دوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳ |۱۴ جمادی‌الثانی ۱۴۴۶ | Dec 16, 2024

از باب جبرائیل که وارد حرم می‌شویم، از آن گوشه سمت چپ که خانه حضرت زهرا‌(س) است، مقابل آن در، مرحوم علامه امینی ایستاده بود، من از آنجا رد می‌شدم که ...

همه آروزیم خریدن شرح صمدیه بود / یک روزگاری در تبریز سی مجتهد صاحب رساله در بین مردم بودند / روزی تیمسار بیدآبادی حکم پرونده اعدام یازده روحانی را روی منبر گذاشت / علامه طباطبایی می‌گفت: چهل سال است روزی یک جزء قرآن می‌خوانم / علما حضور خود را در شهرستان‌ها کمرنگ کرده‌اند.

آن‌چه گذشت سرفصل‌هایی از یک مصاحبه جذاب و خواندنی، با روحانی پیشکسوتی است که منبر او در دفاتر و بیوت مراجع عظام تقلید زبانزد است، اهل تبریز است، ساده سخن می‌گوید، اهل مبارزه بوده و بزرگان زیادی را در حوزه قم و نجف درک کرده است، او می‌گوید وارد ضریح پیامبر شده‌ام و سنگ قبر شگفت‌انگیزی خوانده‌ام، همچنین علامه امینی محل «درب خانه فاطمه زهرا(س)» را به من نشان داده است.

گفت‌وگوی حجت‌الاسلام و المسلمین‌ حاج شیخ محمد فاضل تبریزی با خبرگزاری حوزه را در ذیل می‌خوانید.

* مختصری از زندگی خود و چگونگی ورود به حوزه را بفرمایید.

من در سال 1314 شمسی در روستایی بین مرند و جلفا به نام قره‌بلاغ «چشمه سیاه» متولد شدم، پدرم کشاورز بود، هرگاه یک روحانی می‌دیدم در قلبم جرقه می‌زد حالات او را بدانم که چگونه روحانی شده تا من هم راه او را بروم، از اوایل کودکی به روضه‌خوانی و منبر علاقه داشتم، سرانجام در سن 16-15 سالگی طلبه شدم، درآمد پدرم از کشاورزی در حدی نبود، من هم از آن استفاده کنم و این باعث شد تا با سختی و زحمت‌های فراوان درس خواندم.

* طلبگی را از کجا شروع کردید؟

اولین روزی که وارد مدرسه طالبیه تبریز، شدم، بازار تعطیل شده و در مساجد، عزاداری برپا بود، روز وفات آیت‌الله‌العظمی حجت کوه‌کمره‌ای تبریزی بود، در عزای او همه جا تعطیل شده بود.

خیلی با زحمت و تنگدستی درس می‌خواندم، یادم است در مدرسه طالبیه استادی داشتم به نام آیت‌الله صدیقی‌سرابی، پیش ایشان صمدیه می‌خواندم، پول نداشتم شرح صمدیه سید علی‌خان را بخرم، از رفقا امانت می‌گرفتم و مطالب مورد نیاز را می‌نوشتم، تنها آرزویم این بود که «ای کاش امکان مالی داشتم یک شرح سید علی‌خان بخرم.»

آقا میرزا ابوالفضل صدیقی با خبر شد من به این کتاب نیاز دارم، به من مبلغی پول داد، بابت آن دو روز روزه گرفتم و شرح صمدیه سید علی خان را خریدم، الان هم این کتاب را در کتابخانه دارم و گاهی آن را باز می‌کنم به آن نگاه می‌کنم و گریه می‌کنم و آن روز‌ها را به یاد می‌آورم.

به طلبگی علاقه بسیاری داشتم و تا آنجا که امکان داشت مشغول درس و بحث بودم تا این‌که روضه‌خوان و اهل منبر شدم، مدت‌ها در تبریز منبر رفتم، مدتی هم در مشهد.

* چه کتاب‌هایی را در تبریز خواندید؟

صمدیه، سیوطی، جامی، مغنی و مطول را آنجا خواندم.

* اساتیدتان چه کسانی بودند؟

مرحوم صدیقی سرابی. پیش ایشان زیاد درس خواندم، شیخ حسین نجفی در بازار مغازه داشت، لباس فروش بود و به طلبه‌ها هم درس می‌داد، حاشیه و معالم را پیش او خواندم. استاد دیگرم حاج میرزا آقای باغمشه‌ای بود که شرح میرزا فتاح شهیدی بر مکاسب را او جمع‌آوری و چاپ کرده است، آقای عبدالمجید واعظ استاد دیگرم بود که از بزرگان و علمای تبریز بود، شرح لمعه را هم در حوزه علمیه قم خواندم.

* اولین منبرتان کی و کجا بود؟

تبریز، در روستای قره‌گوز (سیاه چشم)، آنجا طلبه‌ای بود که با ما رفیق بود، در تبریز وفات کرد به اتفاق چند نفر از دوستان برای تسلیت به پدر و برادر او به روستا رفتیم و اولین منبر من در مجلس ختم او بود.

* یادتان است چند سال پیش بود؟

شاید 50 سال پیش

* آن موقع چه می‌خواندید.

سیوطی و جامی، اولین منبرم بود، کار را بلد نبودم، خطبه را هم غلط خواندم و یواش یواش وارد گود شدم.

* رییس مدرسه طالبیه آن موقع چه کسی بود.

شیخ هدایت‌الله غروی

* خاطره‌ای از ایشان یا علمای تبریز دارید؟

خاطره زیاد است خدا رحمت کند شهریار را که گفت؛

خاطره‌ها مانند نخ و قرقره است، باید ابتدای قرقره را پیدا کنی بعد آخرش را ...، خاطرات زیاد است.

* از مرحوم غروی بگویید؟

ایشان مرد عجیبی بود و خیلی از علوم غریبه اطلاع داشت.

* پدر آشیخ ابوالقاسم غروی؟

بله گویا از نواده‌های شیخ بهایی بود، آدم عجیبی بود، اهل معنا و باطن بود، استخاره‌اش عجیب بود با قرآن که استخاره می‌کرد، آیات را می‌نوشت، حساب می‌کرد عین مطلب را با محاسبه از آیه استخراج می‌کرد، فوراً جواب نمی‌داد؛ یک یا دو ساعت بعد جواب می‌داد، یادم است یکی از تجار تبریز خواستگار دختری از بستگان ما بود، مانده بودیم صلاح است یا نه، نزد او رفتیم، استخاره کرد و گفت عیب ندارد، خواستگار پسر خیلی خوبی است، ولی یک سال بیشتر عمر نمی‌کند و شاید کمتر از یک سال! همین‌طور هم شد، آن بنده خدا کمتر از یک سال در دریا غرق شد، این مطلب را از آیه استنباط کرد و گفت.

ظاهراً از شیخ چیزی به آنها رسیده بود، خودشان می‌دانستند و به کسی دیگر یاد نمی‌دادند، می‌گفتند، این هدیه خانوادگی ماست، خیلی آدم عجیبی بود، مدرسه را او اداره می‌کرد و حرفش هم مورد قبول همه بود، دلسوز و خادم طلاب بود.

* آن موقع در تبریز چند تن از علما جزو بزرگان حوزه و مراجع بودند.

آن موقع در تبریز علمای زیاد بودند، من هم اوایل منبرم بود. مردم مرا به جاهای مختلف دعوت می‌کردند، جوان بودم. صدای خوبی داشتم، منبرم بد نبود، آقایی بود در تبریز بنام آیت‌الله سید محمد بادکوبه‌ای، از بزرگان تبریز بود، روزهای جمعه در مسجد بازار منبر می‌رفت، مردم از ساعت 2 بعد از ظهر می‌رفتند برای خود جا می‌گرفتند که ساعت 5 آقای بادکوبه‌ای منبر خواهد رفت، یادم است یک روز ساعت 3 رفتم جا پیدا نکردم.

وقتی آیت‌الله بادکوبه‌ای وفات کرد، در هر محله برای او مجلس ختمی منعقد ‌شد و هر روز منبر و روضه برقرار بود، آن موقع نوبت محله ما شد، بنا بود منبر بروم، مجلس آماده شد، من منتظر بودم تا الرحمن را بخوانند و بعد از آن بروم، دیدم 13 نفر از علماء مثل آیت‌الله شهید قاضی، پهلوی هم نشسته‌اند، آقای قاضی، آقای حاج میر حجت ایروانی، آیت‌الله مجتهدی تبریزی، که نه تنها در تبریز و ایران بلکه ادیبی کم‌نظیر، آیت‌الله مجتهدی سرابی، دو سه نفر از آقایان انگجی‌ها، خلاصه 13 نفر از بزرگان آنجا نشسته بودند، من دچار اضطراب و دلهره شدم که چگونه نزد این بزرگان سخنرانی کنم، آری، یادباد آن روزگاران ... .

* همه‌ مجتهد بودند؟

بله مجتهد و صاحب رساله بودند، الان یک نفر از آنها نیست و باید به حال تبریز بیش از سایر جاها گریست.

* آن زمان در تبریز چند نفر صاحب رساله بودند.

گمان می‌کنم سی‌نفر بودند، روزی در بیت مرحوم آیت‌الله بروجردی منبر رفتم، قدری صحبت کردم رسیدم به این خاطره گفتم. من در قم بچه طلبه بودم، مرحوم آقای بروجردی می‌آمد و می‌‌نشست و شیخ علی‌اکبر تربتی و حاج آقای انصاری از واعظ معروف آن زمان، بر فراز همین منبر صحبت می‌کرد، مرحوم آقای بروجردی هم نشسته بود، من آقای تربتی را رها کرده رو به آقای بروجردی می‌کردم، ایشان را تماشا و گریه می‌کردم و متوجه نمی‌شدم واعظ چه می‌گوید، عظمت آقای بروجردی مرا گرفته بود!

در منبر خطاب به قمی‌ها گفتم، این منبر روزی شاهد آقای تربتی واعظ شما بود، امروز من فاضل تبریزی به جای او نشسته‌ام، شما ببینید چقدر تنزل کرده‌اید شعری از شهریار هم خواندم که خیلی به جا بود.

روی مسند حافظ، شهریار بی‌مایه تا کجا بینجامد انحطاط ایرانی

* فرمودید آن زمان سی مجتهد در تبریز بودند پس تبریز حوزه قوی داشت؟

بله، واعظی بنام ناصرزاده در تبریز بود که من نظیرش را ندیده‌ام، آدم عجیب و خلّاقی بود، این اواخر فوت کرد، یادم هست قبل از پیروزی انقلاب، تیمسار بیدآبادی فرمانده نظامی تبریز، 11 نفر از علما را دعوت به جلسه کرده بود من هم آنجا رفتم، مرحوم آقای قاضی هم بود، بید‌آبادی عصبانی شد و با صدای بلند صحبت می‌کرد، پرونده‌ای دستش بود، انداخت روی منبر و گفت: بردارید خودتان بخوانید، «من بدبخت چه کنم حکم اعدام شما از تهران صادر شده و آن را برای اجرا به من بدبخت فرستاده‌اند.» من چگونه یک روزه 11 آخوند را اعدام کنم، می‌خواست ما را بترساند. می‌گفت: شنیدم دیروز در تظاهرات به مجسمه شاه توهین شده و مرگ بر شاه گفته‌اند، هیچ کسی حرفی نزد من گفتم شما باید یواش یواش عادت کنید، امروز اگر به تمثال اعلیحضرت توهین می‌کنند، فردا نوبت به خودش می‌رسد، آقای قاضی گفت: خیلی خوب شد، وقتی که او گفت من چگونه 11 روحانی را اعدام کنم، همه سکوت کردند، ولی مرحوم ناصرزاده گفت «رحم‌الله من قرا‌الفاتحه» حداقل فاتحه‌ای برای خودمان بخوانیم. تیمسار رفته بود اتاق بغل گفته بود «این پدر سوخته‌ها از مرگ هم نمی‌ترسند.»

* شما آقا سید علی قاضی را دیده بودید؟

نه متاسفانه

* از تحصیلات صحبت می‌کردید رفتید سراغ خاطرات، گفتید مقدمات را در تبریز تمام کردید آمدید قم و بعد چه کردید؟

شرح لمعه را اینجا پیش مرحوم آیت‌الله مجاهدی تبریزی شروع کردم آیت‌الله شاهرودی که به ما بخشی از رسائل را درس داد، بقیه رسائل را پیش آیت‌الله پایانی خواندم، مکاسب و کفایه را که خواندم، آیت‌الله بروجردی فوت کرد و اوضاع عوض شد، امام‌(ره) قیام کرد و او را دستگیر و تبعید کردند، دیگر نتوانستم در حوزه بمانم، رفتم تبریز آنجا ازدواج کردم و کار منبر را دنبال کردم.

بعد از انقلاب به دستور مرحوم آیت‌الله شهید مدنی، 6-5 سال مدیر کل اداره‌ای شدم، بعد خسته شدم و استعفا کردم، استعفا را قبول نکردند علت استعفا را هجرت و اقامت در مشهد ذکر کرده بودم، ابلاغ مرا برای خدمت در مشهد زدند، آنجا به عنوان مدیر کل زمین شهری خراسان، شش ماه کار کردم، دیدم کار در آنجا از تبریز هم سخت‌تر است، استعفا کردم و مجددا به روضه‌خوانی برگشتم.

یادم است، شش ماه در مشهد کار کردم و در این مدت حتی یک منبر نرفتم، چون مرا نمی‌شناختند، کسی از من دعوت نکرد، وقتی استعفا را قبول نکردند، گفتم یا استعفا را قبول کنید یا هر روز برایم غیبت بزنید و مرا محاکمه کنید یا به من مرخصی بدون حقوق بیست ساله، بدهید، هیچ کدام را قبول نکردند، آخرالامر گفتم کار نمی‌کنم والسلام، دیدند که دیگر کار نمی‌کنم، استعفای من قبول شد، همان روز یکی از دوستانم مادرش فوت شده بود. برای فاتحه‌خوانی رفتم مسجد کرامت، واعظی که برای سخنرانی دعوت کرده بودند بدلیل سوختگی بچه‌اش نیامده بود، منبر بدون واعظ ماند، دوست ما که تبریزی بود، گفت شما در تبریز اهل منبر بودید، منبر را شما اداره کنید، من رفتم منبر، اولین منبرم در مشهد بود از همان جلسه برای سه جلسه دیگر مرا دعوت کردند، هم استعفا قبول شد هم منبرها فراهم شد.

* چه مدتی مشهد بودید؟

هفت سال؛ اما همیشه در مشهد احساس غربت می‌کردم، دوست و آشنایی آنجا نداشتم.

* شما آنجا درس را ادامه دادید؟

مدیر کل اداره بودم، بعد از استعفا، واعظ شدم و 5-4 سال دیگر آنجا ماندم و برگشتم قم.

* با مرحوم علامه امینی مانوس بودید، خاطره‌ای از ایشان دارید؟

از مرحوم علامه امینی خاطره شیرینی دارم، در مدینه منوره از باب جبرائیل که وارد حرم می‌شویم، از آن گوشه سمت چپ که خانه حضرت زهرا‌(س) است، مقابل آن در، مرحوم علامه امینی ایستاده بود، من از آنجا رد می‌شدم که استادم آیت‌الله سیدجواد حسینی خطیبی تبریزی مرا صدا زد، آقای فاضل! بیا اینجا و رفتم. گفت: تو برای من زیاد روضه‌خواندی من هم می‌خواهم برای شما روضه بخوانم و شما مستمع باشی، گفتم من آماده‌ام گفت: آن شیخی که ایستاده و با صدای بلند گریه می‌کند را می‌شناسی؟ گفتم آری آقای امینی است، گفت: من فکر کردم نمی‌شناسی، یواش یواش رفتیم خدمت آقای امینی، مرحوم آقای خطیب به ایشان فرمود، فاضل روضه خوب می‌خواند، اینجا جای روضه نیست ولی مطلبی را که دیروز به ما گفتید دوباره بفرمایید تا آقای فاضل از زبان شما بشنود. علامه امینی با گریه گفت من 40 سال تحقیق کردم، آن «در جهانسوز» خانه فاطمه‌زهرا‌(س) همین گوشه بوده.

همین دری که فعلا وارد ضریح مقدس می‌شویم، داستانی هم از داخل ضریح دارم، آقای امینی گفت، من چهل سال تحقیق کردم، «در جهانسوز» عین عبارت ایشان است خانه فاطمه زهرا‌(س) اینجاست، آنجا با گریه روضه خواند خیلی حال عجیبی داشت.

* بر سنگ قبر پیامبر(ص) چه نوشته شده است.

در سال 1393 یا 1394 قمری بود که عمره رفتم، آن موقع مقابل باب جبرئیل بازار بود و زوار به اندازه الان نبود و دری که الان صحبتش شد باز بود.

کارگران کار می‌کردند، من هم عمامه نداشتم با پیراهن عربی و عرقچین بودم، چند آجر برداشتم بدون این‌که از کسی اجازه بگیرم داخل ضریح پیامبر شدم، دیدم کسی با من کار ندارد، کارگران در زیرزمین کار می‌کردند، حتی دستم روی قبر پیامبر گذاشتم و عرض ادب کردم، روی قبر پرده انداخته‌ بودند و حدود 50 سانتی‌متر از زمین بلند بود آمدم وسط ضریح به طرف صفه، آن جا سنگ مزاری دیدم، مرمر و زیبا بود نوشته‌ای داشت، دقت کردم دیدم نوشته قال رسول ‌الله (ص):

«فاطمة مهجة قلبی و ابناها ثمرة فوادی و بعلها نور بصری و الائمه من ولدها امناء ربّی حبل ممدود بینه و بین خلقه من اعتصم بهم نجی و من تخلف عنهم هوی» این عبارات آنجا نوشته شده بود، آن قدر فرصت داشتم که آن را یادداشت کردم، آمدم خیلی کتاب‌ها را زیر و رو کردم که منبع این نوشته را پیدا کنم، همه از زمخشری نقل کرده‌اند، یازده کتاب این روایت را نقل کرده‌اند، همه از زمخشری، مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب سفینه در «باب جیم، جار جارالله»، عین این روایت را نقل کرده‌ است.

* علامه امینی چه روضه‌ای برایتان خواند

مصیبت حضرت زهرا‌(س)، می‌گفت و آن قدر گریه می‌کرد که حرفش کم بود، حال عجیبی داشت با صدای بلند گریه می‌کرد.

* حاج آقا از خاطرات منبرتان بگویید؟

منبر کار و شغل ما بود، از بس اهل منبر در ایران کم است که ما واعظ شدیم .

* خاطراتی از منبر، عنایات اهل‌بیت‌(ع) و یا کسانی که پای منبر شما متحول شدند بیان کنید؟

الان خیلی یادم نمی‌آید

* منبر خوب و اثرگذار را چه منبری می‌دانید؟

من به این سن که رسیدم، دریافته‌ام که ائمه‌(ع) برای اهل منبر چیزی کم نگذاشته‌اند و هر چه بشر و اهل‌منبر لازم دارد ائمه‌‌اطهار(ع) بیان کرده‌اند، ما اگر سخنان پیامبر‌(ص) و ائمه‌(ع) را عمل کرده و برای مردم بیان کنیم، بالاترین اثر را خواهد داشت. اخلاقیات پیامبر‌(ص) و ائمه‌(ع) تمام شدنی نیست، شیعه «منبع دینی» کم ندارد به شرطی که به سخنان معصومین‌(ع) عمل کنیم. شخصی بالاتر از اینها پیدا نمی‌شود، سخنانشان هم بالاترین سخن است، اگر مکتب خود را تحلیل و به قول بزرگان «شم فقاهتی تشیع» را بدست بیاوریم، کمبودی نداریم. بهترین منبر سخنان ائمه‌(ع) است نه کهنه می‌شود و نه از بین می‌رود، رسول اکرم‌(ص) در فتح مکه فرمود «انی بعثت لاجعلکم ملوکا فی الارض». به نظر شما سخنی بالاتر از این هست؟

من مبعوث شده‌ام که شما را به سلطنت دنیا برسانم، اگر به سخنان من گوش کنید سرور دنیایید، مخصوصاً با این برنامه که فرمود: کسی که مال و پول دارد مال خودش، من در مال شما طمع ندارم، من قرض‌های شما را پرداخت می‌کنم، برنامه‌ای بالاتر از این کجای تاریخ است، کدام رییس کشور به مردمش چنین نویدی داده لذا می‌ فرماید و «رایت الناس یدخلون فی دین الله افواجاً» اینها سبب شد مردم گروه گروه به پیامبر‌(ص) ایمان آوردند.

مرحوم آیت‌الله احمدی میانجی فرمود: مظلوم‌ترین آیه قرآن همین است، فقط یک مرتبه به آن در دنیا عمل شده، آن هم در فتح مکه بود و بعد چنان عوض شد که «و رایت الناس یخرجون من دین الله افواجاً»

ما اهل منبر، اگر سخنان ائمه‌(ع) را تحلیل کنیم از آن موضع پیدا کنیم احتیاج به فرهنگ دیگری نیست.

* با علما انس زیادی داشتید مراجع و علما چه توصیه‌ای درباره منبر داشتند.

اکثراً دعا و تشویق کردند، روزی در منزل آیت‌الله بنی فضل منبر رفتم، آیت‌الله العظمی مرعشی‌ هم حضور داشتند، بعد امام‌ خمینی(ره) وارد شد، همه به احترام او بلند شدند، من هم منبر بودم، عظمت این دو نفر به قدری زیاد بود که مرا گرفت و همه چیز یادم رفت.

یکی از رفقای ما در تبریز «آقای نوبخت» گفت: رفتم منبر و بسیار خسته شدم، آمدم مسجد برای نماز جماعت و در حال قنوت نماز مرا خواب گرفته، هر چه به زبانم آمد گفتم تا رسیدم به اللهم اغفرللمومنین و المومنات و المسلمین و المسلمات «رحم الله من قرأ الفاتحة مع الصلوات» خدا رحمتش کند.

آقای ناصر زاده (ره) می‌گفت: من معتقدم احدی از اهل منبر جهنم نخواهد رفت، چون بعضی منبرها نمی گیرد و آن قدر خجالت دارد که خدا همه گناهان واعظ را به خاطر آن خجالت می‌بخشد، بعد گفت: علامت هم دارد که منبر گرفته یا نه اگر بگیرد واعظ که از منبر پایین آمد همه می‌آیند تقبل‌الله می‌گویند، اما اگر نگیرد واعظ خودش دستش را دراز می‌کند و تقبل‌الله می‌گوید.

* منبرهایتان در قالب کتاب جمع آوری شده است؟

بله، ولی متاسفانه فرصت تصحیح ندارم شاید حدود 40 دفترچه نوشتم، اگر یک نفر باشد بررسی و استخراج کند البته آن را هم غیر از خودم کسی نمی‌تواند انجام دهد، چون صحبت‌های من اشارات است، هرچند فرزندم طلبه است و به فکر تصحیح و چاپ اینها افتاده است.

* منبری خوب چه شاخصه‌ای باید داشته باشد.

افلاطون گفت: خطیب توانا کسی است که چهار ویژگی داشته باشد: 1- از قبل خود را برای سخنرانی آماده کند، اگر قبلا آماده نشود مانند مسافری است که بدون مقصد از خانه بیرون بیاید.

2 – برای مستمعین ارزش و احترام قائل شود، نگوید اینها حرف مرا نمی‌فهمند، مستعمع را بالاتر از خود فرض کند..

3- از نگاهش و از حرکات دستش و حتی تنفسش استفاده کند، واعظ موفق کسی است که آرام آرام وارد بحث شود فوراً سراغ اصل مطلب نرود، اگر از اول اصل مطلب را بگوید، خسته می‌‌شود و مطلبی که با خستگی بیان شود به درد نمی‌‌خورد.

4- به قیافه و چهره مردم متنوعانه نگاه کند، گاه به این طرف و گاه به آن طرف نگاه کند، مثل امام صادق (ع) وقتی خطبه می‌خواند، به اطراف منبر و گوشه‌ و کنار نگاه می‌کرد، روزی علت این کار را پرسیدند، فرمود: برای این است که ببینم ابوبصیر، محمد بن مسلم، یا زاره هستند یا نه اگر اینها باشند، مضامین بلندی را عنوان می‌کنم و اگر نباشند، نه، چون دیگران نمی‌توانند بگیرند.

روزی در تهران بودم، یکی از رفقای ما مرحوم آقای وحدت تبریزی، گفت: منزل آقای فلسفی روضه است، جمعه بود با هم رفتیم آنجا، آقای فلسفی برای منبر کسی را دعوت نمی‌کرد، به یکی از روحانیون حاضر در مجلس می‌گفت، منبر برود، خودش گفت: هر وقت اهل منبر نمی‌آیند این عمو حسن ما که مسئول چای و سماور است او هم اهل روضه است، بلد است منبر برود، اگر هم کسی نباشد عمو حسن هست، عمو حسن هم شوخی می‌کرد و می‌گفت: ای کاش این هفته کسی از اهل علم نیاید تا من منبر بروم.

آقای وحدت مرا معرفی کرد، به من گفتند برو منبر، مقابل منبر با خط درشت نوشته بودند از بیست دقیقه کمتر و از نیم ساعت زیادتر نباشد، من اول گفتم آماده نیستم، اصرار کردند؛ گفتم آماده نیستم، گفت یک آخوند 60-50 ساله یک منبر بیست دقیقه‌ای نداری؟

گفتم منبر دارم، اما از شما می‌ترسم. گفت: نه برو من آدم خوار نیستم که از من بترسی، رفتم منبر، نیم ساعت صحبت کردم، آمدم پایین.

آقای فلسفی، به من گفت: شما دست نداری؟ گفتم چرا دو تا دارم. «گفت چرا از دستتان استفاده نکردید؟ خطیب موفق بعضی کلمات را با زبان و بعضی کلمات را با کف دست باید بگوید، چرا از دست استفاده نمی‌کنید؟ گفتم: حاج آقا از شما ترسیدم. گفت نه من آدم خوار نیستم. بعد گفت: مومن، چرا خطبه طولانی خواندی، چه لزومی داشت؟ در جلسات آخوندی خطبه هر چه کوتاه‌تر باشد مطلوب‌تر است، سوم، تو که می‌تونی روضه بخوانی چرا کم خواندی؟ من دیدم افرادی را که می‌توانستند روضه بخوانند ولی کم می‌خواندند بد عاقبت شدند، روضه زیاد بخوان،» امروز اگر انصاف کنیم؛ آخوند عمامه به سر زیاد داریم، اما چند تا مطهری، فلسفی یا بهشتی داریم این آفتی است که امروز گرفتار آنیم.

* چه منابعی برای مطالعه اهل منبر توصیه می‌‌کنید؟

هیچ کتابی در دنیا نیست که نتوان از آن استفاده کرد، منتهی مطالعه و استخراج می‌خواهد، آدم خودش هر کتابی را ولو به قول ما ترک‌ها کتاب «کلثوم ننه باشد» باید مطالبش را استنباط و استفاده کند.

روزی علامه طباطبایی آمده بود تبریز، شب میهمان یکی از علما بود، بخاطر ایشان عده‌ای از طلبه‌ها ما را هم دعوت کرده بودند، مجلس که تمام شد، در تبریز استخری بود معروف به «استخر شاه» آقای طباطبایی فرمود، کدام یک از آقایان ماشین دارد که مرا جهت بازدید به این استخر ببرد، من گفتم من می‌آیم، شما را می‌برم، دعا کرد و گفت: بین‌الطلوعین منتظرم، به موقع رفتم، پشت فرمان بودم و ایشان کنار من نشسته بود، قرآن کوچکی در جیب داشتند شروع به خواندن قرآن کردند، فرمود: من نزدیک به 40 سال است که هر روز یک جز قرآن می‌خوانم، دیشب بخاطر آمدن شما آقایان نتوانستم بخوانم، الان قضای آن را می‌خوانم، فرمود 40 سال است که من هر وقت قرآن را ختم کرده، به اول بر می‌گردم، حس می‌کنم این قرآن، قرآن دیروز نیست، مطالبی و اشاراتی جدید به ذهنم خطور می‌کند، خیلی عجله می‌کنم، که قرآن را ختم کرده و دوباره شروع کنم تا خدا حرف‌های تازه به زبان من جاری کند.


ایام میلاد پیامبر‌(ص) بود، من از ایشان پرسیدم کدام، کتاب درباره حالات پیامبر‌(ص) به نظر شما برای اهل منبر خوب است، فرمود: کتابی مفید‌تر از حیاة القلوب علامه مجلسی در حالات رسول خدا ندیده‌ام که متاسفانه خیلی به این کتاب توجه نمی‌شود، لطایفی در این کتاب است که در کتاب‌های دیگر نیست و علامه مجلسی عنایت داشته کتابی در سطح فهم همه مردم بنویسد و حیوة القلوب این ویژگی را دارد.

* مقدمات و مراحل اجرای یک منبر خوب چیست؟ آیا سخنانان رامکتوب می‌کنید؟ متن همراهتان است؟ دعایی ذکری قبل از منبر می‌خوانید و ...؟

بارها شده که زنگ زدند و مرا به مجلس دعوت کرده‌اند، جرقه‌ای بر قلبم زده که کدام آیه یا روایت را بخوانم، در اطراف آن فکر می‌کنم، یادداشت می‌کنم، الان هم هر جا منبر بروم، اول خلاصه آن را می‌نویسم، تا یادم باشد بعد درباره آن صحبت کنم، در این باره هم داستانی از مرحوم استاد فلسفی در ذهنم است، آیت‌الله سید ابوالفضل موسوی‌تبریزی‌(ره) آقای فلسفی را دعوت کرده بود تبریز در خانه خودش 12-10 نفر بودیم و سر سفره شام صحبت می‌کردیم، فکر می‌کنم من روبروی آقای فلسفی نشسته بودم، از ایشان پرسیدم، حضرت استاد، گاهی دو ساعت کتاب را زیر و رو می‌کنم، ولی مطلبی را که می‌خواهم نمی‌توانم پیدا کنم، آیا مطالعه روش و فنی دارد؟ ایشان گفت: بله، شما چون بی‌هدف مطالعه می‌کنید [مطلب پیدا نمی‌کنید] باید اول هدف روشن شود، مثلا راجع به توکل می‌خواهید صحبت کنید، اگر این در ذهنتان باشد، درباره آن مطالب فراوانی می‌توانید پیدا کنید، بدون هدف مطالعه کردن انسان را به جایی نمی‌رساند، هدف را که مشخص کردید یادداشت‌برداری کنید.

* از تاریخ در منبر چقدر باید استفاده کرد؟

هر چه بیشتر، بهتر، منتهی تاریخ تحلیل شده و تاریخی که دو بعدی نباشد، تاریخ برای منبر خیلی جذاب و جالب است و بهترین اسلحه واعظ است.

* مزاح و شوخی در منبر چطور است؟

عیب ندارد. منبر باید قدری هم مزاح داشته باشد، تا مستمع را سر حال نگه دارد مزاح‌هایی که بزرگان در منابر گفته‌اند بی‌معنا نیست.

* شما چند مزاحی که در منبر گفته‌اید بفرمایید

یادم نیست ولی غالب منبرهای من مزاح دارد.

* مساله‌گویی در منابر الان کم شده است چرا اینطور شده؟

بله، این یک مصیبت است، حق با شماست، این خیلی ضرر دارد، خدا به احترام امیرالمومنین‌(ع) کسانی را که به مذهب و مکتب خدمت می‌کنند حفظ کند، مخصوصا رهبر معظم انقلاب را که هدیه‌ای به این دوران است، من معتقدم در این گیرودار، شکافی ایجاد شده، در جلسه‌ای گفتم، الان در حوزه علما زیادند، اگر هزار آخوند از قم به شهرستان‌ها بروند حوزه آسیب‌ نمی‌بیند، چرا نمی‌روند؟ بلکه برعکس از شهرستان به قم می‌آیند و در برخی شهرها، حتی یک نماز میت خوان پیدا نمی‌شوند واقعاً این یک سؤال جدی است؛ چرا طلبه‌ها فقط به قم و مشهد می‌روند؟! امیدواریم با تدبیر سیاست‌گذاران امر تبلیغ این شکاف مرتفع شود.

* بحث را به سمت انتقاد بردید چه آسیب‌هایی را در فضای منبر و منبری‌های کشور می‌بینید.

به نظر من یواش یواش منبری‌ها هدفمند شده‌اند، منبرهای طبیعی خیلی کم شده و این برای آینده خطرناک است در کتابی خواندم، مرحوم شیخ انصاری به شاگردانش گفت: کسانی که پنج سال در درس من شرکت می‌کنند، راضی نیستم بیش از آن در درس شرکت کنند، بروید شهرهایتان، اگر در پنج سال مجتهد شدید، چه بهتر و الا نخواهید شد، بروید شهرها را اداره کنید، حتی ایشان چند نفر را اسم برده، آقای شفتی تو باید بروی اصفهان، آقای شیخ محمد علی قره‌جه‌داغی تو برو تبریز، آقای شیخ عبدالحسین تهرانی تو برو تهران، آقای آل‌یاسین برو بغداد، متاسفانه حوزه فعلی خطیب پرور نیست.

* حاج‌آقای فاضل، شما واعظی مشهور هستید الان بحث را کشیدید به سوی فرهنگ، جنابعالی در منابر چه کار فرهنگی کرده‌اید که وعاظ هم از آن بهره ببرند.

اول گفتم، ما اگر راه رفتن و حرف زدن را از ائمه‌(ع) یاد بگیریم، هیچ چیز کم نداریم و هیچ کس نمی‌تواند به ما اعتراض کند، امام رضا‌(ع) سراغ شخصی را گرفت، گفتند مریض است، فرمود: برویم عیادتش، رفتند، آقا طرف راست مریض نشسته و فرمود «کیف اصبحت» حالت چطور است؟ گفت: می‌بینید مریضم ولی راضی‌ام از خدا، خواستم مرا در دنیا مریض کند در آخرت دستم را بگیرد، امام رضا‌(ع) فرمود چرا از خدا آن‌طور که خودش می‌خواهد نخواستی؟ خدا می‌گوید «ربنا آتنا فی‌الدنیا حسنة و فی الاخرة حسنة». چرا رفاه دنیا و آخرت را از خدا نخواستی؟ این مطلب را ما اگر به مستمعین بگوییم. آیا لازم است چیزی دیگری بگوییم؟


متاسفانه از سخنان معصومین‌(ع) زیاد استفاده نمی‌کنیم و بعضی علوم را که باید بخوانیم، نمی‌خوانیم مثل علم اقتصاد و سیاست. با تیتر روزنامه‌ها آدم اقتصاد‌دان و سیاستمدار نمی‌شود.

* اهل منبر بعضا در کارهای خیریه هم نفوذی دارند شما چطور؟

وقتی در تبریز بودیم از این کارها زیاد انجام می‌دادم و مخصوصا کمک به جهیزیه دختران، گمان کنم بیش از 50 جهیزیه تهیه کردم.

* شما به اهل منبر در این زمینه چه توصیه‌ای دارید؟

بله باید از قدرت و موقعیت خود برای خدمت به مردم استفاده کنند، خدا هم آنها را کمک می‌کند من خودم کارهایی انجام داده‌ام که تنها نمی‌شد انجام داد وسیله کار را خدا فراهم می‌کند.

حدود 12-10 مسجد تجدید بنا کردم، 12-10 مسجد ساختم، مردم اگر کار مثبت ببینند پیش قدم می‌شوند.

* فرق منبر دیروز و امروز در چیست؟

به عقیده من، اثرات مثبت منبرهای دیروز بیشتر بود.

* چرا؟

علت‌های مختلف دارد، وقت زیاد می‌خواهد صحبت کنیم و متاسفانه الان وقت محدود است.

* چه توصیه‌ای به منبری‌ها دارید.

اهل منبر باید همیشه مطالب را یادداشت کنند و عارشان نباشد از روی متن بخوانند. رسول خدا‌(ص) واعظی را می‌فرستاد تبلیغ و به او می‌فرمود «علمهم کتاب‌الله» قرآن را برای مردم بیان کن، نه اضافه نه ناقص. قرآن نه آیه اضافی دارد که ما بگوییم. و نه ناقص است که بخواهیم آیه‌ای اضافه کنیم، همه چیز کهنه می‌شود جز قرآن، آیات قرآن همیشه نو و تازه است، اهل منبر مطلب را ولو از روی نوشته باشد بخواند، مرحوم فلسفی زیاد این کار را می‌کرد.

* در دوران مبارزات انقلاب ساواک به شما هم اخطار داد؟

مکرر گیر ساواک افتادم. نزدیک ده بار زندان رفتم، یک هفته، بیست روز و آخرین مرحله 91 روز، زندان بودم خیلی کتک‌ها خوردم و توهین‌ها شنیدم.

من کتاب‌ها را زیرو رو می‌کردم و مطلبی می‌گفتم که گوشه و کنایه سیاسی داشته باشد، ساواک هم مرا می‌گرفت تا بگویند که ما می‌فهمیم شما چه گفتید.

* سخنان شما بیشتر در تبریز بود؟

بله در تبریز و سلماس بود.

* تبعید هم شدید.

نه، دو سال ممنوع‌المنبر بودم.

* اسم امام‌(ره) را می‌بردید.


بله، کتکش را هم می‌خوردیم، خدا لطف کند ما قدر نعمت امروز را بدانیم.

* خواسته ساواک از شما چه بود.

می‌گفتند شما چرا در منبر به شاه و دولت کنایه می‌زنید و علیه آنها صحبت می‌کنید.

چطور شما بعد از انقلاب مسئولیتی نپذیرفتید و به کار آخوندی ادامه دادید.

علتی دارد که «لایوصف و لایدرک» است در تبریز بعضی افراد آمدند وارد میدان شدند که تا دیروز انقلابی نبودند، آمدند وارث انقلاب هم شدند و کارهای بزرگ را به دست گرفتند، در حالی‌که در مبارزه نبودند، دیدم اگر به کار آخوندی خود ادامه دهم بهتر است، مدیر کل هم که شدم با اصرار آیت‌الله مدنی بود، آیت‌الله اردبیلی مرا بدون امتحان برای کار قضاوت قبول کرد نپذیرفتم، بعضی کارهای بزرگ به دست انسان‌های کوچک افتاد، الان خیلی بهتر است و اوضاع عوض شده.

* شما با سران مملکتی قبلا یا فعلاً حشر و نشری داشتید.

ما با شخص مقام معظم رهبری زیاد حشر و نشر داشتیم.

* ایشان را چگونه دیدید؟

خیلی آدم بزرگواری بود آن موقع هم به طلاب زیاد خدمت می‌کرد، مریضی داشتیم که آن موقع صد و پنجاه تومان، هزینه درمانش بود، ایشان تقبل کردند.

* بعد از رهبری آقا ملاقاتی با ایشان داشته‌اید؟

بله زیاد.

* توصیه‌ای به مجموعه‌ خبری حوزه دارید.

انصافا خبرگزاری حوزه و هفته‌نامه افق خیلی مفید است، انشالله خدا به احترام حضرت زهرا‌(س) همه شما را موفق کند.

 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha