پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ |۱۹ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 21, 2024
کد خبر: 1170421
۲۵ تیر ۱۴۰۳ - ۱۳:۵۲
حرم حضرت اباالفضل (ع)

حوزه/ حضرت عباس (ع) در دوران زندگانی امام مجتبی (ع) پیوسته در کنار آن حضرت به مددکاری مردم و برآوردن نیازهایشان می­پرداخت. این رویه در زمان امامت امام حسین (ع) و پیش از جریان عاشورا نیز ادامه داشت تا آنجا که هرگاه نیازمندی برای کمک خواستن نزد این دو امام همام می­ آمد، حضرت عباس (ع) مأمور اجرای دستور امام خویش می­شد.

خبرگزاری حوزه | در زیارت ناحیه مقدسه از زبان امام مهدی صاحب العصر و الزمان (عج) به حضرت عباس (ع) اینگونه سلام داده شده است: «السَّلامُ عَلَی أبیالفَضلِ العَبّاسِ بنِ أمیرِالمُؤمِنینَ، المُواسی أخاهُ بِنَفسِهِ، الآخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ، الفادی لَهُ الواقی، السّاعی إلَیهِ بِمائِهِ، المَقطوعَةِ یَداهُ، لَعَنَ اللّه قاتِلَیهِ یَزیدَ بنَ الرُّقادِ الحیتی و حَکیمَ بنَ الطُّفیلِ الطّائِیَّ؛ سلام بر ابوالفضل عباس، فرزند امیرمؤمنان؛ از خود در گذرنده با جان برای برادر، برگیرنده از دیروزش برای فردایش (دنیا را وسیله آخرت قرار داد)، فداییِ او، نگهدارنده، کوشنده برای رساندن آب به او و کسی که دستهایش بُریده شد! خداوند قاتلانش یزید بن رُقاد حیتی و حَکیم بن طُفَیل طایی را لعنت کند!».[۱]

در شهر مدینه در روز چهارم شعبان سال ۲۶ هجری قمری، سرور فضایل عالمیان، شیر بیشه و ترش‌رو در برابر باطل و کژیها حضرت عباس بن علی بن ابی‌طالب، در خانهای که مهد دانش و حکمت بود چشم به جهان گشود.[۲] به نقل از اردوبادی، درباره روز و ماه تولد او در منابع قدیمی چیزی یافت نمی‌شود و تنها کتابی به نام انیس الشیعه که در قرن ۱۳ هجری قمری نگاشته شده، روز تولد عباس بن علی را چهارم شعبان دانسته است.[۳]

پدرش امیرالمؤمنین علی (ع) و مادر گرامیاش فاطمه، دخت حزام بن خالد بن ربیعه بن عامر کلبی بود که بعدها با کنیه ام ‌البنین شهرت یافت. ده سال پس از شهادت حضرت فاطمه (س)، ازدواج امیرالمؤمنین حضرت علی (ع) با حضرت ام البنین (س) (فاطمه کلابیه) با هماندیشی عقیل، که به نسبشناسی در عصر خود شهرت داشت، صورت پذیرفت و امیرمؤمنان علی (ع) با دودمانی شجاع و اصیلترین خانواده عرب[۴] پیوند برقرار نمود. به جرأت می‌توان گفت که ازدواج حضرت ام البنین (س) با حضرت علی (ع) در راستای دفاع از ارزش‌ها و تربیت نسلی انقلابی صورت گرفت.

کنیه[۵] و القاب[۶] حضرت عباس (ع)

«عباس» در لغت عرب از ماده «عَبَسَ» به معنای درهم کشیدن چهره و گرفتگی صورت است.[۷] برخی عباس را به معنای شیر بیشه، شیری که شیران از او بگریزند معنا نمودهاند، (الاسد الغضبان: شیر خشمگین).[۸] چنین شخصیتی که در دوران خانهنشینی امیرالمؤمنین (ع) در دامن ام البنین که خانمی فصیح، بلیغ، شجاع و از خانواده علم، ادب، فصاحت و شجاعت بود متولد گردیده دارای کنیه و القاب زیادی به دلیل ویژگیهای اخلاقی و تربیتیاش است. که در اینجا به مواردی اشاره میکنیم:

- ابوالفضل: از مشهورترین کنیه های حضرت عباس (ع) است. برخی بیان داشته اند این کنیه برگرفته از برتری و فضلی است که از کودکی در حضرت نمودِ فراوان داشته و ایشان را بدان صفت میشناختند، آنگونه که در سوگ او سروده‌اند:

«أباالفضل یا مَن أسَّس الفضلَ و الإباء أبی الفضلُ إلَا أن تکونَ له أبا؛ ای ابوالفضل! ای کسی که پایه‌گذار فضل و بزرگی هستی! فضل، جز از اینکه تو پدر آن باشی، خودداری می‌کند [و به چیز دیگری راضی نمیشود]».[۹]

- باب الحوائج: حضرت عباس (ع) در دوران زندگانی امام مجتبی (ع) پیوسته در کنار آن حضرت به مددکاری مردم و برآوردن نیازهایشان میپرداخت. این رویه در زمان امامت امام حسین (ع) و پیش از جریان عاشورا نیز ادامه داشت تا آنجا که هرگاه نیازمندی برای کمک خواستن نزد این دو امام همام می آمد، حضرت عباس (ع) مأمور اجرای دستور امام خویش میشد. حضرت عباس (ع) جایگاه بلندی نزد برادرش امام حسین (ع) داشت؛ نوشته اند: «همانگونه که پدرش امیرالمؤمنین (ع) جایگاه بلندی نزد پیامبر اکرم (ص) داشت و باب او بود و هرگاه مشکلی روی میداد پیامبر اکرم (ص) ابتدا آن را با علی (ع) در میان میگذاشت، عباس (ع) نیز چنین حالتی نسبت به امام حسین (ع) داشت. امام با پیشامد هر مشکلی آن را با برادرش در میان گذاشته و از او میخواست که آن مشکل را برطرف نماید».[۱۰] این مسئله سبب شد تا ایشان را باب الحوائج؛ «برآوردنده نیازها» بخوانند.[۱۱]

- کَبْش الکتیبه: اصطلاحی نظامی که در جنگها به کار میرفته و به فردی شجاع اطلاق میشد. فردی که تمام صفات شجاعت و نامآوری در او جمع بوده و در پیشانی لشکر به جنگ با دشمن میپرداخته است. این لقب پیش از حضرت عباس (ع) تنها به دو نفر داده شده؛ ابتدا به فردی قریشی از قبیله بنی عبدالدار که از دشمنان سر سخت مسلمانان بود و طلحة بن ابی طلحة نام داشت. او در جنگ احد توسط امیرمؤمنان (ع) کشته شد. دومین فردی که پیش از حضرت عباس (ع) به این لقب خوانده شد مالک اشتر بود. او را در دوران خلافت امیرمؤمنان (ع)، کبش العراق می‌خواندند. پس از وی این لقب به حضرت عباس (ع) رسید آنگونه که از زبان امام حسین (ع) سرودهاند:

«عَبَّاسُ کَبْشُ کَتِیبَتی وَ کَنَانَتیوَ سرُّ قَوْمی بَلْ اَعَزُّ حُصُونی؛ عباس (ع) پهلوان لشکر و اهلبیت من بلکه شکست‌ناپذیرترین دژ من است».[۱۲]

- حامی الظُعینة: در لغت عرب ظعینة از ریشه ظَعَنَ (= کوچ کرد) گرفته شده و به معنای زن هودجنشین است. این لقب از جمله القابی است که پس از واقعه عاشورا به حضرت داده شده و به معنای پشتیبان زنان هودجنشین است؛ چراکه دلگرمی زنان اهل حرم به بازوی توانای عباس (ع) بود. چهبسا پشتیبانی و حمایت از زنان بی دفاع، خود بخش بزرگی از دفاع است و وجود او در بین لشکر قوت قلبی برای همه به شمار میآمد. این لقب در عرب پیش از حضرت عباس (ع) تنها به یک نفر داده شده و او ربیعة بن مکدم کنانی از قبیله بنی فراس میباشد که چه در زمان زندگی و چه پس از مرگش او را اینگونه میخواندند.[۱۳]

مقام و منزلت حضرت عباس (ع)

امام سجاد (ع) درباره مقام و منزلت حضرت عباس (ع) فرمودند: «أنَّ لِلعَبّاسِ عِندَاللّهِ مَنزِلَةٌ یَغبِطُهُ بِها جَمیعُ الشُّهداءِ یَومَ القیامَةِ؛ عباس را نزد خداوند منزلتی است که در روز قیامت تمام شهیدان بر آن رشک میبرند».[۱۴]

مقام بندگی، مقام بس رفیع و بلندی است که دستیابی به آن درواقع به منزله صعود و اشراف به تمام مقامات دیگر است. این مهم را هم منابع دینی تأیید می‌کنند و هم سرگذشت پاکان و بزرگان نشان می‌دهد.

حضرت علی (ع) می‏فرمایند: «اِذَا اَحَبَّ اللهُ عَبْداً اَلْهَمُهُ حُسْنَ الْعِبَادَةِ؛[۱۵] هرگاه خداوند بنده‌ای را دوست بدارد، به او عبادت و بندگی نیک را الهام می‌کند».

حضرت عباس (ع) در اوج عبادت و بندگی قرار داشت. در تاریخ می‌خوانیم: «وَ بَیْنَ عَیْنَیْهِ اَثَرَ السُّجُودِ؛[۱۶] [در پیشانی] و بین چشمان او اثر سجده [نمایان] بود».

نقل شده است که صورت قاتل حضرت عباس (ع) که از طایفه بنی دارم بود، سیاه شد. علت را از او پرسیدند، گفت: من مردی را که در وسط پیشانی او اثر سجده بود، کشتم که نامش عباس بود.[۱۷]

جعفر نقدی درباره حضرت چنین می‌گوید: «وَ هُوَ مِنْ عُظَمَاءِ اَهْلِ الْبَیْتِ عِلْماً وَ وَرَعاً وَ نُسُکاً وَ عِبَادَةً؛[۱۸] او از بزرگان اهل‏بیت است؛ از نظر دانش و پارسایی و نیایش و عبادت».

و صد البته بندگی انواعی دارد که یکی از آنها نماز و سجده‌های طولانی است. رسول اکرم (ص) می‏فرمایند: «اَلْعُبُودِیَّةُ خَمْسَةُ اَشْیَاءَ: خَلَاء الْبَطْنِ وَ قِرَاءَةُ‌ الْقُرْآنِ، وَ قِیَامُ اللَّیْلِ وَ التَّضَرُّعِ‌ عِنْدَ الصُّبْحِ وَ الْبُکَاءُ مِنْ خَشْیَةِ اللهِ؛[۱۹] [حقیقت]‌ بندگی پنج چیز است: خالی بودن شکم (کم‌خوری)، خواندن قرآن، شب بیداری (نمازشب)، تضرع و زاری هنگام سحر و صبح، و گریه از ترس خداوند».

تمام موارد فوق به خوبی در حضرت عباس (ص) تبلور یافته بود و اوج تمام این عبادت در شب عاشورا در او و دیگر یاران امام حسین (ع) به خوبی بروز و ظهور داشت. شب عاشورا برای خواندن نماز، تلاوت قرآن و گریه از خوف الهی مهلت گرفتند و «لَهُمْ دَوِیٌّ کَدَوِیّ النَّحْل؛[۲۰] برای آنها زمزمه‌ای مانند شورش زنبور عسل بود».

تبلور بندگی آن در حضرت عباس (ع)

در حدیث عنوان بصری از محضر حضرت صادق (ع) است: «مَا حَقِیقَةُ‌ الْعُبُودِیَّةِ؟ قَالَ: ثَلَاثَةَ اَشْیَاءَ: اَنْ لَا یَرَی الْعَبْدَ لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلَهُ اللهُ مُلْکاَ... وَ لَا یُدَبِّرُ الْعَبْدُ لِنَفْسِهِ تَدْبِیراً وَ جُمْلَةُ اِشْتِغَالِهِ فِیمَا اَمَرَهُ اللهَ‌ بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْهُ. فَاِذَا لَمْ یَرَی الْعَبْد لِنَفْسِهِ فِیمَا خَوَّلْهُ اللهُ مُلْکاَ هَانَ عَلَیْهِ الْاِنْفَاق فِیمَا اَمَرَ اللهُ تَعَالَی اَنْ یُنْفِقَ فِیهِ وَ اِذَا فَوَّضَ‌ الْعَبْدُ تَدْبِیرِ نَفْسِهِ عَلَی مُدَبِّرِهِ هَانَ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَ اِذَا اشْتَغَلَ الْعَبْدُ بِمَا اَمَرَهُ اللهُ تَعَالَی وَ نَهَاهُ لَا یَتَفَرَّعُ فِیْهِمَا اِلَی الْمِرَاءِ وَ الْمُبَاهَاةِ مَعَ النَّاسِ فَاِذَا اَکْرَمَ اللهُ الْعَبْدَ بِهَذِهِ الثَلَاثَةِ هَانَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا؛[۲۱] حقیقت بندگی چیست؟ امام فرمودند: سه چیز: اینکه بنده خود را در آنچه که خداوند به او واگذارده، مالک نداند؛ ... و خود برای خویشتن، تدبیر نکند؛ و تمام کارش، آنچه خداوند امر یا نهی کرده، باشد. پس زمانی که بنده خود را مالک آنچه خداوند داده است، نداند،‌ انفاق کردن در آنچه خداوند امر کرده، آسان خواهد شد. و زمانی که بنده تدبیر خود را به خدا واگذار کند، مصائب و ناگواری‌های دنیا بر او سهل و آسان می‌گردد. و هنگامی که بنده مشغول انجام امر و نهی خداوند باشد،‌ وقتی برای جدال (ناحق) و افتخارات با مردم نخواهد داشت، و هرگاه خداوند بنده‌ای را با این سه چیز گرامی بدارد، امور دنیا بر او آسان می‌شود».

حضرت عباس (ع) قله‌های بندگی را به خوبی فتح کرده بود؛ چراکه نهتنها با حرکت از مدینه به سمت مکه، کوفه و کربلا، در اوج آرزوهای جوانی و لذت‌جویی، به تمام دنیا و مافیها پشت کرد و بیش از پنج ماه مشقتهای گوناگون را تحمل کرد؛ ولی هرگز در مقابل وعده‌های دشمن -که حاضر بودند بالاترین مقامات دنیوی را به او واگذار کنند- تمایل نشان نداد و به حقیقت، مصائب دنیا بر او سهل و آسان می‌نمود و حتی در یک مورد نیز با امام خود در سراسر عمرش مخالفت نکرد. بدین خاطر هنگام پیکار این رجز را می‌خواند: «از مرگ نمی‌هراسم، هنگامی که فریاد زند، تا هنگام مقابله با شجاعان آنان را با شمشیر به زیر افکنم، من نفس خود را نگهدارنده پسر پیامبر قرار داده‌ام. من عباسم که سِمت سقّایی دارم و در روز ملاقات از مرگ بیم ندارم».[۲۲]

و این فقط شعار نبود؛ بلکه جوشش عبودیت وی بود و زمانی که نوفل ازرق دست راست او را از بدن جدا کرد و در اوج درد جسمانی، گویا آن را اصلاً احساس نکرد، فریاد زد:

وَاللهِ‌ اِنْ قَطَعْتُمُوا یَمِینِی اِنِّی اُحَامِی اَبَداً عَنْ دِینِی

وَ عَنْ اِمَامٍ صَادِقِ الْیَقِینِی نَجْلِ النَّبِییَّ الطَّاهِرِ الْاَمِینِی

به خدا سوگند! اگر دست راستم را جدا کردید، من همیشه حامی دینم خواهم بود، و حامی امامی که در ایمانش صادق است، و فرزند پیامبر پاک و امین می‌باشد. هنگام قطع دست چپ، فریاد زد:

یَا نَفْسُ لَا تَخْشَی مِنَ الْکُفَّارِ

وَاَبْشِرِی بِرَحْمَةِ الْجَبَّارِ

مَعَ النَّبِیِّ السَّیِّدِ الْمُخْتَارِ

قَدْ قَطَعُوا بِبَغْیهِمْ یَسَارَی

فَاصْلِهِمْ یَا رَبِّ حَرَّ النَّارِ

ای نفس! از کافران مهراس، و به رحمت خدا شاد باش. به پیغمبر که او مولای برگزیده خداست، اینان که دست چپم را به ستم قطع کردند، پروردگارا! به آتش بسوزان».[۲۳]

حقیقت بنده و مولا

سهل تستری میگوید: بنده‌ای خریدم و به خانه آوردم. از او پرسیدم: نامت چیست؟ گفت:‌ تا چه خوانی. گفتم: چه غذایی میل داری؟ گفت: هر غذایی به من دهی! پرسیدم: چه پوشی؟ گفت: هرچه شما تهیه کنی. گفتم: چه خواهی؟ گفت: بنده را با خواست چه کار؟ پس یک شب را تا صبح به استغفار و گریه پرداختم و با خود همی گفتم: اگر او بنده است،‌ پس من چه کاره‌ام؟».[۲۴]

آثار بندگی

بندگی خداوند متعال گنج پنهانی است که زمینة دستیابی به خیلی از مقامات را فراهم می‌کند. شرح حالی از این آثار را از منظر استاد مطهری بخوانیم: کمال و قدرتی که در اثر عبودیت و اخلاص و پرستش واقعی نصیب بشر می‌گردد، منازل و مراحلی دارد: اولین مرحله این است که الهامبخش و تسلط‌بخش انسان بر نفس خویشتن است؛‌ به عبارت دیگر، کم‌ترین نشانه قبولی عمل انسان در نزد پروردگار [و تأیید بندگی] این است که اولاً بینشی نافذ پیدا می‌کند، روشن و بینای خود می‌گردد. قرآن کریم می‌فرماید: «اِنْ تَتَّقُوا اللهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقَاناً؛[۲۵] اگر از خدا پروا کنید، برای شما نیرویی قرار می‏دهد که به وسیله آن حق را از باطل تشخیص می‏دهید»، و نیز می‌فرماید: «وَ الَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا؛[۲۶] آنانکه در راه ما بکوشند، ما راه‏های خویش را به آنها می‌نمایانیم».[۲۷]

حضرت عباس (ع) بر اثر بندگی خدا به مرحله‌ای عالی رسیده بود که به خوبی حق را از باطل تشخیص می‌داد و روشن‌بینی و بصیرت خاصی داشت که هرگز حق را رها نکرد و به دام باطل گرفتار نگشت. در عصر تاسوعا ابن‌زیاد برای او توسط شمر دام امان‌نامه پهن کرد، وقتی شمر با صدای بلند فریاد کشید: «اَیْنَ بَنُوا اُخْتِنَا، اَیْنَ الْعَبَّاَس وَ اِخْوَتُهُ؛ کجایند فرزندان خواهر ما! عباس و برادرانش کجایند؟» حضرت عباس (ع) و برادرانش به او اعتنا نکردند. امام فرمودند: «اَجِیبُوهُ وَلَوْ کَانَ فَاسِقاً؛ اگرچه آدم فاسقی است؛ اما جوابش را بدهید». حضرت عباس (ع) و برادرانش گفتند: چه می‌گویی؟ شمر گفت: ای فرزندان خواهر من! شما در امانید، خودتان را با حسین به کشتن ندهید، و شما از امیرالمؤمنین یزید اطاعت کنید!

حضرت عباس (ع) با بصیرت عمیقی که داشت، فریاد کشید: خدا تو و اماننامه تو را لعنت کند! چگونه ما در امان باشیم؛‌ ولی فرزند رسول خدا امان نداشته باشد؟ چگونه امر می‌کنی که ما جزءِ فرمانبران ملعونین و اولاد ملعونین باشیم؟[۲۸]

در اینجا برخی از آثار بندگی خدا را که در زندگی حضرت عباس (ع) متبلور بود، ذکر می‌کنیم:

۱. اثر دیگر بندگی این است که بنده خدا از بندگی غیر رهایی یافته، بر میلها و خواسته‌های خویش مسلط می‏شود و تمام وجودش به فرمان او بوده، تکتک اعضایش رنگ و بوی خدایی پیدا می‌کند.

استاد مطهری می‌گوید: ...و ثانیاً آدمی بر نفس و قوای نفسانی خویش غالب و قاهر می‌گردد؛ آدمی حاکم وجود خویش می‌شود؛ مدیریت لایقی نسبت به دایره وجود خودش کسب می‌کند. قرآن کریم درباره نماز می‌فرماید: «اِنَّ الصَّلَوةَ تَنْهَی عَنِ الْفَحْشَاءِ وَ الْمُنْکَرِ؛[۲۹] محققاً نماز انسان را از کارهای زشت و ناپسند باز می‌دارد». درباره روزه می‌فرماید: «کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامَ کَمَا کُتِبَ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُون؛[۳۰] بر شما روزه نوشته شد، آنچنان که بر امتان پیشین نوشته شد، باشد که تقوا پیشه کنید»، و درباره هر دو عبادت می‌فرماید: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَعِینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلَوة؛[۳۱] ای اهل ایمان! از نماز و صبر (روزه) کمک بخواهید».

در این مرحله از عبودیت، آن چیزی که نصیب انسان می‌گردد، این است که ضمن یک روشن‌بینی، خواهشها و تمایلات نفسانی انسان مسخّر وی می‌گردند؛ به عبارت دیگر، اولین اثر عبودیت، ربوبیت و ولایت بر نفس اماره است.[۳۲]

حضرت عباس (ع) به بهترین مرحله از آثار عبادت رسیده بود، پس در موارد متعددی به خوبی نفس خویش را مدیریت کرد و خود را بر صراط مستقیم نگهداشت. وقتی در شب عاشورا امام حسین (ع) در تاریکی از همگان بیعت خویش را برداشت و به آنان اجازه داد بروند، و حتی اگر صحنه را ترک می‌کنند، در روز قیامت نیز مسئولیت نداشته باشند؛ چون خود حضرت اجازه داده بود. و هر نفسی طبیعتاً تمایل به ترک صحنه جنگ و کشته شدن دارد؛ اما حضرت عباس (ع) آنچنان بر نفس خویش مسلط بود که شب عاشورا هنگام اظهار وفاداری، اولین کسی بود که عرض کرد: ما برای چه از تو دست برداریم؟ برای اینکه پس از تو زنده بمانیم؟ خدا نکند هرگز چنین روزی را ببینیم.[۳۳]

اثبات بندگی

چهار هزار نفر از سپاه دشمن محافظ شریعه فرات بودند. حضرت عباس (ع) با قدرت حیدری آنها را پراکنده کرد، مشک را از آب پر نمود، خواست خود نیز آب بیاشامد، مشتی از آب برگرفت و تا نزدیک لبهای خشکیده‏اش آورد؛ اما ناگهان «تَذَکَّرَ عَطَشَ الْحُسَیْنِ وَ اَهْلِ بَیْتِهِ فَرَمَی الْمَاءَ؛ به یاد تشنگی امام حسین (ع) و فرزندانش افتاد، بلافاصله آب را ریخت» و به نفس خود خطاب کرد:

یَا نَفْسُ مِنْ بَعْدِ الْحُسَیْنِ هُونِی

وَ بَعْدُهُ لَا کُنْتِ اَنْ تَکُونِی

هَذَا ْحُسَیْنٌ شَارِبُ الْمَنُونِ

وَ تَشْرَبِینَ بَارِدَ الْمَعِینِ

ای نفس! زندگی بعد از حسین (ع) خواری و ذلت است،‌ و بعد از او نمانی تا این ذلت را ببینی. این حسین (ع) است که شربت مرگ می‌نوشد و تو آب سرد و گوارا می‌نوشی؟».

۲. عبادت به قدری باعث تقویت انسان می‌شود که شخص بر بدن و اعضای خود نیز تسلط می‌یابد. شهید مطهری می‌گوید: «مرحله چهارم این است که خود بدن از هر لحاظ تحت فرمان و اراده شخص در می‌آید، به طوری که در حوزه بدن خود شخص اعمال خارق‏العاده سر می‌زند».[۳۴]

در روایات نیز به این مسئله اشاره شده است. امام صادق (ع) می‏فرمایند: «مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِیَتْ عَلَیْهِ النِّیَّةُ؛[۳۵] بدنی ضعیف نیست؛ وقتی نیّت بر او قوی باشد».

اگر اراده انسان بر اثر قرب الهی، عبادت و پاکی، قوی و محکم شود، کارهایی از او سر می‌زند که حتی بدن ضعیف را تقویت می‌کند. حضرت عباس (ع) در روز عاشورا هم تشنه بود و هم گرسنه، و شب عاشورا به عبادت و شب‌زندهداری به صبح آورده بود که طبعاً بدنش ضعیف می‌شود؛ ولی اراده آهنین و محکم او که با بندگی الهی نصیب او شده بود، آنچنان بدن را قوی کرده بود که در یک حمله به شطّ فرات، چهار هزار نفر را از آن شطّ دور کرد و فراری داد[۳۶] و هشتاد نفر را به هلاکت رساند.

۳. بالاترین اثر عبادت این است که انسان، نهتنها بر خود و نفس و بدن خویش مسلط می‌شود؛ بلکه دارای ولایت تکوینی شده، بر جهان خارج از خود نیز تسلط پیدا می‌کند. ریشه معجزات و کرامات، همین اثر بندگی است.

شهید مطهری می‌گوید: «مرحله پنجم که بالاترین مراحل است، این است که حتی طبیعت خارجی نیز تحت نفوذ اراده انسان قرار می‌گیرد و مطیع انسان می‌شود. معجزات و کرامات انبیاء و اولیای حق از این مقوله است».[۳۷]

امام صادق (ع) از رسول خدا (ص) نقل فرموده است که: «قَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ: مَا تَقَرَّبَ اِلَیَّ عَبْدٌ بِشَیءٍ اَحَبُّ اِلَیَّ مِمَّا افْتَرَضْتُ عَلَیْهِ وَ اِنَّهُ لَیَتَقَرَّبُ اِلَیَّ بِالنَّافِلَةِ حَتَّی اَحْبَبْتُهُ فَاِذَا اَحْبَبْتُهُ کُنْتُ سَمْعُهُ الَّذِی یَسْمَعُ بِهِ وَ بَصَرُهُ الَّذِی یَبْصُرُ بِهِ وَ لِسَانُهُ الَّذِی یَنْطِقُ بِهِ وَ یَدُهُ الَّذِی یَبْطشُ بِهَا اِنْ دَعَانِی اَجَبْتُهُ وَ اِنْ سَأَلَنِی اَعْطَیْتُهُ؛[۳۸] خداوند عزوجل می‌فرماید: هیچ بنده‌ای به من نزدیک نشده است به چیزی که محبوب‌تر باشد نزد من انجام آنچه بر او واجب کردم؛ همانا بنده من با نوافل و مستحبّات به من نزدیک می‌شود تا محبوب من می‌گردد. پس هنگامی که محبوب من شد، من گوش او می‌شوم که با آن می‌شنود، و چشم او می‌شوم که با آن می‌بیند، و زبان او می‌شوم که با آن سخن می‌گوید و دست او می‌شوم که با آن حمله می‌کند. اگر مرا بخواند، اجابتش می‌کنم».

شهید مطهری در توضیح این حدیث می‌گوید: «در این حدیث جان مطلب ادا شده است: عبادت موجب تقرب و تقرب موجب محبوبیت نزد خدا است؛ یعنی با عبادت انسان به خدا نزدیک می‌شود و در اثر این نزدیکی، قابلیت عنایت خاص می‌یابد و در اثر آن عنایات گوش و چشم و دست و زبان او حقانی می‌گردد؛‌ با قدرت الهی می‌شنود و می‌بیند و می‌گوید و حمله می‌کند،‌ دعایش مستجاب و درخواستش برآورده است».[۳۹]

حضرت عباس (ع) در این مرحله نیز بعد از معصومان پیش‌قدم است و از او کرامات فراوانی نقل شده است.

حُسن ختام را اشعاری منسوب به امام حسین (ع) درباره حضرت عباس (ع) که نشانه اوج مقام آن حضرت است،‌ قرار می‌دهیم:

اَخِی یَا نُورَ عَیْنِی یَا شَقِیقِی
فَلِیَ قَدْ کُنْتَ کَالرَّکْنِ الْوَثِیقِ
یَا اَبْنَ اَبِی نَصَحْتَ اَخَاکَ حَتَّی
سَقَاکَ اللهُ کَأساً مِنْ رَحِیقِ
اَلَا یَا قَمَراً مُنِیراً کُنْتَ عَوْنِی
عَلَی کُلِّ النَّوَائِبِ فِی الْمَضِیقِ
فَبَعْدَکَ لَا تَطِیبُ لَنَا حَیَاةٌ
سَنَجْمَعُ فِی الْغَدَاةِ عَلَی الْحَقِیقِ

اَلَا لِلَّهِ شَکْوَانِی وَ صَبْرِی

وَ مَا اَلْقَاهُ مِنْ ظَمَاءٍ وَ ضِیقٍ

«برادرم! ای نور چشم و پاره تنم! تو برای من همانند رکنی مطمئن بودی، ای پسر پدرم! خالصانه رزمیدی تا از پیمانه‌ای که در آن رحیق بهشتی است، نوشیدی؛ ای ماه منیر (من!) تو کمکم بودی در تمام مصائب و سختیها. بعد از تو زندگی برای ما تلخ است. فردا من و تو در کنار همدیگر خواهیم بود. بدان که به خدا شکایت و برای او صبر می‌کنم، و از تشنگی و سختی‌هایی که دیدم، به او پناه می‌برم».[۴۰]

کرامات و معجزات حضرت عباس (ع)

حضرت عباس (ع) کرامات فراوانی داشتند که در ذیل به مواردی اشاره می گردد:

- آیت‏ الله حاج سید عباس کاشانی حائری نقل می‏کرد: «روزی در خانه آیت الله العظمی حکیم بودم که کلیددار آستان مقدس حضرت ابوالفضل (ع) تلفن کرد و گفت: سرداب مقدس ابوالفضل ‏(ع) را آب گرفته و بیم آن می‏رود که ویران گردد و به حرم مطهر و گنبد و مناره‏ها نیز آسیب کلی وارد شود، شما کاری بکنید.

آیت ‏الله حکیم فرمودند: من جمعه خواهم آمد و هر آنچه در توان دارم انجام خواهم داد. آنگاه گروهی از علمای نجف از جمله اینجانب به همراه ایشان به کربلا و به حرم مطهر حضرت ابوالفضل العباس (ع) رفتیم، آن مرجع بزرگ برای بازدید به‏ طرف سرداب مقدس رفت و ما نیز از پی او آمدیم، اما همین ‏که چند پله پایین رفتند، دیدم نشستند و با صدای بسیار بلند که تا آن روز ندیده بودم، شروع به گریه کردند. همه شگفت‏زده و هراسان شدیم که چه شده است؟ من گردن کشیدم دیدم شگفتا منظره عجیبی است که مرا هم گریان ساخت. قبر شریف حضرت ابوالفضل (ع) در میان آب مثل جایی که از هر سو به وسیله دیوار بتنی بسیار محکم حفاظت ‏شود، در وسط آب قرار داشت، اما آب آن را نمی‏گرفت. درست همانند قبر سالارش حسین (ع) که متوکل عباسی بر آن آب بست اما آب به سوی قبر پیشروی نکرد».[۴۱]

- مرحوم آیت‌اللَّه العظمی مامقانی، مجتهد بزرگ نجف اشرف که از دانشمندان بزرگ اسلامی در زمان خود بوده و دارای آثار برجسته ای از جمله شرح مکاسب محرمه است، نقل می کند:

«در تجزیه و تحلیل یکی از مسائل باب ارث که احتیاج زیادی به محاسبه داشت، درماندم. هر چه سعی کردم، نتوانستم آن مسئله را حل کنم. ناچار دست توسل به بیکرانه دانشها، اهلبیت اطهار (ع) زدم و آنگاه به حضرت عباس (ع) متوسل شدم و عرض نیازمندی فراوانی کردم. شب، در عالم رؤیا حضرت را در خواب دیدم. ایشان پاسخ آن مسئله فقهی دشوار را به من گفت، سپس از من پرسید: میدانی چرا نتوانستی آن مسئله را حل کنی؟ پاسخ دادم: خیر. فرمود: چون برای لحظهای دچار خودبزرگبینی شدی و از اندیشهات گذشت که گذشتگان ما که محاسبات ریاضی بلد نبودند، چطور اینگونه مسئله ها را حل میکردند؟ همین سبب گرفتاری تو شد و خدا هم خواست با این مسئله آگاهت کند».[۴۲]

- کاسبی در بازار اصفهان مغازهای داشت و کنار مغازهاش سقاخانه ای به نام آقا اباالفضل (ع) بود. او چون علاقه زیادی به حضرت عباس (ع) داشت میگفت: آقاجان من به عشق شما این سقاخانه را تمیز میکنم و از آن به خوبی نگهداری میکنم و آن را آب میکنم که مردم جگر داغ شده ، از آن بیاشامند و بیاد لب تشنه برادرت حسین (ع) و فداکاری و ایثار و وفای شما بیفتند، و شما هم در عوض مغازه مرا نگهداری کن که یک وقت سارق و دزد به آن نزند. هر روز کارش این بود که سقاخانه حضرت اباالفضل (ع) را تمیز میکرد و آب در آن میریخت و یخ میگذاشت و مردم لب تشنه از آن می آشامیدند و میرفتند، یک روز صبح به مغازه آمد و مشاهده کرد، که تمام لوازمات مغازه را دزدیده اند، خیلی ناراحت شد، صدا زد: یا اباالفضل من سقاخانه ات را تمیز میکردم، آب میریختم، یخ میگذاشتم، اینقدر به شما علاقه داشتم و محبت میکردم و مردم را به یاد شما و برادرت حسین (ع ) می انداختم حالا باید دزد مغازه مرا بزند، اگر مال من برنگردد، دیگر نه من و نه تو. با عصبانیت به خانه برمیگردد، روز بعد به مغازه می آید و مشاهده میکند تمام لوازم و اجناس مغازه اش سر جایش برگشته و دو نفر دم دَرِ مغازه ایستاده اند و رنگ صورتشان زرد است و مضطرباند، تا چشمشان به صاحب مغازه میافتد به دست و پای او میافتند و میگویند: ای آقا ما را ببخش چون آقا حضرت اباالفضل (ع ) رضایت شما را خواسته و اِلاّ ما هلاک خواهیم شد».[۴۳]

فاطمه صوفی – طلبه حوزه علمیه خواهران

منابع و مآخذ

  1. سید بن طاووس، علی بن موسی، الاقبالُ بالأعمالِ الحَسَنَةِ فیما یعمَلُ مَرَّةً فی السَّنَةِ، محقق و مصحح: جواد قیومی اصفهانی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، ۱۳۷۶ش.
  2. مشهدی، محمد بن جعفر، المزار الکبیر، تحقیق: جواد قیومی اصفهانی، قم، مؤسسه نشر اسلامی، ۱۳۷۸ش.
  3. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
  4. ابن شهر آشوب السروی المازندرانی، ابو جعفر محمد بن علی، مناقب آل ابی طالب، قم، مطبعة العلمیة، بی‌تا.
  5. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، ۱۴۰۸ق.
  6. دهخدا، علیاکبر، لغتنامه دهخدا،
  7. شبّر، جواد، ادب الطف‏، بیروت، دار المرتضی، ۱۴۰۹ق.
  8. اصفهانی، ابوالفرج، مقاتل الطالبیین، نجف، المکتبة الحیدریة، ۱۳۸۵ق.
  9. مظفر، عبدالواحد، بطل العلقمی، نجف، مؤسسة الشیخ المظفر الثقافیة، ۱۴۲۹ق.
  10. بیرجندی، محمدباقر، کِبْریت اَحْمَر فی شَرائط الْمَنْبَر، قم، نغمه قرآن، ۱۳۹۴ش.
  11. ربانی خلخالی، علی، چهره درخشان قمر بنیهاشم ابوالفضل العباس (ع)، قم، مکتب الحسین، ۱۳۷۸ش.
  12. اردوبادی، محمدعلی، حیاة ابی ‌الفضل العباس، العراق، دارالکفیل، ۱۴۳۶ق.
  13. بغدادی، محمد، العباس، العراق، العتبة الحسینیة المقدسة، ۱۴۳۳ق.
  14. غرر الحکم، عبدالواحد تمیمی آمدی، مکتب الاعلام الاسلامی، قم، ۱۳۶۶ش
  15. محمودی، عباسعلی، ماه بی‌غروب، تهران، فیض کاشانی، ۱۳۷۹ش.
  16. موسوی مقرم، سید عبدالرزاق، العباس، ترجمه: عقیقی بخشایشی، قم، انتشارات نوید اسلام، ۱۴۳۵ق.
  17. حقیقی، کریم محمود، تخلَّی، قم، ارمغان طوبی، ۱۳۹۳ش.
  18. ملبوبی، محمدباقر، الوقایع و الحوادث، قم، دارالعلم، ۱۳۹۸ق.
  19. نقدی، جعفر، زینب الکبری (س)، قم، شریف رضی، ۱۳۶۲ش.
  20. نوری، حسین بن محمدتقی، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، قم، آل البیت، ۱۴۰۸ق.
  21. کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۶۵ش.
  22. مطهری، مرتضی، ولاءها و ولایتها، تهران، صدرا، ۱۳۷۷ش.
  23. مفید، شیخ محمد بن محمد بن نعمان، الارشاد، قم، آل ‌البیت، قم، ۱۴۱۳ق.
  24. نظری منفرد، علی، قصه کربلا، قم، انتشارات سرور، ۱۳۸۳ش.
  25. صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، ۱۴۱۳ق.
  26. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، قم، مؤسسه آل البیت، ۱۴۰۹ق.
  27. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، قم، مؤسسة آل البیت، ۱۴۰۸ق.
  28. موسوی زنجانی، ابراهیم، وسیلة الدارین، بیروت، مؤسسة الاعلمی، ۱۴۰۲ق.
  29. میر خلف زاده، علی، کرامات العباسیه، قم، نشر محمد و آل محمد (ص)، ۱۳۸۵ش.
  30. رازی، محمدشریف، کرامات الصالحین، قم، حاذق، ۱۳۷۴ش.

پی نوشت ها:

[۱]. الاقبالُ بالأعمالِ الحَسَنَةِ فیما یعمَلُ مَرَّةً فی السَّنَةِ، سید بن طاووس، ج۳، ص۷۳؛ المزار الکبیر، مشهدی، ص۴۸۶.

[۲]. بحارالانوار، مجلسی، ج۴۲، ص۷۵.

[۳]. حیاة ابی‌ الفضل العباس، اردوبادی، ص۶۴.

[۴]. در نیاکان مادری حضرت عباس (ع) نام پهلوانان بزرگی به چشم میخورد که آوازه بلندی درعرب داشتند. نام برخی از این نیاکان بدین شرح است:

  • ملاعب الاسنة: از جمله بزرگان بنی عامر و تیره بنی کلاب و از ابطال عرب در ایام جاهلیت که اسلام را درک کرد و در تبوک به خدمت رسول خدا رسید، عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب مشهور به ملاعب الاسنة است. این لقب را حسان بن ثابت انصاری به او میدهد. اوس بن حجر درباره او سروده:

«یُلاَعِبُ اَطْرَافَ الاْسِنَّةِ عَامِرٌفَرَاحَ لَهُ حَظُّ الْکَتَائِبِ اَجْمَعِ؛ عامر سر نیزهها را به بازی میگیرد؛ پس او کارایی و توان یک لشکر را دارد».

  • طفیل فارس قرزل: طفیل فارس قرزل، برادر ملاعب الاسنة است. فارس قرزل به معنای سوارکار تنومند است.

آمده است: او روزی شنید که ربیع بن زیاد عبسی، از ندیمان نعمان بن منذر، حکمران و فرمانروای برخی از نواحی عربستان جاهلی، نزد فرمانروا سخنچینی او را کرده بود. او به همراه برادرانش ملاعب الاسنة، ربیعة، عبیدة و معاویه به دربار فرمانروا رفت و او را با ربیع بن زیاد مشغول غذاخوردن دید. در این مجلس، لبید بن ربیعه، برادرزاده طفیل، شروع به سرودن اشعاری در نامآوری و بیهماوردی عموهای خود به صورت فیالبداهه نمود. فرمانروا و ندیم سخنچینش، هر دو از ترس وشرمندگی سر به زیر انداخته بودند. فرمانروا برای خشنود کردن آنها ربیع بن زیاد را از خود راند.

  • عامر بن طفیل: برادرزاده ملاعب الاسنة و از گرامیترین مردم در عصر خود و نامآورترین شجاعان و دلاوران عرب بود. وی با پهلوانی به نام علقمة بن علاثه قرار میگذارد که هر کدام حسب و نسب افتخارآمیزتری داشتند و به نفع هر کدام از آنها که داوری شد، صد شتر از دیگری بستاند. عامر بن طفیل برای پیروزی دراین مسابقه از عموی خود کمک گرفت. عموی او کفشی به وی داد و گفت: برای تعیین شرافت خود از این کفش کمک بگیر؛ زیرا من با آن چهل مِرباع به دست آوردهام. مرباع به یک چهارم غنایم جنگی گفته میشد که در یک جنگ به دست میآمد و مخصوص رئیس قبیله بود و شکستخوردگان آن را تسلیم او میساختند. عامر بن طفیل چندان بلندآوازه بود که در دیگر امپراطوریها نیز فردی شناخته شده به شمار میرفت. نوشتهاند: وقتی یکی از اعراب بادیهنشین نزد قیصر روم رفت، قیصر از او پرسید: تو با عامر بن طفیل چه نسبتی داری؟، او قصد داشت اگر فرد عرب نسبتی با این پهلوان نامآور داشته باشد، به او تفقّد نماید و رفتار کریمانه‌تری با او نشان دهد.
  • عروة الرَّحّال بن عتبة بن جعفر بن کلاب: او نیزجنگجویی شجاع بود و به دلیل سفرهای زیاد جهانگردی و رفت و آمد با پادشاهان مناطق و سرزمینهای گوناگون، لقب رَحّال به او داده بودند.

[۵]. کنیه در فرهنگ عربی به نامهایی میگویند که پیشوند "اَب" در مردان، و "اُمّ" در زنان داشته باشد. سنت انتخاب چنین نامی برای افراد در میان قبایل عرب، گونهای بزرگداشت و تجلیل فرد است و در اسلام نیز توجه زیادی به آن شده است. غزالی مینویسد: «رسول خدا (ص) اصحاب خود را از روی احترام برای به دست آوردن دلهایشان با کنیه صدا میزد و برای افراد بیکنیه، کنیهای انتخاب میفرمود و سپس آنها را بدان میخواند. مردم نیز از آن پس، فرد مذکور را با آن میخواندند. حتی آن حضرت برای افرادی که فرزندی نداشتند تا کنیهای داشته باشند، کنیهای مینهاد. پیامبر اکرم (ص) رسم داشت حتی برای کودکان نیز کنیه برمیگزید تا دل کودکان را به دست آورد».

[۶]. به عناوینی که بر اثر بروز ویژگیهایی در انسانها، به آنان نسبت داده شود و بیانگر ویژگیشان باشد، لقب میگویند.

[۷]. لسان العرب، ابن منظور،ج۶، ص۱۲۹.

[۸]. لغتنامه دهخدا.

[۹]. ادب الطف‏، شبّر، ج۷، ص۱۹۵‏.

[۱۰]. بطل العلقمی، مظفر، ج۳، ص۳۵.

[۱۱]. مقاتل الطالبیین، اصفهانی، ص۵۵؛ بحارالانوار، مجلسی، ج۴۵، ص۴۰؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب السروی المازندرانی، ج۴، ص۱۰۸؛ بطل العلقمی، مظفر، ج۳، ص۲۰۸؛ کِبْریت اَحْمَر فی شَرائط الْمَنْبَر، بیرجندی، ص۳۸۴.

[۱۲]. بطل العلقمی، مظفر، ج۲، صص۵۴-۵۳.

[۱۳]. همان، ج۲، صص۶۳-۶۴.

[۱۴]. بحارالانوار، مجلسی، ج۲۲، ص۲۷۴.

[۱۶]. بحار الانوار، مجلسی، ج۴۵، صص۳۰۶ و ۳۰۸.

[۱۷]. همان، ج۴۹‌،‌ ص۲۸۸؛ الوقایع و الحوادث، ملبوبی، ج۲، ص‏۳۰.

[۱۸]. زینب الکبری (س)، نقدی، ص‏۱۲.

[۱۹]. مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، نوری، ج۱۱، ص‏۲۴۴، ح۱۲۸۷۵.

[۲۰]. اصول کافی، کلینی، ج۴، ص‏۴۶۸.

[۲۱]. بحار الانوار، مجلسی، ج۱، ص‏۲۲۷.

[۲۲]. لَا اَرْهَبُ الْمَوْتَ اِذَا الْمَوْتُ زَقَّی، حَتَّی اُوَارِی فِی الْمَصَالِیتِ لُمّا، نَفْسِی لِنَفْسِ الْمُصْطَفَی الطُّهْرِ وَقَا، اِنِّی اَنَا الْعَبَّاسِ اَغْدُو بِالسَّقَا، وَلَا اَخَافُ الشَّرَّ یَوْمَ الْمُلْتَقَی. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص‏۱۰۸.

[۲۳]. العباس، موسوی مقرم، صص۲۲۸-۲۲۹.

[۲۴]. تخلَّی، حقیقی، ص‏۸۲.

[۲۵]. سوره انفال، آیه ۲۹.

[۲۶]. سوره عنکبوت، آیه ۶۹.

[۲۷]. ولاءها و ولایتها، مطهری، ص‏۸۶.

[۲۸]. العباس، موسوی مقرم، صص۱۴۴-۱۴۵.

[۲۹]. سوره عنکبوت، آیه ۴۵.

[۳۰]. سوره بقره، آیه ۱۸۳.

[۳۱]. سوره بقره، آیه ۴۵.

[۳۲]. ولاءها و ولایتها، مطهری، ص‏۸۷.

[۳۴]. ولاءها و ولایتها، مطهری، ص‏۹۶.

[۳۶]. قصه کربلا، نظری منفرد، ص‏۳۴۸.

[۳۷]. ولاءها و ولایتها، مطهری، ص‏۹۷.

[۳۸]. مستدرک الوسائل، نوری، ج۳، ص‏۵۸.

[۳۹]. ولاءها و ولایتها، مطهری، ص‏۱۰۳.

[۴۰]. وسیلة الدارین، موسوی زنجانی، ص‏۲۷۳.

[۴۱]. کرامات الصالحین، رازی، ص۲۸۶ به نقل از کرامات العباسیه، میر خلف‏ زاده، ص‏۹۲.

[۴۲]. چهره درخشان قمر بنیهاشم ابوالفضل العباس (ع)، ربانی خلخالی، ص۴۲۳.

[۴۳]. کرامات العباسیه، میر خلف‏ زاده، ص۴۲.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha