حجتالاسلاموالمسلمین میرزا احمد اسدی استاد سطح عالی فلسفه و عرفان اسلامی حوزه علمیه قم در گفت و گو با خبرگزاری «حوزه» به مناسبت میلاد باسعادت حضرت امام رضا (ع) به بیان مطالبی پیرامون مسئله امامت و خلافت و تفوات های معنایی دو واژه خلافت و ولایت پرداختند.
نگاهی اجمالی به تفاوت معنایی دو واژه «خلافت» و «ولایت»
امامت و خلافت، دو عنوانی است که حاکی از دو مقام و منصب هستند. وقتی معنای لغوی خلافت و ولایت را در نظر بگیریم معلوم میشود که بین این دو لفظ تفاوتها و اشتراکاتی وجود دارد.
خلافت به معنای جانشینی کسی یا چیزی از کسی یا چیز دیگری است. البته امامت هم این معنا را دارد و در آن جانشینی وجود دارد. ولی در کلمه امامت و امام مطالب بیشتری نسبت به خلافت وجود دارد. چراکه امامت به معنای پیشرو و کسی است که بر دیگران تقدم دارد. چنین شخصی که پیشرو است، رهبری و هدایت دارد و بار معنایی دیگری نسبت به خلافت دارد.
خلافت آنگونه که در میان اهل سنت مطرح است، یک شأن اجتماعی و سیاسی است و کسی که عهدهدار اداره جامعه و شئون مردمی مردم است، خلافت دارد. درحالیکه امامت در تشیع، معنایی ورای این دارد و مطلبی بالاتر از این منظور در نظر شیعه است و آن معنا این است که آن پیشوا و رهبری که نهتنها جامعه را اداره میکند و شئون اجتماعی مردم را عهدهدار است، بلکه عهدهدار شئون دینی مردم و هدایت مردم و رهبری معنوی مردم نیز هست.
به تعبیری، خلافت از جنبه ظاهری امام حکایت میکند و امامت بیش و پیش از آنکه نظر به جهات ظاهری داشته باشد، به جهات باطنی و معنوی و دینی و رهبری معنوی مردم نظر دارد. اینیک حرف مهمی هست و ثمرات مهمی هم بر آن مترتب است و به تعبیری تفاوت بین دیدگاه تشیع و تسنن به یک معنا، بسیار است.
در موارد زیادی در نهجالبلاغه خلافت مورد تحقیر قرارگرفته است و مثلاً در خطبه شقشقیه که حضرت امیر در آن رنج خود را بیان میکنند از کلمه خلافت استفاده میکنند، در حالی که ایشان در نهجالبلاغه از کلمه امامت بسیار استفاده کرده و از آن به عظمت یادکردهاند، بخصوص جایی که مصادیق امام و امامت را بیان میکنند که همان ائمه هدی و خاندان رسالت هستند و اگر این مطلب را تحت عنوان امامت در نهجالبلاغه تعقیب کنیم، مطلب بسیار زیبایی است بنابراین کلمه «امامت» نسبت به کلمه «خلافت» از قداست فوقالعادهای برخوردار است.
امام شناسی در کلمات و بیانات نورانی علی بن موسیالرضا علیهالسلام
برای اینکه ورودی در این مسئله داشته باشیم، به آیه 124 سوره شریفه بقره میشود اشاره کرد:
«وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ»[1]
که حضرت رضا (ع) هم به همین معنا اشاره دارند. مرحوم کلینی در قسم اصول کتاب شریف کافی بابی بسیار مغتنم در کتاب الحجة دارند بنام «بَابٌ نَادِرٌ جَامِعٌ فِي فَضْلِ الْإِمَامِ وَ صِفَاتِه» در این باب دو روایت نقل میکنند و روایت اولی از حضرت رضا (ع) است که بسیار قابلتأمل است.
آنگونه که حضرت رضا (ع) برکات و ثمرات امامت را بیان کردند بسیار حیرتانگیز و بسیار قابلتأمل است و ارزش دارد که انسان در اطراف هر جمله از این روایت ساعتها تفکر کند چراکه راهگشای بسیاری از مسائل است حضرت در این حدیث به این آیه شریفه اشاره میکنند ««وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ» هنگامیکه خدای متعال ابراهیم را مبتلا کرد یعنی امتحان کرد «فَأَتَمَّهُنَّ» و بعدازاینکه جناب ابراهیم هم تمام این امتحانات را به نحو احسن انجام داد و روسفید شد خداوند فرمود: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» من تو را امام قراردادم یعنی بعدازآنکه مرد این میدان بودی و از همه این امتحانات سربلند خارج شدی نتیجه این شد که تو را به مقام امامت رساندم، همانگونه که حضرت رضا (ع) میفرماید: بعدازاین «فَقَالَ الْخَلِيلُ ع سُرُوراً بِهَا»[2]، درحالیکه حضرت ابراهیم به این امامت و افتخار بسیار مسرور بود به پیشگاه الهی عرضه داشت «وَ مِنْ ذُرِّيَّتي» آیا ذریه من همچنین مقام و موقعیتی پیدا میکنند؟ خدای متعال در جواب فرمود: «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمينَ»، عهد من یعنی عهد امامت به ظالمان نمیرسد.
توضیحی بر روایت رضوی
برای روشن شدن اهمیت مطلب و اینکه این آیه چه میزان مقام و منزلت امام را بالابرده است، و اینکه هرکسی لایق دستیابی به مقام امامت نیست، نکاتی را بهعنوان مقدمه در نظر میگیریم.
بر اساس این آیه جناب ابراهیم (ع) زمانی به مقام امامت میرسد که نبوت را کسب کرده است و از قرائن استفاده میشود که ماجرای این آیه و گفتگوی بین خدای متعال و حضرت ابراهیم در اواخر عمر ایشان بوده است، و همینجا در نظر بگیریم که این جمله را که حضرت ابراهیم میگوید «وَ مِنْ ذُرِّيَّتي» آیا امامت به ذریه من هم میرسد؟ در نظر بگیریم با توجه به این مطلب حضرت ابراهیم اولاد داشته است و این مطلب در اواخر عمر ایشان اتفاق افتاده است و اوایل زندگی ایشان نبوده که اولاد دار نمیشدند و خدای متعال به ایشان منت گذاشت و در اواخر عمر جناب اسماعیل و اسحاق را به ایشان عنایت فرمود. یعنی وقتی فرمودند «وَ مِنْ ذُرِّيَّتي» در حالی بود که ذری داشت و معقول نیست که بگوید «وَ مِنْ ذُرِّيَّتي» درحالیکه ذریه نداشته باشد . نکته دیگر اینکه آیه که میفرماید: «فَأَتَمَّهُنَّ» ابراهیم (ع) ابتلاها و امتحانات را تکمیل کرد و درست از امتحان بیرون آمد و نوبت امامتش رسید.
اینکه در ادبیات گفتهاند که اسم فاعل هنگامی عمل میکند که به معنای حال یا استقبال باشد، اگر اسم فاعل به معنای ماضی باشد عمل نمیکند تا مثلاً فاعلی بگیرد و مفعولی بگیرد، در این آیه شریفه میبینیم که «جاعل» که اسم فاعل است عمل کرده و مفعول اول خودش را «کاف» قرار داده است و مفعول دومش را «اماما» قرار داده است. «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» این «إِماماً» دوم که منصوب است بهعنوان مفعول دوم برای جاعل است و کاشف است از اینکه اسم فاعل عمل کرده است و عمل کردن اسم فاعل کاشف است از اینکه به معنای حال و استقبال است، وقتی به معنای حال و استقبال باشد، مانند این است که خدای متعال میفرماید: من جاعل و قرار دهنده هستم تو را بهصورت امام در حال و آینده و یک نحوه استمرار را میرساند؛ لذا معلوم میشود که امامت بعد از نبوت است و بالاتر از نبوت است، و باید کسی این گردنههای ابتلائات و آن مقامات معنوی را طی کند تا مقام امامت نصیب او بشود.
بیان علامه طباطبایی در ذیل آیه 124 سوره مبارکه بقره
مرحوم علامه طباطبایی (ره) در تفسیر شریف المیزان، در ذیل آیه 124 از سوره مبارکه بقره بیانی را از استادشان مرحوم سید حسین بادکوبه ای نقل میکنند.
شخصى از استاد بادکوبه ای پرسيد: به چه بيانى آیه 124 سوره مبارکه بقره دلالت بر عصمت امام دارد؟ او در جواب فرمود: مردم بهحکم عقل از يكى از چهار قسم بيرون نيستند، و قسم پنجمى هم براى اين تقسيم نيست، يا در تمامى عمر ظالماند، و يا در تمامى عمر ظالم نيستند، يا در اول عمر ظالم و در آخر توبهكارند، و يا برعکس، در اول صالح، و در آخر ظالماند، و ابراهيم ع شانش، اجل از اين است كه از خداى تعالى درخواست كند كه مقام امامت را به دسته اول، و چهارم، از ذريهاش بدهد، پس بهطورقطع دعاى ابراهيم شامل حال اين دودسته نيست.
باقى مىماند دوم و سوم، يعنى آنکسی كه در تمامى عمرش ظلم نمیکند، و آنکسی كه اگر در اول عمر ظلم كرده، در آخر توبه كرده است، از اين دو قسم، قسم دوم را خدا نفى كرده، باقى مىماند يك قسم و آنکسی است كه در تمامى عمرش هيچ ظلمى مرتكب نشده، پس از چهار قسم بالا دو قسمش را ابراهيم از خدا نخواست، و از دو قسمى كه خواست يك قسمش مستجاب شد، و آنکسی است كه در تمامى عمر معصوم باشد.[3]
و این بیان بسیار قابلملاحظهای است که مرحوم علامه از استادشان مرحوم بادکوبه ای در المیزان نقل میکنند.
تبیین جایگاه امامت در روایت رضوی
حضرت رضا (ع) در این روایت بیان بسیار شیرینی دارد که ترجمه آن را میخوانم البته باید در ترجمه هم دقت کنیم چراکه هر یک از این جملات ممکن است معانی مختلفی در ابعاد مختلفی داشته باشد حضرت رضا (ع) در مقام امام چنین فرمودند: «آنها که در امر امامت اختلاف کردند و گمان کردند امامت امری انتخابی است نادانی کردند مگر مردم مقام و منزلت امامت در میان امت را میدانند تا روا باشد که به اختیار و انتخاب ایشان واگذار شود».
از همین بیان معلوم شد که این امر چیزی نیست که در دسترس و اختیار مردم باشد و مردم بتوانند آن را انتخاب کنند و نظر بدهند «همانا امامت قدر و شأنش بالاتر و منزلتش عالیتر و مکانش رفیعتر و عمقش ژرفتر از آن است که مردم باعقل خود به آن برسند یا با آراء خود آن را دریابند»[4].
تفاوت اصلی بین نظر جایگاه امامت در تشیع و خلافت در اهل سنت در همین است که مردم از کجا برایشان ممکن است که مقام معنوی و مقام روحی و مقام علمی و مقام عصمت و فضائلی که در امام لازم است را بتوانند تشخیص بدهند.
حضرت در ادامه این روایت گرانقدر میفرمایند: «إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ الْخَلِيلَ ع بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِكْرَهُ فَقَالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً ....» همانا امامت مقامی است که خدای عزّ وجلّ بعد از مقام نبوت و خلت در مقام و مرتبه سوم به ابراهیم خلیل اختصاص داد امامت خلافت خدا و خلافت رسول خدا و مقام امیرالمؤمنین و میراث حسن و حسین (ع) است. بهراستیکه امامت زمام دین و مایه نظام مسلمین و صلاح دنیا و عزت مؤمنان است، کامل شدن نماز و روزه و حج و جهاد و غیر اینها نیز حفظ مرزها به سبب امام و پذیرفتن ولایت است امام حلال خدا را حلال و حرام او را حرام میکند و مطابق حکم واقعی پروردگار حکم میکند و حدود الهی را به پا میدارد و از دین خدا حمایت کرده و با حکمت و موعظت نیکو و دلیل رسا به راه پروردگار هدایت مینماید او مانند خورشید طلوع کننده است که نورش عالم را فرامیگیرد و خودش در افق است بهگونهای که دستها و دیدهها به او نرسد امام، ماه تابان، چراغ فروزان، نور درخشان، ستاره راهنما در شدت تاریکیها و درراههای شهرها و کویرها و در گرداب دریاها و نجاتدهنده از انواع فتنهها و نادانیهاست امام انیسی همراه پدری مهربان و برادری تنی و مادری نیکوکار به فرزند کوچک و پناهگاه بندگان در مصیبتهای بزرگ است امام کسی است که از گناهان پاک و از عیبها برکنار است او به دانش مخصوص و خویشتنداری و حلم نشانه دارد است امام یگانه رکن زمان خویش است کسی به ساحت او نزدیک نمیشود و هیچ دانشمندی با او برابر نمیگردد، نه کسی جای او را میگیرد و نه برای او مثل و مانندی یافت میشود پس کیست که بتواند امام را بشناسد یا انتخاب امام برای او ممکن باشد هیهات! هیهات! اینجا خردها گمگشته و عقلها سرگردان و حیران شده است اینجا دیدهها بینور و بزرگان کوچک و حکیمان متحیر و سخنرانان درماندهاند از اینکه بتوانند یکی از شئون یا فضیلتهای امام را توصیف کنند و آنان همگی به عجز و ناتوانی اعتراف میکنند.
سخن حکیم فارابی در جایگاه و شأن مقام امام
فارابی در کتاب شریف «آراء مدینه فاضله» می گوید: وقتی حکمای ما حکمت و حکیم را معنا میکنند میگویند حکمت و حکیم عبارت است از احاطه به تمام شئون حکمت نظری و حکمت عملی، حکمت عملی به اقسام ثلاثه و حکمت نظری هم به انواع و اقسامش که در جای خودش مطرحشده است تقسیم میشود فارابی میگوید اگر خواسته باشیم مصداقی برای کامل این معنا در نظر بگیریم همان است که در شریعت اسلامی به او امام گفته میشود[5]، درواقع امام یک فیلسوف کامل است برای اینکه او کامل است در تمام شعب نظر و حکمت عملی و در عرفان هم آنچه بنام انسان کامل مطرح میشود یعنی انسانی که تمام فضائل و تمام مناقبی که ممکن است بماهو انسان داشته باشد، این اگر معنای انسان کامل است مصداق اتم و کاملش پیدا نمیشود مگر آنکه شیعه امامیه آنها را بنام امام میشناسند بنابراین انسان کامل همان امام است و فیلسوف کامل آنطور که فارابی بیان میکند آن باید امام باشد البته نه اینکه این دو کلمه باعث بشود که مقام و مرتبه امام در ذهن ما به همان چیزی محدود شود که امروزه به آن فلسفه یا عرفان میگویند خیر مقام امام خیلی بالاتر از این چیزهاست، برای اینکه در علم عرفان یا فلسفه معلومات و مطالب و دانشی هست که قابلفهم و مفاهمه با فرمولهای مقرر هست درحالیکه امام افقش بالاتر از این چیزهاست.
رابطه امام شناسی و سبک زندگی دینی
همانطور که معروف و مشهور است، امام الگو هست، و اگر انسان در زندگی دینیاش و همه ابعاد زندگی اش بر اساس الگو و بر اساس شاخص رفتار کند، خواهناخواه در همه ابعاد زندگی او اثر خواهد گذاشت. حضرت امیر (ع) در نهجالبلاغه میفرماید: «أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ»[6] هر کسی در زندگی برای خودش پیشوایی دارد و ما مسلمین باید در زندگی پیشوایی داشته باشیم که به او اقتدا کنیم و از نور علم او روشنایی بگیریم، اگر ما امامان خود را الگو بدانیم و در تمام ابعاد زندگی به این سرمشقها نگاه کنیم به سعادت میرسیم، درگذشته بچههای ابتدایی که به کلاس میرفتند، لوحهایی و سرمشقی به آنها میدادند که دانشآموز باید لوح را مانند آن سرمشق پر میکرد اگر ما امام را در زندگی سرمشق خود قرار دهیم که دائم چشممان به آن سرمشق باشد که چگونه زندگی میکرد چگونه فکر میکرد چگونه خداشناس بود چگونه در جامعه در خانواده در بازار، امور سیاسی، اجتماعی و در امور معنوی و کارهای شبانه و روزانه زندگی میکرد اگر کسی امامش را دائم مدنظر قرار بدهد امام انسان را بالا میکشد بعلاوه وقتی به امام اقتدا میکنیم و او را الگو میدانیم. درست است که من امام را مقتدای خودم قرار میدهم و باید ببینم که امام چگونه و به چه صورتی نسبت به مسائل معنوی و نسبت به خدا و خلق خدا و نسبت به شئون اجتماعی رفتار داشت که من به آن عمل کنم تا پیروز و موفق باشم اما نکته مهم این است که بر اساس دلایل عقلی و بر اساس دلایل نقلی که همان آموزههای قرآنی و حدیثی ما هست این است که ائمه هدی و انبیاء و اولیاء بهحکم ولایتی که دارند چه در تشریع و چه در تکوین دست مریدان خود را میگیرند، یعنی میخواهد که انسان مرید باشد و اهل اراده باشد راه را انتخاب کند و در تشریع از آنها فاصله نگیرد، و آنها دستگیرند.
راه و رسم زیارت امام رضا (ع)
این توفیق که خدا نصیب ما ایرانیها کرده است و میزبان یکی از ائمه هدی شدهایم و امام هشتم مهمان ما هست، گر چه به یک معنا ما مهمان او هستیم و او صاحبخانه است و نباید این توفیق و این نعمت را کوچک بشماریم و برادران و خواهران ایمانی باید قدر این نعمت را بدانیم و برای سلوک الی الله اقرب الطرق و افضل الفضائل و افضل القربات عند الله پابوسی مقابر ائمه هدی ازجمله حضرت رضا (ع) است برای سالکان این خیلی مغتنم است البته این رمزی و رازی است و در حد سربسته در اینجا اکتفا میکنیم و زائر باید توجه داشته باشد که وقتی به مشهدالرضا وارد می شود بداند که این خانه، این بقعه، از همه خانهها و در کل عالم ممتاز است، میگوییم «في بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ»[7] که از مصادیق کامل این آیه شریفه همین مراقد و ضرایح ائمه هدی است. البته زیارت یکسری آداب ظاهری دارد و یکسری آداب معنوی و قلبی، آداب ظاهری همان است که در کتابها گفتهاند و به نکات و آداب شیرینی که مرحوم محدث قمی در مفاتیحالجنان آورده است مراجعه شود، ایشان در بخش زیارت امام رضا (ع) ده روایت در فضیلت زیارت نقل میکند و همانجا آداب زیارت را هم بیان میکند که بسیار زیباست چراکه خود مرحوم محدث قمی عشقش حضرت رضا (ع) بود و در شرححال ایشان هست که بخش عمدهای از عمرشان را در مشهد مقدس سپری کردهاند، و اما آن آداب معنوی که خیلی مهم است درست است که آسان به دست نمیآید اما ممکن ست که انسان سعی کند با قلب و عقل و باجانش ارتباطی داشته باشد و اینها به یک معنا هم سهل است اما درعینحال خیلی هم خطرزاست و آسیبپذیر هست.
شیدایی مرحوم آشیخ مرتضی حائری در زیارت آستان رضوی (ع)
بد نیست که در اینجا ذکر خیری از مرحوم آشیخ مرتضی حائری (ره) بکنیم بنده یک سال و نیم توفیق شرفیابی درس ایشان را داشتم که بعد ایشان مریض شدند و نتوانستم از محضرشان بیشتر استفاده کنم. شیدایی آشیخ مرتضی به اهلبیت (ع) چیز عجیبی بود، من سالهای اولیه درس خارج بود که خدمت ایشان شرفیاب میشدم اما اینقدر این خصیصه در وجود ایشان من را مجذوب کرده بود که شاید بیش از آنی که برای فایدههای علمی در درس ایشان شرکت کنم، به جهت معنویات و دلدادگی ایشان به ائمه هدی حاضر میشدم و در شرححال ایشان هست کسانی که از نزدیک با ایشان محشور بودند تا درس و بحث در قم برقرار بود ایشان در قم بودند اما بهمحض اینکه درس و بحث تعطیل میشود روز بعدش ایشان در مشهد بود و هرکسی سراغ ایشان را میگرفت میدانست که ایشان تعطیلات به مشهد میرود البته خاطراتی از ایشان بنام «سر دلبران» چاپ شد که ظاهراً مستند است و یک سری خاطرات و نکات روحی و معنوی است که فوقالعاده است در این کتاب آن توجهات ایشان به حضرت رضا را هم دارد و کسانی که مایل هستند به آنجا مراجعه کنند یکی از دوستان نزدیک که با ایشان مراده داشت می گفت:یکی از شاگردان ایشان که آدم با صفایی بود همان روزهای اول که شیخ به رحمت خدا رفتند ایشان را در خواب دیدند که میدانید خوابها فرق میکند و خواب آدمهای باصفا، صفا مند است و آدمهای کدر خوابهای کدر میبینند خوابهای آشیخ مرتضی کمتر از بیداری ایشان نیست چراکه میگوییم خواب برای انبیاء و اولیاء مثل بیداری است؟ آشیخ در عالم خواب به شاگردش فرموده بود به عدد زیارتهایی که از حضرت رضا به عمل آوردم، حضرت رضا به دیدار من آمده است.
پینوشتها
[1] ترجمه: و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود، و وى آنهمه را به انجام رسانيد، [خدا به او] فرمود: «من تو را پيشواى مردم قراردادم.» [ابراهيم] پرسيد: «از دودمانم[چطور]؟» فرمود: «پيمان من به بيدادگران نمىرسد.».
[2] كافي (چاپ قدیم)، ج1، ص: 199
[3] ترجمه تفسير الميزان، ج1، ص: 415
[4] إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِم«كافي (طبعة قديم)، ج1، ص: 199»
[5] فارابى در کتاب تحصيل السعادة نیز تصريح كرده است كه فيلسوف كامل و امام يكى است (ص 43 ط حيدر آباد دكن). يعنى فيلسوف كامل انسان كامل است و امام است.
[6] نامه 45 نهجالبلاغه؛ نسخه صبحي صالح، ص: 417
[7] نور 36