خبرگزاری «حوزه» در ادامه انتشار سلسله درس های خارج فقه مرحوم آیت الله العظمی تبریزی، تقریر درس این مرجع فقید شیعه با موضوع: «مراد از کراهت در عبادت» را منتشر می کند.
«النافلة تنقسم الی مرتبة و غیرها، الاولی هی النوافل الیومیة التی مر بیان اوقاتها، و الثانیة اما ذات السبب کصلاة الزیارة و الاستخارة و الصلوات المستحبة فی الایام و اللیالی المخصوصة و...» (عروةالوثقی/1/530/مسأله18)
گفته شده نافله در بعضی اوقات مکروه است بعضی مثل شیخ مفید (ره) (المقنعة/144) کراهت را به معنای کراهت اصطلاحی (مرجوحیت مطلقه) گرفته و می گوید: در وقت فریضه، خواندن نافله باطل است. و بعضی (مستمسک العروة الوثقی/5/144) این کراهت را به معنای منقصة بالاضافه گرفته اند. یعنی اگر این نافله را در غیر این وقت بخواند، فضیلتش بیشتر است و اگر در این اوقات بخواند فضیلت کمتر می شود. تعبیر، به مرجوحیت بالاضافة است، لامرجوحیت المطلقه، مرجوحیت مطلقه ـ که فعل آن از ترکش مرجوح است و منقصة دارد؛ ـ با عبادیت جمع نمی شود. عبادت باید چیزی باشد که برای عبد، تقرب الی الله بیاورد، باید محبوب خدا باشد. مرحوم مفید یا سیدمرتضی قدس سرهما (المسایل الناصریات/ 199) ملتزم شده اند که مرجوحیت و کراهت مطلقه است. لکن اکثر اصحابی که به کراهت قائل شده اند، کراهت و مرجوحیت بالاضافه را ملتزم شده اند.
صاحب عروه (ره) این مسئله را منقح می کند اول نافله را به سه قسم [نافله مرتبه ـ نافله غیرمرتبه ذوالسبب ـ نافله غیرمرتبه مبتدئه] می کند.
نافله مرتبه صلاة نافله، تارةً صلاة نافله مترتبه است؛ یعنی شارع این را برای صلوات یومیه در هر لیل و نهار تعیین کرده است. مثل این که نافله ظهرین برای صلاة ظهرین، نافله مغرب و عشاء برای صلاة مغرب و عشاء، نافله صلاة اللیل برای صلاة اللیل، هستند، که این ها نوافل مترتبه هستند که در ترتیب یوم و لیل اتیان می شود و یک قسم نوافلی هستند که مرتبه نیستند و این جور نیست که در هر شب و روز مطلوب بشوند.
* انقسام نوافل غیرمرتبه به ذوالسبب و مبتدئه
این نوافل را به دو قسم تقسیم می کند: یک نوافلی که ذات السبب است که معنایش این است: وقتی که این سبب «ما یسمی سبباً» موجود بشود، صلاة مستحب می شود. در مقابل این که مثلاً می گویند: خسوف و کسوف از اسباب وجوب صلاة آیات است. یعنی صلاة آیات همه وقت مثل صلاة یومیه بر مکلف واجب نیست. وقتی که کسوف یا خسوف شد، صلاة آیات واجب می شود. در نافله ذات السبب فرق نمی کند، سبب بعداز صلاة موجود شود، مثل صلاة احرام، وقتی که از مسجد شجره احرام می بندید دو رکعت نماز احرام خوانده می شود. احرام که فعل بعدی است، سبب می شود که این صلاة مستحب شود. در غسل احرام هم همین طور است چون احرامِ بعد، سبب می شود غسل مستحب شود. یا این فعل قبل از صلاة موجود شود مثل این فرض، کسی که در اطراف بیت، طواف مندوب، اتیان می کند، بنابر مشهور صلاة این طواف مستحبی واجب نیست. این طواف به منزله صلاة است «الطواف بالبیت صلاة» (مستدرک الوسایل/9/410) همان طوری که صلاة استحباب نفسی دارد، این طواف هم استحباب نفسی دارد. مشهور می گویند: صلاة برای این طواف واجب نیست. لکن اگر واجب نباشد، بلاشبهة مستحب است. این طواف، قبل از صلاة موجود می شود. و ربما سبب با صلاة موجود می شود مثل صلاة استخاره که انسان حاجتی دارد، می خواهد برای قضا و برآورده شدن آن دعا کند، مستحب است که در اثناء صلاة در قنوتش، حاجتش را از خداوند بخواهد. پس سبب با صلاة موجود می شود.
بنابراین تارةً سبب از قبیل فعل است کما ذکرنا، و أُخْری سبب، از قبیل زمان است. مثل صلوات مستحبه ای که در لیالی به خصوصی می باشند. مثل لیالی قدر، یا نوافل نهار مثل بعضی صلوات در نهار شهر رمضان، یا روز عید و امثال این ها شارع این ها را مستحب کرده است. این ها را نوافل ذات السبب می گویند، و اما غیر ذات السبب و تسمی بالمبتدئة، لا اشکال فی عدم کراهة المرتبة فی اوقاتها و ان کان بعد صلاة العصر او الصبح و کذا لا اشکال فی عدم کراهة قضائها فی وقت من الاوقات و کذا فی الصلوات ذوات الاسباب و اما النوافل المبتدئة التی لم یرد فیها نص بالخصوص و إنما یستحب الاتیان بها لأنّ الصلاة خیر موضوع و قربان کل تقی و معراج المؤمن...
این نافله ای که داخل در مرتبه نیست و ذات السبب هم نیست، نافله ای است که در اصطلاح فقها به آن نافله مبتدئه می گویند. اتیان آن در هر وقت مستحب است. سبب و زمان نمی خواهد. البته صلوات مستحبی را رکعتین می خوانند، الا در مواردی که استثنا شده اند. چرا؟ به جهت این که در روایات متعدده وارد شده است که «الصلاة قربان کل تقی» (وسایل الشیعه/4/43/باب12) هر شخص متقی که بخواهد به خداوند نزدیک شود، صلاة، مقرّب او است لذا این صلاة مستحب می شود. هکذا از رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم نقل شده است که فرموده اند «الصلاة خیر موضوع من شاء استقلّ و من شاء استکثر». (مستدرک الوسایل/3/43). دلیل استحباب این صلاة فی أی وقت و ای زمان فی نفسه، این است «الصلاة قربان کل تقی». گفتیم: بنابر این که تطوع لمن علیه قضاء الواجب جایز نباشد، از این خارج شده است. آن جایی که شخص به صلاتش حین الاتیان تطوع کند و حال آنکه فریضه بر گردنش است؛ این را می گفتیم وقتی که انسان صلاة مستحبی را نذر کرد، حین الاتیان تطوع نمی شود، الزام است که اتیان کند. راجحیت منذور را از عموم «الصلاة قربان کل تقی» استفاده کردیم. نه این که با «اوفوا بالعقود» (مائده/1) رجحان را درست کنیم، رجحان در عبارت عروه هم هست، رجحان را «الصلاة قربان کلی تقی» درست کرده است. فقط یک چیز استثنا است که صلاة حین الاتیان عنوان تطوع داشته باشد، انسان صلاة را به دل خواهش اتیان کند. وقتی که انسان نذر کرد، آن عنوان محقق نمی شود. یا اگر اجیر شد، آن عنوان محقق نمی شود. از این بیان معلوم شد که تطوع به معنای امتثال امر ندبی نیست.
اتیان به صلاتی که عنوان نافله بر آن منطبق است، نهی ندارد. شارع از نافله نهی نکرده است، گفته است: «من کان علیه الفریضة لا تطوع له» عنوان نافله را نهی نکرده است. «فانه لاتطوع فی وقت الفریضة» (وسایل الشیعه/4/227/ح39) متعلق نهی در نفس صلاة نافله نبود، بلکه در عنوان تطوع بود. بدان جهت از امام علیه السلام که پرسید: بین الاذان والاقامة چرا نافله را نمی خوانی؟ نفرمود که نافله نیست، فرمود: «اذا دخلت الفریضه فلاتطوع».
در خطابات متعلق النهی، عنوان تطوع است. روی این اساس ما نمی گوییم: «اوفوا بالنذر» در متعلق، ایجاد مصلحت می کند که بگویند: این جور نیست. بلکه می گوییم: در این روایاتی که می گوید: «الصلاه قربان کل تقی»، می گوید صلاة نافله، مقرب و محبوب است، در هر وقتی الا اذا انطبق علیه عنوان التطوع لمن علیه الفریضة. وقتی که این استثنا شد، بالنذر، «مأتی به»، تطوع نیست، امتثال امر شارع است. و عنوان تطوع منطبق نمی شود. این حرف قابل خدشه نیست.
صاحب عروه (ره) که می فرماید: صلاة نافله مبتدئه مستحب است، امام علیه السلام در روایات متعدده که بعضی صحیحه است، می فرماید: «الصلاة قربان کل تقی» در روایتی از رسول الله نقل شده است: «قال رسول الله: الصلاة خیر موضوع من شاء استقل و من شاء استکثر» ایشان در عروه اضافه می کند «الصلوة معراج المؤمن». من این را پیدا نکردم، نه در مستدرک، نه در وسایل این را پیدا نکردم. علی کل تقدیر این صلاة مبتدئه که رکعتین رکعتین اتیان می شود الا فی موارد خاصه که اشاره کردیم مستحب است.
* عدم کراهت نافله مترتبه و عدم کراهت نافله مبتدئه در پنج وقت
فذکر جماعة أنه یکره الشروع فیها فی خمس اوقات: «احدها» بعد صلاة الصبح حتی تطلع الشمس. «الثانی»: بعد صلاة العصر حتی تغرب الشمس. «الثالث»: عند طلوع الشمس حتی تبسط. «الرابع»: عند قیام الشمس حتی تزول. «الخامس»: عند غروب الشمس، ای قُبَیلِ الغروب. و اما اذا شرع فیها قبل ذلک فدخل أحد هذه الاوقات وهو فیها فلایکره اتمامها، و عندی فی ثبوت الکراهة فی المذکورات اشکال».
ایشان می فرماید: «اما النافلة المترتبة» نافله ای که ذات السبب است، در هیچ وقت کراهت ندارد. چه به معنای مرجوحیت مطلقه و چه به معنای مرجوحیت بالاضافه باشد. ممکن است فضیلت اول وقت از بین برود ولکن مرجوحیتی ندارد. می فرماید: این که نافله مبتدئه در این پنج وقت مکروه است، به معنای دخول مکلف در نافله است. اما اگر در این نافله قبلاً داخل شده، بعد این پنج وقت داخل شد، ادامه آن کراهتی ندارد.
برخی توقیت به فعل است. وقتی که وقت آن فعل شد و آن فعل موجود شد، صلاة مبتدئه مکروه می شود و یکی این است که خواندن صلاة نافله مبتدئه بعد از صلاة صبح الی طلوع الشمس مکروه است. دومی هم صلاة عصر است، صلاه عصر را که خواند، تا غروب شمس مبتدئه را بخوانده مکروه است. اما نافله ذات السبب را بخواند، یا قضای نافله مرتبه را بخواند، اشکالی ندارد. نافله مبتدئه بخواند که فقط استحبابش به واسطه اطلاق نص ثابت شده است «الصلاة قربان کل تقی» خودش نص خاصی ندارد که ذات السبب یا مرتبه بشود. بدان جهت خواندن این صلاة بعد صلاة عصر «الی آن دخل اللیل» مکروه می شود.
سه وقت هم از قبیل زمان است: یکی آن وقتی است که قرص شمس می خواهد طرف صبح در بیاید، حمره دارد. وقتی که بالا رفت حمره اش می رود، و شعاعش منبسط شد، مبدل به صُفْرَه می شود. گفته اند: وقتی شمس طلوع می کند و حمره اش، هنوز مبدل به صفره نشده و شعاعش منبسط نشده است. خواندن نافله مبتدئه مکروه است. دومی وقتی است که شمس به دایره نصف النهار رسیده است، مادامی که از دایره نصف النهار زایل نشده است، خواندن صلاة نافله مکروه است.
سومی هم غروب شمس است. بر خلاف طرف صبح، وقتی که شمس غروب می کند، صفره پیدا می کند. وقتی که این صفره در شمس پیدا شد، تا وقتی که غروب نکرده است، وقت صلاة مغرب نرسیده است، بنابر این که وقت صلاة مغرب ذهاب حمره مشرقیه است، یا اگر غروب استتار قرص باشد، بعداز استتار مکروه است. قُبَیل غروب تا ذهاب حمره مشرقیه یا استتار قرص مکروه است. بعد از صلاة العصر الی الغروب که مکروه بود، از قُبیل الغروب هم تا ذهاب حمره مشرقیه بشود، یا استتار حاصل بشود، باز مکروه است. بنابراین دو تا مربوط است به فعل و سه تا مربوط به زمان است. این دو وقت کراهت در چهار فعل متصل می شوند. چون نماز از صلاة صبح تا طلوع شمس مکروه است. این فعل اول بود، عندالطلوع هم تا انبساط زماناً مکروه است، این دو کراهت به هم متصل می شوند. بعد از صلاة العصر الی قُبیل الغروب که مکروه بود، قُبیل الغروب هنگام وقت اصفرار است باز مکروه است تا وقت صلاة مغرب. این چهار تا، زمان کراهت را ممتد می کنند ولکن وصول شمس به دایره نصف النهار، فقط در همان حال کراهت دارد.
بناءً علی ما ذکرنا، وقت کراهت نسبت به اشخاص مختلف می شود. فرض کنید شخص صلاة ظهر و عصرش را اول وقت خواند، برای او بعد از صلاة العصر الی الغروب، خواندن صلاة مبتدئه مکروه است. بدان جهت وقت صلاة، کراهت ممتد می شود، و یا صلاة صبح را عند طلوع فجر خوانده است. ـ همین که صلاة صبح را خواند، تا طلوع شمس نافله مبتدئه مکروه است.
* کراهت نافله در بعض اوقات
کلام در دو مقام است: یکی کراهت صلاة بعد از صلاة فجر الی طلوع الشمس، و بعداز صلاة عصر الی غروب شمس که دو فعل هستند. در مقام ثانی در کراهت نافله بحث میکنیم «عند الطلوع الشمس و عند وصوله الی حد النصف النهار و عند غروبه» بحث ما در مقام اول و دوم این است که اولاً دلیل کراهت چیست؟ و ثانیاً اختصاص در عروه مختص به نافله مبتدئه نیست، کراهت در مطلق نافله است، ولو ذات السبب باشد، زیرا از مرحوم مفید (ره) نقل کرده اند که فرموده است: اگر کسی بخواهد وقتی که شمس طلوع می کند، طواف مستحب کند، باید بعداز طلوع شمس، طواف کند. چون صلاة بعداز طواف خوانده می شود، آیا کراهت در مقام اول و ثانی، مختص به مبتدئه یا مطلقه است؟ گفته اند: ذات السبب یا مبتدئه فرقی نمی کند. در این احکام عقل قضاوت نمی کند. بلکه متبع روایات است. ببینیم از روایات چه چیز استفاده می شود؟
روایت اولی از محمد حلبی (وسایل الشیعه /4/224/ح1) است، عنوان باب این است: «باب ابتداء النوافل عند طلوع الشمس و عند غروبها و عند قیامها و بعدالصبح و بعدالعصر هل یکره أم لا؟» مرحوم صاحب وسایل خودش جزم ندارد، چون اگر جزم داشته باشد بیان می کند. روایت چنین است: «احمدبن الحسن باسناده عن الطاطری مذهبش فاسد است ولکن خودش شخص ثقه ای است و از فقهاء هم هست. «عن محمدبن ابی حمزه» که نوه ابی حمزه ثمالی است، شخص جلیل است. «و علی بن رباط» علی بن حسن رباط که ثقه است «عن (عبدالله)بن مسکان، عن محمدالحلبی» روی این اساس از این تعبیر به موثقه می کنند «قال: لاصلاة بعد الفجر حتی تطلع الشمس»، بعداز صلاة فجر صلاتی نیست «بعدالفجر» را نمی شود به طلوع فجر حمل کرد. چون باید بعداز طلوع فجر حمل کرد. چون باید بعداز طلوع فجر صلاة صبح بخواند و مستحب است نافله صبح را بخواند. «فان رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم قال: ان الشمس تطلع بین قرنی الشیطان» فرموده است: شمس بین دو شاخ شیطان طلوع می کند، این را عامه نقل کرده اند در روایات ما، ائمه علیهم السلام هم که بیان کرده اند، مثل روایات سهو است «و تغرب بین قرنی الشیطان، و قال: لاصلاة بعد العصر» آن بعدالفجر بود «حتی تصلی المغرب» تا این که مغرب را بخواند. عصر یعنی بعداز صلاة عصر چون باید بعداز عصر، نماز عصر را خواند.
این روایت را هم شیخ به سندش از معاویة بن عمار (وسایل الشیعة/4/225/ح2) چنین نقل کرده است: «و عنه» یعنی طاطری که معروف به جُرْمی است «عن محمدبن سُکَیْن» شخص ثقه ای است «عن معاویه بن عمار» که جلالتش واضح است «عن ابی عبدالله علیه السلام قال: لا صلاة بعدالعصر حتی تصلی المغرب لاصلاة بعدالفجر حتی تطلع الشمس». معنایش نافله است، فریضه را که نمی تواند بگیرد. یعنی «بعد فریضة العصر و بعد فریضة الفجر» معنایش این می شود.
فرق این روایت با آن روایت اولی که سنداً یک نحو هستند، این است که در روایت اولی، تعلیل بود، در روایت ثانی، تعلیل نیست. فرق دیگر اینکه در روایت اولی «لا صلاة بعدالفجر حتی تطلع الشمس» و در روایت دومی «لاصلاة بعد العصر حتی تغرب الشمس مقدم و مؤخر هستند، و الا مدلولشان یکی است. آن تعلیل دارد، این ندارد.
* کلام در کتب علی بن حسن فضال و نظر ما
بعضی (موسوعة الامام الخویی/11/354) در این دو روایت مناقشه کرده اند که سند شیخ به کتاب علی بن حسن طاطری ضعیف است؛ چون در سندش «علی بن محمدبن زبیر» است. ما جواب دادیم که کتب علی بن حسن فضال به سند دیگری به نجاشی و شیخ رسیده بود. این ها را موثقه گفته اند، شاید این اشتباه ناشی از تعبیر صاحب الحدایق است که تعبیر به موثقه کرده است، ولکن در نظر قاصر ما این است که این موثقه است. چون سند شیخ به کتب علی بن حسن فضال را بیان کرده ایم، ولو شیخ سند دیگری دارد که آن سند نجاشی است، ولی احتیاج به سند دیگری نیست. خود علی بن محمدبن زبیر از مشاهیر است. چون نجاشی می گوید: کتب علی بن فضال از دو نفر گرفته شده و دو راوی داشت: یکی از آن ها بلکه اعرفشان همان علی بن محمدبن زبیر بود. حتی کتابی را که به علی بن فضال نسبت داده اند، نجاشی تکذیب می کند، می گوید: این کتاب مال او نیست، چون نشنیدیم کسی بگوید: این کتاب را علی بن محمدبن زبیر نقل کرده است. اگر علی بن محمدبن زبیر قدحی داشت، نقل می شد. این که کسی در آن قدحی نکرده، و از مشایخ کتب علی بن حسن فضال است، و راوی کتاب احمدبن محمد حسن طاطری است، و چیزی نقل نشده است، و آدم مشهور، اگر نقطه ضعفی داشته باشد، درمی آورند. دنیا این را به تجربه رسانده است. این که چیزی نقل نکرده اند، معلوم می شود آدم درستی بوده است، حسن ظاهر داشته است. در زمان خودش مستور بوده است، این خودش طریق عدالت است اگر مذهبش صحیح بشود. اگر مذهبش مناقشه داشته باشد، طریق ثقه بودنش است.
و اما معنای لاصلاة معنایش این است که اگر «لاصلاة» نفی حقیقت شد، ارشاد است. در اصول گفته شده است نفی شیئ نفی حقیقت است، یعنی مشروعیت ندارد، «لا صلاة» یعنی صلاة نیست. و اگر گفتید مشروعیت دارد، این بالاضافة نفی کمال می شود، یعنی آن ثواب صلاتی را که در غیر این وقت خوانده می شود، دیگر ندارد.
والحمدلله رب العالمین
تنظیم و تحقیق: حجت الاسلام داود دهقانی دولت آبادی
منبع: هفته نامه "افق حوزه"