به گزارش خبرگزاری حوزه، سرکار خانم مریم اسماعیلی[۱] در متنی به مناسبت هفته پژوهش آورده است:
- سوم دبستان بودم، در ۹ سالگی وقتی قرار شد انشاء بنویسیم نمیدانستم چگونه باید نوشت؟ چه چیزهایی باید نوشت؟ اصلا از کجا باید شروع کرد؟ اولین انشاء را مادرم کمک کردند و گفتند: یک دفترچه برای خودت درست کن، هر مطلبی که هرجا دیدی و شنیدی و خواندی و برایت جالب بود بنویس تا همه را داشته باشی و در زمان مناسب از آنها استفاده کنی...
- با ورقهای آخر دفترهای سال قبل، دفترچه درست میکردم در یکی ازآنها صفت و موصوف، مضاف و مضاف الیه و تشبیه و استعاره هایی که برایم جذاب بود مینوشتم، در یکی مطالب علمی و تاریخی می نوشتم و... زمان انشاء نوشتن از دفترچه اول خیلی استفاده میکردم. زیاد کتاب میخواندم با اینکه بعض مطالب بعضی کتابها را متوجه نمیشدم، اما دوست داشتم بخوانم و بخوانم تا بهتر بنویسم.
دوست داشتم دور و برم پر از کتاب باشد و از آنها برای نوشتن انشاء استفاده کنم. دهه ۶۰ بود و زمان جنگ، نشریات شهدایی و کتب داستان هم زیاد میخواندم. کیهان بچه ها، قصه های خوب برای بچه های خوب، شاهد نوحوان، شاهد بانوان، شاهد و... اکثر موضوعات انشاء تحت تاثیر فضای آن زمان سیاسی – اعتقادی بود، موضوعاتی مثل شهادت، جنگ، مقاومت، دشمن، شیطان، ایثار، امید، ظهور و... و غیر مستقیم مارا تربیت میکرد. انشاهایی که می نوشتیم با این عبارت حماسی شروع میشد «با نام الله، پاسدار حرمت خون شهیدان انشای خود را شروع میکنم.» هنوز وقتی آن فضا را تصور میکنم و یاد این جمله میافتم، جوشش خون در قلبم را حس میکنم. در یازده سالگی وقتی کلاس پنجم دبستان بودم، متن انشاء بچه ها را ویرایش میکردم؛ سر کلاس موقع خواندن انشاء، جملاتی را که درست ننوشته بودند، یادداشت میکردم تا به آنها تذکر بدهم.
- در ۱۲سالگی (مقطع راهنمایی)، گاهی انشاهای ۷ – ۸ صفحه ای مینوشتم، بچه ها دوست داشتند انشاء بخوانم. فاجعه خونین مکه اتفاق افتاد و با کمک دایی، درباره حرم امن الهی نوشتم و از امحای آل سعود سخن گفتم و در انتها این آیه به یادم ماند که : «و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون»
- ۱۳ ساله بودم که امام خمینی حکم ارتداد سلمان رشدی را به خاطر کتاب آیات شیطانی، صادر کردند و انشای تحلیلی در وصف وی نوشتم. وقتی هم وارد مقطع دبیرستان شدم از آن دفترچه ها داشتم. د طول هفته به انشاء جلسه بعد فکر می کردم که اصطلاحات، تشبیهات و جملاتم خاص و جدید باشد. آنقدر فیزیک و شیمی و ریاضی وقتم را نمی گرفت که نوشتن انشاء مشغولم میکرد. به شعر و ادبیات فارسی خیلی علاقه داشتم. آنها را حفظ میکردم تا نوشته های بهتری داشته باشم.
- درست نویسی، زیبا نویسی، مختصر نویسی و در عین حال روان نویسی برای خیلی مهم بود. برای عمیق نوشتن، تلاش میکردم فکر و اندیشه خودم را درگیر کنم و نظرات خودم را هم اضافه کنم. میگفتم مطالبی که دیگران گفته اند باید ادامه داد و فکر و ایده جدیدی اضافه کرد. از جملات ثقیل و قلمبه که در بعضی کتابها و مقالات دیده میشد، بیزار بودم چون همه مخاطبان آن را متوجه نمیشدند و باعث از دست دادن مطلب علمی میشد. از کتابهایی که محتوای زیادی به مخاطب نمیداد و بیشتر جمله پردازی بود، اذیت میشدم.
- تا اینکه وارد دانشگاه شدم و برای درسها موظف به ارائه پژوهش شدیم. تحقیق تاثیر انقلاب اسلامی بر سایر کشورها را در کلاس معارف تحویل دادم. استاد تشویق کردند، هم حس خوبی بود؛ هم کارنابلدی راه به جایی نمی برد، قانع نمیشدم. بعد وارد حوزه شدم سال دوم استاد حکیم زاده در کلاس تاریخ اسلام از ما پژوهشی از نهج البلاغه خواستند. مطالبی تحت عنوان تحقیق کلاسی نوشتم الان که به آنها فکر میکنم هم خنده ام میگیرد؛ هم بزرگواری استاد را تحسین میکنم هم از روش استاد درس میگیرم که باید استعداد شاگرد را شناسایی کرد و با صبوری و تشویق جهت داد و با همراهی نمود تا اشکالات را رفع کند و رشد خوبی داشته باشد و احساس رضایت کند.
سال چهارم سطح ۲ – سال آخر – بودیم برای همایشهایی مقاله فرستاده بودم اما خبری از موفقیت نبود چرا که روش تحقیق نمیدانستم. در همان سال روش تحقیق را گذراندیم و بعد از آن علاقه و استعدادم جهت گرفت. پایان نامه سطح ۳ را با داشتن بچه یک ساله نوشتم و در جشنواره اهل قلم طلاب بسیجی رتبه یک کشور شد. توانستم ۴ مقاله از آن چاپ کنم و یک مقاله درباره یهود از آن استخراج کردم که عمره برنده شد، بعد هم تبدیل به کتاب پژوهشی شد.
- سال بعد، یعنی از سال ۸۳ با کمک استاد خانم تاجیک شروع به تدریس روش تحقیق و مقاله نویسی کردم. در دوره عالی اساتید راهنمای که از طرف مرکز مدیریت برگزار شد، شرکت کردم. به عنوان زکات مهارتی که به دست آمده بود، بارها ساعت غیر درسی برای شاگردانی که دوست داشتند بنویسند، وقت گذاشتم تا مطالب مورد نظرشان را مباحثه کنیم و قوی تر بنویسند. چون شاگردان کتاب خاصی به عنوان منبع نداشتند سال ۸۵ با همکاری دوستم کتابی برای تدریس روش تحقیق نوشتیم که کار ما را راحت تر کرد.
- در تدریس مقاله و روش تحقیق همانقدر که با عشق و علاقه بود، سخت گیری هم وجود داشت. جالب اینکه برخی طلاب از این حجم از سختگیری استقبال میکردند و اظهار تمایل میکردنددر کلاس بنده شرکت کنند. مثلا یک ترم شرط شرکت درکلاس مقاله ترم بعد را، نوشتن تحقیقی در تعطیلات بین دو ترم عنوان کردم و بچه ها قبول کردند ۱۰ روز بین دو ترم در کتابخانه بودند و کارهای خوبی ارائه دادند.
- سال ۸۹ گروه پژوهشی از طلاب جوان ۱۶ – ۱۷ ساله راه انداختم موضوعی دادم درباره آن کتاب نوشتند و عده ای هم پژوهش کردند که صفات اخلاقی مثبت و منفی انسانی چیست، با اصطلاحات پزشکی تطبیق داده و متن ادبی نوشتند و برای دانشگاه علوم پزشکی بوشهر، فلش کارتهایی تهیه کردند.
- بعدها در سال ۹۷ و ۹۸ در مدرسه کوثر برای طلاب استعداد برتر که تمایل به نوشتن داشتند، بیشتر وقت گذاشتم. مقاله یکی از شاگردان ترم سه در سطح ۲، در دکترین مهدویت برگزیده شد. یکی دیگر از شاگردان سطح ۲، مقاله ای برای جشنواره علامه حلی فرستاد؛ چون از ارزیابان این جشنواره بودم، با بنده تماس گرفتند، گفتند: «منابع استفاده شده، در سطحِ سطح ۲ نیست؛ فرضیه تقلب وجود دارد.» گفتم: «هم باهم مباحثه کرده ایم، هم قوت قلم ایشان بالاست؛ از طرفی سخت گیری در کلاس مقاله داشته ام و سطح توقع را در شاگردان بالا برده ام که به منابع دست دوم و ... کمتر مراجعه کنند.» مقاله او برگزیده شد. بعدها عضو شورای پژوهشی علامه حلی شدم.
- در دوره تدوین متون که از طرف مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران برگزار شد، شرکت کردم.
- سال ۹۹ گروه پژوهشی دیگری راه اندازی کردم که دانش آموزان، طلاب و دانشجویان جوان، شخصیت شناسی علامه مصباح را از طریق مصاحبه با علما و خانواده و دوستان ایشان انجام داده، نقش علامه مصباح را در انقلاب و دفاع مقدس و مقاومت بررسی کنند؛ در نهایت به چاپ رسید.
- عده ای هم با پژوهش میدانی زندگی شهدا را با رویکرد بخش معنوی مورد بررسی قرار دادند و در نهایت به چاپ رسید.
- به بچه های دبستانی هم روش تحقیق آموزش دادم تا نگاه پژوهشی مسئله محور به درسها داشته باشند و از کنار سوالات خود و دیگران به راحتی عبور نکنند. مثلا به یک دختر کلاس چهارم دبستان، گفتم:« نظر بچه ها نسبت به درس قرآن چطوره؟» شروع کرد به تحلیل کردن و دلایل مخالف و موافق را گفتن. گفتم:«از بچه های کلاستون بپرس بهم بگو.» فیش درست کرد سوال رو بالای هر برگه نوشت و به همه بچه های کلاس داد. بعد همه فیش ها را جمع آوری کرد و برایم آورد. برای تشویق و نشان دادن اهمیت کارش، فیشها رو گرفتم و کلیپ درست کردم و کلیپ را براش فرستادم. حس خوبی بهش دست داد. بهش گفتم: « حالا دنبال راهکار باش تلاش کن درحد خودت، کار موثری انجام بدی و..»
- علاوه بر تدریس، استاد راهنما، داور و مشاور (در مقطع کارشناسی و دکتری در دانشگاه، و سطح ۲ و ۳ در حوزه) بودم . در مجموع، خدا توفیق داد و با وجود وقت کم ( به خاطر تدریس، بچه داری، کارمندی و تحصیل) ۲۰ مقاله و ۷ کتاب چاپ شد. سردرد میگرنی، مانع نوشتنم نمیشد حتی نوشتن باعث آرامش بود. گاهی اذان صبح که میشد تعجب میکردم که چطور متوجه گذر زمان نشده ام.
- سال گذشته پایان نامه دکتری را به کتاب پژوهشی تبدیل کردم.
- به خاطر علاقه زیاد به آسمان، پرواز و اوج و تفکر در آفرینش، تخلص «سما» را انتخاب کردم...
- به توسل در نوشتن خیلی اعتقاد دارم، اگرتوسل پذیرفته شود، آن را مایه برکت و تمرکز ذهن میدانم به طوری که سرعت استفاده از مطالب و مهارتهایی که قبلا آموخته ای را بالا میبرد.
- مثلا حدود ۲۰ سال پیش، با همکاری دوستم و با توسل، مقاله ای را ۱۰ روزه نوشتیم و در کنگره بین المللی علامه شرف الدین پذیرفته شد.
- مقاله ای ۴ روزه نوشتم و در کنگره فاطمه شناسی پذیرفته شد.
- با توسل به امام رضا علیه السلام، مقاله ای را یک روزه نوشتم و به چاپ رسید.
- حدود ۷ سال پیش مقاله ای درمورد زیدیه نوشته بودم داشتم در حرم امام علی علیه السلام درحال نگاه به ضریح گریه میکردم که شما که باب علم هستید، کاری کنید که مقاله مفید باشد و زیدیه آن را بخوانند؛ به محل اسکان رسیدیم با خانمی دوست شدم که اهل یمن بود و میگفت شیعه زیدی بوده و مدتی هست که شیعه ۱۲ امامی شده و پیشنهادهایی برای بهتر شدن مقاله ام داشت و بعد از برگشت به کشورش، برایم مطالبی از کتابهاشون فرستاد.
- از همه کسانی که با تشویق و ارائه راهنمایی در شکوفا شدن استعداد نوشتنم موثر بودند، سپاسگزارم.
[۱] . دکتری شیعه شناسی، سطح ۴ مطالعات اسلامی، سطح ۴ علوم و معارف قرآن، فوق دیپلم کامپیوتر، فوق دیپلم علوم سیاسی، نویسنده و پژوهشگر استاد حوزه و دانشگاه