خبرگزاری«حوزه» گفت وگوی خواندنی با این مادر صبور و مقاوم را تقدیم میکند.
*ابتدا خودتان را معرفی کنید؟
سیده مریم موسوی هستم، در خانواده ای مذهبی به دنیا آمدم مرحوم پدرم سید مرتضی موسوی از روحانیون بنام منطقه بود که مردم او را به نام سید بابا صدا می زدند، پدرم از شاگردان آیت الله حاج شیخ فرج الله کاظمی بود، بعد از زمان تقسیم اراضی با اینکه اراضی زیادی به پدرم رسید ولی ترجیح داد به مکانی مقدس هجرت کند و به روستای امامزاده ابراهیم (بابا بزرگ) رفت و تا پایان عمر در میان مردم به ترویج آموزه های دینی پرداخت و در محوطه حرم به خاک سپرده شد .
*از فرزندان شهیدتان بگویید؟
6فرزند پسر و2دختر،سید ابوالحسن موسوی فرزند بزرگم بود سال ۱۳۳۶ به دنیا آمد، سال ۱۳۵۴ بود جهت فراگیری علوم دینی به حوزه علمیه خرم آباد رفت و از محضر شهید محراب آیت الله مدنی کسب فیض کرد و در کنار درس با مسائل سیاسی و اجتماعی روز آشنا شد و شروع کرد به فعالیت های انقلابی، خیلی دوست داشت فنون نظامی را یاد بگیرد همیشه می گفت، من باید تیر اندازی یاد بگیرم و با رژیم پهلوی مبارزه کنم برای همین به سربازی رفت و پس از پیروزی انقلاب با شروع جنگ به داوطلبان آموزش نظامی را یاد می داد و جزو اولین افرادی بود که سپاه پاسداران در دلفان را تشکیل دادند و پس از آن به خطوط مقدم جبهه رفت و یکی از فرمانده ها ی جنگ بود و پس از مجروح شدن به نورآباد اعزام شد که بر اثر جراحات، سال ۱۳۶۱ درسن ۲۵ سالگی به شهادت رسید. ]
شهید سید محمد موسوی، سومین پسرم بود که سال۱۳۴۳ به دنیا آمد در دوران راهنمایی بود با دستکاری شناسنامه اش بارها به عنوان بسیجی به جبهه ها اعزام شد و حضور فعالی در صحنه های سیاسی مذهبی داشت، در سال ۱۳۶۳ به حوزه علمیه بروجرد رفت و در کسوت روحانیت به جبهه ها اعزام شد تا اینکه در سال ۱۳۶۷ به عنوان مبلغ مذهبی همراه برادر بزرگترش سید ابولقاسم موسوی که فرمانده گردان حمزه بود و با پدرش و برادر کوچکترش سید عبدالله در عملیات مرصاد شرکت کرد و در سن ۲۳ سالگی به درجه شهادت رسید. بار آخری که به جبهه رفت گفت دیشب خواب شهید محمدتقی شاهیوند رو دیدیم که در عالم رویا به من گفت، سید محمد اگه این دفعه شهید نشی دیگه میمونی چون دارن بساط شهادت رو جمع می کنند، این شد که روز بعد به جبهه رفت و به شهادت رسید.
*خبر شهادت فرزندانتان راچگونه به شما دادند؟
شهیدسید ابوالحسن پس از مجروح شدنش مدتی در خانه بود یک شب بعد از وخامت حالش در بهداری نورآباد به درجه شهادت رسید و خودم حضور داشتم، اما خبر شهادت شهیدسید محمد را بعد از ۴ روز با اینکه مرحوم پدرش و سید ابولقاسم برادرش اطلاع داشتند، توسط یکی از هم رزمانش که زخمی شده بود و به نورآباد برگشته بود شنیدم.
*آیا وصیت یا سفارشی از فرزندانتان به یاد دارید ؟
سید محمد وقتی آخرین بار می خواست به جبهه برود، پسر دوماهه اش را آورد و گفت : مادر جان! من و همسرم هردو پاسداریم و همسرم آموزش های جنگی را دیده است، اگر بعد از من به جبهه رفت فرزندم را مثل بقیه فرزندانت تربیت کن تا ادامه دهنده راه شهدا باشد، همیشه می گفت: مادر شیرت راحلالم کن، حتی یک بار یاد دارم با هدیه ای که از محل روضه خوانی و طلبگی مرا به زیارت امام رضا (ع) برد و در حرم امام رضا از من خواست که حلالش کنم .
*شما هم عمه و هم خاله شهید هستید از آن شهدا برایمان بگوئید؟
طلبه شهید محمد تقی شاهیوند«روحانی» خواهر زاده من بود فرزند حاج شیخ اسدالله شاهیوند از روحانیون سرشناس استان لرستان بود و پس از رحلت پدرش جهت ادامه راهش به حوزه علمیه بروجرد رفت و در لباس روحانیت به جبهه اعزام شد و در سال ۱۳۶۴ در سلیمانیه به شهادت رسید و پیکر مطهرش پس از ۱۵ سال در سال ۱۳۷۹ در خرم آباد تشییع و به خاک سپرده شد.
شهید سید عباس موسوی، برادر زاده من بود پس از ورود به سپاه به عنوان پاسدار ،بارها به جبهه ها اعزام شد و جزو نیروهای اطلاعات جبهه بود بارها مورد تحسین فرماندهان قرار گرفت ودر پایان جنگ تحمیلی برای پاکسازی مناطق مرزی در سال ۱۳۶۹ توسط گروهک تروریستی کومله به آرزوی دیرینه اش رسید و به جمع دوستان شهیدش محمد و محمدتقی پیوست.
*کمی هم از همسرتان مرحوم حاج سید فتح الله موسوی بگویید؟
باتوجه به اینکه از روحانیون صاحب نفوذ و از شاگردان آیت الله شیخ فرج الله کاظمی بودند، حضور فعالی در عرصه های سیاسی، اجتماعی و مذهبی قبل و بعد از انقلاب داشتند، با شروع جنگ بارها به صورت داوطلبانه به سازماندهی و بسیج نیروهای مردمی برای دفاع از میهن و حضور در خط مقدم و شرکت در چندین عملیات پرداختند. درطول جنگ تحمیلی فرزاندنمان را جهت دفاع از کشور به حضور درجبهه تشویق می کردند وشهادت هرکدام از آنها خللی در عظم راسخ ایشان وارد نمی کرد، همیشه آرزویش پیوستن به فرزندان شهیدش بود تا اینکه در سفر حج تمتع سال۱۳۸۷ پس از مناسک اعمال حج ابراهیمی در مدینه النبی به لقاء الله پیوست و در قبرستان بقیع در کنار اجداد بزرگوارش به خاک سپرده شد.
* از آشنایی و ازدواجتان با مرحوم حجت الاسلام موسوی بگویید؟
یاد دارم آیت الله کاظمی به پدرم سفارش کرده بود برای ازدواج فرزندانش با ایشان مشورت کند و حرف آیت الله کاظمی برای پدرم حجت بود ، سید فتح الله موسوی را به پدرم معرفی کرد و با ایشان ازدواج کردم.
منبع: سایت سلام دلفان
نظر شما