به گزارش خبرگزاری «حوزه»، دفتر حیات طلبه مجاهد، حسن حسین زاده در سال 1339 در تهران گشوده شد. دوران کودکی اش را در احمد آباد تربت حیدریه گذراند. پنج ساله بود که در چاه هفت متری افتاد ولی به او آسیبی نرسید.
وقتی دوران ابتدایی را در مدرسه احمد آباد تمام کرد، مسیر بزرگان دین را برگزید و از پدر خواست تا علوم حوزوی را فراگیرد. شهید حسین زاده چند سالی در حوزه علمیه هراتی به کسب دانش و تقوا مشغول بود.
در ادامه حرکت علمی اش راه مشهد را پیش گرفت و حوزه علمیه جعفریه میزبان طلبه ای بود که قضای الهی شهادت را در کارنامه زندگی رقم زده بود.
روحیات و اخلاقی
دوستانش می گویند: حسن فردی بسیار خوش قلب و شوخ طبع بود. صدای خوشی داشت و در رثای مصائب اهل بیت(ع) نوحه سرایی می کرد.
همسفر شدن با پدر
پدر برای بدرقه پسرش تا مشهد رفت. در آنجا حسن پدرش را به حرم برد و برایش زیارت نامه خوانده و شاید می دانست که این آخرین دیدار آن دو می باشد.
برای آخرین بار که می خواست عازم جبهه نبرد شود، از حوزه علمیه مشهد خدمت مادرش رسید ،مادر دلسوزانه گفت: پسرم. تو تا به حال چهار مرتبه رفته ای! حسن با خنده گفت: این دفعه که آمدم دنبال درسم را می گیرم و این دفعه آخرین دفعه است.
مادر که به دنبال بهانه بود، گفت: پسرم تو نامزد داری، نمی خواهی بروی؟ حسن جواب داد: هموطنانم اسیرند، آن وقت من در خانه بنشینم، من باید بروم تا راه کربلا باز کنم.
خبر شهادت
شهید حسین زاده در سال 1365 در پاسگاه زید با اصابت گلوله به سینه اش آسمانی می شود و در جوار رحمت الهی، آرام می گیرد.
مدتی بعد خبر شهادت ایشان در منطقه پخش می شود. پدر بزرگوارش چند شب قبل رویایی را دید که دلالت بر عروج حسن داشت و شاید آن التیامی بوده بر فراق جدایی با پسر.
پیکرمطهرش پس از انجام مقدمات لازم ، در زادگاهش احمد آباد سر به نقاب خاک فروکشید.
دست نوشته های شهید
پدر و مادر گرامی!... خدا مرا به عنوان امانت داده بود و حال مرا از شما گرفت.
از برادرانم می خواهم که امام را تنها نگذارند و مگذارید که اسلحه برادرتان بر زمین بیفتد.
نظر شما