به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه درکاشان متن خاطره حجت الاسلام والمسلمین حبیب یوسفی مسئول سابق بنیاد شهید کاشان بدین شرح است:
اگر می خواهید بدانید خدا چقدر شهدا را دوست دارد به این واقعه توجه بفرمایید.
در سالهای ۱۳۵۹ تا ۱۳۶۴ که مسئولیت بنیاد شهید کاشان را به عهده داشتم .
وقتی در عملیات ثامنالائمه حصر آبادان شکست جنازه هایی از جمله پیکر پاک شهید اکبر زاهدی پیدا شد که حدود شش ماه در بیابان مانده و خشک شده بودند.
وقتی جنازه ایشان را آوردند ما چند شهید دیگر هم داشتیم که بنا بود روز بعد همه با هم تشییع جنازه شوند پدر شهید زاهدی آمد در محل بنیاد شهید وصیتنامه او را برای بنده آورد که در آن وصیت کرده بود اگر شهید شدم حاضر نیستم فلانی که مسئول یکی از نهادهای انقلابی بود و اعضای آن نهاد در تشییع جنازه من شرکت کنند، پدر شهید از من درخواست میکرد که شما به آنان تذکر دهید که در تشییع جنازه شرکت نکنند من به ایشان عرض کردم طرح این وصیت در این زمان، موجب تضعیف یک نهاد انقلابی است و اصلأ مصلحت نیست اگر خود شهید حاضر بود من با رفاقتی که با ایشان داشتم او را راضی میکردم که از این خواسته دست بردارد و حالا شما هم اصرار بر این وصیت نداشته باشید زیرا اتفاقی که بین شهید و آن شخص افتاده بود بنده کاملاً در جریان بودم و به ایشان گفتم اشتباه و تقصیر یک نفر را نمیشود به پای یک نهاد انقلابی حساب کرد.
خلاصه بنده پدر بزرگوار ایشان را راضی کردم که از اجرای این وصیتنامه صرف نظر کند ایشان هم بزرگوارانه فرمودند پس من دیگر مسئولیتی در این رابطه ندارم؟
گفتم مطمئن باشید که خود شهید هم از این تصمیم شما خوشحال خواهد بود این ماجرا گذشت تشییع جنازه شهید اکبر و چند شهید دیگر روز بعد با عظمت انجام شد. بعد از دو روز از تشییع جنازه و دفن این بزرگواران یک شب حوالی ساعت ۹ شب یکی از دوستان تعاون سپاه به بنده زنگ زدند و گفتند که از تبریز جنازهای را آوردهاند و میگویند این جنازه شهید زاهدی است که با جنازه شهید ما اشتباه شده و ما بعد از تشییع هنگام دفن متوجه شدهایم که این جنازه از ما نیست لذا آن را به ستاد شهدا در دزفول بردیم و آنجا به ما گفتند: این جنازه مربوط به شهید زاهدی در کاشان است و هنگامی که درب جنازه ها را میبستهاند با جنازه شما اشتباه شده است لذا آمدهایم تا این جنازه را بگذاریم و جنازه شهید خودمان را ببریم در قم هم دفتر آیت الله گلپایگانی رفته بودند و از آن بزرگوار اجازه ای مبنی بر نبش قبر گرفته بودند. من گفتم می شود جنازه رو باز کنیم ببینیم من شهید زاهدی رو کاملاً میشناسم.تابوت را از ماشینی که با اون آورده بودند پایین گذاشتند و وقتی پلاستیک آن رو باز کردیم کاملاً شناخته میشد من گفتم درسته این جنازه شهید زاهدی است.
بعد من از همونجا با منزل شهید زاهدی تماس گرفتم شوهر همشیره ایشون آقای موسوی حسنارودی گوشی رو برداشتن ایشان از دوستان قدیمی بنده هستند به ایشان گفتم خوب است که شما هم تشریف دارید و جریان جابجایی و اشتباه جنازهها را مطرح کردم و به ایشان گفتم که شما خانواده شهید رو به دارالسلام بیاورید و ما هم جنازه شهید را میآوریم تا شبانه جنازهها را جابجا کنیم این عزیزان هم عجله دارند که جنازه خودشون را بردارند و به طرف تبریز برگردند و بعد به سنگ کارمون که ایشان هم بعداً به جبهه رفتند و شهید شدند مرحوم شهید باغمیرانی زنگ زدم و گفتم هرچه زودتر بیان دارالسلام تا بتونیم این جنازهها را جابجا کنیم.
ما به دارالسلام رفتیم خانواده شهید هم آمدند شهید را شناسایی کردند با آن عکس گرفتند و آقای باغمیرانی هم قبر را باز کردند جنازهها را جابجا کردیم آن عزیزان هم جنازه خودشان را شناسایی کردند و گفتند درسته و ان جنازه را داخل تابوت گذاشتند و به طرف تبریز رفتند بعد از اینکه کار تمام شد و حرکت کردیم برای رفتن به منزل من یاد وصیت شهید افتادم و به پدر شهید گفتم حاج محمود! دیدی خداوند چقدر این شهدا را دوست دارد؟ ما نتوانستیم وصیت شهید را عملی کنیم اما خداوند خودش کاری کرد که وصیت او عملی شود. جنازه این عزیز در تبریز با عظمت تشییع میشود و جنازه دیگری در کاشان به جای او تشییع میشود تا وصیت او عملی گردد. ایشان هم خوشحال شد و گفت بله همه کارها بدست خود اوست.
البته یادآوری کنم که بعداً برادر دیگر شهید زاهدی و سر انجام خود حاج محمود هم به جبهه رفته و شهید شدند و اخیرأ نوه دختری حاج محمود بنام ثارالله موسوی هم در زاهدان در دفاع از مرزهای کشور به شهادت رسیدند و این خانواده چهار شهید دارند.
خداوند این شهداء را در جوار رحمت واسعه خود قرار دهد و توفیق شهادت در راه خودش را به ما هم عنایت بفرماید انشاءالله.
حبیب یوسفی
۱۴۰۳/۱۱/۲
بمناسبت دومین کنگره ۱۸۸۰شهید دار المومنین کاشان.
انتهای پیام./
نظر شما