به گزارش سرویس علمی فرهنگی خبرگزاری «حوزه» اين اثر ارزشمند از دوران حيات مؤلّف تا كنون مورد توجّه و عنايت عموم دانشمندان بزرگ اسلام بوده و از منابع محدّثان برجسته و گران قدرى از قبيل علّامهى مجلسى (در بهار الأنوار) و علّامه شيخ حرّ عاملى (در وسائل الشّيعه) و حاج ميرزا حسين نورى (در مستدرك الوسايل) قرار گرفته و نيز فقهاى بزرگى همچون صاحب جواهر و شهيد ثانى و پزشكان قديمى چون مؤلّف تحفهى حكيم مؤمن به آراى مؤلّف آن به ديدهى اهمّيّت نگريسته و به آن استنادها جسته و گاه بعضى از نظريّات او را به بحث و بررسى كشيدهاند.
كتابى كه در پيش رو داريد يكى از حسّاسترين و پر مخاطرهترين فرازهاى سير و سلوك انسان را به رشتهى تحرير در آورده است و در صدد است با برنامهريزى دقيق، تمام وقت سفر ظاهرى انسان را به ياد خدا تنظيم و با سير و سلوك معنوى هم آهنگ سازد؛ زيرا مسافر- هر چه انسانى قوى باشد- باز هم ممكن است خطرها و چشم اندازها و حوادث تلخ و شيرين او را به خود مشغول و سر در گم كند و هنگامى به خود آيد كه از كاروان انبيا فرسنگها فاصله گرفته و از راه آنها به دور افتاده و به وادىها و درّههاى خطرناكى سقوط كرده باشد.
اين كتاب به آدمى يادآور مىشود: مسافر بايد سالكى مصمّم باشد كه در مرحلهى نخست سرشت خود را از خودپرستى و خود خواهى و هوى و هوسها مصفّا گرداند.
بس گوهر قيمتى ز اسرار نخست اندر صدف دل گران مايهى توست
تا نشكند اين صدف به سنگ همّت هرگز نشود مراد كار تو درست
در مرحلهى بعد، خلأ روحى خود را به جاى تخيّلات شاعرانه- كه آدمى را به وصف طبيعت و اسب و شتر و كمان ابروى يار و گرما و سرما و خورشيد و ماه و ستارگان سرگرم مىسازد- با ذكر خدا و با دعاهاى اميد انگيز- كه نشأت گرفته از دل سوخته و جان گداخته است- پر مىكند.
با قطرات سرشكى كه از درون آشفتهى خدا جوى او سرچشمه گرفته است، از دل غم گرفته از دورى خانه و خانمان غبار سترده مىشود و قلب به دنبال آلهه رفته به سوى خدا باز مىگردد و به خود مىآيد و از خويشتن مىپرسد:
من كيستم؟
از كجا آمدهام؟
براى چه آمدهام؟
به كجا ره سپارم
و از اين سفر چه مقصودى دارم؟
بايد كه مسافر از دعاهايى كه در اين كتاب آمده است درس زندگى و اميد بياموزد و باور كند نه ايجادش بيهوده بوده است، نه نزولش از عالم ملكوت؛ بلكه جهت پذيرفتن مسئوليّتهاى بيشتر و مهمترى به دنيا آمده و در راه زندگى گام نهاده است و در طىّ اين راه بايد خير خواه، نوع دوست، راست گفتار، درست كردار و فرشته خصال باشد و انسان با انس گردد؛ با همسفرانش، با فرشتگان محافظش، حتّى به پريان بين راهش، به ديدهى احترام بنگرد.
در عين حال، آيينهاى مذهبى و آداب شخصى (مانند خوردن، آشاميدن، لباس پوشيدن، آرايش كردن، لوازم آسايش و ايمنى برداشتن) و تكاليف اجتماعى (چون حفظ حقوق زن و فرزند و خانه و خانمان و هم سفران و مهرورزى و اذيّت نكردن آنان و نيازردن اجسام لطيف و أغنام و أحشام و مركب و زمين)، نبايد از نظر مسافر دور بماند.
به راستى اگر انسانى چنين باشد، همواره برق خوش بختى كه از درونش مىدرخشد سينهى تيرگىها و سيهروزىها را خواهد شكافت و راه را بر او واضح و او را از گم راه شدن ايمن خواهد ساخت. آن وقت است كه دعايش رشتهى انديشهى رهايى از تعلّقات مادّى را با تار و پود وجودش پيچ و تاب مىدهد و ناخن احساس لطيف خداجويى تار دلش را به لرزه مىاندازد و نغمههايش دلربا و گامهايش استوار و قلبش اميدوار مىگردد.
اميد او سدهاى موانع را در هم شكسته راه را هموار مىگرداند و زمينهها را آماده و استعدادها را بارور مىسازد. آن وقت است كه با چپاولگران و نيرنگ بازان به ستيز برخاسته در بارهى خويش، حسابگر و زيرك و آگاه و مؤمن و به راه محبوبى كه در طلب او مىسوزد معتقد مىگردد.
افسردگان به عالم بالا نمىرسند اين آبهاى مرده به دريا نمىرسند
آئينه كى به چهرهى شبنم فشان رسد؟ چون آب ايستاده به آب روان رسد؟
اميد است ترجمهى اين كتاب نيز براى پارسى زبانان وسيلهى كسب معرفت و سير در طريق حق شود و براى صاحب دلان، مونس غربت و مايهى پند و عبرت گردد؛ چه مؤلّف گران قدر آن، سيّد ابن طاوس، توانسته است با روح لطيف و طبع ظريف خود- كه از منبع آسمانى خاندان نبوّت و امدادهاى غيبى مايه گرفته است- خطّ امانى به حقجويان بنماياند و اين پيام را به خواننده برساند:
به سعى خود نتوان برد ره به گوهر مقصود خيال بود كه اين كار بىحواله بر آيد
زيست نامه مؤلف
چنان كه خود در كشف المحجّة در تاريخ ولادت و تحصيلات خود مىگويد، پيش از نيم روز پنج شنبه 15 محرّم 589 ق در حلّه پاى به جهان گذاشت و در آن شهر بزرگ شد. آن گاه به بغداد كوچ كرد و حدود 15 سال در روزگار حكومت عبّاسيان در آن جا زيست. در اواخر دورهى مستنصر عبّاسى (در گذشته به سال 640 ق) به حلّه بازگشت.
چندى در زادگاه خويش بود تا به جوار مولاى متّقيان عليه السّلام هجرت كرد. سه سال در نجف اشرف ماند و پس از آن، سه سال نيز در كربلا مجاورت گزيد. آن گاه به كاظمين رفت و در آن شهر هم سه سال ماند. تصميم داشت سه سال نيز در سامرّا زندگى كند؛ ولى در آن روزگار، سامرّا مانند صومعهاى بود در بيابان (و ماندن بلند مدّت در آن شدنى نبود). بنا به مصلحت، در 652 ق در دورهى هجوم مغولان به بغداد بازگشت و تا هنگامهى افتادن آن شهر به دست مغولان در آن ماند و از نزديك دردها و بيمها را ديد.
گفتنی است ابنطاووس، على بن موسى متوفای 664 ه. ق فرزند موسى بن جعفر بن محمّد بن محمّد بن احمد بن محمّد بن احمد بن محمّد بن اسحاق بن حسن بن محمّد بن سليمان بن داود بن حسن مثنّى، فرزند دومين امام، حضرت مجتبى عليه السّلام، بود.
اثر ارزشمند آداب سفر در فرهنگ نیایش توسط عبدالعلى محمدى شاهرودى، در یک جلد ترجمه و از سوی نشر آفاق به چاپ رسیده است .
نظر شما