پنجشنبه ۶ آبان ۱۳۹۵ - ۲۱:۱۰
  امام سجاد (علیه السلام) و انتقال پیام عاشورا

حوزه/ یکی از معجزاتی که در کربلا اتفاق افتاد، زنده‌ماندن و بقای امام زین العابدین(علیه السلام) است. آیا تاکنون به این مسئله فکر کرده‌اید؟ اگر حادثه‌ای برای امام سجاد (علیه السلام) پیش می‌آمد، امامت منقرض می‌شد.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، آیت الله علوی بروجردی در درس خارج فقه ضمن تسلیت فرارسیدن ایام شهادت امام سجاد(ع) به دشواری معرفت به امام چهارم شیعیان و منزلت ایشان اشاره کرد و گفت: وجود مقدس این امام همام از جهات گوناگون قابل بررسی است؛ البته ما نمی توانیم شخصیت ایشان را ادراک کرده و درباره آن سخن بگوییم؛ چراکه مادح خورشید فقط مداح خود است.

انسان به اندازه فهم خود می تواند امام سجاد(ع) را توصیف کند؛ چراکه معرِّف باید اجلای از معرَّف باشد. ما کجا و امام سجاد (علیه السلام) کجا!

* نجات معجزه‌آسای امام سجاد (ع) در حادثه عاشورا

یکی از معجزاتی که در کربلا اتفاق افتاد، زنده‌ماندن و بقای امام زین العابدین(علیه السلام) است. آیا تاکنون به این مسئله فکر کرده‌اید؟ اگر حادثه‌ای برای امام سجاد (علیه السلام) پیش می‌آمد، امامت منقرض می‌شد. امام سجاد (علیه السلام) وضعیت حادی در کربلا داشت که دشمن را به این نتیجه رساند که این شخص احتیاجی به کشتن ندارد و خودش در شرف مرگ است و بهتر است به حال خودش رهایش کنند؛ و الا هیچ مردی از حادثه کربلا سلامت بیرون نیامد. کسانی هم که سالم بیرون آمدند، مجروح بودند؛ همانند حسن مثنی که مجروح بر روی زمین افتاده بود و با این تصور که وی مرده است، او را رها کردند که بعد از آن قبیله مادری وی آمدند و او را بردند.

دشمنان امام حسین (علیه السلام) ایشان را قساوت شهید کردند. حتی اسب‌ها را نعل تازه زدند و بر ابدان مطهر تاختند. تمام مردان را کشتند؛ اما امام سجاد (علیه السلام) برایشان مهم نبود. برای بردن غنائم به خیمه‌ها حمله می‌کردند. ابایی هم نداشتند که گوش بچه را پاره کنند و گوشواره‌ها را بکشند؛ به این معنا که آنان به بچه سه یا چهارساله هم رحم نمی‌کردند؛ اما بسیار عجیب است که امام زین العابدین(علیه السلام) در خیمه حضور داشت و بیماری و ناراحتی‌اش در حدی بود که دشمنان متعرض ایشان نمی‌شدند. برخی تصور می‌کنند که ایشان کسالت نداشته؛ بلکه تمارض کرده است؛ اما باید گفت که ایشان واقعاً مریض بود؛ به طوری که حتی دشمن هم ایشان را قابل کشتن ندید. بارها گفتند ایشان خودش دارد می‌میرد؛ لذا به خیال آنها، تا زنده هست وبالی است گردن اسرا و بعد هم که خواهد مرد. این وضعیت خاصی بود که امام سجاد (علیه السلام) داشت؛ یعنی در اوج مرض و در اوج تب بود، در حدی که دشمن به این نتیجه رسیده بود که ایشان خودش می‌ میرد؛ لذا در فکر سوء ‌قصد به ایشان نبوده و امام از قصه کربلا سلامت بیرون آمد.

حتی بعد از ظهر عاشورا و شهادت امام حسین (علیه السلام)، سر ایشان را بالای نیزه بردند و فریاد پیروزی سر دادند و به سمت خیمه‌ها و اسرا حمله کردند؛ اما باز هم امام سجاد (علیه السلام) زنده ماند و آنها را به اسارت بردند.

در فاصله عصر عاشورا تا اربعین مصائب فراوانی بر اسرا گذشت. دشمنان در وضعیت و حالی که امام سجاد (علیه السلام) داشت، به خیمه حمله کردند و حتی فرش زیر پای این امام همام را کشیدند و غارت کردند و بعد هم خیمه را آتش زدند. طبق نقل راوی، بچه‌ها همه فرار کردند؛ اما زینب کبری (سلام الله علیها) مضطرب و پریشان به داخل خیمه می‌رفت و بیرون می‌آمد. به ایشان گفتند خیمه دارد می‌سوزد؛ فرار کنید؛ اما ایشان فرمود من مریضی داخل این خیمه دارم. وقتی هم خواستند اسرا را از کربلا به کوفه ببرند علی‌رغم رذالتی که در شهید کردن امام حسین (علیه السلام) و یارانش کرده بودند، زنان و کودکان را از کنار ابدان عزیزانشان، که قطعه‌قطعه شده و به خاک افتاده بود، بردند تا دلشان را بسوزانند.

در جایی از مقاتل نیامده که امام سجاد(ع) پیاده شده و به کنار ابدان آمده باشند؛ چراکه اساساً ایشان در وضعیتی نبودند که پیاده شوند. این امام همام را با همان حال تب و ناراحتی بر روی شتر برهنه بسته بودند؛ یعنی شتری که جهاز نداشت. پاهای ایشان را بسته؛ غل و زنجیر به گردنشان آویخته و همراه اسرا به شام بردند.

سال‌ها گذشت. وقتی امام باقر (علیه السلام) می‌خواستند پدر بزرگوارشان را غسل بدهند، دیدند گردن ایشان آسیب دیده و زخم و پینه کهنه دارد؛ البته گردن امام زین العابدین(علیه السلام) پینه داشت؛ چراکه ایشان روی دوششان بار می‌گذاشتند و برای فقرای مدینه غذا می‌بردند؛ لذا سر زانوها و کف دست‌هایشان پینه داشت؛ اما گردن چرا پینه بسته و برجستگی دارد و گوشت اضافه آورده است؟ امام باقر (علیه السلام) می‌فرمایند: این آثار همان غل و زنجیر است. امام سجاد (علیه السلام) را با این وضعیت حرکت داده و از کربلا بیرون آوردند.

ایشان به نحو معجزه‌آسایی زنده ماند و حتی در مجلس عبیدالله، و بنا به بعضی نقل‌ها، در مجلس یزید باز تصمیم گرفتند امام سجاد (علیه السلام) را بکشند؛ چون از سخن‌گفتن و حق‌گفتن ایشان بدشان می‌آمد. کما اینکه زینب کبری (سلام الله علیها) را هم می‌خواستند بکشند. در مجلس ابن‌زیاد، امر به قتل امام سجاد (علیه السلام) دادند. زینب کبری (سلام الله علیها) امام سجاد (علیه السلام) را در آغوش گرفت و فرمود: تا من زنده‌ام نمی‌گذارم به وی قصد سوئی داشته باشید. اول باید مرا بکشید و بعد امام سجاد (علیه السلام) را. کشتن زن نزد آنها عیب بود؛ لذا حتی وقتی ابن‌زیاد درباره خاندان امام حسین (علیه السلام) بسیار بد سخن گفت، زینب کبری (سلام الله علیها) پاسخ داد: ما اهل فضاحت نیستیم. فضاحت از آنِ شما است. سخنان زینب کبری (سلام الله علیها) تند بود؛ لذا ابن‌زیاد عصبانی شد و دستور قتل زینب کبری (سلام الله علیها) را صادر کرد. عمر ابن‌ حرة نزد ابن‌زیاد رفت و گفت: تو اکنون عصبانی هستی. این زن داغ‌دیده است و چیزی بر زبان رانده که تو را عصبانی کرده است. تو جدی نگیر و او را نکش. کشتن زن در میان عرب‌ها ننگ است. فعلاً بگذار پاسخ کارهایی را که کرده‌ایم بدهیم، بعد تصمیم به کارهای دیگر بگیریم.

امام سجاد (علیه السلام) هم در معرض قتل بود و هم وضعیت جسمانی مساعدی نداشت. سهل ساعدی نقل می‌کند که وقتی می‌خواستند اسرا را به دمشق بیاورند، به آنجا رفتم. وی، که صحابی پیامبر (صلی الله علیه وآله) بود، در آنجا امام سجاد (علیه السلام) را نمی‌شناسد و تصور می‌کند اینها از اسرای کفارند؛ لذا سخنانی در شأن اهل بیت (علیهم السلام) می‌گوید و در نهایت که امام سجاد (علیه السلام) را می‌شناسد، شروع به گریه کرده و به ایشان می‌گوید: چه کاری برای شما انجام دهم؟ امام می‌فرمایند: قدری پارچه برایم تهیه کن. سهل ساعدی می‌گوید دیدم هیچ چیزی بهتر از عمامه‌ام نیست؛ لذا همان را به ایشان دادم. امام فرمودند یا بیا بالا و یا شتر را بخوابان و این غلی را که به گردن من است حرکت بده و پارچه را بین غل و گردن من بگذار. چون غل آفتاب می‌خورد و داغ می‌شود و بدنم را زخم می‌کند. سهل ساعدی وقتی غل را حرکت داد تا پارچه را بگذارد، خون جاری شد.

در مجلس ابن‌زیاد و در کوفه، اسرا را بسیار تحقیر کردند؛ حتی در شهر کوفه که علی ابن ابی طالب (علیه السلام) سال‌ها حکم رانده بود آنها را بسیار اذیت کردند. در کوچه و بازار اسرا را می‌گرداندند و حتی خاکستر بر سرشان می‌ریختند؛ حتی راوی نقل می‌کند که امام سجاد (علیه السلام) را بالای شتر گذاشته بودند و ایشان مدام سرشان را تکان می‌دادند. چون اسرا را از محله یهودی‌ها عبور داده و به آنان سپرده بودند که اینها بچه‌های همان علی ابن ابی طالب‌اند که در خیبر چنان کرد. زن‌ها بالای پشت بام‌ها رفته؛ خاکستر و آتش درست کرده و بر سر و صورت اسرا می‌ریختند.

راوی می‌گوید دیدم امام سجاد (علیه السلام) مدام سرش را تکان می‌دهد. جلو رفتم و پرسیدم: چرا چنین می‌کنید؟ دیدم عمامه‌ای بر سر حضرت است. وقتی خاکستر بر سر و صورت ایشان می‌ریختند، تکه آتش در آن بود که بر روی سر امام سجاد (علیه السلام) افتاده بود و عمامه مانع آن بود که بیفتد و خود عمامه هم داشت می‌سوخت. وی جلو می‌رود و آتش را بر روی زمین می‌ریزد.

*امام سجاد (علیه السلام) و انتقال پیام عاشورا

امام زین العابدین (علیه السلام) زنده ماند و رشته امامت حفظ شد. جدا از رسالتی که زینب کبری (سلام الله علیها) به عهده داشت، امام سجاد (علیه السلام) هم ماند و در مجلس ابن‌زیاد سخنانش را بیان کرد. در مسجد شام و در مسجد نبوی امام سجاد (علیه السلام) ریشه بنی‌امیه را زد؛ به این معنا که کاری کرد که سیدالشهدا (علیه السلام) می‌خواست با قیامش انجام دهد. افشای حقایق در مجلس ابن‌زیاد محقق شد. در آنجا هم می‌خواستند ایشان را تحقیر کنند. هر کسی چیزی می‌گفت. خطیبی هم بالای منبر رفته بود و علی ابن ابی طالب (علیه السلام) و حسین ابن علی (علیه السلام) را لعن و به اهل بیت (علیهم السلام) جسارت می‌کرد. این یکی از شگردهای آنها بود. امام سجاد (علیه السلام) به یزید رو می‌کند و می‌فرماید: اجازه می‌دهید من هم بالای این چوب‌ها بروم؟ ایشان لفظ «منبر» را به کار نمی‌برد. یزید نمی‌خواهد اجازه بدهد؛ اما همه تعجب می‌کنند. وی می‌دانست که اگر امام سجاد (علیه السلام) روی منبر برود، به قول مرحوم میرزا تقی اشراقی، از منبر پایین نمی‌آید، مگر به فضیحت آل ابی‌سفیان. امام بالای منبر رفت و شروع به صحبت کرد. اگر می‌خواهید علی‌شناسی داشته باشید این خطبه را بخوانید و ببینید علی (علیه السلام) را چگونه معرفی می‌کند. امام ابتدا پیامبر (صلی الله علیه وآله) را معرفی می‌کند و بعد فاطمه کبری (سلام الله علیها)، خدیجه کبری (سلام الله علیها) و ... را. سعی می‌کنند سخنرانی‌اش را کوتاه کنند؛ لذا به مؤذن می‌گویند اذان بگوید. امام از همین اذان هم بیشترین حد استفاده را می‌کند. کلام امام بسیار نافذ و زیباست و نفس‌ها در سینه‌ها حبس شده است. همان‌هایی که می‌خواستند برای تحقیر او را بالای منبر ببرند و به او بخندند، یکپارچه در مسجد ضجه می‌زدند و گریه می‌کردند. همین سخنرانی باعث شد یزید، ابن‌زیاد را متهم کند و بگوید من نمی‌خواستم این کار را بکنم، ابن زیاد باعث شد امام حسین به شهادت برسد؛ حال آنکه من نگفته بودم حسین (علیه السلام) را بکشند. یزید اینها را از خرابه درآورد و به منزلی برد و در آنجا سکونت داد. بدین‌ترتیب مجلس عزا به خرج یزید و به دست او برپا شد. این معجزه امام سجاد (علیه السلام) بود. اینکه می‌گویند کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود درست است؛ ولی امام سجاد (علیه السلام) هم نقش مهمی در انتقال پیام عاشورا داشت. حتی زینب کبری (سلام الله علیها) هم زیر نظر امام وقت خودش کار می‌کند. وقتی خیمه‌ها را آتش زدند حضرت زینب (سلام الله علیها) خدمت امام سجاد (علیه السلام) آمد و گفت: یا باید بمانیم و بسوزیم یا فرار کنیم. امام اذن فرار داد. اگر این دو پشتوانه نبودند کربلا تمام می‌شد. اگر این اسارت‌ها نبود کربلا باقی نمی‌ماند. بنی‌امیه با سخنان امام سجاد (علیه السلام) شکست.

تصویری که از علی ابن ابی طالب (علیه السلام) در شام درست کرده بودند و مدام ایشان را لعن می‌کردند بعد از سخنرانی امام سجاد (علیه السلام) شکست. امام سجاد (علیه السلام) این تصویر را شکاند و شکاندن تصویر برای بنی‌امیه در واقع بازگشتی بود به آنچه حسین ابن علی (علیه السلام) می‌فرمود: «انِّي لَمْ اَخْرُجْ اَشِراً وَ لا بَطِراً ولا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً، وَ اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الِاصلاحِ فِي اُمة جَدِّي محمد اُريدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ و اَنْهي عَنِ المُنْكَرِ». این هدف در آنجا محقق شد. با سخنان امام سجاد (علیه السلام) این امر به معروف و نهی از منکر هم محقق شد. بنی‌امیه دیگر در تاریخ روی خوش ندیدند. آنها رو به انقراض بودند و بعد از 2 سال، پس از یزید، اساساً خلافت از آل ابوسفیان رفت و به آل مروان رسید. حکومت امنیتی شد. تا قبل از آن معاویه موفق شده بود عقیده مردم را جذب کند و رشته عقیده مردم را به دست بگیرد، تا این حد که حتی نماز جمعه را در روز چهارشنبه بخوانند. معاویه کاری کرده بود که حتی کسانی که برای دیدن امام مجتبی (علیه السلام) به مدینه می‌آمدند تا ایشان را می‌دیدند و می‌فهمیدند پسر علی ابن ابی طالب (علیه السلام) است شروع به فحاشی می‌کردند. یعنی معاویه ایشان را به مردم به گونه‌ای معرفی می‌کرد که اینها جز فحش نمی‌توانستند بدهند. به هر حال امام سجاد (علیه السلام) سختی‌های فراوانی را پشت سر گذاشت و عزیزان بسیاری را در کربلا از دست داد و چون در حال بیماری بود نمی‌توانست کاری بکند. در چنین وضعیتی ایشان معجزه‌وار باقی ماند.

*امام سجاد(ع) و سوال از حرمله!

شخصی نقل می‌کند که خدمت امام سجاد (علیه السلام) در مدینه رفتم. ایشان گفت: کجا بودی؟ گفتم: کوفه. گفت: چه خبر؟ گفتم: مختار قیام کرده است. ناگهان امام سجاد (علیه السلام) پرسید: از حرمله چه خبر؟ اینها داغ‌های فراوانی بر دل امام سجاد (علیه السلام) و اسرا گذاشته بودند. امام سجاد (علیه السلام) ناظر این دشمنی‌ها بوده است. ما که از ماجرا فاصله داریم وقتی این مصائب را مرور می‌کنیم گریه می‌کنیم و حتی بعضی از علما گفته‌اند حادثه کربلا خیلی تندتر از چیزی که نقل شده بوده است، به طوری که اگر برگردید و آن روزگار را ببینید زنده برنمی‌گردید؛ ما می‌شنویم و این‌گونه می‌سوزیم؛ امام سجاد (علیه السلام) اینها را به چشم خود از نزدیک دیده و مصیبت عظمایی را متحمل شده است. هم دوران اسارت ایشان و هم دوران امامتشان بسیار دشوار بود. یکی از بدترین دوران‌های امامان دوران امامت امام سجاد (علیه السلام) است. اما در همین فاصله شاگردان خوبی تربیت شدند. ابوحمزه‌ها از این مکتب‌خانه بیرون آمدند. خود مردم جرأت نمی‌کردند سراغ امام بیایند؛ اما دعاهایی که از امام سجاد (علیه السلام) در صحیفه سجادیه شکل گرفت و بزرگانی که با ایشان مأنوس بودند، تأثیر فراوانی به جا گذاشتند.

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha