شنبه ۲۹ دی ۱۴۰۳ - ۰۸:۳۰
آیا مقاومت ما شبیه به مقاومت ویتنام یا شیلی است؟

حوزه/ مقاومت اسلامی تنها یک مبارزه فیزیکی نیست؛ این مقاومت، ریشه در ایمان و اندیشه دارد. برخلاف مبارزات دیگر ملت‌ها که بر پایه ایدئولوژی‌های مادی شکل گرفته‌اند، مقاومت ما با عقل قدسی و خلوت‌های معنوی همراه است. حضرت آقا (مقام معظم رهبری) تأکید می‌کنند: «مقاومت ما از جنس دیگری است؛ این مقاومت، مقاومت ایمان است.»

به گزارش خبرگزاری حوزه، حجت الاسلام والمسلمین محمدرضا فلاح، رئیس مؤسسه فرهنگ و تمدن توحید در جمع معتکفین مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) به بررسی موضوع «عظمت مجاهدانه؛ از زندگی رسول اکرم (ص) تا مقاومت در عصر حاضر با نگاهی به قرآن و سیره امام خمینی (ره)» پرداخت که متن آن تقدیم شما فرهیختگان می شود.

* زندگی رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) یک زندگی مجاهدانه بود

این فرصت‌های ارزشمند و ساعاتی که در اختیار داریم، بسیار سریع می‌گذرند. در محیط‌های مقدسی مانند مسجد و در برنامه‌های معنوی مانند اعتکاف، ما به عنوان مسلمانانی هدفمند و مسئول، فرصت داریم تا با یکدیگر گفت‌وگو کنیم، اما شاید بد نباشد که نکته‌ای را در ذهن خود برجسته کنیم و آن را به عنوان محور اصلی گفت‌وگو با موضوع دریافت ایده‌ای از قرآن قرار دهیم.

به تعبیر بهتر، قرائت بهتر یک ایده که ایده‌ای اسلامی است و آن را در نقطه مرکزی قرار داده و به پرتوافشانی برسانیم.

نکته اول اینکه زندگی رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) یک زندگی مجاهدانه بود. اما نه یک زندگی مجاهدانه معمولی، بلکه زندگی‌ای سرشار از مبارزه و تلاش. این مبارزه‌ها نه از روی زیاده‌طلبی، بلکه از سر ضرورت و برای هدایت انسان‌ها بود.

زندگی مجاهدانه ایشان، نمونه‌ای کامل از مبارزه با دشمنان حق و حقیقت بود.

از همان ابتدای دعوت پیامبر (صلی الله علیه وآله) به توحید و بیان شعار «لا إله إلا الله»، دعوت به صلح و آرامش آغاز شد؛ اما این دعوت به صلح، با مخالفت‌ها و دشمنی‌های بسیاری مواجه شد. این موضوع، شگفتی‌آور است.

مقام معظم رهبری در کتابی با عنوان «روح توحید، نفی عبودیت غیر خدا» به این موضوع پرداخته‌اند: چرا پیامبران دعوت به صلح می‌کنند، اما با دشمنی مواجه می‌شوند؟ این موضوع بسیار جالب و قابل تأمل است.

پیامبران همواره دعوت به صلح می‌کردند، اما دشمنان آن‌ها به جنگ و درگیری روی می‌آوردند. این موضوع نشان‌دهنده این است که حرکت توحیدی، به سرعت به حرکت مجاهدانه تبدیل می‌شود.

دشمنان حق، همواره در برابر دعوت به صلح مقاومت می‌کنند و این مقاومت، مبارزه‌ای بی‌امان را به وجود می‌آورد.

زندگی پیامبر (صلی الله علیه وآله) نمونه‌ای کامل از یک زندگی جهادی بود. این زندگی، پر از مبارزه و تلاش برای هدایت انسان‌ها بود؛ حتی در آخرین لحظات عمر شریف‌شان، ایشان در حال برنامه‌ریزی برای فتح روم بودند.

این نشان‌دهنده این است که مبارزه و جهاد، همواره بخشی جدایی‌ناپذیر از زندگی پیامبر (صلی الله علیه وآله) بود.

نهضت نبوی، به تعبیر مقام معظم رهبری، یک نهضت مبارزاتی بود. این نهضت، نه تنها یک حرکت معنوی، بلکه یک حرکت عملی و مبارزه‌جویانه بود که در طول تاریخ اسلام، همواره ادامه یافت. این نکته‌ای است که باید به خوبی درک شود و از آن استفاده کنیم.

* پیامبران افراد استثنایی نیستند، بلکه آن‌ها نسخه انسان کامل هستند

نکته دومی که در اینجا باید بیان کنیم این است که این نهضت، الهام‌ها و ایده‌های خود را از وحی می‌گرفت.

این یک انتخاب الهی بود و اگر بخواهیم به نوعی پارتی‌بازی هم تعبیر کنیم، بالاخره برخی افراد هستند که می‌توانند با هدایت مستقیم خداوند، یک حرکت اصلاحی اجتماعی را رقم بزنند.

برخی دیگر نیز سعی می‌کنند از آنان تقلید کنند. رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) این‌گونه وارد صحنه شد و این قضیه آن‌قدر زیبا و جذاب است که حیفمان می‌آید به آن نپردازیم.

واقعاً این شیوه ورود به صحنه اصلاح اجتماعی، آن‌قدر زیباست که آدم را به غبطه و حسادت وا می‌دارد.

ایشان با هدایت وحی وارد صحنه شدند و داستان بعثت ایشان را شنیده‌ایم. پس از آن، ایشان قدم به قدم و لحظه به لحظه راهنمایی می‌شدند؛ حتی ما نمی‌توانیم تصور کنیم که زندگی ایشان چگونه بوده است. چقدر خودشان فکر می‌کردند و چقدر راهنمایی به ایشان می‌شد؟

آیا مقاومت ما شبیه به مقاومت ویتنام یا شیلی است؟

این‌ها سؤالاتی است که ممکن است برای ما پیش بیاید، زیرا احساس می‌کنیم ایشان یک فرد استثنایی بودند؛ اما در تفکر اسلامی، این‌گونه نیست. در تفکر اسلامی، آن‌ها افراد استثنایی نیستند، بلکه آن‌ها اصل انسان‌ها هستند. ما هستیم که استثنایی‌ایم.

این تفاوت بین روانشناسی غربی و روانشناسی اسلامی است. اگر به روانشناسی اسلامی قائل باشیم، باید بپذیریم که ما استثنایی هستیم، نه آن‌ها.

در تفکر اسلامی، اولیای الهی انسان‌های معمولی هستند و ما استثنایی‌ایم. این یک تفاوت اساسی است. آن‌ها انسان‌هایی هستند که دست‌نخورده و سالم باقی مانده‌اند، مثل یک ماشین پراید که از کارخانه بیرون می‌آید و اگر سپر آن را برداریم، می‌شود بی معنی می شود.

اگر چراغ‌هایش را دربیاوریم، می‌شود علی‌اصغر. این‌ها موجوداتی هستند که خودشان را منظم نگه داشته‌اند، در حالی که ما خودمان را خراب کرده‌ایم.

اگر درِ ماشین را بکوبیم و گل‌گیرش را خراب کنیم، می‌شود یکی از ماها. ببخشید، این پراید خیلی معمولی است، اما در واقع می‌شود استثنایی.

حضرات معصومین (علیهم السلام) استثنایی نیستند، به همین دلیل است که امام‌شناسی یعنی انسان‌شناسی. امام‌شناسی به این معنا نیست که ما آن‌ها را به عنوان افراد استثنایی بشناسیم، بلکه به این معناست که خودمان را بشناسیم.

این اشتباه بزرگی است که ما مرتکب می‌شویم و باعث می‌شود نتوانیم خودمان را درست بشناسیم. امام‌شناسی یعنی این که خودت را بشناسی و بفهمی چه کرده‌ای. متأسفانه، ما در این زمینه خرابکاری‌های زیادی کرده‌ایم.

* زندگی پیامبر (ص) الگوی الهی، اجتماعی و مبارزاتی بود

رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) به یک زندگی جهادی دائمی دعوت شدند و همواره از پشتیبانی الهی برخوردار بودند. زندگی ایشان یک زندگی الهی و اجتماعی بود که به سمت ساختن یک تمدن اسلامی حرکت می‌کرد. این تمدن‌سازی با سرعتی بی‌سابقه در تاریخ انجام شد؛ حتی با وجود این که معتقدیم نهضت ایشان لطمه‌هایی خورد، باز هم سرعت تمدن‌سازی ایشان در تاریخ بی‌نظیر است.

ویل دورانت، تاریخ‌دان معروف، در کتاب «تاریخ تمدن» خود اعتراف می‌کند که تمدن اسلامی یکی از دوره‌های طلایی و بی‌نظیر حیات بشری است. او که فردی متعصب است، مجبور شده است به این واقعیت اعتراف کند. توصیف‌هایی که او از جامعه اسلامی حدود صد سال پس از رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) ارائه می‌دهد، بسیار دل‌انگیز و جالب توجه است.

زندگی رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) یک زندگی الهی، اجتماعی و مبارزاتی بود که بسیار جدی و پرتلاش بود و در مواجهه با دشمنان، همواره صف‌بندی می‌کردند و از صلح خارج می‌شدند؛ حتی در دوران کودکی‌مان خوانده‌ایم که هرچه دشمنان شدت عمل به خرج می‌دادند، ایشان نیز به همان اندازه قاطع بودند.

ایشان انواع تاکتیک‌ها را به کار می‌بردند، از جمله فرستادن گروهی به مهاجرت تا حداقل آن‌ها زنده بمانند، حتی اگر بقیه از بین رفته باشند.

پس از هجرت به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، جنگ‌های متعددی رخ داد. در طول ده سال، حدود هفتاد و سه یا چهار جنگ اتفاق افتاد. این جنگ‌ها بخشی از مبارزات پیامبر (صلی الله علیه وآله) برای حفظ و گسترش اسلام بود.

ببینید، در طول یک سال، چند بار جنگ اتفاق می‌افتاد؟ زندگی پیامبر (صلی الله علیه وآله) یک زندگی کاملاً مبارزاتی بود.

اگر این جنگ‌ها و مبارزات را کنار هم بگذاریم، چه نتیجه‌ای می‌گیریم؟ وحی، یعنی همین قرآن کریم، پشت این زندگی جهادی قرار داشت.

* قرآن مبارزه و خلوت معنوی را با هم می خواهد

حضرت امام (ره) می‌فرمایند: «شما این قرآن را چگونه می‌خوانید؟ آیا از آن انزوا و گوشه‌نشینی استخراج می‌کنید؟»

واقعاً چگونه ممکن است از قرآنی که پشت زندگی مجاهدانه رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) قرار دارد، یک زندگی منزوی و صلح‌طلبانه برداشت کنید؟ این را به ما یاد بدهید، زیرا ما نمی‌توانیم چنین برداشتی داشته باشیم، مگر این‌که بخش‌هایی از آیات را حذف کرده و یک قرآن مختصر برای خودتان ساخته باشید!

قرآنی که این‌گونه حس جهاد و مبارزه را القا می‌کند، چگونه می‌تواند معلم انزوا و رهبانیت باشد؟

قرآنی که به جهاد و مبارزه، درگیری با دشمن، حدس زدن نقشه‌های دشمن، طراحی نقشه‌های غافلگیرانه و ایستادگی محکم در اجرای آن‌ها تشویق می‌کند، چگونه می‌تواند به انزوا دعوت کند؟

این قرآن، جهاد را از عمق زندگی معماری می‌کند و آن را تا لبه‌های درگیری نظامی، سیاسی و فرهنگی با دشمن پیش می‌برد. طراحی‌های عجیب و غریبی که در این مسیر انجام می‌دهد، همه باید مورد مطالعه ما قرار بگیرد.

آیا مقاومت ما شبیه به مقاومت ویتنام یا شیلی است؟

اما یک سؤال مهم داریم: قرآنی که این‌گونه به ما توصیه می‌کند همواره با دشمنان اسلام درگیر باشیم، چگونه می‌تواند به خلوت و تنهایی دعوت کند؟

آیا در این زندگی شلوغ و پرتلاش، جایی برای خلوت وجود دارد؟ آیا قرآن از خلوت استقبال می‌کند؟ اگر بله، چگونه و به چه شکلی؟

در اسلام، خلوت‌هایی وجود دارد که حتی می‌توان گفت ابتکار اسلام در این زمینه بسیار چشمگیر است. اسلام در تشریفات عبادی و معاملاتی، انواع و اقسام اعمال و تشریفات را طراحی کرده است، اما در کنار این تشریفات، به خلوت نیز اهمیت زیادی داده است. چه نوع خلوت‌هایی توصیه می‌شود و چرا؟

اگر کل زندگی ما به سجاده و محراب محدود شود، آیا این کافی است؟

* اگر رهبری یعنی چه‌گوارا یا گاندی، پس حضرت امام (ره) رهبر نبودند

مثلاً در کردستان، گاهی با کردهای عراق هم‌پیاله بودیم و نماز می‌خواندیم، اما وقتی به آن‌ها می‌گفتیم چرا نماز نمی‌خوانید، می‌گفتند: «الان زمان جنگ است، بعد از جنگ نماز می‌خوانیم.» این موضوع را باید بررسی کنیم. چه خوبی در این نگاه وجود دارد؟

خوبی‌ای که شاید ضرورت داشته باشد، زیرا این هم بخشی از برنامه است. اگر این را نبینیم، به عبارت صریح، یعنی طرح قرآنی را درک نکرده‌ایم.

فرصت این‌که آیات قرآن را بخوانیم و تحلیل کنیم، ممکن است محدود باشد، اما من بخشی از قرآن را برای شما تلاوت می‌کنم و به بخش‌های دیگر نیز اشاره‌ای خواهم کرد.

بحث اصلی این است که آیا شکست می‌خوری یا نه؟ مقاومت ما مقاومت شیلی نیست، مقاومت کوبانی نیست، مقاومت ویتنام نیست.

اصلاً اگر بخواهید به جبهه مقاومت توصیه کنید، جایی را پیدا نمی‌کنید که بتوانید به آن توصیه کنید. مقاومت ما از آن نوع مقاومت‌ها نیست.

مقام معظم رهبری می‌فرمایند: «اگر رهبری یعنی چه‌گوارا یا گاندی، پس حضرت امام (ره) رهبر نبودند.»

این کسر شأن است که به حضرت امام بگوییم رهبر. ایشان کاری پیامبرانه انجام دادند. مقاومت ما این‌چیزها نیست.

حضرت امام زحمت زیادی کشیدند تا ما را در یک مدار قدسی حرکت دهند و موفقیت‌های چشمگیر بوده، اما حواس‌پرتی‌های ما نیز زیاد بوده است، به ویژه گرایش به افکار مادی که در میان ما رایج شده است.

* قبل از حضرت امام (ره)، اگر ما مبارزه می کردیم، کمونیست می‌شدیم

ما خودمان را از بهشت بیرون می‌کنیم. اسلام دعوت به بهشت می‌کند، اما برخی صوفیان ابن‌الوقت هستند و فقط به زمان حال فکر می‌کنند.

آن‌ها وعده معاد را قبول ندارند و می‌گویند: «همین الان خوب باش، فقط با خدا باش.» اما آخرت و معاد چه می‌شود؟ این‌ها مسائل مهمی است.

مقاومت ما چیزی نیست که مردم ویتنام از خود نشان دادند. حتی یک ثانیه از مقاومت ما شبیه به آن‌ها نیست. این موضوع حتی برای طلبه‌ها نیز به‌درستی توضیح داده نمی‌شود.

وقتی مسئله سوریه پیش آمد، برخی گفتند همه چیز از دست رفت، اما حضرت آقا فرمودند: «وضعیت بهتر شده و مقاومت قوی‌تر شده است.» مقاومت چیست؟ مقاومت سخت‌افزار نیست، مقاومت اندیشه است، مقاومت ایمان است.

دعوا و درگیری این‌گونه است. درد و رنجی که در این مسیر وجود دارد، بخشی از فرآیند است. حضرت آقا از همان ابتدا به همین چیزها دعوت می‌کردند.

شما نگاه کنید به سید حسن نصرالله که این دعوت را فهمید و اجابت کرد. ببینید چه موجودی شد! او جزو اولیای الله شد.

همین‌طور شهید سپهبد سلیمانی و دیگرانی که هر حرفشان را گوش کردند. قبل از حضرت امام (ره)، اگر ما می‌خواستیم مبارزه کنیم، می‌رفتیم و کمونیست می‌شدیم.

جوانان آن زمان می‌دانند چرا این اتفاق می‌افتاد. چون احساس می‌کردند در این اسلام، مبارزه‌ای وجود ندارد. علما می‌گفتند: «مبارزه نیست، کشور دارد از دست می‌رود.»

به همین دلیل، برخی به سمت مارکسیسم می‌رفتند. اما وقتی حضرت امام آمد، مبارزه را به گونه‌ای دیگر مطرح کرد. او مبارزه‌ای را آورد که تمام مبارزه‌های دیگر را تحت‌الشعاع قرار داد. همه مبارزه‌ها کنار رفتند و مبارزه‌ای که او مطرح کرد، مبارزه‌ای بدیع و بی‌نظیر بود.

حضرت امام (ره) الگویی از مبارزه ارائه داد که وحشیانه بود، اما نه به معنای منفی، بلکه به این معنا که دشمن را به طور کامل به زانو درمی‌آورد.

* مبارزه‌ای الهی؛ مقاومت اسلامی، عقل قدسی و خلوت‌های معنوی

از طرفی، وقتی به مبارزان نگاه می‌کردی، می‌دیدید که هر کس دست به مبارزه می‌زند، دنبال خدا بود. «لقاء الله» را می‌خواستند. می‌پرسیدند: «قول خدا کجاست؟ خدا کجاست؟» حتی نوجوانان ۱۳، ۱۴ و ۱۵ ساله‌ای بودند که عارفانه در این مسیر قدم می‌گذاشتند. دقت کنید! این‌گونه بود.

آیا مقاومت ما شبیه به مقاومت ویتنام یا شیلی است؟

ما به حرکت اسلامی و مقاومت ظلم می‌کنیم وقتی فکر می‌کنیم مقاومت اسلام همان‌چیزی است که مردم ویتنام یا ژاپن انجام دادند. مقاومت اسلامی اصلاً این‌گونه نیست. شما از عقل قدسی استفاده می‌کنید، چرا فکر می‌کنید این همان آب معمولی است؟ این زمزم است که می‌نوشید!

اما بگذارید از حاشیه‌ها بگذریم و به اصل بحث برگردیم. اگر در کوچه‌ای گم شده‌ایم، بیایید سریع به اصل موضوع بپردازیم.

بحث اصلی این است که اگر مختصات این مبارزه و مقاومت را با هم ترسیم نکنیم، سخنان بعدی من به عنوان یک طرح نظری ممکن است به‌درستی جا نیفتد. این مبارزه، قطعاً از نظر کمی و کیفی، برترین الگوی مبارزه‌ای است که می‌توان به بشر پیشنهاد کرد. ما این را نشان داده‌ایم و اثبات کرده‌ایم.

این طرح کامل، شامل خلوت‌هایی است که بسیار جدی هستند. من با خواندن آیات قرآن از این خلوت‌ها استقبال می‌کنم. این خلوت‌ها بخشی از این طرح هستند و باید به‌درستی درک شوند.

* شب برای مبارزه است و روز برای تلاش

رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) متوجه شدند که صاحب رسالت شده‌اند. رسالتی که باید بشریت را زیر و رو کند، جان‌ها و جوامع انسانی را دگرگون سازد. ایشان عظمتی را حس کردند که کاملاً بر وجودشان مستولی شده بود. خود را در جامعه پیچیده دیدند و حالا بسیار دور از محضرشان، فقط می‌خواهیم صحنه‌ای از آن را تصور کنیم.

گویی قفل شده‌ایم و از درک کامل آن عاجزیم. خداوند به ایشان فرمود: «یا ایها المُزَمِّل!» یعنی ای پیامبری که خود را در پیچیده‌ای! خداوند به او الگویی پیشنهاد کرد و گفت: «می‌توانی این کار را انجام دهی، می‌توانی آن‌چه از تو خواسته‌ام را به انجام برسانی.»

خداوند به ایشان فرمود: «قمِ اللیل إلّا قلیلاً» (شب را به پا خیز، مگر کمی). این دستور برای رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) یک برنامه بود. خداوند به ایشان گفت: «کمی بخواب و سپس بیدار شو.» این برنامه‌ای بود که نصف شب یا کمی کمتر از نصف شب را شامل می‌شد.

سه الگو به ایشان ارائه شد: قرآن، دانش و نور. قرآن یعنی شب باید شب معرفت باشد، آن ساعت باید ساعت معرفت باشد. سپس برنامه روزانه آغاز می‌شد: «إنّا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً» (ما به زودی سخنی سنگین بر تو القا خواهیم کرد). این قول ثقیل، همان رسالت و بعثت بود.

خداوند به ایشان فرمود: «إن ناشئة اللیل هی أشد وطئاً وأقوم قیلاً» (به درستی که بیداری شب، قدم‌ها را استوارتر و سخن‌ها را پخته‌تر می‌کند). شب برای این است که انسان در سکوت و آرامش، به تفکر و عبادت بپردازد. حضرت آقا (مقام معظم رهبری) نیز بارها این آیه را توضیح داده‌اند و فرموده‌اند: «شب برای مبارزه است، روز برای تلاش.»

* شریعت یعنی سعادت، لبخند، مهربانی و درک عمیق زندگی

اسلام یکی از عجایبی است که بشر را به‌خوبی می‌شناسد، زندگی را به‌خوبی می‌شناسد، جامعه را به‌خوبی می‌شناسد و طوائف انسانی را به‌خوبی درک می‌کند. وقتی شما حرفی را به اسلام می‌دهید و اسلام آن را به زندگی ترجمه می‌کند، نتیجه‌ای عجیب و غریب به دست می‌آید.

مثلاً اگر ما بخواهیم چیزی طراحی کنیم، یک وزارتخانه درست می‌کنیم و بعد یک سری کارهای فانتزی و بی‌سر و ته تعریف می‌کنیم. اما وقتی اسلام چیزی را ترجمه می‌کند، می‌شود صدای رحمت.

اسلام برخلاف ما، انسان را به‌خوبی می‌شناسد، زندگی را به‌خوبی می‌شناسد و جامعه را به‌خوبی درک می‌کند. وقتی حرف و خواسته‌ای را به اسلام می‌دهید، آن را به‌گونه‌ای ترجمه می‌کند که دیگر قابل تشخیص نیست. ما انسان‌ها گاهی مانند اورانگوتان‌ها هستیم، خودمان را این‌گونه می‌بینیم. آیا این درست است؟

در تئوری داروین و نگاه غربی‌ها، انسان به‌گونه‌ای دیگر دیده می‌شود. تئوری داروین پایه‌ای است که در نهاد علم غربی ریشه دوانده است، اما اسلام انسان را فراتر از این می‌بیند و به او ارزشی والاتر می‌دهد.

حالا فرصت نیست که به طور کامل این موضوع را برای شما توضیح دهم، اما ببینید چه کلاهی بر سر ما می‌گذارند.

اگر می‌خواهی چشم‌هایت را بشوری و به گونه‌ای دیگر ببینی، شریعت اسلامی با عقل قدسی خود، راه دیگری پیش پای تو نمی‌گذارد. عزیز من، راه دیگری وجود ندارد. اگر می‌خواهی درست ببینی، باید به شریعت اسلامی برگردی.

شریعت اسلامی حرف‌های بزرگ بشر را این‌گونه تفسیر می‌کند: سعادت این است که زندگی عادی داشته باشی، لبخند بزنی، پشت و روی زندگی را ببینی و با همدیگر مهربان باشی.

این‌ها همان چیزهایی است که شریعت به ما می‌گوید. نه نیاز به استراتژی‌های پیچیده است، نه به چیزهای عجیب و غریب. همین زندگی ساده و عادی، همان چیزی است که اسلام به ما توصیه می‌کند.

* روزها را پرکار باش، اما شب‌ها را به عبادت و تفکر بپرداز

ببینید چقدر زیبا می‌گوید: «وَلَکَ فِی النَّهَارِ سَبْحًا طَوِیلًا» (و برای تو در روز، فعالیتی طولانی است). من یادم می‌آید در جوانی با این آیه ارتباط برقرار نمی‌کردم.

احساس می‌کردم روزها خیلی شلوغ و پرکار هستند و نمی‌توانم با این آیه ارتباط بگیرم. اما حالا می‌فهمم که خداوند به ما می‌گوید: روزها را پرکار باش، اما شب‌ها را به عبادت و تفکر بپرداز.

روز و شب در اسلام تفاوت زیادی دارند، اما هر دو بخشی از زندگی ما هستند. روزها را به کار و تلاش اختصاص بده و شب‌ها را به عبادت و ارتباط با خدا. این‌ها چیزهایی است که اسلام به ما یاد می‌دهد.

آیا مقاومت ما شبیه به مقاومت ویتنام یا شیلی است؟

خداوند در قرآن می‌فرماید: «رَبُّ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ فَاتَّخِذْهُ وَکِیلًا» (پروردگار مشرق و مغرب، هیچ معبودی جز او نیست، پس او را وکیل خود بگیر). خداوند به ما می‌گوید که او وکیل ماست و کارهای ما را انجام می‌دهد. ما نیازی نیست نگران باشیم، زیرا خداوند خودش کارهای ما را مدیریت می‌کند.

حالا به یک نکته مهم می‌رسیم: موحدین می‌گویند وکیل بی‌حیا! اما دقت کنید، این وصفی است که به خداوند نسبت می‌دهند. خداوند وکیل ماست و کارهای ما را انجام می‌دهد. این‌ها چیزهایی است که ما را وادار می‌کند تا در اسلام دقیق شویم و به عقل قدسی خود تکیه کنیم.

اسلام در همه جای خود عقل را ستوده است، اما این عقل، عقل قدسی است؛ عقلِ متصل به وحی و هدایت الهی. ما خودمان نمی‌توانستیم این پخت‌وپز را انجام دهیم، اما اسلام با معلمی خود، راه را به ما نشان داد. اگر به عقل قدسی متصل شویم، عقل ما باز می‌شود و توانایی‌هایش شکوفا می‌شود.

عرض من این است که این عبارت را فراموش نکنید: «إِنَّ ناشِئَةَ اللَّیْلِ هِیَ أَشَدُّ وَطْئًا وَأَقْوَمُ قِیلًا» (به درستی که بیداری شب، قدم‌ها را استوارتر و سخن‌ها را پخته‌تر می‌کند). وقتی شب را بیدار می‌مانی و به عبادت و تفکر می‌پردازی، زندگی‌ات قوی‌تر و استوارتر می‌شود. زیر پای‌ات محکم‌تر می‌شود و سخن‌ات استوارتر می‌گردد.

* برنامه های زیبایی بندگی در زندگی امام خمینی (ره)

حضرت امام خمینی (ره) نیز چنین بودند. وقتی ایشان حرفی می‌زدند، از آن برنمی‌گشتند. همه عالم باید به حرف‌های ایشان گردن می‌نهادند، زیرا ایشان از حرف خود برنمی‌گشتند. این‌ها چیزهایی است که از ایشان به یادگار مانده است. حکایت‌های شب‌خیزی‌های ایشان همیشه باعث شرمندگی ماست.

مثلاً در ماه رمضان، همه برنامه‌های خود را تعطیل می‌کردند و تمام وقت خود را به عبادت اختصاص می‌دادند. این‌گونه نبود که مبارزان دیگر نیز چنین کنند.

در سه ماه رجب، شعبان و رمضان، برنامه‌های ایشان کاملاً تغییر می‌کرد. در ماه رجب، پیاده‌روی‌های معنوی داشتند و در ماه شعبان، مناجات شعبانیه می‌خواندند. این‌ها چیزهایی است که از ایشان به یادگار مانده و باید به دقت مطالعه شود.

حتی درخواست شفاعت از ایشان نیز معنای خاصی داشت. شفاعت به معنای درخواست کمک بود؛ درخواست این‌که آقا، ما نمی‌توانیم، هوای ما را داشته باشید.

واقعاً دوست داشتیم که ایشان از ما حمایت کنند. عبادت‌های حضرت امام بسیار عجیب و خاص بود. یکی از محافظان ایشان نقل می‌کند که من شیفت شب بودم و موظف بودم از کنار اتاق امام عبور کنم تا مطمئن شوم مشکلی پیش نیامده است، البته دستگاه‌هایی نیز به قلب امام وصل بود، اما ما موظف بودیم مراقب باشیم.

می‌گفت: «یک شب رد شدم و دیدم امام مشغول نماز شب است. آن‌قدر گریه می‌کرد که من هم به دیوار چسبیدم و شروع به گریه کردم.

امام دستمال‌هایی داشتند و با آن‌ها صورت خود را پاک می‌کردند. نماز شب ایشان گاهی بیش از یک یا دو ساعت طول می‌کشید. بعد از نماز صبح نیز تا طلوع آفتاب به عبادت ادامه می‌دادند.

من کاملاً نابود شده بودم. وقتی امام از اتاق بیرون آمد و آب به صورتش زد، من گفتم: آقا، دیگر نمی‌شود! هر کاری می‌خواهی در جوانی انجام بده، زیرا در پیری دیگر نمی‌شود.

امام به من نگاه کرد و گفت: نمی‌شود؟ هر کاری می‌خواهی در جوانی انجام بده، زیرا در پیری دیگر نمی‌شود.»

این زندگی ایشان بود. حکایت‌های بسیاری از ایشان وجود دارد که شنیدن‌شان زیباست، اما گفتن‌شان سخت. انصافاً ایشان آن‌قدر محکم و استوار بودند که حرف‌هایشان خود حکمت بود.

ما باید کتاب‌های ایشان را بخوانیم. ایشان کتاب‌های بسیاری نوشته‌اند و مطالب زیادی از خود به جای گذاشته‌اند. البته نه به معنای انبوه‌خوانی، بلکه به معنای مطالعه عمیق و دقیق باشد.

حضرت امام درباره خلوت می‌فرمایند: «حقیقت خلوت، ترک غیر خداست؛ حتی ترک نفس که بزرگ‌ترین غیار و ضخیم‌ترین حجاب است.» خلوت با خدا یعنی ترک هر آن‌چه غیر خداست، حتی ترک نفسانیات که بزرگ‌ترین مانع در راه رسیدن به حقیقت است.

انسان تا زمانی که به خود مشغول است، از حق غافل است. چه رسد به این‌که بخواهد با حق خلوت کند! این حالت از زمان و مکان فراتر می‌رود. حضرت امام در آن لحظات خلوت ظاهری، نفس می‌کشیدند تا در شرایطی که روزها پر از فعالیت و شلوغی بود، بتوانند خلوت خود را حفظ کنند.

آیا مقاومت ما شبیه به مقاومت ویتنام یا شیلی است؟

* درگیری با چنین مرد الهی مساوی با شکست است

یک خاطره جالب از یک بنده خدا وجود دارد که ظاهراً خبرنگار کانادایی بوده است. فکر می‌کنم این خاطره در کتاب «پنجاه تصویر از امام و ایران» آمده است.

این کتاب یکی از مفصل‌ترین نوشته‌ها در این زمینه است. این خبرنگار به عنوان ماموریت یا از روی علاقه شخصی به ایران آمده بود.

به هر حال، او بسیار تلاش می‌کرد تا بتواند امام را ببیند. او شخصیتی سیاسی و حتی کمی شیطان بود! یعنی در کارش نوعی شیطنت و کنجکاوی وجود داشت و سعی می‌کرد با زیرکی به اسلام نزدیک شود و اطلاعاتی جمع‌آوری کند.

این خبرنگار ذهنی بانشاط و کمی شیطنت‌آمیز داشت، اما در عین حال نخبه بود. بسیار تلاش می‌کرد تا بتواند به حسینیه برود و در جمعیت حاضر شود و توصیف می‌کند که در کوچه‌ها مردم چه می‌کردند و چه می‌گفتند.

با زور و فشار خود را به حسینیه رساند و منتظر دیدار با امام نشست. در خاطرات خود او این صحنه را به عنوان یک تجربه عرفانی توصیف می‌کند. این تجربه برای او واقعاً اتفاق افتاد و عادی نبود. تاثیرات روانی و روحی این دیدار بسیار عمیق بود.

توصیف این خبرنگار این است که «درب حسینیه باز شد و من ناگهان احساس کردم توفانی از نور در محیط بسته حسینیه جاری شده است. به سختی می‌توانستم نگاهم را روی یک نقطه متمرکز کنم. مردم از جای خود بلند شدند، گویی می‌خواستند قلب‌های خود را هدیه کنند.

سکوت عجیبی در حسینیه حکم‌فرما بود. همه منتظر بودند تا امام صحبت کنند، اما من احساس کردم که امام اصلاً تحلیلی از محیط ندارد و کاری با ما ندارد.»

ببینید، یک سیاستمدار یا روزنامه‌نگار می‌گوید: «من احساس کردم این آدم کاری با ما ندارد. ذهنش درگیر ما نبود.»

تعبیرش این است که امام تحلیلی از محیط نداشتند و ذهنشان درگیر مسائل روزمره نبود. این توصیفات بسیار زیباست.

او ادامه می‌دهد: «من به همه قدرت‌های بزرگ دنیا نصیحت می‌کنم که با این مرد درگیر نشوید. من در همین برخورد کوتاه، راز عظمت او را فهمیدم. این یک مرد الهی است. با این آدم درگیر نشوید، زیرا قدرت مقابله با او را ندارید.»

این خبرنگار در ادامه می‌گوید: «من خیلی از بزرگان را دیده‌ام، اما وقتی امام را دیدم، همه آن‌ها در نظرم کوچک شدند. وقتی ایشون را دیدم، همه چیز در نظرم بی‌اهمیت شد.»

این نحوه حضور امام و تاثیرگذاری ایشان بسیار گفتنی است. ما امام را زود رها کردیم، اما حضرت آقا (مقام معظم رهبری) با تمام عظمتی که از خود نشان می‌دهند، در برابر امام کوچکی می‌کنند. ایشان می‌گویند: «امام افسانه بود.»

آیا مقاومت ما شبیه به مقاومت ویتنام یا شیلی است؟

* مثل امام قطعاً در تاریخ اسلام نیامده است و تا قیام قیامت نیز نخواهد آمد

دو عظمت در اینجا به تصویر کشیده شده است: یکی عظمت امام که به نظر می‌رسد ما توان درک کامل آن را نداریم، و دیگری عظمت خود حضرت آقا که در برابر امام، خود را کوچک می‌بینند.

ایشان در یک سخنرانی گفتند: «مثل امام قطعاً در تاریخ اسلام نیامده است و من جسارت می‌کنم و می‌گویم که تا قیام قیامت نیز نخواهد آمد.» این جمله بسیار جسورانه است، اما ایشان با اطمینان کامل آن را بیان می‌کنند.

حضرت آقا در توصیف امام می‌گویند: «این آدم وقتی نگاه می‌کند، تو می‌مانی و یک پارچه عرفان می‌شوی.» این شعر حافظ را هر وقت می‌بینم، یادم می‌افتد:

من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان

قال و مقال عالَمی می‌کشم از برای تو

هر کس امام را شناخت، شیفته او شد. این شیفتگی فقط محدود به ایران نیست، بلکه در کشورهای منطقه، اروپا و آمریکا نیز افرادی هستند که زندگی‌شان تحت تاثیر امام قرار گرفته است. کاش این خاطرات به درستی نقل شوند و در زندگی ما زنده بمانند. ما امت امام هستیم، اما متأسفانه خیلی راحت داریم ایشان را فراموش می‌کنیم.

امام امروز در دستان گروهی از نادان‌ها افتاده است. این افراد اصلاً نباید قلم به دست بگیرند، زیرا افکارشان نه تنها به ضرر خودشان، بلکه به ضرر بشریت است. آزاداندیشی به این معنا نیست که هر کس به دین توهین کند یا بد و بیراه بگوید. آزاداندیش کسی است که اسیر فکر مادی نباشد، اسیر فکر این و آن نباشد. این‌ها آزاداندیش نیستند.

اگر فکر می‌کنید این‌ها آزاداندیش هستند، باید بگویم که شما آزاداندیشی را نمی‌شناسید. اگر در دلتان احساس می‌کنید که این‌ها چقدر راحت نقد می‌کنند، باید بگویم که این‌ها آزاداندیش نیستند. آزاداندیشی به معنای توهین و بی‌احترامی نیست. آزاداندیش کسی است که اسیر فکر مادی نباشد و بتواند به دور از تعصبات، حقایق را ببیند.

* شعار زن زندگی آزادی تکریم انسان نیست

ما امروز در اسارت فکری به سر می‌بریم. ما ایدئولوژیک فکر می‌کنیم، در حالی که آزاداندیشی به معنای رهایی از این اسارت است. اگر با این مفاهیم کار نکنیم، تحت تاثیر این‌ها قرار می‌گیریم و این کاملا اسارت است.

شعارهای ما امروز در دستان ماست: «زن، زندگی، آزادی.» این شعارها ربطی به آزاداندیشی واقعی ندارند. آزاداندیشی به معنای تکریم انسان است. اما تکریم انسان یعنی چه؟

خدا را شاهد می‌گیرم که ما سال‌هاست مشغول تکریم انسان بوده‌ایم. چگونه کسی جرات می‌کند از تکریم انسان حرف بزند؟ این یا پررویی است یا کوری چشم که واقعیت را نمی‌بینید.

عزیزان، بدون جهاد تبیین، هیچ‌چیز درست نمی‌شود.

این داستان به این سادگی‌ها نیست. بدون جهاد، هیچ‌چیز درست نمی‌شود. جهاد همیشه وجود دارد، چرا که دشمن به وضوح حضور دارد و جهاد یک امر طبیعی است.

* حتی در تاریکی‌ها، خداوند راه نجات را باز می‌کند

در داستان حضرت یونس (علیه السلام)، قرآن می‌گوید: حضرت یونس فکر کرد که خسته شدن عیب بزرگی نیست و سخت نمی‌گیریم؛ اما در وسط داستان، قرآن به‌صورت ناگهانی تغییر می‌کند و می‌گوید: «فَنَبَذْنَاهُ بِالْعَرَاءِ وَهُوَ سَقِیمٌ» (او را در بیابان بی‌آب و علف انداختیم در حالی که بیمار بود).

حضرت یونس در ظلمات سه‌گانه قرار گرفت: ظلمت دل، ظلمت دریا و ظلمت شکم ماهی؛ اما در نهایت، خداوند راه بازگشت را برای او باز کرد.

قرآن می‌گوید: «فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَنَجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمِّ» (پس دعای او را اجابت کردیم و از غم نجاتش دادیم). این داستان نشان می‌دهد که حتی در تاریکی‌های ظاهری، راه بازگشت به سوی خدا وجود دارد.

حضرت یونس فکر کرد که با زور خودش می‌تواند مشکل را حل کند، اما خداوند به او یادآوری کرد که این راه درست نیست.

آیا مقاومت ما شبیه به مقاومت ویتنام یا شیلی است؟

خدای متعال فرمودند: «ما تو را به این کار دعوت نکردیم. ما تو را به سفاهت دعوت نکردیم.» این درس بزرگی است برای همه ما که باید به خدا توکل کنیم، زیرا حقیقتی جز خدا در این عالم وجود ندارد.

ما حتی اگر خسته شویم، باید به یاد حضرت یونس بیفتیم. ایشان در روز سوم یا چهارم خسته شد، اما باز هم به راه خود ادامه داد.

حضرت نوح (علیه السلام) نیز آن‌قدر تلاش کرد که از گوش‌هایش خون می‌آمد و گاهی بیهوش می‌شد. امام صادق (علیه السلام) نیز سه روز بیهوش می‌شد و وقتی به هوش می‌آمد، می‌گفت: «خدایا، به مردم من رحم کن.» این‌ها درس‌هایی است که از زندگی پیامبران می‌گیریم.

حالا چه ربطی به خلوت دارد؟ خلوت در اعتکاف و در دل ماهی برای حضرت یونس اتفاق افتاد. حضرت یونس (ع) آن‌قدر در شکم ماهی ماند که وقتی ماهی او را استفراغ کرد، استخوان‌هایش شل شده بود، اما خداوند راه نجات را برای او باز کرد و او را به ساحل رساند.

این داستان نشان می‌دهد که حتی در تاریکی‌ها، خداوند راه نجات را باز می‌کند. ما امروز در بهشت هستیم. اندیشه اسلامی، بهشت‌اندیش است؛ از این بهشت غفلت نکنید و اسلام دعوت به سلام و بهشت می‌کند.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha