به گزارش خبرگزاری«حوزه»، حضرت آیت الله مظاهری در کتاب "پرتوی از امامت و ولایت در قرآن کریم" به تبیین آیه مباهله پرداخته اند که در ذیل آمده است.
«فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ»
هر گاه بعد از علم و دانشى كه(در باره مسيح) به تو رسيده، (باز) كسانى با تو به محاجّه و ستيز برخيزند، به آنها بگو: «بياييد ما فرزندان خود را دعوت كنيم، شما هم فرزندان خود را؛ ما زنان خويش را دعوت نماييم، شما هم زنان خود را؛ ما از نفوس خود دعوت كنيم، شما هم از نفوس خود؛ آن گاه مباهله كنيم؛ و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم. (سوره آل عمران، آيه 61)
«محاجه» عبارت است از تبادل حجت و دليل؛ چيزى است كه هدف از آن اثبات مدعى است. خواه دليل حقى بوده يا مغالطه باطلى باشد.
«ابتهال» التماس و زارى پى درپى در دعاست. گفته اند این كلمه از«بهله» يعنى لعنت گرفته شده است.
قبل از اين آيه چنين آمده است.
«إِنَّ مَثَلَ عيسى عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ ...» همانا مثال عيسى نزد خدا همچون آدم است ...
كه از اين آيه در برابر نصارى استدلال مى شود. آنان ولادت مسيح عليه السلام را كه بدون پدر بوده، دليل بر اين گرفته اند كه وى فرزند خداست.
خداوند در پاسخ ايشان مى فرمايد: مثال حضرت عيسى همچون حضرت آدم است كه او بدون پدر و مادر آفريده شد. همچنان كه اين دليل بر فرزند خدا يا اُلُوهيت حضرت آدم نمى باشد. بدون پدر بودن عيسى نيز دليل فرزند خدا بودن وى نخواهد بود.
اين استدلال صرف نظر از وحى بودن آن، يك استدلال عقلى است كه پاسخى ندارد. ليكن اهل نصارى مجادله و مبالغه در جدال نموده و بر گمراهى خود پافشارى مى كردند. لذا جز اين راهى نبود كه موضوع را به خدا ارجاع داد تا خداوند به حق حكم نمايد كه او بهترين حكم كنندگان است. از اين جهت خداوند به پيامبرش امر فرمود كه به آنان پيشنهاد ابتهال نمايد، تا خداوند دروغگويان را لعنت نموده و راستى راستگويان را آشكار سازد.
اين تحدّى محسوس بزرگ، يك حد و نقطه عطف بزرگى را براى دعوت اسلامى و وضعيت آن نسبت به دشمنانش ايجاد مى كرد، زيرا دليل قاطعى بود كه امكان تكذيب آن ممكن نبود.
براى اينكه اطمينان واضحى نسبت به دعوت و صدق دعوت كننده مباهله حاصل شود، آيه درخواست مى كند كه هريك از طرفين مباهله كننده، خانواده و فرزندان نزديك خود را حاضر نمايند، تا حق روشن شده و راستى و درستى نيت آنها آشكار گردد. در حالى كه خوددارى و ممانعت از اين كار دليل شك و تزلزل خواهد بود؛ و چون دشمن اطمينان دعوت كننده را به دعوت خود و آمادگى وى و نزديكانش را براى اين مسئله مهم ملاحظه مى نمايد و پيش از رسيدن به لحظه موعود مسئله قطعى خواهد شد. بنابراين روشن مى شود كه وى بر حق بوده و در نتيجه تسليم شده و از گمراهى باز مى گردد.
آيه با تعبير كوتاهى به اين دعوت اشاره كرده و مى فرمايد « تَعالَوْا نَدْعُ ...»
اين معنا كه بيائيد خويشان و خانواده خود را براى شركت در ابتهال بخوانيم (و به يكديگر نفرين كنيم)، شايد براى بيان شدت اطمينان است كه آيه ابتدا فرزندان و سپس زنان و آنگاه خويشان را ذكر نموده است. به اين جهت كه توجه انسان در حفظ فرزند كوچك خود و غيرت بر زنان نسبت به ساير خويشان شديدتر است.
علاوه بر اين مضمون روايات و نيز نظر مفسرين و مورخين همگى بر آن است كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) نمايندگان نصارى را به مباهله دعوت كرد و در برابر آنها، خود و اهل بيتش، على، فاطمه، حسن و حسين (علیهم السلام) را آماده نمود. ليكن هنگامى كه نصارى اين افراد را مشاهده كردند، از مباهله خوددارى نمودند و پيشنهاد پرداخت جزيه كردند و پيامبر (صلى الله عليه و آله) نيز پذيرفتند.
شكی نيست كه آيه دلالت بر فضيلتى بزرگ و كرامتى شگفت براى اهل بيت پيامبر (ص) دارد. اين چيزى است كه بزرگان اهل تفسير و حديث اهل سنت نيز بدان اعتراف دارند، بعد از آن كه به اتفاق راويان و صحت و درستى روايت آنان در اين مورد اعتراف كردند.
* علامه جصاص
علامه جصاص در كتاب احكام القرآن چنين مى گويد:
راويانِ سيره ها و ناقلين آثار، بدون اختلاف نقل كرده اند كه پيامبر (صلى الله عليه و آله) دست حسن و حسين و على و فاطمه (عليهم السلام) را گرفت، آنگاه عده اى از نصارى را كه به مباهله خوانده بود، دعوت نمود. ليكن آنان از اينكار خوددارى كردند.
برخى از آنها به برخى ديگر گفتند اگر با اينان مباهله كنيد آتش به ديار شما خواهد افتاد و تا روز قيامت از مرد و زن نصرانى اثرى باقى نخواهد ماند!
* فخر رازى
فخر رازى نيز پس از نقل روايتى در اين مورد مى گويد: بدان كه اهل تفسير و حديث بر صحت و درستى اين روايت با يكديگر متفقند.[1]
در كتاب كشاف نيز مى گويد: در اين روايت دليلى وجود دارد كه قوى تر از آن، دليلى بر فضل و برترى اصحاب كساء (عليهم السلام) وجود ندارد.[2]
* آلوسی صاحب تفسیر روح المعانی
آلوسى نيز در تفسير روح المعانى پس از نقل روايت فوق مى گويد:
دلالت اين روايت بر فضل و برترى اهل بيت خدا و رسول چيزى است كه هيچ مؤمنى در آن شك ندارد ...
ناصبى ها (كسانى كه با اهل بيت پيامبر دشمنى و كينه دارند) پنداشته اند كه عمل پيامبر صرفاً به خاطر مجبور ساختن و ساكت نمودن دشمن بود و دلالت بر فضل اهل بيت نمى كند. روشن است كه اين پندار نوعى هذيان و اثرى از برخورد شيطان بيش نيست.
و ليس يصحّ فى الاذهان شيئى اذا احتاج النّهار الى دليل[3]
در ذهن ها هيچ چيز صحيح نخواهد بود اگر كه روز نياز به دليل داشته باشد.
* دلالت آيه بر فضيلت اهل البيت (ع)
آيه به دعوت از فرزندان، زنان و نفس ها امر مى كند. با توجه به آمدن صيغه جمع، اطاعت از اين امر مستلزم آوردن و احضار حداقل سه نفر از عناوين فوق را دارد تا معناى جمع تحقق پذيرد. ولى مطابق احاديث و روايات، عمل پيامبر (ص) چنين چيزى را نشان نمى دهد. بنابراين عمل پيامبر (ص) فقط انحصار مصداق آيه در آن افرادى است كه به همراه خود آورده بود؛ و نيز آيه در كيفيت اطاعت رسول خدا (ص) دلالت بر اين دارد كه افرادى كه همراه آن حضرت آمده بودند شايسته مباهله بوده و بهترين افراد پيامبر و عزيزترين مردم و نزديك ترين كس نزد ایشان بوده اند كه اين همان فخر و فضيلت آنهاست.
تأكيد بر این مطلب كه پيامبر (ص) داراى چند زن و همسر بود ولى هيچ يك از آنها جز دختر خود حضرت فاطمه (عليها السلام) را براى مباهله با خود نياورد، جز شدت اختصاص ايشان به پيامبر و حب پيامبر نسبت به ايشان به خاطر قرب به خدا و كرامت او چه چيز مى تواند باشد؟.
به همين ترتيب منطبق شدن عنوان نفس فقط براى علي عليه السلام دال بر فضيلتى عظيم و مزيتى بزرگ براى آن حضرت است، زيرا ایشان را به منزله نفس پيامبر (ص) قرار داده است.
روايت زير كه هر دو فرقه از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) نقل كرده اند نيز همين معنا را تائيد مى كند كه آن حضرت به على عليه السلام فرمودند: «أَنْتَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي» تو نسبت به من به منزلۀ هارون نسبت به موسى هستى. با اين تفاوت كه پس از من پيامبرى نخواهد بود.[4]
و نيز روايت ديگر:
أَنْتَ مِنِّي وَ أَنَا مِنْكَ. تو از من هستى و من نيز از توام.[5]
و نيز: عليّ نفسي فمن رأيت يقول في نفسه شيئا. [6] على نفس من است، پس چه كسى را ديدى كه در مورد او سخنى گويد؟
اميرالمؤمنين على (عليه السلام) نيز در روز شورا به همين فضيلت اشاره فرمود. مردم نيز اعتراف داشته و انكار ننمودند.
* اعتراف ابن تیمیه به فضیلت حضرت علی (ع) در آیه مباهله
مسئله به حدى روشن است كه حتى زمينه اى براى انكار افرادى همچون ابن تيميه نيز باقى نگذاشته است. به طورى كه وى اعتراف به صحت حديث نموده و مى گويد: نفس پيامبر (ص) كه در آيه ذكر شده على (ع) است و ليكن وی ملاك اين منزلت و مقام را صرفاً قرابت و خويشاوندى قرار داده است و چون با اين اشكال مواجه شده كه عباس عموى پيامبر (ص) از نظر قرابت و خويشاوندى نزديك تر از پسر عموی وى (على) بوده است، اظهار داشته كه عباس از ايمان آورندگان سابقين نبوده و ويژگى على را نداشته است.
بنابراين ناگزير شده كه اعتراف نمايد كه ملاك منزلت على (ع) به منزله نفس پيامبر (ص) صرفا قرابت و خويشاوندى نبوده، بلكه سبقت او به اسلام و ويژگى وى نسبت به پيامبر (ص) ملاك بوده است؛ آيا ويژگى مولى علي (ع) نسبت به پيامبر (ص) جز به خاطر فضيلت و برترى او نسبت به سايرين و قرب او به خداى سبحان است؟
* شریک بودن همراهان پيامبر (ص) در دعوت مباهله
و اما جمله: «نَدْعُ أَبْناءَنا..» (فرزندانمان را بخوانيم) از آنجا كه كلمات ابناء (فرزندان) و نساء (زنان) به ضمير متكلم مع الغير (ما) اضافه شده است اشاره به اين است كه براى افرادى غير از پيامبر (ص) نيز در دعوت به مباهله مقامى است. با اينكه محاجه به ويژه به همراه رسول خدا (ص) بوده است. چنانچه اين قسمت آيه كه «فَمَنْ حَاجَّك» (كسىكه با تو محاجه مى كند) بدان دلالت مى كند.
به عبارت ديگر اينكه افرادى جز پيامبر (ص) نيز در كنار آن حضرت وجود دارند، همان است كه از آيه «وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ»[7] برداشت مى شود و يا از آيه: «قُلْ هذِهِ سَبيلي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني».[8]
بگو اين راه من است، من و كسى كه مرا پيروى كند با بصيرت به سوى خدا دعوت مى كنم.
چنان كه روايات كه دراين باره نقل شده نيز مطلب را تائيد مى نمايد؛ و اين همان مفهوم روايت پيامبر (ص) است كه: اى على! تو نسبت به من همچون هارون نسبت به موسى هستى.
تائيد ديگر اين كه دنباله آيه مى فرمايد: «فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ» پس لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم.
منظور از دروغگويان، دروغگوى هر خبر و ادعائى نيست بلكه مراد از دروغگويان يكى از طرفين محاجه و مباهله مى باشد و اين نشان مى دهد كه هريك از طرفين بيش از يك نفر مى باشند؛ زيرا با لفظ جمع آورده شده است وگرنه درست اين بود كه مى گفت: فنجعل لعنة اللّه على من هو كاذب. پس لعنت خدا را بر كسى كه دروغگو است، قرار دهيم.
تا اينكه انطباق آيه بر يك فرد درست باشد. در نتيجه افراد مشترك با پيامبر (ص) در مباهله در ادعا نيز با وى شريك مى باشند.
چون محاجه ميان پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) و نصارى فقط به خاطر اختلاف دعوا نبوده، بلكه دعوت آنان نيز به اسلام مورد نظر بوده است، و حضور در مباهله نيز به خاطر پيروى آن ادعا و دعوت بوده است، لذا حضور فردى كه در آنجا حاضر شده است، نشانه اين است كه حاضرين در ادعا و دعوت با آن فرد شركت دارند. به اين مطلب نيز علامه فقيد طباطبائى اشاره نموده است.
پاورقی:
[1]. تفسير الكبير، ذيل آيه فوق
[2]. كشاف، ج 1، ص 370، اصحاب كساء همان اهل بيت هستند.
[3]. روح المعانى، جلد 3، ص 167 و 168
[4]. علامه بحرانى روايات وارده از پيامبر را كه شامل اين عبارات است از طريق اهل سنت صد حديث، و از طريق شيعه هفتاد حديث نقل كرده است.
[5]. اين حديث را بخارى و مسلم و ترمذى و نسائى و حاكم و ديگران نقل كردهاند.
[6]. ابن نجاز اين روايت را نقل كرده است.
[7]. سوره هود، آيه 17
[8]. سوره يوسف، آيه 108.