شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳ |۲۱ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 23, 2024
خانواده غربی

حوزه/ دستورات علم جامعه شناسی وجوب و عدم وجوب را به ما نمی گوید؛ اما اگر توانستیم ورای آن رابطۀ نهفته بین صله رحم و سلامت فردی، اجتماعی یا تقویت استحکام خانواده را کشف کنیم، مفید خواهد بود.

سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، درگفتگوی با حجت الاسلام حسین بستان عضو هیات علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه  و مولف کتاب نظریه سازی دینی در علوم اجتماعی که به عنوان اثر برگزیده کتاب سال حوزه انتخاب شده است،  پیشینه علوم اجتماعی در ایران و جایگاه خانواده در  نظریه علوم اجتمای غربی و اسلامی را مورد بررسی قرار داده که در ادامه می آید.

*به عنوان اولین سئوال تعریفی از علوم اجتماعی ارائه دهید؟

تعریف خاصی در خصوص علوم اجتماعی که اتفاق آرا در آن وجود داشته باشد، نداریم؛ آن چه در تعاریف غربی آمده، با توجه به معنایی است که از علوم داشته اند و آن را از کلمه ""Social Science گرفته اند. طبعاً علوم اجتماعی به معنای Social Science ترجمه شده که مفهوم خاصی داشته و به بررسی مسائل اجتماعی در حوزه های مختلف اشاره دارد؛ با توجه به روش علم که بر روش تجربی تأکید کرده، این موضوع را نیز تأکید می کند.

بنابراین علوم اجتماعی، علومی است که به بررسی مسائل اجتماعی با رویکردی تجربی می پردازد و شامل حوزه های مختلفی از جمله: جامعه شناسی، علوم سیاسی، اقتصاد، انسان شناسی، مردم شناسی و ... می شود.

*پیشینه علوم اجتماعی در راستای ارتقاء و تعالی جامعه و اهمیت آن را توضیح دهید.

اگر به پیشینه های دورتر علوم اجتماعی برگردیم که به طور خاص به ابن خلدون و چه پیشگامان متاخر مانند آگوست کنت که در واقع با مشکلات و نابسامانی هایی که با آن سروکار داشتند، می پرداختند آن ها را به فکر فرو می برد و در پی این سوال می رفتند که چه عواملی باعث نابسامانی های مذکور شده و چگونه می توان آنها را برطرف کرد. این دو در عمل از هم انفکاک پذیر نیستند. در واقع اینکه چه عواملی باعث این نابسامانی ها شده و چه کار باید کرد تا اصلاح شوند؛ این یک سوال تبیینی- توصیفی و یک سوال هنجاری است که به باید ها و نبایدها می پردازد.

بحث در گذشته این بود که چرا شکوفایی تمدن اسلامی بعد از چند دهه افول کرده. ابن خلدون تبیینی ارائه داده و نظریه خود را با عصبیت مطرح کرده است او می‌گوید: «هر تمدن جدیدی با عصبیت قوی شکل می گیرد و بر آنها غلبه می کند؛ رفته رفته زندگی مادی و رفاه زدگی به وجود می آید و عصبیت تضعیف می شود؛ تا زمانی که گروه دیگری با عصبیت قوی تر وارد میدان شده و عصبیت قبلی را کنار می زند»؛ نظریه مذکور در حال حاضر نیز مطرح است.

* خاستگاه علوم اجتماعی و تاثیر گذاری آن درجامعه

بحث جدید این است که مسائل اجتماعی چگونه قوام خود را می تواند حفظ نماید، لذا تغییرات عمیقی که به وجود آمد، اندیشمندان را به فکر فرو برد که چرا این تحولات صورت می گیرد؛ یا چرا نظام سنتی به هم می ریزد، همچنین چرا دین (که قرن ها بر جوامع غربی غلبه داشته) به آرامی از صحنه خارج می شود. بدون شک این گونه سؤالات انگیزه اصلاحی نیز داشتند و اهداف خاص خود را دنبال می کردند؛ حال اینکه متدین بوده اند یا نه به هر جهت برای بهبود وضع جامعه تلاش کرده اند.

خاستگاه علوم اجتماعی بر همین اساس بود و در عمل نیز شاهد این هستیم که علوم اجتماعی تاثیر گذار بوده است؛ یعنی فقط در حد تصورات نبوده. به طور مثال؛ در حدود یکی -دو قرن اخیر آثار برجسته ای در علوم اجتماعی بر جای گذاشتند؛ از جمله برطرف کردن بسیاری از مشکلات، شناخت مشکلات، مسائل اجتماعی انحرافی، بحران هایی که در جوامع با آن رو به رو هستند، پیشرفت های زیادی در علوم اجتماعی اتفاق افتاده؛ روی هم رفته علوم اجتماعی  در اصلاح مشکلات و آگاه نمودن مردم تاثیر گذار است.

*علوم اجتماعی در ایران چه زمانی آغاز شد؟

آنچه به صورت رسمی وارد دانشگاه های ایران شد، سال 1314 بود، در ابتدا در حد کرسی راه اندازی شد و بعدها به مرور، به پرورش شاگرد و... انجامید تا اینکه مؤسسه ای تأسیس شد و سپس به صورت مستقل در دانشگاه به وجود آمد و هم اکنون در دانشگاه ها تدریس می شود.

*این علم چه نیازهایی را پاسخ می‌دهد، آیا اسلام در این رابطه نظریه ای دارد؟

در واقع این موضوع نقطه شروع ایده ها و طرح هایی بوده که پیگیر این موضوع هستیم، با عنوان بحث هایی مانند علوم دینی، علم دینی، علوم اسلامی یا جامعه شناسی اسلامی که نقطه شروع آن همین سؤال است. اینکه اصلاً چرا باید دین را به این بحث مربوط کنیم؟؛ این خود نیز داستانی دارد که ضرورت پرداختن به بحث علوم اجتماعی دینی را مطرح می کند.

در این مورد که آیا دین نظریه دارد؟ به بحث اول ما مربوط می باشد که در همین راستا با چند مسأله مواجه شده و به این نقطه می رسیم.

از طرفی این گونه مسائل علومی هستند که نقشی را در جامعه به عهده دارند، مانند: فهمیدن مسائل جامعه، فهمیدن زندگی اجتماعی انسان ها با تبیین پیشینۀ آن؛ کارایی هایی نیز دارند که در عمل، جدای از مثبت و منفی آن، تا حدودی به اثبات رسیده است.

از طرف دیگر در نگاه اول ممکن است دین با این قضیه سنخیتی نداشته باشد؛ اما نگاهی را که این علوم ارائه می دهد به مخاطبان خود منعکس می کند. دین در نگاه اول بر باورها، ارزش، معاد، مبدأ، روش زندگی، اخلاقیات تاکید می کند؛ بنابراین اگر سطحی به قضیه نگاه شود، ممکن است به نتیجه ای برسیم که بعضی ها نیز رسیده اند. در این قلمروِ دین که می گویند: دین و علم از هم جدا هستند؛ علم به تبیین زندگی و تحلیل علمی آن می پردازد، در حالی که دین در مورد سعادت و اینکه چگونه به سعادت برسیم، بحث می کند. همچنین علم بیشتر از چگونگی بحث کرده؛ اما دین بایدها و نبایدها را تبیین می کند.

طبعاً اگر این موارد جزو قلمرو دین نباشد، نظریه علمی نیز نخواهد داشت. البته وظیفه دین هم اینگونه تعریف نشده؛ اما وقتی عمیق تر به بحث نگاه می کنیم به نتایج دیگری می رسیم، اولاً: علم علاوه بر کارایی هایی که داشته، مفاسدی را نیز تولید کرده؛ چه بسا با همین علم اتفاقات نامناسبی در مسایل اجتماعی انسان ها رخ داده و حتی علاوه بر آثار منفی، علم در مفاهیم خود نیز ناکامی هایی داشته، بنابراین چنین نیست که علوم به طور کامل کارنامه ای موفق داشته باشند. به طور مثال دانشمندان در جامعه شناسی به اتفاق آراء نرسیده اند. بنابراین هم در خود و هم در آثاری که بر جای می گذارد، نقص دارد. این علوم می تواند در دین مردم هم آثار مثبت و هم منفی داشته باشد. همان طور که در ابتدا عنوان کردم، قلمرو دین این موضوعات نیست و نمی خواهد مسائل را تبیین کند، ولی می بینیم که اگر مقدمات دیگری ضمیمه شود، به نتایج دیگری می رسیم. مثلاً در مباحث کلامی گفته می شود: احکام تابع مصالح و مفاسد هستند. که براساس آن مسئله، امر و نهی صورت گرفته؛ حال اگر بتوان آنها را استخراج نمود و فهمید که در ورای این امر و نهی ها چیست؛ همچنین رابطه تکوینی موجود نیز استخراج گردد، از مجموع موضوعات مکشوفه، نظامی معرفتی شکل می گیرد که در هر مسئله اجتماعی می توان به این نظام رجوع کرد و پاسخ سوالات را از آن دریافت نمود.

*نحوه برخورد دین با این سئوال ها چیست؟

به فرض مثال؛ آیا صله رحم واجب است یا مستحب؛ دستورات علم جامعه شناسی وجوب و عدم وجوب را به ما نمی گوید؛ اما اگر توانستیم ورای آن رابطۀ نهفته بین صله رحم و سلامت فردی، اجتماعی یا تقویت استحکام خانواده را کشف کنیم، مفید خواهد بود. این بحث ارزشی نیست بلکه بحثی واقعی و علمی است؛ این همان چیزی است که جامعه شناس، درصدد است تا آن را تبیین نماید.

چه بسا روایاتی هستند که به امر تکوینی اشاره کرده؛ مثلاً اگر کسی صدقه دهد، عمر او زیاد می شود. این دستور نیست، بلکه واقعیت را بررسی کرده؛ تمام این موارد اگر بررسی شود، به نظام معرفتی منتج خواهد شد که از جهاتی اگر با آن نظام معرفتی که قبلاً بیان شد، مقایسه گردد، نقص هایی نیز خواهد داشت.

ممکن است از طرف دین محدویت هایی ایجاد شود؛ ولی با توجه به اینکه دین با منبع وحیانی ارتباط دارد و ما را به نظام معرفتی می رساند واقعیت های اقتصادی، اجتماعی و روابط میان این موارد را به نحوی برای ما تبیین می نماید، یا اینکه لااقل علت ها و پیامدها را به ما نشان می دهد و توضیح می‌دهد که مسائل مذکور براساس چه عواملی اتفاق می افتد یا اگر این رفتار در جامعه شکل گیرد، چه پیامد هایی را به همراه خواهد داشت.

اینها تبیین هایی است که می توان از آن ها نظریه هایی را استخراج کرد که با دیگر نظریه های مطرح در علوم اجتماعی رقابت داشته باشند.

*با چه شیوه ای می توان پیامدهای مخرب علوم اجتماعی غربی را برای جوامع دینی تبیین کرد؟

این سؤال نیز به علوم دینی ارتباط دارد؛ به عبارت دیگر به این بستگی دارد که الگوی دینی را چگونه تعریف کنیم. بنده نسبت به این دیدگاه ها کار کرده ام؛ ولی لزوماً همه، این موضوع را اینگونه مطرح نمی کنند؛ برخی صاحب نظران هستند که موافق بحث علوم اسلامی هستند برخی ممکن است تعریف دیگری را ارائه دهند؛ لذا بر حسب اینکه چه الگویی ارائه می دهیم، امکان دارد به این سؤال، جواب های مختلفی داده شود.

*آیا همه علوم اجتماعی غربی با دین ناسازگار است

یکی از الگوهای دینی، پالایش است که در علوم اجتماعی نیز موجود است؛ بر مبنای این الگو باید به این سمت حرکت کنیم که علوم اجتماعی غربی را نه به طور کامل طرد کرد، نه آن را به طور مطلق بپذیریم؛ چرا که اشکالاتی بر آن وارد است؛ و از طرف دیگر این علوم کارآمدی دارند. راه میانی، «پالایش» است. علوم اجتماعی را از آنها بگیریم و پالایش کنیم. قسمت هایی که با فرهنگ و باورهای ما سازگاری ندارد را پالایش کرده و بقیه قسمت هایی که با دین سازگاری دارد، استفاده کنیم. اگر کسی مدافع چنین الگویی باشد، طبعاً این سؤال برای وی موضوعیت پیدا می کند.

اینکه با چه ملاکی تشخیص دهد چه قسمتی از جامعه شناسی غربی را می توان استفاده کرد، در این جاست که بعضاً اختلاف پیدا می شود و این امر اول بحث است، لذا اصلاً شدنی نیست.

همچنین می توان گفت؛ مخلوطی نیست که بتوان عناصر آن را از هم جدا کرد؛ در واقع مانند ساختمان در هم تنیده ای است که هویت واحدی دارد. تجربه هایی که در علوم اجتماعی در گذشته برای تجزیه صورت گرفته، در این رویکرد نیز وجود دارد. بحث بازسازی علوم اجتماعی و علوم انسانی هم سطح است یعنی علوم اجتماعی را گرفته، مبناهایی که با اسلام سازگار نیست را از این علوم حذف کنند.

این دیدگاه در حال حاضر طرفدار زیادی ندارد. مسئله به این سادگی نیست، چون نظام فکری دارد، اصول و پیش فرض هایی نیز دارد که در کل نظام تعریف شده لذا اگر قسمت های را از هم جدا کنیم، پیش فرض ها وجود دارند، معمولاً این کار ممکن نیست.

رویکردی که تعریف کردم، سؤال شما را راحت تر جواب می دهد، چه ملاکی داریم؟؛ می گوییم: کاری را نمی خواهیم انجام دهیم که ملاکی به شما دهیم. به عبارت دیگر هدف ما این نیست که قسمت هایی از علوم جدید را جدا کنیم؛ بلکه نظام فکری ما، نظامی متمایز بوده و رویکرد پالایشی نیست، رویکردی، بنیادی است که از مبنا شروع شده و نظریه ها از نو ساخته می شوند؛ ما نمی خواهیم از ابتدا نظام فکری متمایزی ارائه دهیم وقتی قرار شد مبنا و نظریه را از دین بگیرید، اثری را که می خواهیم، در آن محقق خواهد شد.

  چه کار کنیم آسیب ها را نداشته باشد؟

علمی که آبشخور آن از حوزه های دین است، آثار منفی به بار نخواهد آورد. تعاریف مختلف به مباحث آسیب نمی زند ولی باید محکی باشد که جدا کننده مباحث باشد.

اگر قائل به الگوی علم دینی باشیم، طبعاً افرادی که از علم دینی دفاع می کنند، نظر واحدی ندارند و بعضاً بحث های پالایش مطرح است، لذا گاهی اوقات ممکن است تعارض به وجود آید.

خانواده در نظریه علوم اجتماعی غربی و اسلامی چه جایگاهی دارد؟

بحث خانواده در علوم اسلامی بسیار مهم است، دیدگاه اسلامی نسبت به خانواده، نگاه روشنی است.

تنوع آراء و اندیشه ها در غرب چشم گیر است؛ طیف های بسیاری وجود دارد که معمولاً ضد خانواده است و بین این دو طیف آرای دیگری وجود دارد، حتی دیدگاه های حدوسطی نیز وجود دارند. نگاه های سنتی تر هم هستند که به خانواده ارزش می دهند و آن را عنصر و نهاد مهمی در جامعه می دانند. در خصوص ارتباط بین خانواده و جامعه، از هم گسیختگیِ خانواده در واقع از هم گسیختگیِ جامعه است منتها دیدگاه های غربی سنتی که بر نظام خانواده تاکید دارند، در اکثریت نیستند؛ اما به هر حال وجود دارند. ضرورت خانواده ها نیز وجود دارد که در بحث های سوسیالیستی و فمنیستی پررنگ است (رسماً خانواده برچیده می شود) که دیدگاهی رادیکالی بوده و درجه پائین تر از این ها کسانی هستند که به خانواده بی تفاوت بوده و نظرشان فقدان خانواده نیست، بلکه نظام خانواده را نهادی معمولی مثل سایر نهادها می دانند و تأکید می کنند که اگر خانواده را قبول دارید، گروه های دیگر مانند همجنس گرایان را به رسمیت بشناسید و بر هیچ کدام ارزش بیشتر قائل نباشید؛ ارزش همه با عدالت یکسان باشد که این نگاه به نوعی نگاه پُست مدرنیستی است که چند دهۀ اخیر مطرح شده؛ این دیدگاه مانند دیدگاه اول نیست که می گوید: خانواده را محو کنید، بلکه آن را نهادی معمولی می پندارد.

دیدگاه اول خانواده را منشأ بیشتر ظلم هایی می داند که به زن ها می شود و اگر زنان از اسارت خانواده رها شوند، به آزادی می رسند؛ این دیدگاهی است که اصل وجود خانواده را برنمی تابد.

همجنس گرایی در غرب برتر از خانواده است؛ چرا که افراد همجنس باز با هم بهتر رابطه برقرار می کنند؛ نگاه این طیف این است که در تعاملات، دیدگاه های همجنس گرایانه انسانی تر است؛ اما در خانواده ،مرد به زن ظلم می کند که یک تلقّی است؛ این گونه به نظر می رسد که خانواده، نهاد بدی بوده و تبیین تاریخی را هم به آن ضمیمیه می کنند که خانواده چیزی نیست که به طور طبیعی شکل گرفته باشد، بلکه در یک مقطع تاریخی، ازحوادثی اجتماعی به وجود آمده؛ اگر نظام خانواده طبیعی بوده در طبیعت انسان است، همه باید آن را قبول کنند؛ اما اگر اجتماعی بود، عنوان می کنند که در چند هزار سال قبل، اتفاق افتاده و جامعه احساس کرد، خانواده بیشتر به کار آن ها می آید و کارایی بهتری دارد. اگر خانواده، پایگاهی اجتماعی است، در حال حاضر ممکن است به این نتیجه برسیم که خانواده کارایی نداشته باشد.

طبق این دیدگاه، انسان ها در یک زمانی تشخیص داده اند خانواده خوب بود، اما الان به این نتیجه رسیده اند که خانواده، کارایی ندارد؛ بنابراین بعد از چند هزار سال این قرارداد را به هم می زنند.

نگاه دوم می گوید: نهاد خانواده را محو نمی کنیم بلکه هر که دوست دارد می تواندخانواده تشکیل دهد؛ اما به همان اندازه که برای خانواده ارزش قائل هستید، برای دیگر نهادها مانند همجنس گرایان نیز ارزش قائل شوید که این به تشخیص خود انسان است. به طور کلی در غرب سه دیدگاه نسبت به خانواده وجود دارد؛ دیدگاه مدافع خانواده، دیدگاه ضد خانواده، دیدگاه نسبی گرایانه.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha