سه‌شنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۳ |۱۷ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 19, 2024
کد خبر: 409359
۴ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۳:۰۵
شهید اول

حوزه/ «شیخ شمس‌الدین محمد بن مکی بن احمد عاملی نبطی جزینی» معروف به شهید اول، شخصیت وارسته‌ی جهان تشیع است که میراث ماندگار فقهی او، سال‌هاست در حوزه‌های علمیه جاری است و هرروز برگ جدیدی از این کتاب آشکار می‌شود.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، خانم معصومه گلگیری از اساتید جامعه‌الزهرا روند زندگی صاحب کتاب لمعه را از کودکی تا شهادت تشریح کرده است.

«شیخ شمس‌الدین محمد بن مکی بن احمد عاملی نبطی جزینی» معروف به شهید اول، شخصیت وارسته‌ی جهان تشیع است که میراث ماندگار فقهی او، سال‌هاست در حوزه‌های علمیه جاری است و هرروز برگ جدیدی از این کتاب آشکار می‌شود.

 

کودکی از دیار ابوذر

«محمد» در سال ۷۳۴ هجری قمری در سرزمین جبل عامل متولد شد. لقب او را «شمس‌الدین» نهادند و بعدها معلوم شد که این لقب و اسم کاملاً شایسته اوست که حقیقتاً خورشید دین شد.

خانواده‌ای کاملاً علمی با تبار بسیار برجسته‌ از سوی پدری و مادری؛ جزو نعماتی است که خداوند به او عطا کرد.

سرزمینی که در آن متولد شد، محل تبعید جناب «ابوذر» بود که «عثمان» او را از مدینه تبعید کرد تا به خیال خود از فعالیت‌های او در امان بماند و حکومتش پایدار شود. اما بی‌خبر از اینکه فرد مسئول و متعهد هر جا که برود، احساس مسئولیت می‌کند و به عهد خود باخدا و دینش وفادار است. جناب ابوذر در جبل عامل شروع به تبلیغ جایگاه و شخصیت علی ابن ابی‌طالب(علیه‌السلام) کرد و چون اخلاص داشت، تبلیغات او بر جامعه اثر گذاشت و مردم در آن زمان بسیار درخشیدند و آموزه‌های بسیار ناب و عمیقی را از ابوذر تحویل گرفتند که آثار آن تا امروز هم باقی است.

میراث ابوذر

روحیه‌ی شهادت‌طلبی و مجاهدت ابوذر که مستقیماً از رسول اکرم(صلی‌الله و علیه و آله) و حضرت علی(علیه‌السلام) درس‌ها آموخته بود، خالصانه در جبل عامل تزریق شد و تبدیل به منطقه‌ای برای رشد مجاهدان و عالمانی بزرگ شد.

خداوند در ذهن دشمنان اسلام این گرایش و نقشه را ایجاد کرد که به خیال خودشان ندای ابوذر را خفه و خاموش کنند اما در جای دیگری سر برآورد و به نفع تشیع تمام شد و مردمی تربیت شدند که از همه‌ی ابعاد توانستند رشد داشته باشند و بزرگانی را به جهان اسلام و حقیقت و تشیع تقدیم کنند. این یکی از مهم‌ترین درس‌های‌ تاریخ است.

سید حسن نصرالله که امروز ظالمان و جهان خواران دنیا از نام او می‌ترسند و اسرائیل را متزلزل کرده است، از همین سرزمین و تبار پاک است. بسیاری از شهیدان و بزرگانی که در مبارزات لبنان و دیگر مقاطع مختلف و خصوصاً در مبارزه‌ی بی‌امان با اسرائیل درخشیدند از همین منطقه هستند. نقش آن‌ها از نقش مجاهدان فلسطینی هم  در مواقعی برتر و بالاتر بوده و مهم‌ترین نمونه آن، جنگ ۳۳ روزه‌ای است که در آن بسیار درخشیدند و نفوذ کردند و اگر درخواست آتش‌بس و صلح از طرف اسرائیل و جهان نبود، قطعاً این‌ مجاهدین تا قلب اسرائیل نفوذ کرده بودند و به تعبیر امام خمینی(ره) شاید این غده‌ی سرطانی نابود می‌شد.

از دیگر وارثان شهادت و شجاعتِ جناب ابوذر، «شهید اول» است. قبل از ایشان، علما و بزرگان دیگری هم بودند که به خاطر تشیع و دین به شهادت رسیدند ولی شهید اول، برجسته‌ترین و فاخرترین عالم و فقیهی است که دارای ابعاد مختلف شخصیتی است. تبحر در ابعاد مختلف علوم اسلامی، صاحب اثر در رشته‌های متعدد، داشتن نفوذ کلام، مدیریت و برتری در ابعاد شخصیتی از دیگر ویژگی‌های این فقیه وارسته است.

تبار پاک

مادرِ پدر ایشان از خاندان «سعد ابن عباده» است. کسی که از انصار و افراد محبوب پیغمبر اکرم(صلی‌الله و علیه و آله) بود و در فتح مکه مدتی پرچم فتح به دست ایشان سپرده شد تا دیده شود که شخصیت مورد اعتماد و محبوب رسول‌الله(صلی‌الله علیه و آله) هستند.

نسب ایشان به قبیله‌ی «مُطلّب» که عبدالمطلب هم از آن خاندان است می‌رسد.

مادر شهید از تبار جناب «حارث همدانی» است که از یاران باوفای امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) بود. معروف است که شبی خدمت حضرت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) آمد و حضرت فرمودند چرا این وقت شب به سراغ من آمدی؟ و او عرض می‌کند: «عشق و محبت شما، من را در این دل شب به حضورتان کشاند.» امام علی(علیه‌السلام) بلافاصله این شعر معروف را بیان فرمودند که: «یا حار همدان من یمت یرنی / من مؤمن او منافق قُبُلاً»؛ این را بدان ای حارث همدانی هر کس که از دنیا برود مرا خواهد دید، خواه مؤمن و خواه منافق و کافر باشد. منتها مؤمن مرا با چهره‌ی رحمت خواهد دید و کافر و منافق، با چهره‌ی رحمت مشاهده نخواهد کرد.

در حقیقت اجداد ایشان از ناحیه‌ی پدری و مادری مربوط به سرزمین حجاز و مدینه هستند و بعدها به منطقه جبل عامل مهاجرت کرده‌اند.

قهرمان پرستی؛ ویژگی ذاتی انسان

قرآن و روایات، ما را به الگو قرار دادن افراد برجسته تشویق کرده و توجه داده‌اند. مثال زدن قرآن کریم از زنان و مردان شاخص، دارای دو جهت و جنبه است.

اولاً یک احساس فطری در همه‌ی ما هست که جُدای از هدایت خدا، پیامبر، دستورات قرآن و تشویق‌های روایات؛ انسان بالفطره به امور برجسته و مخصوصاً انسان‌های شاخص تمایل دارد. به بیان اندیشمندان علوم اجتماعی معاصر، انسان‌ها میل به قهرمان پرستی دارند. می‌خواهند آنچه در وجود خودشان کاستی است، در دیگران ببینند و ستایش کنند. که این گرایش گاهی به‌سوی پرستش بت‌هایی از سنگ و چوب می‌رود.

اسلام خلائی برای این احساسی که در درون کودکان، نوجوانان و جوانان ما وجود دارد ایجاد نکرده است و برای ما مسیرهایی را قرار داده تا جوان‌هایمان را هم به آن مسیر هدایت دهیم و الگوهای شایسته و مناسبی را در همه‌ی عرصه‌ها انتخاب کنند.

معرفی الگو

دوما اگر بشر به فطرت خود واگذار می‌شد تا الگویی برای خود انتخاب کند، مانند موارد دیگر زندگی‌اش، ممکن بود به خطا رود و شایستگان را تشخیص ندهد. ازاین‌رو قرآن دست ما را گرفته و شایسته‌ها را نشان داده‌ و مقام خلیفة اللهی را به ما گوشزد کرده‌، که تو می‌توانی خلیفة الله شوی و به دنبال خلیفة الله و انسان‌های نمونه بروی.

قرآن مجید بیش از هفتاد پیامبر را به‌عنوان الگو مثال زده است و از ما می‌خواهد از این بهترین و پاک‌ترین الگوها پیروی کنیم. در نوع تکلم باخدا، نحوه‌ی درخواست فرزند، نحوه‌ی درخواست مال دنیا، چگونگی دور شدن از زنان فریبنده و فریب‌کار و فتنه‌گر و مواردی از این قبیل.

بهترین پیامبران، پیامبر اکرم(صلی‌الله و علیه و آله) است و مطالب زیادی در قرآن درباره ایشان بیان‌شده است. به‌طورقطع و یقین، برای تمام انسان‌ها، با هر سلیقه‌ای که دارند و برای همه‌ی ابعاد زندگی، الگوهای برجسته‌ای در قرآن بیان‌شده و هیچ خلائی در این زمینه وجود ندارد. اما متأسفانه به علت دوری از قرآن کریم و تعالیم پیغمبر اکرم(صلی‌الله و علیه و آله) به سمت سراب می‌رویم.

مواردی که دنیا به جهان سوم القا می‌کند، باهدف دور کردن ما از آبشخور سالم و سیراب کننده‌ای است که اسلام در معرض استفاده‌ی همه‌ی جهانیان قرار داده است. چون دین اسلام، دین جهانی است و به ما وعده داده‌شده که آخرالامر این کار به‌وسیله‌ی امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تکمیل و به پایان خواهد رسید.

صحبت پیرامون شخصیت شهید اول، به دلیل خواست طبیعی و درونی ما است تا به افرادی که به تعبیر پیغمبر اکرم(صلی‌الله و علیه و آله) صفات الهی را دارند رجوع کنیم تا «تخلقوا بأخلاق الله».

آینه‌ی الهی

شهید اول، شهید ثانی و سایر بزرگان دین ما به این دلیل بزرگ هستند که اتصال به خداوند متعال دارند. چون خُلق الهی در این‌ افراد متجلی شده و حب به پروردگار باعث حب به افرادی است که بارقه‌ای از نور و فضایل الهی در آنها باشد.

انوار الهی زیادی در وجود شهید اول قرارگرفته و در بسیاری از ابعاد به صفات الهی متخلق است. ایشان در مسیر مقتدای خود امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) بسیار جان‌فشانی کرد. این مرد بزرگوار با شرایط مساعد خانوادگی و هوش سرشاری که داشت، به‌سرعت شکوفا شد.

رشد علمی

تحصیل علوم اسلامی را از سنین کم و نزد پدر و عموی پدری آغاز کرد و در این مسیر به مقام خوبی رسید. سپس به «حِلّه» که در قرن هفتم و هشتم مرکز علوم اسلامی بود، کوچ کرد. «علامه‌ی حلی» و «محقق حلی» که از فاخرترین علمای ما هستند از این سرزمین برخاسته‌اند.

یکی از اساتید برجسته ایشان در این شهر، پسر علامه حلی به نام «فخرالمحققین» است. فخرالمحققین خود فرد بسیار بزرگی است و علامه حلی به ایشان بسیار افتخار می‌کردند زیرا بسیار دقیق، نکته‌سنج، اهل تفحص و جست‌وجو بودند. پس از تحصیل علم از محضر ایشان، در سن ۲۱ سالگی به شهر «جَزین» که یکی از شهرک‌های «جبل عامل» است کوچ می‌کند. جناب «فخرالمحققین» وقتی می‌خواهد اجازه‌ی اجتهاد به شهید اول بدهد عبارت قصاری درباره ایشان بیان می‌کند که مانند صحبت کردن یک شاگرد نسبت به استاد خود است؛ نه استاد درباره شاگرد: « الإمام الأعظم، أفضل علماء العالم، و سيد فضلاء بني آدم مولانا شمس الحق و الدين محمد بن مكي بن حامد أدام اللّٰه أيامه؛ امام بزرگوار، برترین علمای عالم و سید فاضلان بنی‌آدم، مولای ما خورشید حق و دین، محمد بن مکی بن حامد که خداوند ایام او را طولانی نماید». این عبارت جایگاه علمی و دینی بالای شهید اول را می‌رساند.

لمعة الدمشقیه

کتاب «لمعه» معروف‌ترین کتاب ایشان و شامل دوره‌ای از فقه است که شروح زیادی بر آن نوشته‌شده است. طبق بیان خود شهید، این کتاب در هفت روز نوشته‌شده است درحالی‌که شارحان آن مانند «شهید وصالی» می‌گویند: «من بالاخره نتوانستم تمام حقایق این کتاب را برملا کنم و هنوز ابهاماتی باقی‌مانده است».

جناب شهید اول می‌گوید: «در هفت روزی که کتاب لمعه را در شهر دمشق می‌نوشتم، هرآن احتمال می‌رفت یکی از جاسوس‌های دستگاه مخالف وارد شود و من را در حال نگارش این کتاب ببیند. ولی از اعجاز الهی بود که با وجود اینکه آن‌ها مرتباً برای سؤال، تحقیق و مراقبت از احوالم به خانه‌ی من رفت‌وآمد می‌کردند؛ ولی الحمدالله در این هفت روز کسی سراغ من نیامد».

تألیفات متعدد

باوجود بحر عمیق کتاب لمعه، ایشان به این کتاب اکتفا نکرده و تا سن ۵۳ سالگی که فوت کرد، ۳۳ جلد کتاب دیگر نگاشت که هرکدام دارای محتوا و عمق زیادی است و به‌صورت کلمات قصار نوشته‌شده است.

هرکدام از عبارت‌های ایشان جامع افراد و مانع اغیار است و کمتر پیش‌آمده که کسی به عبارات ایشان جایی خدشه‌ای وارد کند و بگوید شهید در اینجا کم گذاشته است. همه اظهار شگفتی و تشویق کرده‌اند.

عامل به علم

نکته‌ی مهمی که در زندگی علمی شهید اول وجود دارد، اهل عمل بودنِ ایشان است، اینطور نبود که گوشه‌ای بنشیند و کتاب بنویسد. بلکه فرد فعالی در تمامی عرصه‌ها بود که در ظرف مکانی و زمانی محدود نمی‌شد.

 

ایشان از روستا(یا شهرک) جزین به حله، مکه، مدینه و دمشق می‌رود و اکثر عمرش هم در دمشق که مرکز حکومت معاویه و بنی‌امیه بود، سپری می‌کند. یعنی درجایی سکنی می‌گزیند که پرخطرترین سرزمین‌ها است و آخرالامر همان دانشمندان و قضات دمشقی که مخالف ایشان بودند و حسادت عجیبی نسبت به ایشان داشتند ازیک‌طرف و دستگاه خلافت که از نشر حقایق اسلام و گرایش مردم به تشیع می‌ترسیدند؛ از سوی دیگر، دستور قتل ایشان را صادر کردند.

آرامگاهی در اعماق قلوب

این مرد بزرگ به‌صورت بسیار وحشتناک و تأثرآوری به شهادت رسید. ایشان را کشتند، سپس مثله کردند و پیکرش را سوزاندند تا مقبره‌ای برای ایشان نباشد. ولی طبق روایت حضرت علی(علیه‌السلام) که «ابدانهم مفقوده و امثالهم فی القلوب موجوده»؛ قبر او در دل همه‌ی انسان‌های بافضیلت و فضیلت‌خواه و اهل دین است.

پس از گذشت صدها سال با رجوع به اثرهای ماندگار و عمیق؛ رفتار در محیط و عرصه‌ی علم و مجاهدت، تعلیم و تربیت فرزند؛ می‌توان به مطالب مفیدی دست‌یافت.

ایشان سعی می‌کرد همه‌ی دنیای اسلام را بگردد و طبق بیان خودش، ۴۰ کتاب از فقهای اهل سنت را روایت کرده‌ است. یعنی آن‌ها را نزد اساتید اهل سنت به‌اندازه‌ای فراگرفته که به ایشان اجازه‌ی روایت داده بودند و این یعنی عالم فنون و مذهب آن‌ها شده است و به مقامی رسیده بود که در دمشق کلاس درس برگزار می‌کرد و طلاب و علما و فقهای همه‌ی مذاهب اسلام پای درس ایشان حاضر می‌شدند و به سؤال هر کس، طبق مذهب خود او پاسخ می‌داد و زمانی که به‌عنوان قاضی به منصب قضاوت نشست، برای هرکسی بر اساس مذهب خودش قضاوت می‌کرد.

ایجاد مدرسه‌ا‌ی جدیدی در فقه

آنچه موجب شهادت ایشان شد داشتن روحیه‌ی شهادت‌طلبی، روحیه‌ی عشق به حقیقت و نشر حقیقت بود. او این کار را از ناحیه‌ی علم شروع کرد و تعالیم این شهید بزرگ در همه‌ی ابعاد موجود، بسیار تأثیرگذار و باعث روشنگری است.

شهید اول، فقه شیعه را نجات داد. ایشان مدرسه‌ی جدیدی در فقه ایجاد کرد که با گذشته‌ متفاوت بود. «محقق حلی» و «علامه حلی» که قبل از ایشان بودند، سبک نگارش دیگری تنظیم کردند و ایشان هم با نوآوری‌های خود، نکاتی به آن اضافه کرد که فقه را وارد عرصه‌ا‌ی نو کرد.

موقعیت‌شناسی شهید اول

انتخاب دمشق که مرکز حکومت دشمنان اسلام و تشیع بود؛ به‌عنوان محل سکونت اصلی برای انتشار مذهب تشیع، یکی از نشانه‌های هوش بالا و نکته‌سنجی ایشان است. چون امکان طرح تشیعی عاری از مذاهب دیگر ممکن نبود و ایشان به اسم اینکه یک عالم همه‌جانبه و مطلع از همه‌ی مذاهب اسلام است، بر روی چنین کرسی‌هایی می‌نشست تا از آن طریق مذهب شیعه را ترویج کند.

طبق بیان تاریخ، طلاب مذاهب دیگر هم ترجیح می‌دادند به خدمت ایشان برسند تا از فکر جوّال و اجتهادی ایشان استفاده کنند. چون در مذهب آن‌ها اجتهاد وجود ندارد و ایشان چون در مسائل شیعه مجتهد بود؛ بدون تردید وقتی می‌خواست به تحلیل مسائل آن‌ها از دیدگاه مذهب خودشان بپردازد با یک نگاه عمیق‌تر و تحلیل شایسته‌تر می‌توانست در این میدان‌ها وارد شود.

ترس از تفکر روشنگر

شهید اول به‌مرور قلوب مردم را به‌سوی خود جذب می‌کرد. دستگاه حکومتی هم به علم توجهی نداشت ولی به جذب قلوب مردم اهمیت می‌داد؛ آنچه می‌توانست موجب دوام و یا زوال حکومت شود.

جایگاه علمی ایشان به جهت نفوذ مذهب و گسترش فرهنگ تشیع از طرف ایشان در میان مردم، با تزلزل سلطنت مرتبط بود و حتی اگر فرهنگ تشیع هم گسترش نمی‌یافت، صرف حضور ایشان به‌عنوان یک شخصیت شیعی که محبوب مردمی شده بود که معتقد به مذاهب دیگر بودند؛ یک اصل نگران‌کننده برای حکومت بود.

ایشان ابداً مردم را به تشیع دعوت نمی‌کرد ولی او را به‌عنوان یک فرد شیعه که از همه‌ی مردم روزگارش بهتر بود، می‌شناختند و این برای دستگاه حکومتی ظالم و غاصب بسیار خطرناک بود و به دنبال بهانه‌ای بودند که ایشان را از بین ببرند.

تکفیر

نامه‌ی مفصلی از سوی دستگاه حکومتی مبنی بر عقیده‌ی ایشان به حلیّت شراب و ارتدادشان، تنظیم شد و با فریفتن غریب ۴۰ نفر در جبل عامل و شهرهایی دیگر ازجمله دمشق، که علمایشان تحت تأثیر سعایت و بدگویی در مورد ایشان قرارگرفته بودند، این طومار امضا شد و به استناد آن، ایشان را به شهادت رساندند.

شهید اول مطالب، نکات و استدلال‌های فراوانی در محکوم کردن آن‌ها بیان کردند ولی مورد قبول واقع نشد و به وضعی به شهادت رسیدند که هیچ اثر و نشانه‌ای از مزار ایشان نباشد.

میراث خانوادگی شهید

ایشان سه پسر و یک دختر داشتند که هر سه پسرشان جزو علما و فقهای بزرگ جهان اسلام هستند و دخترشان فاطمه از شخصیت‌های والا در میان بانوان عالم است؛ فاطمه ملقب به «ست المشایخ» یعنی «بانو(استاد) حدیث» بود؛ ایشان بعد از رحلت پدر نامه‌ای به برادرانش می‌نویسد و می‌گوید هر چه که ارث پدری من است به شما می‌بخشم فقط چهار چیز از شما می‌خواهم. ۱. قرآنی که «علی ابن مؤید» به پدرم هدیه کرده بود. ۲. «تهذیب الاحکام» شیخ طوسی ۳. «مصباح المتهجد» شیخ طوسی ۴. «من لایحضر الفقیه» شیخ صدوق.

درخواست این کتاب‌ها که منبع دانش، معنویت، معرفت و فقه شیعه است از سوی این بانو نشان‌دهنده معنویت، فهم و همه بعدی بودن ایشان است. برای همین به او استاد مشایخ و دانشمند حدیث می‌گویند.

دعوت به ایران

«علی ابن مؤید» که آخرین سلطان سربداران بود، یکی از کسانی است که از روی علاقه‌ به شهید اول، از ایشان برای حضور در ایران و منطقه خراسان دعوت می‌کند تا در آن منطقه به نشر تعالیم دین بپردازد؛ مضامین نامه‌ «علی بن مؤید» که برای دعوت از شهید اول نوشته، باید مورد تفسیر قرار گیرد.

در این نامه‌ به یکی از بیانات امیرالمؤمنین علی(علیه‌السلام) اشاره می‌شود که حضرت فرمودند: «سلمت دین فوت العلما؛ چیزی که دین را شکست می‌دهد فوت علما است». فوت را بعضی‌ها مرگ معنی کرده‌اند ولی باید دانست که در لغت عرب به مرگ «موت» گفته می‌شود نه «فوت». فوت یعنی نبودن و فقدان؛ اعم از اینکه به مرگ آن‌ها باشد یا به این‌که یافت نشوند و در دسترس نباشند؛ وی در ادامه نامه می‌گوید: «با توجه به این روایت، من از شما درخواست می‌کنم که به این سرزمین بیایید و تردیدی نیست که بستگی خویشاوندی مسلمانان با یکدیگر یک پیوند معنوی اسلامی است». معنی این سخن این است که اگر شما به‌واسطه‌ی آمدن به ایران، از سرزمین جبل عامل و دمشق و از خانواده و بستگانت فاصله بگیری، قوم ‌وخویشی‌های تباری و نسبی اهمیتی ندارد. چیزی که مسلمین را به همدیگر پیوند می‌دهد پیوندهای ایمانی و معنوی است که پیوندی ناگسستنی است؛ «من می‌ترسم که سرزمین ما به خاطر نداشتن رهبری دینی همچون شما، دستخوش خشم خداوند گردد و نابود شود. امیدوارم بافضل و کرمی که از شما سراغ دارم دعوت ما را اجابت کنید»؛ ولی متأسفانه شهید به این منطقه نمی‌رود که این عدم حضور یا به دلیل شهادت ایشان یا ضروری‌تر بودن حضورشان در شهر دمشق بوده است.

شهید در مقدمه‌ی لمعه می‌فرماید من این کتاب را که حاوی مسائل دینی در همه‌ی ابعاد فقه است، به خاطر جناب «علی ابن مؤید» که درخواست حضور مرا کرده بود به‌جای خودم می‌فرستم.

تفکر سیاسی و حکومتی شهید

تفکر سیاسی ایشان را از روی رفتارهایشان می‌توانیم بیابیم. انتخاب منطقه‌ای برای زندگی که مرکز حکومت بنی‌امیه بود، یکی از مهم‌ترین رفتارهای سیاسی ایشان بود؛ معاویه به دلیل اینکه نمی‌توانست در مدینه ادعای خلافت پیامبر(صلی‌الله و علیه و آله) بکند و آن مشی شاهانه و سلطانی را داشته باشد و می‌خواست آثار پیامبر اکرم(صلی‌الله و علیه و آله) را از مدینه محو کند، دمشق را پایتخت خود قرار داد و حکومت و سلطنت را به آنجا آورد و همان تعالیم ضد علوی معاویه در بنی‌امیه و سپس در دوران بنی‌عباس ادامه داشت؛ درنهایت شهر دمشق در بی‌خبری و انحراف کامل از اسلام قرار گرفت.

انتخاب این شهر، تسلط بر تمامی فقه اهل سنت و ایجاد محلی برای تدریس و کلاسی که همه‌ی افراد مطالب آن را بپذیرند؛ نشان‌دهنده‌ی تفکر سیاسی و حکومتی شهید بود.

 مطلب دوم در تفکر سیاسی جناب شهید اول این است که وقتی ایشان را متهم به ارتداد کردند و گفتند اعتراف کن؛ هر چه اصرار کردند گفت من مرتد نشده‌ام که اعتراف کنم؛ با وجود اینکه قرآن کریم اجازه به‌ دروغ گفتن درجایی که جان انسان درخطر است داده، ایشان حاضر نشد به مصلحت حفظ جانش از خدا و رسولش حتی به‌دروغ، اعلام انزجار کند. او گفت حاضر هستم که به هر نحوه به شهادت برسم اما دروغ نگفته باشم و برخلاف عقیده‌ام حرف نزنم؛ این نشان‌دهنده‌ی روحیه‌ی شهادت‌طلبی ایشان است. که یک الگوی عملی و یک درس بزرگ به جهان داد.

میراث منطقه‌ای

شروع حیات و تولد این عالم مبارز در جبل عامل بود. منطقه‌ای که شخصیت‌های فراوانی از آن برخاسته‌اند. آیا می‌توانیم بگوییم که این‌ها از شهید اول نشأت نمی‌گیرد؟

اتفاقاً گفته‌اند که بسیاری از خانواده‌های علما، بزرگان و مجاهدان در جبل عامل، کربلا، نجف و حله با نام خانوادگی‌ شمس‌الدینی هستند.

مشی و حرکت ایشان در تمام جهان اسلام و پافشاری‌شان بر مرام تشیع و ایستادگی تا پای جان بر روی اهداف خود، جز انتشار حقایق دین اسلام و پیروی از امام علی(علیه‌السلام) نیست. ایشان با استناد به قرآن می‌توانست دروغ مصلحتی بگوید و جان خود را نجات دهد. اما چون این روش، ترس و نداشتن شهامت را در دیگران القا خواهد کرد؛ او از این امر پرهیز کرد و می‌خواست همچنان شجاعانه برخورد کند.

این همان روحیه‌ای است که امام خمینی (ره) به ما دادند. در کشوری که باور نمی‌کردیم این‌همه انسان‌های فداکار و شجاع ناگهان ساخته شوند و ظهور پیدا کنند، سخنان حضرت امام خمینی(ره) و آمادگی شخصی و آمدن خودشان در میدان عمل، افراد را ساخت.

شاگرد در مدح استاد

شهید ثانی در مورد استاد خود می‌گوید: «شيخنا و إمامنا المحقق البدل النحرير المدقق، الجامع بين منقبة العلم و السعادة و مرتبة العمل و الشهادة الإمام السعيد أبي عبدالله الشهيد محمد بن مكي اعلی الله درجته كما شرف خاتمته ؛ شیخ ما و امام محقق فوق‌العاده متبحر باریک‌بین، جامع بین فضیلت علم و سعادت، و مرتبه عمل و شهادت، امام سعید ابی‌عبدالله، شهید محمد بن مکی که خداوند علو درجات ایشان را زیاد نماید، همان‌گونه که پایان زندگی او را شریف گردانید».

به عقیده‌ی ایشان شهادت، سعادت است. که همان حرف امام حسین (علیه السلام) است:«إنی لا أری الموت إلا السعادة و الحیاة مع الظالم». جناب شهید ثانی هم شهید اول را انتخاب کرده و فهمیده که هم مرام خودش و شهادت‌طلب بوده است که می‌گوید که استادم هم اهل عمل به دین بود و هم به شهادت رسید؛ از ایشان به‌عنوان «امام سعادتمند» و «ابی‌عبدالله شهید» یاد می‌کند. کنیه‌ای مانند امام حسین(علیه‌السلام).

شهید ثانی چند بار به مسئله‌ی شهادت ایشان اشاره می‌کند. کما اینکه خداوند شرافت و عظمت را در خاتمه‌ی زندگی ایشان قرارداد که شرافت بزرگی که همان شهادت است به ایشان عطا کرد؛ اینجاست که مقام و فهم شهید ثانی هم فهمیده می‌شود که خود ایشان هم چه گوهری بوده است.

درس همیشگی

به طلاب عزیز و جوان می‌گویم انسان‌هایی در این مرتبه از کمال، شرافت خانوادگی و تبار والا، استعداد و نبوغ سرشار، فهم و علم و شهامت جان خود را درراه دین و تشیع از دست می‌دهند و بر ما لازم است که لمعه و شروح آن و کتاب‌های دیگر شهید اول در فقه، اصول و رجال و جملات قصار ایشان را مطالعه کنیم.

آیا درست است که ما در حوزه‌ی علمیه قدر این بزرگان را ندانیم و در مسیر این‌ها حرکت نکنیم؟ آیا ما باید همچنان در مسائل ابتدایی‌مان مشکل داشته باشیم؟ آیا لازم است که راجع به بعضی از اخلاقیات و حجابمان تذکر دریافت کنیم؟ طلاب گران‌قدر باید توجه کنند که ما در چه مسیری هستیم و پای درس چه کسانی نشسته‌ایم؟ ما پای درس این بزرگان نشسته‌ایم و هرچند اساتید الآن در حد شهید اول و شهید ثانی نیستند، اما بیانی که از حنجره‌ی آن‌ها بیرون می‌آید همان الفاظ و کلمات مقدسی است که آن بزرگواران با خون خودشان بر صفحه‌ی تشیع ترسیم کردند و حق آن است که ما پاسدار خون این بزرگواران و شهدای شیعه باشیم.

منبع: روابط عمومی جامعه الزهرا

 

 

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha