به گزارش خبرگزاری «حوزه» آیت الله محسن اراکی در جلسه درس فقه سیاسی با موضوع «مبانی بحث ولایت فقیه» به بررسی "یکی از شواهد مخالفت خلفاء با تفسیر قرآن در روایت معروف صبیغ عراقی" پرداخت و علت تاکیدات اهل بیت علیهم السلام بر بیانات قرآنی را مقابله با این طرز تفکر دانست.
متن مباحث مطرح شده در بیست و دومین جلسه درس فقه سیاسی در ذیل می آید.
حدیث هفدهم
از احادیثی که به صراحت در آن تاکید شده که جایگاه امامان معصوم (ع)، جایگاه فرمانروائی سیاسی است، حدیثی است که شیخ کلینی به سند صحیح از برید عجلی روایت می کند که در صحت سند جای بحث نیست.
عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع)- عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ قَالَ إِيَّانَا عَنَى أَنْ يُؤَدِّيَ الْأَوَّلُ إِلَى الْإِمَامِ الَّذِي بَعْدَهُ الْكُتُبَ وَ الْعِلْمَ وَ السِّلَاحَ وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ الَّذِي فِي أَيْدِيكُمْ ثُمَّ قَالَ لِلنَّاسِ- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ إِيَّانَا عَنَى خَاصَّةً- أَمَرَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِطَاعَتِنَا- فَإِنْ خِفْتُمْ تَنَازُعاً فِي أَمْرٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ كَذَا نَزَلَتْ... . (اصول کافی جلد 1 ص 276)
امام باقر علیه السلام می فرمایند: خدا در این آیه که می فرماید باید امانات را به اهلش بسپارید، منظور ما هستیم؛ یعنی هر امام باید کتاب و علم و سلاح ها را پس از وفات در اختیار امام بعدی قرار دهد.
بیان روایت مصداق اتمّ می باشد
در علم اصول مبحثی وجود دارد که هر جا مطلبی و معنایی دارای مراتب تشکیکی است، آن مرتبه اشرف و اکمل، اولی به صدق است فلذا در این روایت یا روایات مشابه که در ذیل آیات آمده با اینکه معنای آیه مطلق و عام می باشد امام معصوم (ع) بیان یک مصداق می کند که این مصداق گویی نوعا بیان مصداق أتمّ می باشد.
مراد از سلاح، حق فرماندهی جنگ است
منظور از إعطاء سلاح و کتاب و علم در این روایت، صرف، دادن شمشیر و کتب ظاهری نیست بلکه مراد این است که جایگاه امامت را به امام بعدی بسپارد.
مراد از سلاح جایگاه فرمانروائی جنگ می باشد و این حق جنگیدن، حق هر کس نیست و این سلاح علامت و کنایه از جایگاه می باشد، و روایاتی با این مضمون «الإمامة مع مَن بیده السلاح»، داریم که امامت هر جا باشد، جایگاه فرمانروائی جنگ هم همانجا است.
عَنْ سَعِيدٍ السَّمَّانِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ص يَقُول: .. فَمَنْ صَارَ إِلَيْهِ السِّلَاحُ مِنَّا أُوتِيَ الْإِمَامَةَ. (الكافي، ج1، ص: 238)
اشاره جریان طالوت در قرآن به ولایت سیاسی امام
این معنی از قضیه طالوت هم استخراج می شود، در قضیه طالوت خداوند در قرآن سوره بقره آیات (247-246) می فرماید: «أَلَمْ تَرَ إِلَى الْمَلَإِ مِن بَنِي إِسْرَائِيلَ مِن بَعْدِ مُوسَى إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَالَ هَلْ عَسَيْتُمْ إِن كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ أَلَّا تُقَاتِلُوا قَالُوا وَمَا لَنَا أَلَّا نُقَاتِلَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَقَدْ أُخْرِجْنَا مِن دِيَارِنَا وَأَبْنَائِنَا فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ تَوَلَّوْا إِلَّا قَلِيلًا مِّنْهُمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ * وَقَالَ لَهُمْ نَبِيُّهُمْ إِنَّ اللَّهَ قَدْ بَعَثَ لَكُمْ طَالُوتَ مَلِكًا قَالُوا أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ عَلَيْنَا وَنَحْنُ أَحَقُّ بِالْمُلْكِ مِنْهُ وَلَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِّنَ الْمَالِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاهُ عَلَيْكُمْ وَزَادَهُ بَسْطَةً فِي الْعِلْمِ وَالْجِسْمِ وَاللَّهُ يُؤْتِي مُلْكَهُ مَن يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ».
ﺁﻳﺎ [ﺑﺎ ﺩﻳﺪﻩ ﻋﺒﺮﺕ] ﺁﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﺍﺯ ﺳﺮﺍﻥ ﻭ ﺍﺷﺮﺍﻑ ﺑﻨﻰ ﺍﺳﺮﺍﺋﻴﻞ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﻮﺳﻰ ﻧﺪﻳﺪﻯ ﻛﻪ ﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺷﺎﻥ ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺎ ﺯﻣﺎﻣﺪﺍﺭ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻰ ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺰ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺟﻨﮓ ﻛﻨﻴﻢ؟ ﮔﻔﺖ: ﺁﻳﺎ ﺍﺣﺘﻤﺎﻝ ﻧﻤﻰ ﺩﻫﻴﺪ، ﺍﮔﺮ ﺟﻨﮓ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﻘﺮﺭ ﻭ ﻟﺎﺯم ﺷﻮﺩ، ﺟﻨﮓ ﻧﻜﻨﻴﺪ [ﻭ ﺳﺮ ﺑﻪ ﻧﺎﻓﺮﻣﺎﻧﻰ ﺑﺰﻧﻴﺪ؟] ﮔﻔﺘﻨﺪ: ﻣﺎ ﺭﺍ ﭼﻪ ﻫﺪﻑ ﻭ ﻣﺮﺍﺩﻯ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺟﻨﮓ ﻧﻜﻨﻴﻢ، ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﺎﻧﻪ ﻫﺎ ﻭ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻧﻤﺎﻥ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺭﺍﻧﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻳﻢ؟! ﭘﺲ ﭼﻮﻥ ﺟﻨﮓ ﺑﺮ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﻘﺮﺭ ﻭ ﻟﺎﺯم ﺷﺪ، ﻫﻤﻪ ﺟﺰ ﺍﻧﺪﻛﻰ ﺍﺯ ﺁﻧﺎﻥ ﺭﻭﻯ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺳﺘﻤﻜﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ.
ﻭ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺷﺎﻥ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ ﮔﻔﺖ: ﺑﻰ ﺗﺮﺩﻳﺪ ﺧﺪﺍ ﻃﺎﻟﻮﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺯﻣﺎﻣﺪﺍﺭﻯ ﺑﺮﺍﻧﮕﻴﺨﺖ. ﮔﻔﺘﻨﺪ: [ﺷﮕﻔﺘﺎ!] ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﺎ ﺣﻜﻮﻣﺖ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺣﺎﻝ ﺁﻧﻜﻪ ﻣﺎ ﺑﻪ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍﻳﻰ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺳﺰﺍﻭﺍﺭﺗﺮﻳﻢ، ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻭﺳﻌﺖ ﻭ ﻓﺮﺍﺧﻰ ﻣﺎﻟﻰ ﺩﺍﺩﻩ ﻧﺸﺪﻩ [ﭘﺲ ﻣﺎ ﻛﺠﺎ ﻭ ﺯﻣﺎﻣﺪﺍﺭﻯ ﺍﻧﺴﺎﻧﻰ ﺗﻬﻴﺪﺳﺖ ﻛﺠﺎ!؟] [ﭘﻴﺎﻣﺒﺮﺷﺎﻥ] ﮔﻔﺖ: ﺧﺪﺍ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﺮﮔﺰﻳﺪﻩ ﻭ ﻭﻯ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻧﻴﺮﻭﻯ ﺟﺴﻤﻰ ﻓﺰﻭﻧﻰ ﺩﺍﺩﻩ؛ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺯﻣﺎﻣﺪﺍﺭﻳﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﺮ ﻛﺲ ﻛﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻋﻄﺎ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ؛ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻋﻄﺎ ﻛﻨﻨﺪﻩ ﻭ ﺩﺍﻧﺎﺳﺖ.
«إِذْ قَالُوا لِنَبِيٍّ لَّهُمُ ابْعَثْ لَنَا مَلِكًا نُّقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»، طالوت نبی بود ولی مقام امامت نداشت بنی اسرائیل گفتند؛ از خدا بخواه که کسی را برای ما برانگیزد که امامت داشته باشد و حق فرماندهی جنگ داشته باشد و به هر حال ملک، همیشه با این حق فرماندهی جنگ با مستکبرین ملازمت دارد.
و در ادامه سلاح را آیت ملک معرفی می کند «... وَ بَقِيَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُون» (بقره، 248) بحث بر سر این است که این سلاح آیت حق جنگ آوری می باشد.
ادامه توضیح روایت
«وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْلِ الَّذِي فِي أَيْدِيكُمْ» شرح این عدلی که در دسترس مردم است، امام می باشد.
«ثُمَّ قَالَ لِلنَّاسِ- يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ إِيَّانَا عَنَى خَاصَّةً-»، منظور از این اولوالامر ما هستیم و مخصوص ما است.
أَمَرَ جَمِيعَ الْمُؤْمِنِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ بِطَاعَتِنَا- این یعنی امامت امامان دوازده گانه الی یوم القیامة است.
«فَإِنْ خِفْتُمْ تَنَازُعاً فِي أَمْرٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلَى أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ كَذَا نَزَلَتْ...» آیه ای که در قرآن موجود است این گونه است؛
«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً» ﴿۵۹ نساء﴾
ای كسانى كه ايمان آورده ايد، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اوليای امر خود را [نيز] اطاعت كنيد؛ پس هر گاه در امری [دينی] اختلاف نظر يافتيد، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد، آن را به [كتاب] خدا و [سنت] پيامبر [او] عرضه بداريد، اين بهتر و نيك فرجام تر است.
در آیه شریفه «فرُدّوهُ الی اولی الامر منکم» نیست، «فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ» می باشد ولی حضرت اینجا آیه را اینچنین بیان می کنند، روایات از این دست که کلمه ای را اضافه می کنند، منظور تحریف قرآن نمی باشد و این مباحث باید بیش از هر چیز در حوزه علمیه به آن اهتمام داد.
* قرآن که تحدّی به البشر است و فرمود؛ «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ» (بقره، 23)
این همان وحی به معنی خاص می باشد که تحدی به مثل آوری شده است و در آن هیچ تحریفی رخ نداده است نه تحریف به زیادة و نه به نقصان.
* آنچه همراه آیات نازل می شده است ولی قرآن و وحی نبوده است که در هر آیه از قرآن بیان الهی موجود است به نص صریح قرآن سوره قیامت آیات 16 تا 19 که می فرماید:
لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ»
پس دو چیز از سوی خدا نازل شده؛
اولا؛ «لا تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ».
ثانیا؛ «ثُمَّ إِنَّ عَلَیْنَا بَیَانَهُ».
اصحاب هم وقتی قرآن را روی مصحف های خود می نوشتند این بیان ها را هم کنار آن می نوشتند.
قرآن در زمان رسول الله جمع شده است
اختلاف مصاحف از ناحیه اختلاف در متن قرآن نبوده است، بلکه از باب اختلاف در بیان ها بوده که به دست هر صحابه قسمتی از تفسیر قرآن رسیده بود و اینکه عثمان قرآن را جمع کرده باشد با این حرف قرآن که «إِنَّ عَلَیْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ» نمی سازد که این تصریح دارد که خدا این قرآن را جمع کرده است، آن چه که در زمان عثمان رخ داد جمع مصاحف بود نه جمع مصحف؛ عثمان قرآن را جمع نکرده است، بلکه تفسیرها را از بین بردند.
همه قرآن با همین ترتیب در زمان رسول اکرم صلی الله علیه وآله جمع و ترتیب شده است به ادله فراوان قرآنی و روائی که هم در منابع اهل سنت و منابع شیعیان موجود است.
کاری که خلیفه سوم کرد این بود که همه مصاحف صحابه را جمع کرد، چون همراه با تفسیر بود و اصولا مکتب خلفاء چه در زمان خلیفه اول و دوم و سوم، شدیدا ضد تفسیر بود.
یکی از شواهد مخالفت خلفاء با تفسیر قرآن
جناب دارمی در کتاب سنن ج 1 ص 54 و 55 روایت معروف صبیغ عراقی را نقل می کند و مالک ابن انس، امام مالکیه هم در کتاب الجهاد به این روایت اشاره می کند.
روایت این است که خبر به خلیفه دوم رساندند که در یکی از شهرهای مسلمین شخصی است که در مورد قرآن می پرسد؛ «یسئل اشیاء عن القرآن»، دستور داد به مدینه بیاورند و بر او شلاق بزنند.
دارمی این حدیث را در باب نفی بدعت روایت کرده است که خلیفه دوم می خواست جلوی بدعت ها را بگیرد، در حالی که در روایت هیچ اثری از بدعت نیست؛ راوی می گوید آن قدر شلاق زدند به او که کمرش تاول زد.
سپس او را رها کردند و بعد چند روز دوباره دستور داد تا او را بیاورند و شلاق مفصلی به این شخص زدند و بار سوم هم همین کار را انجام دادند و آن شخص گفت اگر می خواهید مرا بکشید، بکشید و إلّا رهایم کنید و این عمل تان را ترک کنید، خلیفه دوم دستور داد او را به عراق فرستادند ولی دستور داد هیچ کس با او تکلم نداشته باشد و وی در کوفه در تحریم مطلق بود و ابوموسی اشعری واسطه شد و به خلیفه نامه نوشت که این شخص توبه کرده است و دیگر از قرآن نمی پرسد.
مکتب خلفا این بود که همین قرآن را بخوانید و کسی حق ندارد سؤال بپرسد که این آیه یعنی چه و چه تفسیری دارد، «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» یعنی چه! حق ندارید بدانید که به چه معنایی است، همینطور بخوانید. «إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبى» را کسی حق ندارد سؤال کند که در شأن چه کسی نازل شده است.
نهی از کتابت و روایت حدیث که انجام گرفت در همین جهت بوده است؛ و جای تحقیق علمی فراوان دارد، برخی علماء اهل سنت تحقیق خوبی دارند، مثل کتاب "الأغواء علی السنة المحمدیه" مرحوم ابوبریرة که در این عرصه تحقیق خوبی کرده است. وی در این کتاب نشان می دهد که در خلفاء این رویه ترک تفسیر قرآن و منع آن وجود داشته است.
خلاصه، آنچه خلیفه سوم انجام داد محو روایات مربوط به تفسیر قرآن و تفسیر قرآنی بود و مصاحف صحابه را از بین برد.
علت تأکیدات اهل بیت علیهم السلام بر بیانات قرآنی
این تاکیدات اهل بیت علیهم السلام که می فرمایند؛ «هکذا نزلت» برای مقابله با این روش انحرافی بوده است وإلا منظور آنها وجود تحریف در قرآن نیست و این ادله قوی دارد بلکه می خواهد بگوید یک بیانی در کنار این آیه بود که حذف شده است و همه بیان ها در آن صحیفه امیر المومنین علیه السلام جمع است و اینکه می گویند مولا علیه السلام همه قرآن ها را جمع کردند، منظور از جمع کردن حضرت، جمع آوری این قرآن و وحی نیست بلکه این قرآن در زمان رسول الله صلی الله علیه و آله جمع شده است و این جمع، همان بیان قرآنی است یعنی این آیه با این بیان نازل شده است.
ابتدا امام معصوم آیه را می خواند و این یعنی آیه را قبول دارد و بعد می فرماید که در ذیل این آیه این بیان موجود بوده است و این روایت نص در این معنی دارد که ائمه هدی اولی الامر بودند و حق فرمانروائی داشتند.
حدیث هجدهم
کلینی در کتاب کافی به سند صحیح نقل میکند؛
عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى مَوْلَى آلِ سَامٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قُلْتُ لَهُ «قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ» أَ لَيْسَ قَدْ آتَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ- بَنِي أُمَيَّةَ الْمُلْكَ قَالَ لَيْسَ حَيْثُ تَذْهَبُ إِلَيْهِ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ آتَانَا الْمُلْكَ وَ أَخَذَتْهُ بَنُو أُمَيَّةَ بِمَنْزِلَةِ الرَّجُلِ يَكُونُ لَهُ الثَّوْبُ فَيَأْخُذُهُ الْآخَرُ فَلَيْسَ هُوَ لِلَّذِي أَخَذَهُ.
(کتاب روضه کافی جلد 8 ص 266)
راوی از امام صادق علیه السلام می پرسد؛ آیا از معنی این آیه که فرمود؛ «قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ» این استفاده نمی شود که خداوند به بنی أُمیة ملک أتی کرد، امام می فرماید: نخیر، چنین نیست، بلکه خداوند ملک را به ما عطا کرد ولی بنی امیة آن را از ما غصب کردند، چطور که شخصی ممکن است لباسی داشته باشد و دیگری از او لباس را بگیرد و در حقیقت لباس مال این شخص نیست.
این روایت نیز ظاهر است در این که فرمانروائی مخصوص اهل بیت و ائمه هدی علیهم السلام می باشد.
تهیه وتنظیم: حامد حسن زاده
نظر شما