نه این‌که لذّات دنیا را به‌صورت مطلق کنار گذاشتند. پیامبر‹صلی‌الله‌علیه‌وآله› فرمودند: من هم مثل شما بشر هستم، ازدواج می‌کنم، غذا می‌خورم، معاشرت می‌کنم. خب این مسائل از آن‌جهت نیست که صرفاً بهره‌ی دنیوی داشته باشد و هیچ استفاده‌ی معنوی از این مسائل نتوان برد. به‌عبارتی اگر انسان با نگاه به آخرت، زندگی نماید، می‌تواند از همه‌ی نعمت‌های الهی در دنیا استفاده کند. آن‌چه که مذموم و ناپسند است، این‌است که در استفاده‌ی از نعمت‌ها، آخرت را فراموش کند. بنابراین زاهد کسی است که دنیا را برای دنیا نخواهد، بلکه برای آخرت قصد کند. حال اگر کسی زُهد را اختیار نمود، نوع تعاملش با سختی‌ها و مشکلات، نسبت به سایرین متفاوت خواهد بود که حضرت در حکمت۳۱ نهج البلاغه می‌فرماید: «مَن زَهِدَ فی الدنیا استَهانَ بِالمُصیباتِ»؛ مصیبت‌ها و مشکلات در نگاه انسانِ زاهد، سست و بی‌ارزش است.

امیرالمؤمنین علی‹علیه‌السلام› در سیره‌ی عملی و رفتاری نیز شخصیتی زاهد به‌شمار می‌آید. بهترین شاهد بر زیست زاهدانه‌ی حضرت، آیه‌ی «وَیُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَی حُبِّهِ مِسْکِینًا وَیَتِیمًا وَأَسِیرًا» است که حضرت با وجود توانایی مالی، نعمت‌های مادّی و دنیوی را در جهت رضایت پروردگار، صرف امور مسلمانان می‌نماید. در مقدمه‌ی حکمت۱۰۳ آمده که از حضرت نسبت به لباس و جامه‌ی کهنه و پینه‌زده سؤال پرسیدند و ایشان پاسخ دادند: دل را خاشع نما و نفس را حقیر و ذلیل کن، تا مؤمنان در کردار، به او اقتداء کنند.

نمونه‌هایی دیگر نیز از قبیل: وقف چاه‌های آب، عدم استفاده از بیت‌المال و نوع پوشش معمولی حضرت‹ع›، در تاریخ وجود دارد که حکایت از نوع زندگی زاهدانه‌ی امیرالمؤمنین‹ع› است.

اگر ممکن است از آنچه در رابطه با سیمای عبادیِ مولای متقیان در تاریخ ثبت شده است، بگویید.

از چند جهت می‌توان به این سؤال پاسخ داد. جهت اول، نوع نگاه امیرالمؤمنین علی ‹علیه‌السلام› به مقوله‌ی عبادت است:

– گاهی حضرت، در بیانی نورانی، عبادت عملی را به سه قسم «عبادت بازرگانان» و «عبادت بردگان» و «عبادت آزادگان» تقسیم می‌کند. (حکمت۲۳۷: إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اَللَّهَ رَغْبَةً… رَهْبَةً… شُکْراً…)

– گاهی «تفکر و اندیشیدن در حقیقتِ هستی» را بالاترین عبادت معرفی می‌کند. «التَّفَکُّرُ فی مَلَکوتِ السّماواتِ و الأرضِ عِبادَةُ المُخلِصینَ» (میزان‌الحکمة، جلد۷، صفحه۱۷)

جهت دوم در بحث عبادت، موانع عبادت است که حضرت می‌فرماید: «إنَّ الدنیا و الآخِرَةَ عَدُوّانِ مُتَفاوِتانِ و سَبیلانِ مُختَلِفانِ… کُلَّما قَرُبَ مِن واحدٍ بَعُدَ مِنَ الآخَرِ»؛ عبادت زمانی انسان را به عبودیت و بندگی خداوند نزدیک می‌کند که انسان خود را به آخرت نزدیک کند و از دنیا دور باشد.

جهت سوم در بحث عبادت، روحیه‌ی انسانِ عابد نسبت به عبادت است. حضرت در حکمت۳۱۲، نوع انجام عبادات (واجب و مستحب) را منوط به نشاط انسانی می‌داند. لذا می‌فرماید: اگر روزی انسان نشاط را به‌همراه داشت، در کنار واجبات به مستحبات نیز بپردازد و اگر روزی بی‌حال بود و با نشاط نبود، به واجبات بسنده کند. «إنَّ لِلقُلوبِ إقبالاً و إدبارا، فإذا أقبَلَت فَاحمِلُوها علَی النَّوافِلِ و إذا أدبَرَتْ فَاقتَصِرُوا بها علَی الفَرائضِ».

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • منتشرشده: ۱
  • در صف بررسی: ۰
  • غیرقابل‌انتشار: ۱
  • پوریا IR ۰۴:۴۳ - ۱۴۰۳/۰۲/۰۱
    احسنتم. بسیار استفاده کردم. جزاکم الله خیرا.