به گزارش خبرگزاری«حوزه» ،چندی پیش نماهنگی با موضوع حمله ناو وینسنس به هواپیمای مسافربری ایران که خاطرهی تلخی را در اذهان ایرانیان رقم زد و دیوار بی اعتمادی ما را نسبت به آمریکا بالاتر برد، سوژه داغ فضای مجازی شد. جبههگیریها عمدتاً چند محور حاشیهای را موضوع بحث خویش قرار دادند. اما بیشترین انتقادها متوجه هزینه میلیاردی آن بود. این موضوع در بحبوحه دریافت فیشهای نجومی برخی از مسئولین نمود بیشتری یافت. اما چیزی که جای تأمل دارد، علاوه بر خرج کرد و هزینه تمام شده و یا انتقاداتی که به ساختار هالیوودی و محتوای بالیوودی آن وارد است، خشم آلوده به تعصبی است که هر دو طرف ماجرا را فرا گرفته و مانع از برخوردی منطقی و واقعبینانه شده. نعمت باقری فرد در گزارشی به بررسی نقدهای نماهنگ« ما ایستاده ایم» پرداخته است .
برای پرداختن به این موضوع بهتر است ابتدا از کم و کیف مجادلات عموماً سایبری موافقان و منتقدان این اثر با خبر شویم؛
این نماهنگ که محصول باشگاه فیلم سوره حوزه هنری است، ساختاری داستانی داشته و با بهرهگیری از جلوههای کامپیوتری و تکنولوژی سیجی، روایت حادثه تلخ حملهی ناو آمریکایی به هواپیمای مسافربری ایران را با دفاع آمیخته با تخیل جمعی از جوانان ایرانی بازسازی کرده، به طوری که سه دقیقه آغازین آن، بدون موسیقی و تمهیدی تصویری برای ورود به گفتار ترانهای نیمه حماسی و نیمه مرثیهای آن است. حمله ناو آمریکایی و جنگندههای آن با مقاومت و دفاع پرچم به دستان ایرانی مواجه میشود و فریاد آنان سونامی بزرگی را به راه انداخته و تمامی توان نظامی امریکا را درهم میشکند. قطعاً بهرهگیری از تخیل در این نمآهنگ، وجهی نمادین دارد و الا با دستانی خالی و با اتکا به پرچم و فریاد خشم علیه دشمن، نمیتوان کاری از پیش برد. به کارگیری عناصر نمادین هوشمندی بالایی میطلبد، تا نتیجه کار باورپذیری لازم را داشته و به قول معروف، این عناصر از کار بیرون نزنند. از قضا یکی از انتقادات مخالفین این نمآهنگ، متوجه همین رویکرد خیالی کار است؛ عصر ایران در اینباره چهارم شهریور نوشت: «کلیپ حوزه هنری، دست فیلم هندی ها را از پشت بسته و برای نابودی کل نیروهای دریایی و هوایی آمریکا، به نعره های چند جوان بسنده کرده که حتی نیازی به پرتاب طناب هم ندارند. تو گویی که ایران اساساً توانمندی نظامی بازدارنده ندارد و اگر جنگی شود، فقط باید فریاد بکشیم و امیدوار باشیم موج صدایمان خلیج فارس را مواج و دشمن را در خود غرق کند و ما پیروز شویم.»
فریاد فروخورده انتقام. برای مبارزه با دشمن به چیزی فراتر از شور احتیاج است
*وقتی صدای دوست و دشمن بلند میشود
هرچند پايگاه اطلاع رساني حوزه هنري اين نماهنگ را که حاصل همت و تلاش دو ساله گروهي از جوانان هنرمند است، داراي ساختاري زيبا، استاندارد و موسيقي بسيار تاثيرگذار توصيف کرد، به طوري که پس از اتمام پخش اين نماهنگ حضار با حس و حالي وصف ناشدني براي دقايقي متمادي آن را تشويق کردند، اما گزارش انتقادي روزنامه جوان از روزنامههای اصولگرا که بلافاصله پس از رونمایی از این نماهنگ، به عنوان اولین منتقد این نماهنگ، سرسختانه به انتقاد از ساختار، محتوا و علی الخصوص هزینه تمام شده آن پرداخت، حکايت ديگري از ساخت اين نماهنگ را روايت ميکند. روزنامه جوان در گزارش خود، به انتشار موزيک - ويدئوي پرهزينه اي پرداخت که قرار است مقاومت در برابر سرمايه داري و استکبار را ترويج دهد و نوشت: «برخلاف ايستاده ايم يک، نماهنگ جديد، نه در تهران و فضاي باز کنار برج آزادي که يادآور روزهاي انقلاب و مناسبت هاي انقلابي است، بلکه در جزيره قشم ساخته شد... کار ايستاده ايم ۲ ولي به کندي پيش رفت و پروژه اي که به نظر کارشناسان در عرض کمتر از يک ماه به اتمام مي رسيد، با بيش از دو سال و هزينهاي بيش از يک ميليارد تومان (گفته مي شود اين پروژه يک ميليارد و ۲00 ميليون تومان هزينه داشته است) به اتمام مي رسد. اين مبلغ و زمان در سينماي ايران رقمي است که ميشود با آن يک فيلم سينمايي بيش از ۹۰ دقيقه اي با عوامل کاملاً حرفه اي ساخت ولي حوزه هنري ترجيح داد تا اين پول را صرف کليپي هفت دقيقه اي کند.» با این حال نباید فراموش کرد قالب رسانه ای نماهنگ به جهت بهره مندی از چندین ابزار بیانی مانند موسیقی، شعر و تصویر متحرک و شکل خاص ارائه محتوای خود از توانمندی های ویژه ای در رساندن پیام به مخاطب برخوردار است که آن را برای بیان مفاهیم و پیام های فرهنگی به ابزاری توانا بدل می کند و قیاس آن با یک فیلم سینمایی قیاس دقیقی نیست. همانگونه که فیلم های سینمایی زیادی نیز ساخته شده اند که علی رغم صرف بودجه کلان توان جلب مخاطب را نداشته اند- یک اثر کوتاه بد بسیار بهتر از یک اثر بلند بد است.
اما چیزی که جای تأمل بیشتری دارد، علاوه بر خرجکرد و هزینهی تمام شده و یا انتقاداتی که به ساختار هالیوودی و محتوای بالیوودی آن وارد است، خشم آلوده به تعصبی است که هر دو طرف ماجرا را فرا گرفته و مانع از برخوردی منطقی و واقعبینانه شده است.
*هزینه میلیاردی برای نماهنگ سازی!
ماجرای هزینه میلیاردی این نماهنگ با خودداری رئیس حوزه هنری از اعلان هزینهها و خرجکرد آن شدت و حدت بیشتری به خود گرفت. سایت نامه به انتشار سخنان محسن مومنی شریف رئیس حوزهی هنری پرداخت و از قول وی نوشت: «دلیلی ندارد که برای دفاع از خود در برابر تهمتهای ژورنالیستی صورت حساب و اسناد ارائه کنیم... در کنار تشویقها، کسانی هم عصبانی شدند و بویژه در فضای مجازی به سازندگان نماهنگ تاختند که چنین واکنشی طبیعی است. وقتی در این تراز و سطح و با این منطق و بیان قوی، علیه آمریکا افشاگری میکنید و درباره سرنوشت استکبار، آیندهای را نوید میدهید که ملهم از بشارتهای قرآنی است، معلوم است که دوستان و سینهچاکان آمریکا خوششان نیاید و اهانت کنند. این برای ما عین تشویق و تحسین است.»
مومنی با تأکید بر اینکه از برخی دوستان و همسنگرانمان در جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی توقع برخی واکنشها را نداشتیم، گفت: «از کم لطفی عدهای از دوستانی که میپنداریم برادران و همسنگران ما هستند، انتظار نداشتیم. ولو اینکه در بعضی امور با هم اختلاف سلیقه داشته باشیم. این دوستان اگر در این نماهنگ در مسائل فنی و به ویژه در امور ظریف مهندسی پیام با ما اختلاف داشته باشند، بعید میدانم در ضد آمریکایی بودن آن تردید داشته باشند. در این صورت، آمریکا واقعاً چه کار میتوانست انجام دهد که به اندازه این دوستان ما موفق به تخریب این کار و دلسردی سازندگانش شود؟ او اظهار کرد: درست فردای نمایش موفق این نماهنگ، پاس گل را یکی از روزنامههای متعلق به جبههی فرهنگی انقلاب داد. درباره قیمت تمامشده این نماهنگ احتمالاً براساس اطلاعات غلط، خیالبافی کردند و رقمی را اعلام کردند که غیرواقعی بود و به دنبالش به این جوانان هنرمند و انقلابی و با اخلاص پیرایههایی بستند.
*هزینه هالیوودی کیفیت بالیوودی
روزنامه جوان نیز که زنگ اولین انتقادها درباره این نماهنگ را به صدا درآورده بود، در قسمتی دیگر از گزارش خود به هزینه هالیوودی و کیفیت بالیوودی نماهنگ تاخته و نوشت: نشریه معتبر «فوربس» در گزارشی که اخیراً منتشر کرده به معرفی گران قیمت ترین فیلمهای ساخته شده تا به حال اشاره کرده؛ در این گزارش نقل قولی از یکی از تهیه کنندگان هالیوودی آمده که در آن بیشترین هزینه تولید فیلم را به بازیگران و جلوه های ویژه فیلم مربوط می داند. به گفته این تهیه کننده هزینهی تمام شده برای هر شات پنج ثانیهای جلوههای ویژه بین ۷۰ تا ۱۰۰ هزار دلار است. حال با مقیاس کوچکی میان «ایستاده ایم۲» و گزارش فوربس میتوان دید بچههای باشگاه فیلم سوره در هزینه کرد چیزی کمتر از هالیوودیها مایه نگذاشتهاند.»
در عوض سایت جوان انقلابی به سخنان سعید قاسمی پرداخته و از قول این فرمانده دوران دفاع مقدس که دیدن اثر را باعث «نشئه هنری» خود دانسته نوشت: «ما موظفیم که در شرایط جنگ نرم در بیرون کار تولید کنیم. ما باید شرایط را به سمتی هدایت کنیم که در مقابل کلیپ دشمن؛ کلیپ، در برابر تئاتر آنها؛ تئاتر و در برابر موسیقی آنها موسیقی تولید کنیم.»
*یک سئوال از حوزه هنری
اگرچه لحن و بیان این انتقادات می توانست بهتر و با رویکردی دلسوزانه تر باشد، اما با کمی دقت می توان اذعان کرد این نقد ها حاوی برخی نکات شایسته توجه بودند. اول این که آیا ما می توانیم با ابزاری که دشمن فرهنگی، خود مبدع و مبتکر آن بوده و محتوای فرهنگی خود را در آن نهادینه کرده، به نبرد همان فرهنگ برویم. آن هم در حالی که حوزه هنری به عنوان یک نهاد برآمده از انقلاب اسلامی پایگاه هنر دینی و آیینی متناسب با پیام انقلاب بوده است. باید گفت حوزه هنری آخرین جایی که می توان انتظار داشت در برابر سلطه تکنولوژیک سینما تسلیم شود.
از طرف دیگر، این رویکرد وجهی نگران کننده تر نیز می یابد. گاهی اوقات در توجیه این هزینه های فراوان در ساخت آثاری با موضوعات و مضامین فرهنگی- انقلابی چنین استدلال می شود که اردوگاه رسانه ای غرب با هزینه هایی بسیار گزاف تر به جنگ جبهه فرهنگی انقلاب آمده؛ اگرچه این یک واقعیت غیر قابل انکار است، اما باید توجه داشت این استدلال می تواند اغاز یک روند نامناسب فکری نیز باشد. معروف است که معاویه هنگامی که برای خودنمایی به شیوه بیزانسی سرزنش شد، با این بیان که «ما در خط مقدم مواجهه هستیم و من مایلم با دشمن در شکوه نظامی رقابت کنم تا او شاهد ابهت اسلام باشد»، از شیوه خود دفاع کرد.[۱]
*ایستادهها
موضوع دیگر در بررسی این نماهنگ مقایسهایست که میتوان با قسمت نخست این کار انجام داد؛ در قسمت اول این کار که تقریبا با استقبال مردمی و همچنین نظر مساعد نخبگان مواجه شد، چند عامل وجود داشت که موجبات موفقیت آن را فراهم ساخت؛ صمیمت و سادگی روایت آن در کنار موسیقی پر تحرک و برانگیزانندهاش به مذاق همه خوش میآمد. حتی پخش کردن ساندیس در بین مردم(به عنوان بخشی از روایت نماهنگ)، طنازی مناسبی بود که بر صمیمت و سادگی کار میافزود. همخوانی دستهجمعی و پرشور نماهنگ قسمت اول مخاطب را با خود همراه میساخت و اگر رویکرد اکشنواری هم در کار بود، باورپذیر بود و تفاخری در آن دیده نمی شد. موسیقی گرم و حماسهواری داشت. برعکس قسمت دوم سراسر رجزخوانی و تفاخری از جنس جلوههای هالیوودی داشت. حسین حقیقی خواننده و بازیگر این نماهنگ، در مصاحبهای یادآوری کرده که ترانه نماهنگ ایستادهایم ۲، بر اساس شعری با همین وزن، که با عبارت "شبیه مرغک زاری"، آغاز میشد، بازسرایی و جایگزین شعر قبلی شده؛ به نظر وزن مفاعلن فعلاتن، چندان جوابگوی فضای حماسی کار نیست و بیشتر با فضای غنایی و سرخوشانه اشعار مولانا مناسبت دارد. صدای حسین حقیقی نیز که پیش از این هیچگونه سابقهی شنیداری یی از آن در ذهن مردم وجود نداشته، ظرفیت لازم برای حماسه سرایی ندارد. کما اینکه برخی از منتقدان معتقدند، با توجه به هزینهی بالایی که صرف اثر شده، جای آن داشت تا صدایی درخور و در اندازههای یک کار حماسی در کار حضور مییافت؛ چنانچه از دیگر انتقادات روزنامه جوان به این نماهنگ متوجه خواننده ی آن است؛ «خواننده اثر جدید را چه کسی غیر از خانواده و اطرافیانش میشناسد؟ نمیشد این همه هزینه برای خوانندهای بهتر و شناخته شدهتر انجام شود؟ حداقل سازمان سراج وقتی می خواست برای انرژی هستهای کلیپ بسازد سراغ یکی از معروف ترین خواننده های زیرزمینی رفت نه مثل بچه های حوزه سراغ کسی که نه صدایش توانایی خواندن اشعار حماسی را دارد و نه چهره ای هنری است که مخاطبان را برای دیدن اثر مجاب کند.»
*تفاوت های نماهنگ اول با دوم
در این نماهنگ، آمریکا تنها از پشت نقاب فلزی ناوها و هواپیماهایش رویت میشود و هیچ گونه چهره انسانواری ندارد. تا وقتی دیگری از خلال چهره فانتزیاش در ذهن ما قضاوت میشود، درک درستی از واقعیت او و حتی دشمنیاش حاصل نخواهد شد.
در قسمت اول مردم حضوری واقعی و باورپذیر داشتند، انگار مخاطب با آنان آشنا بود و میشناختشان، یا حتی خودش هم از جنس آنان بود. اما در قسمت دوم آدمهای کلیپ خود نیز بی اثر از فضای تکنولوژیک کلیپ صفا و صمییت خود را با لعابی از فیلترهای رایانه ای و جلوه های بصری دیجیتال تعویض کرده بودند.
*کودکی درون و استحاله خواست ها
مدتهاست که بچهها در فضای تصویری و رسانهایِ ایران بدل به سوژه اثرگذاری برای مخاطبان شدهاند. کودکان بنا به ماهیت پاک و معصومانهای که دارند، معیاری برای تظلم و بیعدالتیها و خشونتهای ناشی از جنگ بوده و هستند. اما به نظرمیرسد بهرهگیری از ساحت ساده و بیپیرایه کودکان برای یارگیریهای یک تیغ دودم است که می تواند کار را به یک اثر فاقد پیچیدگی بیانی بدل کند؛ تصور فاجعهای که برای سرنشینان هواپیمای 566 در سال 67 رخ داد، به اندازهی کافی غمانگیز و دردناک است. تشدید این زخم تاریخی با تصویر کودکی که قربانی این فاجعه است، نتوانسته و شاید نمی تواند بار عاطفی اثر را بیشتر کند. فراموش نکنیم که تک تک مسافرین آن هواپیما بیگناه بوده و مرگ تمامی آنان برای ما ایرانیان جانسوز و جانگدار است. اگر در پی خلاقیت تصویری و به تبع آن همراهی مخاطبان هستیم[۲]. فراموش نکنیم که نفس استفاده از کودک به عنوان قربانی و تاکید بر نشان دادن وجوه تاریک ویرانی جنگ از منظر کودکان خود یک ترفند اروپایی است.
*آمریکا و چهره فانتزی وارش
شکی نیست که تاریخ بی اعتمادی بین ما و آمریکا دیوار بسیار بلندی است. نتایج حاصله از مذاکرات هستهای نیز مؤید این موضوع بوده و هست. این نگاه و رویکرد تنها معطوف به ذهنیت ما نیست؛ چنان که میدانیم اسلام هراسی و ایران هراسی دامنه بسیار وسیع و گسترده ای در غرب داشته و دارد. چه بسا این موضوع مشکلات فراوانی را برای هموطنانمان در کشورهای غربی بوجود آورده است. به طور کل آدمی با تصوراتش نسبت به دیگری میاندیشد و موضعگیری میکند. این موضوع وقتی پای دشمنی دوجانبه در میان باشد شدت و حدت بیشتری به خود میگیرد و باعث میشود ما دیگر چهره واقعی دیگری را نبینیم. در این نماهنگ، تمام چهرهآمریکا به ابزارآلات و تجیهزات نظامی تقلیل یافته؛ آمریکا تنها از پشت نقاب فلزی ناوها و هواپیماهایش رویت میشود . یکی از دستاوردهای چنین آثاری می تواند این باشد که به ما شناخت عمیق تر و کامل تری از دشمن و حریف خود ارائه دهد اما این نماهنگ این کار را با تبدیل امریکا به ناوگان جنگی و نقابی فولادین بدل کرده؛ فراموش نکنیم در ماجرای ناو وینسنس شخصیت کاپیتان ناو امریکایی و اظهارات او و اهدای نشان از جانب ارتش آمریکا به کسی که مرتکب جنایت جنگی شده؛ ما را به عمق وجه غیر انسانی این عمل می برد.
روزی غول چراغ جادو در برابر مردی ظاهر شد و گفت: «هر خواستهای داشته باشی برآورده میکنم به این شرط که همان را برای همسایهات دو برابر خواهم خواست.» مرد کمی فکر کرد و گفت: «یکی از چشمهایم را کور کن.» ماجرای بسیاری از موضعگیریهای ما در واقع خواست و گرفتن امتیاز منفی از حریف است. رقابت بر سر آوردهها نیست، بیشتر بر سر ناکردهها و ناآوردهها و بدکردههاست. مجادلاتی که این اواخر بر سر این نماهنگ به وجود آمد بیشتر ناشی از عصبیت آغشته به تعصبی بود که در جناح دیگری چیزی به غیر از عیب نمیدید.
[۱] هیلن برند، رابرت(۱۳۸۶). هنر و معماری اسلامی. اردشیر اشراقی. تهران. انتشارات روزنه. ص۱۹
[2] ، بهتر است نگاهی به برخی از کارهای کیارستمی بیندازیم(برای مثال ببینید "خانهی دوست کجاست") که در آنها کودکان نه سوژه و قربانی بی دست و پای وضعیت بزرگترها بلکه، صاحب ایدههایی نو هستند که از قضا در برابر تمامی راههای کهنه و پردستانداز گذشتگان و قدیمیان راهی تازه میجویند و حرفی تازه دارند.