به گزارش سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری«حوزه» 79 سال پیش در چنین روزی یعنی هفدهم ذیالقعده سال 1355 (1315 شمسی) بزرگ مرد یزدی از تبار عالمان شیعی دعوت حق را در حالی لبیک گفت که حوزه علمیه قم میراث جاودان او هم اکنون طلایهدار علم و حکمت اسلامی در جهان اسلام است.
حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی را همگان به عنوان مؤسس حوزه علمیه قم میشناسند، همان کسی که توانست با سیاستهای ضد دینی رضاخان مبارزه کند و مانع از هم پاشیده شدن روحانیت و حوزه های علمیه در ایران شود؛ زیرا جان گرفتن حوزه علمیه قم با زمان حکومت رضاخان مصادف شده بود و رضاخان دست پرورده انگلیس، قصد داشته تا علما را از میان بردارد.
آیت الله عبدالکریم حائری یزدی
آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی مؤسس حوزه علمیه قم در سال ۱۲۷۶ق. مصادف با ۱۲۳۹ش. در روستای مهرجرد میبد، واقع در۶۰ کیلومتری یزد به دنیا آمد. پدرش مردی پارسا بود که هر چند از تحصیل علم بی نصیب مانده بود اما از زهد و تقوی بهره داشت. دوران کودکی عبدالکریم در دامان پرمهر مادری مهربان سپری گشت.
روزی شوهرخاله عبدالکریم به نام محمدجعفر، معروف به «میرابوجعفر» که روحانی بود، به مهرجرد آمد. وی در همان دیدار نخست آثار استعداد و نبوغ را در رفتار این کودک مشاهده کرد. به همین دلیل عبدالکریم را برای یادگیری دانش، با خود به اردکان بُرده و به مکتب خانه سپرد. عبدالکریم در مکتب خانه اردکان در محضر «مجدالعلمای اردکانی» یکی از بزرگان آن دیار، دروس نصاب الصبیان، صرف، مقدمات علوم و ادبیات را با عشق و علاقه فراوان آموخت.
در حالی که هنوز ۱۰ سال از بهار عمرش سپری نگردیده بود، از سایه پرمهر پدر بی نصیب گشت؛ از این رو راه مهرجرد را در پیش گرفت و خود را در کنار مادر غمدیده تنها و دور از مکتب یافت. چند سال را محروم از مکتب و دوستان در روستای مهرجرد گذراند؛ ولی پس از چندی شور و شوق دانشآموزی او را بی قرار ساخت. به همین دلیل عشق و دلبستگی خویش به علوم دینی را با مادر در میان گذاشت. مادر کوله بار سفر فرزندش را به سوی حوزه علمیه یزد بست و با چشمانی پر از اشک شوق و هجران، فرزند دلبندش را راهی آن سامان نمود.
شیخ عبدالکریم به یزد رفت ولی پس از تحصیل مبادی فقه و اصول، ماندن در این شهر را نپسندید و تصمیم به مهاجرت به کربلا گرفت. او راهی عراق شد و حدود سال ۱۲۹۸ق. در مدرسه علمیه حسن خان سکونت و به محضر استاد بزرگ فاضل لنکرانی راه یافت. شرح لمعه و قوانین را در محضر ایشان خواند. با رحلت میرزای بزرگ (مؤسس حوزه علمیه سامرا) و بیم از رونق افتادن حوزه علمیه این شهر، آیت الله فاضل لنکرانی، شیخ عبدالکریم را برای ادامه تحصیل از کربلا به سامرا فرستاد.
آیت الله حائری سطوح عالیه را در حوزه سامرا در محضر شهید آیت الله شیخ فضل الله نوری و مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی شیرازی فراگرفت. در درس خارج نیز بیشتر از محضر آیت الله سید محمد فشارکی استفاده میکرد.
با هجرت آیت الله فشارکی به نجف اشرف، شیخ عبدالکریم حائری نیز پس از حدود ۱۳ سال سکونت در سامرا به نجف هجرت نمود و علاوه بر درس استادش آقای فشارکی در درس آیت الله العظمی آخوند ملا محمدکاظم خراسانی نیز شرکت نمود. سرانجام بعد از حدود ۱۶ سال آیت الله حائری بار دیگر به کربلا هجرت نموده و تا سال ۱۳۳۲ق. در کربلا اقامت نمود.
شیخ عبدالکریم حائری در سال ۱۳۳۲ یا ۱۳۳۳، به دعوت فرزند حاج آقامحسن اراکی به اراک مهاجرت کرد و بیش از ۸ سال در آن شهر عهده دار اداره حوزه علمیه و تربیت طلاب شد تا جایی که تعداد طلاب در حوزه اراک از ۳۰۰ نفر گذشت و اراک به یک مرکز عظیم علمی و تحقیقی تبدیل گردید.
در سال ۱۳۴۰ق. آیت الله حائری برای زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها و گذراندن تعطیلات ایام نوروز (۱۳۰۱ش) از اراک به قم حرکت کرد. در آن هنگام بسیاری از مردم ایران که از تهران، اصفهان، کاشان، اراک و نقاط دیگر برای شروع سال نو به قم آمده بودند و جمعی از علما و خطبا هم که به همین عنوان مشرّف شده بودند، برای زیارت و دست بوسی ایشان آمده، ضمنا تقاضای اقامت در قم را از ایشان کردند تا این شهر مذهبی را محل توقف خود قرار داده و تشکیل حوزه دهند.
علاقهای که عموم مردم قم و زوار آن سال ابراز داشتند، حاج شیخ را به حال تردید درآورده و گفتند: استخاره خواهیم کرد. سپس صبحگاهی به حرم حضرت معصومه مشرف شدند و با قرآن کریم استخاره کردند، آیه ۹۳ سوره یوسف آمد: «اذْهَبُواْ بِقَمِيصِي هَذَا فَأَلْقُوهُ عَلَى وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيرًا وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ» و اولین جملهای که در اول صفحه قرآن بود، آیه: «وَأْتُونِي بِأَهْلِكُمْ أَجْمَعِينَ» بود. پس با عزمی راسخ و قلبی مطمئن بنا را بر توقف گذارده و به منزل حاج سید علی مصطفوی، تاجر قمی که علما و طبقات تجار و اصناف دیگر، اجتماع کرده و انتظار تصمیم نهایی ایشان را داشتند، آمده و نتیجه استخاره را به استحضار رساند.
شهر قم در سال های پیش از ورود شیخ عبدالکریم حائری، رونق اولیه را در مرکزیت علوم دینی از دست داده بود و آن که همت دوباره و مردانه ای در این راه گمارد و حوزه ای هم طراز و بلکه اجل از حوزۀ نجف اشرف و عتبات عالیات تاسیس نمود، شخص آیت الله حائری بود. در سال ۱۳۴۰ق. مدتی بعد از ورود آیت الله حائری به قم، حوزه علمیه این شهر به طور رسمی تاسیس شد. مقارن با تاسیس حوزه رویدادهای مهمی نیز در ایران و جهان به وقوع پیوست که آیت الله حائری با کیاست و دوراندیشی ویژه ای از این رویدادها کمال بهره برداری را به نفع تأسیس حوزه نمود.
ایشان حفظ حوزه علمیه قم را از اهم واجبات میدانست و با کیاست و دوراندیشی و تدبیر خود سعی میکرد بهانهای به دست دشمنان نداده و از نهال نوپای حوزه علمیه به شدت حفاظت نماید تا به باروری و باردهی برسد.
روشنفکری و اندیشه باز و نوآوری شیخ عبدالکریم حائری در حوزه علمیه و اجرای برنامه هایی نظیر: تنظیم برنامه امتحانی حوزه و اجرای آن، تخصص در فقه، تشویق طلبه ها به یادگیری زبان های خارجی و اهتمام در پرورش و شکوفایی استعدادهای طلبه های مستعد باعث شد که شاگردان برجسته و عالمان ربانی نظیر: آیت الله سید محمدتقی خوانساری، آیت الله سید محمد حجت کوه کمری، آیت الله شیخ محمدعلی اراکی، امام خمینی، آیت الله گلپایگانی، آیت الله مرعشی نجفی، آیت الله شیخ مرتضی حائری، آیت الله میرزاهاشم آملی، آیت الله محمدتقی بافقی و... در مکتب ایشان تربیت شوند.
از مهم ترین آثار و تألیفات آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی می توان به عناوین زیر اشاره کرد:
«کتاب الصلاة در باب مسائل مختلف نماز»، «دررالفوائد:در زمینۀ اصول فقه»، «تقریرات استاد: یک دوره گزارش دروس استادش سید محمد فشارکی در علم اصول فقه»، «کتاب النکاح: فقه استدلالی و اجتهادی»، «کتاب المواریث: فقه استدلالی و اجتهادی»، «مجمع الاحکام: رساله علمیه حاج شیخ به زبان فارسی»، «کتاب الرضاع: احکام شیردادن به کودک»، «حاشیه ای بر عروةالوثقی» و «حاشیهای بر انیسالتجار نراقی».
اقدامات زیر نیز از جمله خدمات اجتماعی آیت الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی محسوب می شود.
«تاسیس اولین بیمارستان در قم»، «تاسیس بیمارستان سهامی قم»، «تاسیس بیمارستان فاطمی قم»، «تعمیر و بازسازی مدرسه دارالشفاء»، «تعمیر مدرسه فیضیه»، «تاسیس کتابخانه فیضیه»، «ایجاد قبرستان و غسالخانه در قم»،
«ایجاد دارالاطعام در قم»، «بنای سیلبند و سد در رودخانه قم» و «احداث واحدهای مسکونی برای سیل زدگان شهر قم.
* مصونیت حوزه علمیه قم از خشم رضاخانی
آیت الله سیدمحمدرضا گلپایگانی درباره نقش بیبدیل مرجعیت آیت الله حائری در حفظ حوزه علمیه در دوران استبدادی رضاخانی این چنین نقل می کند: در همان اوایل طلبگى که در زمان رضاشاه بود، مرحوم آقا روح اللّه اصفهانى از اصفهان به قم آمده بودند و عده اى از علما و بزرگان ایران را بسیج کرده بود تا علیه رضا شاه قیام کنند.
ولى مرحوم آیت الله حائرى این کار را به صلاح حوزه نمى دانستند و موافق آن نبودند. لذا عده اى مى گفتند: باید به دنبال آقا روح اللّه رفت و عده اى هم مى گفتند: باید دید نظر حاج شیخ چیست؟ و باید از ایشان تبعیت کرد.
این مسأله باعث شده بود که امر بر من مشتبه شود، لذا به حضرت حجت(عج) متوسّل شدم که در این اوضاع وظیفه من چیست؟ آیا از شیخ تبعیت کنم؟ یا دنبال آقا روح اللّه اصفهانى بروم؟ و رضایت شما در کدام است؟!.
ماه مبارک رمضان بود، موقع ظهر در مدرسه فیضیه خوابیده بودم که در عالم خواب دیدم در آسمان یک تابلو سبز رنگى روشن است و با خط سبز بر آن نوشته شده بود: «وَاِذا ظَهَرَ عَلَیْکُمْ البِدَع فَعَلَیْکُمْ بِالشّیِخ عَبْدُالْکَریم» هنگامى که براى شما مسأله تازه و جدیدى اتفاق افتاد، بر شما باد که به حاج شیخ عبدالکریم رجوع کنید.
وقتى از خواب بیدار شدم، فهمیدم که باید به دنبال حاج شیخ عبدالکریم بروم. اتفاقاً حاج آقا روح اللّه اصفهانى هم کارى از پیش نبرد و سیاست حاج شیخ در آن مقطع زمانى باعث حفظ حوزه علمیه از شرّ رضاخان شد؛ و الاّ رضاخان قصد از بین بردن حوزه را داشت.
* جلوگیری از طغیان آب رودخانه به دست شیخ حائری یزدی
آیت الله محمدتقی بهجت فومنی درباره یکی از کرامات شیخ عبدالکریم حائری یزدی این گونه نقل می کند:
از کرامات حاج عبدالکریم حائری این بود که زمانی که رودخانه قم در اثر سیل، طغیان کرده بود و آب تا لبه پل علیخانی رسیده بود، به گونه ای که عده ای از روی پل با آب رودخانه وضو می گرفتند و به خاطر آن نیز برای جلوگیری از نفوذ آب تمام فرش های مسجد امام را جمع کرده بودند، مرحوم حاج شیخ روی پل رفت و مقداری تربت(تربت مزار سیدالشهدا علیه السلام) را در دست گرفت و چیزی بر آن خواند و در آب انداخت؛ پس از این کارِ مرحوم حائری، به تدریج آب پایین آمد و بعد از چند ساعت چندین متر آب پایین تر رفت و به برکت این کار وی از طغیان بیش از حد رودخانه جلوگیری به عمل آمد!.
* استفاده از تسبیح تربت در میان عمامه
یکی از خصوصیات بارز آیت الله حائری یزدی این بود که همواره تسبیحی از تربت سیدالشهدا(ع) را به جهت تیمّن، تبرک و توسل، در عمامه خویش قرار می داد.
* شفای آیت الله حائری با عنایت امام حسین(ع)
مرحوم شریف رازی نقل میکند: از خصوصیات بارز آیت الله حائری یزدی، شدت ارادت وی به پیامبر و خاندانش، به ویژه سالار شهیدان حضرت سیدالشهدا(ع) بود.
این ارادت به این گونه ای جلوه می کرد که مرحوم حاج شیخ ابراهیم صاحب الزمانی تبریزی که یکی از خوبان بود از سوی آن جناب دستور داشت، همه روزه پیش از آغاز درس فقه آن مرحوم، دقایقی ذکر مصیبت امام حسین(ع) کند و آنگاه جناب حائری درس فقه خود را آغاز میکرد.
دهه محرم مجلس سوگواری داشت و روز عاشورا خود به نشان سوگ امام حسین(ع) گِل بر چهره و پیشانی می مالید و جلو دسته عزاداری علما حرکت می کرد.
از شدت ارادت وی به امام حسین(ع) و دلیل آن پرسیدند که در پاسخ فرمود: «من هر چه دارم از آن گرامی است» و آنگاه یکی از کرامت های آن حضرت در مورد خود را به این صورت شرح داد:
هنگامی که در کربلا بودم، شبی در خواب دیدم که فردی به من گفت: شیخ عبدالکریم! کارهایت را ردیف کن که تا سه روز دیگر از دنیا خواهی رفت؛ از خواب بیدار شدم و غرق در حیرت گشتم، اما بدان توجه زیادی نکردم، شب سه شنبه بود که این خواب را دیدم، روز سه شنبه و چهارشنبه را به درس و بحث رفتم و کوشیدم خواب را فراموش کنم. روز پنج شنبه که تعطیل بود با برخی از دوستان به باغ معروف «سید جواد کلیدار» در کربلا رفتیم و پس از گردش و بحث علمی نهار خورده و به استراحت پرداختیم.
هنوز خوابم نبرده بود که به تدریج تب و لرز شدیدی به من دست داد و به سرعت شدت یافت و کار به جایی رسید که دوستان هر چه عبا و روانداز بود همه را روی من انداختند، اما باز هم می لرزیدم و آن گاه پس از ساعتی تب سوزانی همه وجودم را فرا گرفت و احساس کردم که حالم بسیار وخیم است و با مرگ فاصله ای ندارم. از دوستان خواستم که مرا هر چه زودتر به منزل برسانند و آنان نیز وسیله ای یافتند و مرا به خانه انتقال دادند و در منزل به حالت احتضار افتادم.
کم کم علائم و نشانه های مرگ از راه رسید و حواس ظاهری رو به خاموشی نهاد و تازه به یاد خواب سه شنبه افتادم، در آن حالتِ بحرانی بودم که دیدم دو نفر وارد اطاق شدند و در دو طرف من قرا گرفتند و ضمن نگاه به یکدیگر گفتند: پایان زندگی اوست و باید او را قبض روح کرد.
من که مرگ را در برابر دیدگانم میدیدم با قلبی سوخته و پر اخلاص به سالار شهیدان توسل جسته و گفتم: سرورم! من از مرگ نمی هراسم اما از دست خالی و فراهم نکردن زاد و توشه آخرت، بسیار نگرانم؛ شما را به حُرمت مادرت فاطمه(س)، شفاعت مرا بکن تا خدا مرگم را به تأخیر اندازد و من کار آخرت را بسازم و آنگاه بروم.
شگفتا که پس از این توجه قلبی دیدم، فردی وارد شد و به آن دو فرشته گفت: سیدالشهدا(ع) می فرماید: شیخ، به ما توسل جسته و ما شفاعت او را نزد خدا نموده ایم و تقاضا کرده ایم که عمر او را طولانی سازد و خدا از سر مهر به ما اجابت فرموده است، او را رها کنید. آن دو به نشانه اطاعت خضوع کردند و آن گاه هر سه با هم صعود کردند.
* نظر امام خمینی(ره) درباره مؤسس حوزه علمیه قم
امام خمینی(ره) در کتاب «شرح چهل حدیث» در وصف مؤسس حوزه علمیه قم می نویسد: جناب استاد معظم و فقیه مکرم، حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى که از هزار و سیصد و چهل تا پنجاه و پنج، ریاست تامّه و مرجعیت کامله قطر شیعه را داشت، همه دیدیم که چه سیره اى داشت. با نوکر و خادم خود هم سفره و غذا بود، روى زمین می نشست، با اصغر طلاب مزاح هاى عجیب و غریب مى فرمود. اخیراً که کسالت داشت، بعد از مغرب بدون ردا یک رشته مختصرى دور سرش پیچیده بود و گیوه به پا کرده در کوچه قدم مى زد. وقعش در قلوب بیشتر مى شد و به مقام او از این کارها لطمه اى وارد نمى آمد... خود بضاعت خود را از بازار مى خرید، براى منزل خود آب از آب انبارها مى آورد، اشتغال به کار منزل پیدا مى کرد، مقدم و مؤخر و صدر و ذیل، پیش نظر پاک آنها یکسان بود. تواضعشان به طورى بود که مایه تعجب انسان مى شد و مقامات آنها محفوظ بود، محل آنها در قلوب بیشتر مى شد.
* حضور زنان محجبه در مراسم تشییع مؤسس حوزه علمیه قم همراه با عزاداری
سرانجام آیت الله حائری یزدی در 17 ذیقعده 1355 نزدیک غروب دیده از جهان فرو بست، پاسبان ها از شهربانی به منزل آیت الله حائری آمدند و اصرار داشتند که همان شب دفن شود، علما و مراجع وقت با مهارت خاص مانع شدند. صبح فردا مأموران نظمیه به منزل ایشان آمدند که هر چه زودتر جنازه را دفن کنند، اما علما به بهانه های مختلف مانند نبودن کفن، غیبت فلان آقا و... تشییع را تا نزدیک ظهر به تعویق انداختند.
کل شهر قم با خبر شدند، مردم از روستاهای اطراف نیز آمدند، حتی زنان عزلت نشین که از ترس کشف حجاب نمی توانستند بیرون بیایند با حجاب کامل همراه سایر اقشار مردم در تشییع و عزاداری شرکت کردند. جنازه در میان ناله و سر و سینه زدن مردان و زنان در زمانی که هرگونه عزاداری ممنوع بود، تشییع شد و در مسجد بالاسر ـ که محل تدریس و نمازش بود ـ دفن شد.