سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری«حوزه»، در راستای زنده نگه داشتن یاد و نام شهداء، زندگی نامۀ یکی دیگر از شهدای روحانی را ورق می زند.
ولادت
آسمان صاف و آبي روستاي شم آباد شهرستان سبزوار در سال 1342 شاهد تلألؤ و نورافشاني ستاره اي زيبا گرديد.
شهید احمد شم آبادي كودكي هايش را در كوچه پس كوچه هاي روستا گذراند؛ سپس وارد دروس ابتدایی مدرسه شد. دوران درس و مشق شهيد تا سال سوم دورة متوسطه به طول انجاميد؛ پس از آن بود كه احمد شمآبادي، اين روستازادۀ بي ادعا در مسیر حوزه علميه گام برداشت.
شهر مقدس مشهد و همنشيني در جوار بارگاه امام رضا عليه السلام ضمير دل او را از معنویت آکنده ساخته بود.
اول مهرماه 1353 پيمان ازدواج را با دختري نجيب محكم ساخت و در سايۀ این وصلت، مولودي پاك به دنیا آمد. روزهاي خوش زندگي ادامه داشت كه آسمان شهر غبار آلود و سياه از هجوم پليدگامان زياده خواه شد. آنان آمده بودند تا نقشة تاريخ و امنيت ملتي را كوتاه سازند و بر حجم خاك حقارتشان افزايند؛ چرا كه آنان فراموش كرده بودند، بزرگي در ايمان است، نه طول و عرض جعرافيايي. كودكان و دختران شهر مضطرب بودند و دفاع از حريم عفت و ناموس، فرياد رساي وجدان او شده بود.
عزیمت به جبهه
احمد از اين رو لباس دفاع پوشيد، كمر همت بست و عزم جبهه نمود. پرونده رشادت شهيد احمد شم آبادي، هفت مرتبه حضور او را در عرصه دفاع مقدس فرياد مي زند و عمليات كربلاي 10 در ارديبهشت 1366 صحنة درخشش خورشيد جان او در آسمان پرواز بود و منطقۀ بانة كردستان، آخرين صحنه حضور او در كرسي خاك می باشد.
وصیت نامه شهید
همسرم! مي دانم شنيدن خبر شهادتم بر تو خيلي گران خواهد آمد. تنها چيزي كه مي خواهم دوباره يادآوري كنم و خودت هم ميداني، اين است كه مصيبت من هر چه باشد، بالاتر از مصيبت امام حسين عليه السلام و يارانش نيست؛ ولي با اين حال، زينب سلام الله عليها را ببين كه با از دست دادن چه گل هايي، استوار و مقاوم با آن همه يتيم و زير آن همه ستم ها و شلاق ها به وظيفه خودش عمل ميكند و در جايش سكوت ميكند و به موقع هم گريه ميكند، نه اين كه هميشه گريه كند. فاطمه خوب و مهربانم! خودت بهتر ميداني كه وقتي يكي از ماها شهيد ميشود، خانواده اش را چقدر عزت و احترام مي گذارند و فرزند يتيمش را نوازش مي كنند؛ ولي امام حسين عليهالسلام را وقتي شهيد كردند، بر روي بدنش اسب دوانيدند، سرش را روي نيزه زدند؛ خانواده اش را به اسارت گرفتند؛ اموالشان را غارت كردند؛ كودكانشان را زدند؛ زينب سلام الله عليها را زدند. ببين چقدر سختي داشتند!.
پس هر وقت خواستي گريه كني، بر مصيبت هاي امام حسين عليه السلام گريه كن. هر وقت به ياد من افتادي و دلت گرفت، خودت را به جاي آن زن اصفهاني بگذار كه شش شهيد داشت؛ همسر و برادر و چهار فرزند؛ او در كنار جنازه ها راه مي رفت و مقاوم و استوار بود. بايد چنين روحيه اي داشته باشيد.
همسر عزيزم! مهم ترين مطلبي كه مي خواهم بگويم، اين است كه بدان شيطان هيچگاه انسان را آزاد نمي گذارد و در كمين نشسته تا شخص را گول بزند. همسرم! وقتي دلت گرفت، در تنهايي گريه كن و از خدا صبر و كمك بخواه و از شرّ شيطان و حيله هايش، سخت به خداوند كريم پناه ببر... هر وقت زياد ناراحت شدي، به حضرت فاطمه سلام الله عليها متوسل شو؛ چون خيلي تجربه كرده ام، هر وقت چيزي از حضرت فاطمه سلام الله عليها خواسته ام، داده است.
فاطمه عزيزم! حتماً و حتماً از حضرت فاطمه سلام الله عليها كمك بخواه، يقين داشته باش كه هر چه از بي بي بخواهي به تو مي دهد. هر چه درد دل داري در خلوت به حضرت فاطمه سلام الله عليها بگو.
فاطمه جان! زياد ناراحت نباش، انشاء الله با اجازه خدا به خوابت خواهم آمد، هر چه ميخواهي با من بگو.
فاطمه جان! مريم را خوب تربيت كن؛ سعي كن با وضو يا تيمم به مريم شير بدهي. در گوشش قرآن و دعا بخوان و برايش دعا كن... انشاء الله در كربلا در حرم مطهر امام حسين عليهالسلام حاجت هايت را بگيري؛ خدا را هيچ وقت فراموش نكن؛ هر چه ما داريم از خداست و بايد به سوي خدا برويم و خدا خيلي خيلي مهربان است. دوست دارم بداني كه من چرا رفتم و جايم كجاست!
شايد چند روزي بيشتر به عمليات سرنوشت ساز نمانده باشد... وقتي مي بينيم كه امام حسين عليهالسلام از تمام زندگي اش گذشت و به ما درس داد؛ من هم اميدوارم امام حسين عليه السلام مرا به شاگردي قبول كند، هر چند قابليت ندارم؛ اما از آن بزرگوار سرمشق گرفته، براي اسلام، از شما كه بهترين عزيزانم بوديد، گذشتم.