به گزارش خبرگزاری حوزه، همسر شهید مصطفی ردانیپور خاطرهای در مورد این شهید بزرگوار نقل کرده است که تقدیم شما فرهیختگان میشود.
بیخبر رفتم اتاقش.
سرش را از سجده بلند کرد. چشمانش سرخ بود و خیس اشک.
رنگش هم پریده بود.
نگران شدم. گفتم: مصطفی! خبری شده؟
سـرش رو انداخت پایین.
زل زد به مُهـرش و گفت: ساعت ۱۱ تا ۱۲ هر روز رو فقط برایِ خدا گذاشتهام.
برمیگردم کارهام رو نگاه میکنم.
از خودم میپرسم کارهایی که کردم برای خدا بوده یا برای دل خودم؟
منبع: کتاب یادگاران ۸ «کتاب شهید ردانیپور» صفحه ۲۲
نظر شما