دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳ |۲۳ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 25, 2024
امر به معروف

حوزه / يكى از ادله وجوب امر به معروف و نهى از منكر، پيوند سرنوشت انسان ها به يك ديگر در دنياست و علاقه به سرنوشت خود و اطرافيان اقتضا مى كند كه انسان مسلمان، براى ايجاد جامعه اى سالم ـ كه سرشار از خوبى ها و تهى از بدى هاست ـ بكوشد.

سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه»، پاسخ به چند پرسش مطرح شده با موضوع امر به معروف و نهی از منکر را از نگاه اسلام و قرآن منتشر می کند.

سوال: چرا اسلام و قرآن امر به معروف و نهى از منكر را واجب كرده است؟

  از مجموع آيات و رواياتى كه در موضوع امر به معروف و نهى از منكر وجود دارد استفاده مى شود كه اسلام مى خواهد همه افراد جامعه اسلامى، به گونه اى تربيت شوند كه در برابر رفتار هم ديگر احساس مسئوليت كنند؛ زيرا روشن است كه مصالح و سعادت دنيوى و اخروى افراد جامعه به يك ديگر مرتبط است و اعمال و رفتار افراد اجتماع در سرنوشت يك ديگر تأثير مى گذارد و آثار صلاح و فساد افراد، تنها به خود آنها محدود نمى شود، بلكه نتايج مثبت و منفى بسيارى از اعمال اعضاى جامعه، به كسانى بر مى گردد كه در آن جامعه زندگى مى كنند؛ براى مثال سود و زيان رعايت يا عدم رعايت قوانين اجتماعى به همه مى رسد. كارهاى خوب نيكوكاران در سعادت ديگران مؤثر است و كارهاى بد بدكاران نيز در جامعه اثر مى گذارد و اساساً افراد جامعه، مانند اعضاى يك پيكرند كه اگر يكى از عضوها سلامت خود را از دست بدهد، ديگر اعضا را نيز با مشكل روبه رو مى كند. از همين رو، حتى در جوامع غربى كه فردگرايند و معمولاً در كار يك ديگر دخالت نمى كنند، درباره امورى كه آثار منفى در جامعه دارد و منافع مادى آنان را به خطر مى اندازد، حساسيت نشان داده و درباره اين گونه امور، نظارت و كنترل دارند. از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)نقل شده است كه فرمود:

يك فرد گناه كار در ميان مردم، همانند كسى است كه با جمعى سوار كشتى شود و به هنگامى كه در وسط دريا قرار گيرد تبرى برداشته و به سوراخ كردن موضعى كه در آن نشسته است بپردازد و هرگاه به او اعتراض كنند در جواب بگويد: من در سهم خود تصرف مى كنم. اگر ديگران او را از اين عمل خطرناك باز ندارند، طولى نمى كشد كه آب دريا به داخل كشتى نفوذ كرده و يك باره همگى در دريا غرق مى شوند.[1]

پيامبر(صلى الله عليه وآله)با اين مثال زيبا، منطقى بودن وظيفه امر به معروف و نهى از منكر را مجسم ساخته و نظارت فرد بر اجتماع را يك حق طبيعى مى داند كه ناشى از پيوند سرنوشت هاست.[2] بنابراين، يكى از ادله وجوب امر به معروف و نهى از منكر، پيوند سرنوشت انسان ها به يك ديگر در دنياست و علاقه به سرنوشت خود و اطرافيان اقتضا مى كند كه انسان مسلمان، براى ايجاد جامعه اى سالم ـ كه سرشار از خوبى ها و تهى از بدى هاست ـ بكوشد. افزون بر اين، اسلام به مهرورزى، مهربانى و دست گيرى از انسان هاى نيازمند، اهميت ويژه اى داده است و محبوب ترين مردم را كسى مى داند كه وجودش براى ديگران سودمندتر باشد.[3] از همين رو، امورى مانند دست گيرى از فقرا و مستمندان، رسيدگى به بيماران و سرپرستى از يتيمان، از ارزش والايى برخوردار است.

آيا ممكن است اسلام به نيازمندى هاى معنوى مؤمنان بى توجه باشد و آيا ممكن است انسان در برابر ديگران مهربان بوده و از اين كه آنان به راهى بروند كه پايانش جهنم و غضب الهى است بى تفاوت باشد؟

پاسخ اين دو پرسش، منفى است و مهرورزى به ديگران اقتضا مى كند كه مؤمنان همواره بر رفتار و كردار يك ديگر نظارت داشته باشند و بكوشند همه آحاد جامعه اسلامى، آينده اى سعادت مند در بهشت جاويدان داشته باشند و در پى چنين تلاش فراگيرى است كه جامعه اسلامى، مدال بهترين امت را دريافت خواهد كرد:

(كُنتُم خَيرَ اُمَّة اُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرونَ بِالمَعروفِ وتَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ...)[4]؛ شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شده ايد، به كار پسنديده فرمان مى دهيد و از كار ناپسند باز مى داريد.

جامعه اسلامى در چنين شرايطى ـ كه به امر به معروف و نهى از منكر عمل مى كند ـ به فلاح و رستگارى خواهد رسيد:

(ولتَكُن مِنكُم اُمَّةٌ يَدعونَ اِلَى الخَيرِ ويَأمُرونَ بِالمَعروفِ ويَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ واُولـئِكَ هُمُ المُفلِحون)[5]؛و بايد از ميان شما گروهى به نيكى دعوت كنند و به كار شايسته وادارند و از زشتى باز دارند و آنان همان رستگارانند.

در چنين جامعه اى راه ها امن، تجارت و كاسبى مردم حلال، ريشه هرگونه ظلم و جور خشكيده و زمين آباد مى شود و با انتقام گرفتن از دشمنان همه كارها رو به راه مى گردد[6].

سوال: آيات قرآن با چه تعابيرى امر به معروف و نهى از منكر را بيان كرده و اين موارد در كدام سوره و آيه آمده است؟

جواب: قرآن كريم با تعبيرهايى گوناگون به موضوع امر به معروف و نهى از منكر پرداخته است:

1. در چند آيه از قرآن تعبير امر به معروف و نهى از منكر در كنار يك ديگر به كار رفته است، مانند آيه 71 سوره توبه:

(والمُؤمِنونَ والمُؤمِنـتُ بَعضُهُم اَولِياءُ بَعض يَأمُرونَ بِالمَعروفِ ويَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ...)؛ و مردان و زنان با ايمان، دوستان يك ديگرند، كه به كارهاى پسنديده وا مى دارند و از كارهاى ناپسند باز مى دارند.

در آيه 112 توبه، 157 اعراف، آيات 104، 110 و 114 آل عمران، 41 حج و 17 لقمان نيز امر به معروف و نهى از منكر در كنار هم آمده است.

2. در شمارى از آيات، مفهوم امر به معروف و نهى از منكر با تعبيرهايى، مانند امر به عدل (نحل، آيه 90) امر به قسط (آل عمران، آيه 21) نهى از سوء (اعراف، آيه 165) نهى از فحشا (نحل، آيه 90) نهى از فساد (هود، آيه 116) و نهى از اثم (مائده، آيه 63) بيان شده است.

3. در برخى آيات، به ويژه در قصص قرآنى، نيز بدون تصريح به واژه معروف يا منكر، مصاديقى از امر به معروف و نهى از منكر، به وسيله مصلحان جامعه گزارش شده است؛ براى مثال قرآن كريم در آيه 63 سوره مائده دانشمندان يهودى و مسيحى را به دليل اين كه مردم خود را از حرام خوارى منع نكرده اند، نكوهش كرده است. محتواى اين آيات بر لزوم امر به معروف و نهى از منكر در جامعه اسلامى و نكوهش و هلاكت امت هاى پيشين، بر اثر ترك اين دو فريضه دلالت دارد. فقيهان براى وجوب امر به معروف و نهى از منكر به بيشتر اين آيات استدلال كرده اند[7].

سوال: امر به معروف و نهى از منكر واجب عينى است يا كفايى؟

 واجب عينى ـ مانند نماز ـ شامل همه مكلفان شده و با انجام دادن بعضى، وجوب آن از ديگران برداشته نمى شود؛ بر خلاف واجب كفايى ـ مانند وجوب دفن انسان مؤمنى كه از دنيا رفته است ـ كه با انجام دادن برخى، از ديگران ساقط مى شود.

فقها و مفسران درباره اين كه وجوب امر به معروف و نهى از منكر عينى است يا كفايى، اختلاف نظر دارند و آن را اغلب در ذيل آيه 104 آل عمران طرح كرده اند:

(ولتَكُن مِنكُم اُمَّةٌ يَدعونَ اِلَى الخَيرِ ويَأمُرونَ بِالمَعروفِ ويَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ واُولئِكَ هُمُ المُفلِحون).

 اكثر مفسران در اين آيه، «مِنْ» در «مِنكُم» را تبعيضيه دانسته و وجوب كفايى را نتيجه گرفته اند؛ يعنى امر به معروف و نهى از منكر بر همه شما واجب نيست؛ زيرا همه براى اين كار شايستگى لازم را ندارند، بلكه بايد گروهى از ميان شما كه با معروف و منكر و شرايط امر به معروف و نهى از منكر آشنا هستند، به اين مهم مبادرت ورزند[8].

كسانى كه به وجوب كفايى اعتقاد دارند، افزون بر اين كه به آيه فوق استدلال كرده اند، در وجه كفايى بودن امر به معروف و نهى از منكر گفته اند كه با تحقق غرض شارع، (تحقق معروف و از ميان رفتن منكر) وجوب از ديگران برداشته مى شود[9]. استفاده وجوب كفايى از آيه خدشه پذير است؛ زيرا آيه فقط دلالت مى كند كه امر به معروف و نهى از منكر برهمه واجب نيست؛ چون همه مردم شرايط آن را ندارند و ساقط شدن واجب از غير واجدان شرايط، به معناى وجوب كفايى نيست؛ چنان كه ساقط شدن وجوب حج از غير افراد مستطيع، دليل بر كفايى بودن آن نيست.

در برابر، بعضى فقها با تمسك به عموم آيات و روايات، به وجوب عينى امر به معروف و نهى از منكر قائل شده اند. مستند آنان آيه 110 آل عمران است: (كُنتُم خَيرَ اُمَّة اُخرِجَت لِلنّاسِ تَأمُرونَ بِالمَعروفِ وتَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ...)؛زيرا خطاب آيه عموم مسلمانان بوده و وظيفه امر به معروف و نهى از منكر بر عهده همه است. اينان «مِنْ» را در آيه 104 آل عمران

 (ولتَكُن مِنكُم)بيانيّه و به معناى «كونوا امة» گرفته و خطاب آيه را عام دانسته اند[10]. به نظر مى رسد براى اثبات وجوب عينى، استدلال به شمول و عام بودن خطاب صحيح نباشد؛ زيرا هم در واجب كفايى و هم در واجب عينى، خطاب عام است و تفاوت فقط در اين است كه در واجب كفايى با تحقق غرض شارع، وجوب از ديگران ساقط مى شود. به علاوه، اصولاً اختلاف در عينى يا كفايى بودن اين دو فريضه، بى ثمر و حداقل كم ثمر است[11]؛ زيرا در صورتى كه با امر و نهى، غرض (تحقق معروف و مرتفع شدن منكر) محقق شود و نيز در صورتى كه به مقدار كافى به امر و نهى اقدام شود، به گونه اى كه قيام ديگران بى فايده باشد، همه فقها حتى آنان كه وجوب آن را عينى مى دانند، به سقوط وجوب از ديگران قائل اند. با وجود اين، برخى نتيجه اين اختلاف نظر را در قالب مثالى اين گونه توضيح داده اند: اگر در شهرى شخصى نماز نمى خواند يا شراب مى نوشد و در آن شهر فقط ده نفر واجد شرايط وجود دارند، اگر يكى از ده نفر امر و نهى كرد و تأثير سخن او در حدّ گمان قوى (ظن) است ـ در صورتى كه وجوب را كفايى بدانيم ـ همين اقدام شخص اول پيش از حصول نتيجه، وجوب را از نُه نفر ديگر ساقط مى كند و چنان چه وجوب را عينى بدانيم، ساقط نمى كند.

احتمال ديگر اين است كه تنها مرتبه نخست امر به معروف و نهى از منكر، (انكار قلبى) واجب عينى باشد؛ به اين معنا كه در قلب از ترك واجب و ارتكاب منكر انزجار داشته باشد، اما مرتبه دوم (انكار زبانى) عينى نبوده و مرتبه سوم (انكار عملى) نيز كفايى است[12].

سوال: آيه 105 مائده كه مى فرمايد: اگر شخصى مراقب خويش بوده و براى اصلاح خويش اقدام كند لازم نيست نگران عملكرد ديگر افراد جامعه باشد؛ زيرا هنگامى كه شخص هدايت يافته باشد، گمراهى ديگران به او ضرر نمى زند: (يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا عَلَيكُم اَنفُسَكُم لايَضُرُّكُم مَن ضَلَّ اِذَا اهتَدَيتُم اِلَى اللّهِ مَرجِعُكُم)اين آيه چگونه با وجوب امر به معروف و نهى از منكر سازگار است و آيا بر عدم وجوب آن دلالت مى كند؟

در آيه مزبور سخن از هدايت است و انسان آن گاه هدايت يافته است كه به وظايف خويش، از جمله امر به معروف و نهى از منكر عمل كرده باشد و شكى نيست كه در اين مورد، گمراهى ديگران به او ضررى نمى زند. هم چنين در صورتى كه زمينه براى انجام دادن اين تكليف فراهم نباشد، گمراهى ديگران به او زيانى نمى رساند. افزون براين، آيه در مقام بيان اين واقعيت است كه مؤمنان بايد در راه شان ثابت قدم باشند و گمراهى ديگران آنان را متزلزل نسازد؛ زيرا گمراهى آنان به مؤمنان ضررى نمى رساند[13]؛ به عبارت ديگر، انسان بايد در انتخاب مسير حق و تفكر صحيح، تحت تأثير جامعه قرار نگيرد، حق، حق است، گرچه بيشتر افراد ازآن روى برگردانند و باطل، باطل است، گرچه بيشترين افراد به آن روى آورند؛ هم چنان كه على(عليه السلام)مى فرمايد: در مسير هدايت به سبب اندك بودن رهروانش وحشت نكنيد[14]. هم چنين اين آيه نمى تواند ناسخ آيات وجوب امر به معروف و نهى از منكر باشد؛ زيرا اين آيات، به روشنى و بدون هيچ ابهامى بر وجوب امر به معروف و نهى از منكر دلالت مى كند و روايات و نيز دليل عقلى، مؤيّد اين آيات است و بر لزوم اين دو وظيفه دلالت مى كند. بنابراين، آيات امر به معروف و نهى از منكر نسخ را بر نمى تابد[15].

 [1]. احمد بن حنبل، مسند احمد، ج 5 ، ص 334 و محمدبن اسماعيل بخارى، صحيح البخارى، ج 3، ص 111.

[2].آیت الله مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، ج 3، ص 50 .

[3]. محمدبن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج 2، ص 164، ح 7.

[4]. آل عمران، آيه 110.

[5]. همان، آيه 104.

[6]. آیت الله مكارم شيرازى و ديگران، امر به معروف و نهى از منكر، ص 69 .

[7]. زين الدين مكىّ (شهيد ثانى)، مسالك الافهام، ج 2، ص 372 و احمد مقدس اردبيلى، زبدة البيان، ص 411.

[8]. محمد بن عمر زمخشرى، الكشاف، ج 1، ص 396 و عمر بن محمد بيضاوى، تفسير بيضاوى، ج1، ص 278.

[9]. حسن بن يوسف حلى، مختلف الشيعه، ج 4، ص 471ـ472.

[10]. قطب الدين راوندى، فقه القرآن، ج 1، ص 356؛ محمد بن حسن طوسى، الاقتصاد، ص 147 و شيخ محمد بن حسن طوسى، النهايه، ص 299.

[11]. مسالك الافهام، ج 2، ص 373 و سيد محمد حسين طباطبائى، تفسير الميزان، ج 3، ص 373.

[12]. جواهر الكلام، ج 21، ص 362.

[13]. تفسير الميزان، ج 3، ص 373.

[14]. نهج البلاغه، خطبه 192.

[15]. تفسير الميزان، ج 3، ص 373.

منبع: پژوهشگاه فرهنگ و معارف قرآن 

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha