به گزارش سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه» آیت الله احمدبهشتی در نوشتاری با موضوع چرا اخلاق ؟فضیلت اخلاق نیک اسلامی و انسانی همراه با عزت و سربلندی را مورد بررسی قرار داده است.
وی در این نوشتار آورده است؛ خداى متعال پيامبر گرامى خود را اينگونه ستوده است: «إنّك لَعَلىخُلُقٍ عظيمٍ»(1): تو بر مسند خلق عظيم تكيه زدهاى.
مطابق آيه فوق، پيامبر گرامى اسلامصلى الله عليه وآله بر خلق عظيم استعلا دارد زيرا حرف «على» براى استعلاست. اين مطلب با دو حرف «إنّ» و «لام» تأكيد شدهاست. آن حضرت فوق «خلق عظيم» است نه اين كه مساوى يا پايينتر است.اگر غير از اين بود از حرف «على» در آيه فوق، استفاده نمىشد.
خداىمتعال به پيامبر گرامى نفرموده است:«إنّكَ لَعظيمُ الخُلْقِ»، بلكه فرمودهاست: «لَعلى خُلُقٍ عظيمٍ». اهل ادب فرق اين دو تعبيررا خوب می دانند . با عنايت به همين آيه شريفهاست كه حضرتش فرمود: إنّى بُعِثتُلِأتَمِّمَ مَكارِمَ الأخلاقِ(2): جز اين نيستكه من براى به اتمام رسانيدن مكارم اخلاقبرگزيده شدهام.
از همين حديث شريف هم استفاده مىشود كه حضرتش بر مكارماخلاقى اشراف دارد و تا زمان او هيچكس مكارم اخلاقى را به نهايت و كمالمطلوب نرسانيده بود .
* اخلاق سکولار
قرآن -كه كلام خداست- معجزهاول آن حضرت و اخلاق او -كهقرآن مجسم است- معجزه دوم وساير معجزات، معجزه سوماست. يعنى اينها در طوليكديگرند.
ا خلاق را بايد سه قسم كرد: اخلاق دنيوى، اخلاق اخروى و اخلاقالهى. گروهى اخلاق نيكو را براى دنيا و رسيدن به مال و منال مىخواهند.چنان اخلاقى اخلاق سكولار است. انبياى پيشين مبلِّغ و مروِّج اخلاق اخروىبودند يعنى حسن خُلق را تشويق و سوء خُلق را تحذير مىكردند تا مردم را بهسوى بهشت سوق دهند و آنها را از دوزخ عذاب دور سازند. پيامبر گرامىاسلامصلى الله عليه وآله -چنان كه خود فرموده است- نهتنها مبلغ و مروج مكارم اخلاق،بلكه متمم آن است. اين اخلاق كريمانه نه به خاطر دنياست نه به خاطرآخرت، بلكه صرفاً به خاطرخداست(3). البته منافاتى نيست كهبر حسب مورد و با توجه به استعداد اشخاص ضعيف، به محاسناخلاقى به لحاظ فوايد اخروى نيزتوجه شود چنان كه امام هشتمعليه السلامفرمود: عليكم بِحُسنِ الخُلقِ فإنَّ حُسنَ الخُلقِ فى الجَنَّةِ لا مَحالة و إيّاكم وسوءَ الخُلقِ فإنَّ سوءَ الخُلقِ فِى النّارِ لا محالة«(4
بر شما باد به اخلاق نيكو زيرا اخلاق نيكو ناگزير در بهشت است و بپرهيزيداز اخلاق بد زيرا اخلاق بد ناگزير در دوزخ است.
*اخلاق، معجزه دوم نبوى
با توجه به آيه و حديثى كه ياد شد، مىتوان گفت: معجزات پيامبراكرمصلى الله عليه وآله سه قسم است: قرآن، اخلاق و ساير معجزاتى كه در مقاطع مختلفوقوع يافته و تعداد آنها را افزون بر چهار هزار و چهارصد نوشتهاند(5)
طبق روايات متعددى كه طبرسى در تفسيرمجمعالبيان نقل كرده است، بارها افرادى از عايشه كه همسر ايشان بود و طبعاً از زوايا و خفاياى خلقى حضرت آگاهى داشت، مىپرسيدند: اخلاق پيامبرچگونه بود؟ او مىگفت: مگر قرآن نخواندهايد؟ مگر آيه «إنّك لَعَلى خُلُقٍعظيمٍ» را نخواندهايد؟ «كان خُلقُهُ القرآن» خلق او همان قرآن بود(6). بنابراينهر كس قرآن بخواند، مىتواند به اخلاق پيامبر پى ببرد و هر كس كه اخلاقپيامبر را بشناسد، به ظرافتهاى اخلاقى قرآن پى مىبرد.
افراد زيادى بودهاند كه از راه آشنايى با اخلاق پيامبر اعظمصلى الله عليه وآله يا يكى ازفرزندان معصومش به حقانيت اسلام پى برده و مسلمان شدهاند. مردىمسيحى به امام باقرعليه السلام گفت: تو گاوى!)أنت بقر(.
فرمود: (أنا باقرٌ(.من باقرم
گفت تو فرزند زنى آشپز هستى (أنت ابنُ الطبّاخةِ(.
فرمود: اين حرفهاش بوده است (ذاكَ حِرفَتُها(.
گفت: تو فرزند زنى سياه رنگ و بدزبانى (أنت ابنُ السّوداءِ الزَّنجِيَّةِالبَذِيَّة(.
فرمود: اگر راست گفتى خدا او رابيامرزد و اگر دروغ گفتى خدا تو را بيامرزد)إن كُنتَ صدقتَ غَفَرَ اللَّه لَها و إن كنتَكَذَبتَ غَفَرَ اللَّه لَكَ.
مرد مسيحى در برابر اين اخلاقالهى سر تسليم فرود آورد و از كيش خودبرگشت و مسلمان شد(7)
اخلاق امام باقرعليه السلام و ساير ائمهاطهارعليهم السلام پرتوى از خلق عظيم ومعجزآساى پيامبر اعظمصلى الله عليه وآله است. خداى متعال به او فرمود: فَبِما رَحمةٍ مِنَ اللَّهِ لِنتَ لهم و لو كُنتَ فَظّاً غليظَ القَلبِ لَانْفَضّوا مِنحَولِكَ فَاعْفُ عَنهم و استَغْفِرْ لَهم و شاوِرْهُم فى الأمرِ فَإذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْعَلَىاللَّهِ«.
اخلاق امام باقرعليه السلام و ساير ائمهاطهارعليهم السلام پرتوى از خلق عظيم ومعجزآساى پيامبر اعظمصلى الله عليه وآله است. او باشمشير مردم را مسلمان نكرد، بلكه بااخلاقش؛ دلهاى وحشى را رام وانسانهاى نافرمان و سركش را آرام كرد.
به بركت رحمت خداوندى تو براى مردم نرمخو و مهربان شدى و اگردرشتخو و سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مىشدند. از خطاى آنها درگذر و براىآنها طلب آمرزش كن و با آنها در امور اجتماعى و سياسى مشورت كن و هرگاهتصميم گرفتى بر خدا توكل كن.
امام صادقعليه السلام فرمود: إنَّ اللَّه -عزّ و جلّ- أدَّبَ نَبِيَّهُ فَأحسَنَ أدَبَه فَلَمّا أكمَلَ لَه الأدَبَ قال:»و إنّك لعلى خلقٍ عظيمٍ«ثمَّ فَوَّضَ إليهِ أمرَ الدِّينِ والأمّةِ لِيَسوسَ عِبادَهُ(8)
خداى بزرگپيامبرش را به نيكى ادب واخلاق آموخت و چون ادبشرا كامل كرد به او فرمود: »تو برخلق عظيم اشراف و استعلا دارى«. آنگاه امور دين و امور امت را به او واگذاشت تا تدبير و رهبرى امت را بر عهده گيرد.
او رهبر و مدبر و معلم و مربى همه امت است. همه آنهايى كه بر مسندخلق عظيم تكيه مىزنند، زير نظر او كيمياى اخلاق شدهاند. چگونه ممكناست كه كسى در خلق عظيم و اشراف و استعلا بر خلقيات كريمه همتاى اوشود يا بر او تقدم پيدا كند؟ كسى كه همتاى او شود تابع او نيست و كسى كه براو تقدم يابد پيشواى اوست. آيا چنين چيزى ممكن است؟ امام علىعليه السلام مردنامتناهى عالم اسلام است ولى او با همه عظمتش شاگرد پيامبر اعظمصلى الله عليه وآلهاست نه همتاى او و نه مقدم بر او. بزرگترين افتخار امام علىعليه السلام اين است كه پيامبر فرمود: أنا أديبُ اللَّهِ و علىّأديبى(9): من ادبآموختهخدايم و على ادبآموخته من است.
آنگاه فرمود: خدا مرا به سخاوت ونيكى امر كرده و دستور دادهكه از بخل و جفا پرهيز كنم.هيچ چيزى بدتر از بخل وبداخلاقى نيست.بداخلاقى عمل را فاسد مىكند همان طورى كه سركه عسل را فاسدمى کند .
بى جهت نيست كه امام علىعليه السلام مىفرمايد: »قد عَلِمْتُم مَوضِعى مِن رسول اللَّه بِالقَرابَةِ القَريبةِ و المَنزِلَةِالخَصيصَةِ...يَرفَعُ لى فى كُلِّ يومٍ مِن أخلاقِهِ عَلَماً و يَأمُرُنى بِالإقتِداءِبِهِ«(10).
شما جايگاه مرا در خدمت پيامبر خدا به لحاظ خويشاوندى و مقام و منزلتاختصاصى مىدانيد...او همه روزه پرچمى از اخلاق خود را برايم برمىافراشت ودستور مىداد كه بدان تأسى جويم.
انس بن مالك -كه ده سال خدمتگزار پيامبراكرمصلى الله عليه وآله بوده- گزارشمىكند كه آن حضرت در طول اين مدت هرگاه با يكى از اصحاب ملاقاتمىكرد از او جدا نمىشد مگر اين كه او جدا شود و هر گاه به كسى دستمىداد دستش را نمىكشيد تا او دست بكشد و هر گاه كسى از حضور اوبرمىخاست او به احترامش برمىخاست(11).
اين همه بزرگوارى و كرامت و فضيلت و سماحت برخاسته از ادبالهى و استعلاى او بر خلق عظيم است.
1) قلم:4.
2) بحارالانوار، ج 68، ص 382، حديث 17.
3) طباطبايى، تفسير الميزان، ج 1.
4) بحارالانوار، ج 68، ص 383، حديث 17.
5) قمى، منتهىالآمال.
6) طبرسى، تفسير مجمع البيان، ذيل آيه 4 سوره قلم.
7) بحارالانوار، ج 46، ص 289، حديث 12.
8) بحارالانوار، ج 17، ص 4، حديث 3.
9) همان، ج 16، ص231، حديث 35.
10) نهجالبلاغة، ترجمه فيضالاسلام، خطبه 234 )خطبه قاصعه(.
11) بحارالانوار، ج 16، ص 230، حديث 35.
(12)منبع:مکتب اسلام