علامه طباطبائی كه در ابتدا معروف به قاضى بود،(9) در بدو ورودشان به قم براى معرفت جويان تشنه ى آن ديار چهره اى ناشناخته بود، اما اين ناشناختگى را ظرفيت بالاى علمى ايشان مجال بقا نداد. مرحوم آیت الله سيد محمد حسين حسينى تهرانى، خاطره ى آشنايى و درك محضر مبارك او را اينچنين بازگو مى كند(10):
«در سنه يكهزار و سيصد و شصت و چهار هجري قمرى، اين حقير براى طلبگى و تحصيل علوم دينى به بلده طيبه قم مشرف شدم، و در مدرسه ى مرحوم آيت الله حجت، كه بعدها به مدرسه ى حجتيه معروف شد، حجره اى گرفته، و به درس و بحث و مطالعه ادامه دادم . بناى اين مدرسه كوچك بود؛ آيت الله حجت چندين هزار متر از زمين مجاور را تهيه کردند و در نظر داشتند مدرسه را توسعه دهند و بناى عظيمى كه به سبك همان مدارس اسلامى مى باشد، و حاوى حجرات بسيار و مدرس و مسجد و كتابخانه و سرداب و آب انبار و ساير مايحتاج طلاب باشد، به طرز صحيح و بهداشتى و با فضاى بزرگ و روح افزا براى طلاب بسازند.
هر چه مهندسين از تهران و غير تهران آمدند و نقشه هاى متنوع و مختلفى كشيدند، مورد نظر آيت الله واقع نشد، تا بالاخره شنيديم، سيدى از تبريز آمده و نقشه اى كشيده است كه مورد نظر و تصويب ايشان قرار گرفته است .»
«ما بسيار شايق و مترصد بوديم كه اين سيد را ببينيم، و از طرفى نيز بسيار شايق بوديم كه درس فلسفه بخوانيم، و در آن اوان، عالم جليل فخر الحكما و الفلاسفه آيت الله حاج ميرزا مهدى آشتيانى (قدس الله نفسه ) وارد قم شده، و قصد تدريس داشتند و چند ماهى توقف كردند؛ و به يكى از دوستان عزيز ما قول داده بودند كه درس خصوصى فلسفه را از منظومه ى سبزوارى براى ما بگويند؛ ما در آستانه شروع بوديم كه ايشان بغتنا از اقامت در قم انصراف حاصل نموده ؛ و به تهران بازگشتند.»
«در همين احوال شنيديم، آن سيدى كه از تبريز آمده و نقشه ى ساختمانى را كشيده است، به نام قاضى معروف و در رياضيات و فلسفه زبردست، و نيز درس فلسفه اى در حوزه شروع كرده است، اشتياق ما براى ديدار و ملاقات با او زياد شد؛ و مترصد بوديم به منزلش برويم و به بهانه اى از او ديدار كنيم ؛ تا آن كه يكى از دوستان ما كه در مدرسه رفت و آمد داشت و فعلا از علماى رشت مى باشد، يك روز به حجره آمده و گفتند: آقاى قاضى از زيارت مشهد برگشته ؛ بيا به ديدنش برويم !»
«چون به منزل ايشان وارد شديم ؛ ديديم كه اين رجل معروف و مشهور همان سيدى است كه ما همه روزه در كوچه ها در بين راه او را مى ديديم، و ابدا احتمال نمى داديم كه او از اهل علم باشد، فضلا از تبحر در علوم، با عمامه ى بسيار كوچك از كرباس آبى رنگ، و تگمه هاى باز قبا، و بدون جوراب با لباس كمتر از معمول، در كوچه هاى قم تردد داشت ؛ خانه نيز بسيار محقر و ساده بود.»
«ما معانقه كرديم و نشستيم و گفت وگو و سخن از اطراف و جوانب پيش آمد؛ ديديم : نه، واقعا اين مرد جهانى است از علم و درايت ادراك و فهم ! و براى ما خوب مشهود شد كه :
هر آنكو ز دانش بود توشه اى |
|
جهانيت بنشسته در گوشه اى |
در همان مجلس، شيفتگى و ارادت به ايشان يك باره اوج گرفت ؛ و تقاضا كرديم يك درس خصوصى فلسفه، براى ما بيان كنند، كه آزادانه بتوانيم در بين درس به بحث و گفت وگو پرداخته، و اشكالى در مطلب باقى نماند. ايشان با كمال بزرگوارى پذيرفتند.»
منبع: آن مرد آسمانی، مرتضی نظری