امروزه با رشد ابزار ارتباط جمعي شاهد گسترش بي سابقه ارتباطات و تعاملات انساني هستيم و بي ترديد آينده از آن کساني است که ويژگي هاي جهان جديد را بشناسند و به تناسب آن، رفتار مقتضي را از خود به نمايش بگذارند. در اين ميان حوزه هاي علميه شيعه و به خصوص حوزه علميه قم به عنوان قلب عالم تشيع، رسالت سنگيني بر دوش دارد. بديهي است حضور در عرصه هاي جهاني و بين المللي بدون دانستن اقتضائات آن امري ناشدنی و متوقف بر بخت و اتفاق است. از جمله اين اقتضائات، دانستن زبان بين الملل و نيز زبان دين مي باشد. بدون اغراق، حوزه هاي علميه شيعه در توليد محتواي بسيار غني و بي همتا در عرصه علوم ديني توفيقات در خور و بسزايي داشته اند که معرفي آنها در عالم اسلام و نيز در جهان غرب مستلزم شناخت اين زبان هاست، اما متاسفانه در اين زمينه رشد مطلوب و مقتضي حاصل نشده و حتي در مورد آموزش زبان عربي که زبان دين تلقي مي شود و نیز زبان هاي بين-المللي کاستي هايي وجود دارد. نوشته حاضر تلاش مي کند تا آسيب هاي موجود و پيش روي زبان آموزي در حوزه-هاي علميه را مورد مطالعه قرار دهد. آنچه در ذيل مي آيد برخي از عوامل و زمينه هاي عدم رشد زبان آموزي در حوزه هاي علميه مي باشند.
۱- استقلال حوزه هاي ايران از عالم عرب
در دهه هاي اخير به لطف مجاهدت هاي فراوان علماي شيعه در قم و ديگر شهرهاي ايران، پايگاه علمي تشیع به ايران و به طور خاص به شهر مقدس قم منتقل شد. ازآن پس نه تنها طلاب ايراني ضرورتي براي سفر به عراق براي یادگیری علوم ديني احساس نمي کردند... بلکه امر به عکس شد و طلاب از ديگر کشورها حتي عراق براي تحصيل به ايران هجرت كردند. گرچه اين مطلب حاکي از توفيقات حوزه در ايران بود، اما همين استغنا سبب شد تا زبان عربي منحصر به متون آموزشي شود در حالي که زبان تدريس و تکلم حتي در بالاترين سطوح آموزشي عمدتا زبان فارسي بوده و حوزه نسبت به يادگيري محاوره و تکلم زبان عربي اقدام خاصی انجام نداد و ضرورتی هم احساس نگردید. در اين ميان وضعيت زبان هاي ديگر، که زبان کفر تلقي مي شدند به مراتب بدتر بود.
۲- ويژگي خاص فرهنگي جامعه ايراني
ايراني ها داراي ويژگي هاي خاصی هستند که در بسياري موارد آنها را از ديگران ممتاز مي نمايد. از جمله اين ويژگي-ها قدرت انطباق سريع با فضاي جديد است. به عنوان مثال کساني که از ديگر کشورهاي منطقه به يک کشور اروپايي مي روند در موارد بسیار پس از ساليان متمادي همچنان اصالت و حتي گاه نوع پوشش خود را حفظ مي-نمايند و ممکن است چند نسل در يک کشور زندگي کنند و در عين حال بسياري از آداب و سنن اصيل خود را حفظ نمايند. اما ايراني ها به عکس آنان، سرعت فوق العاده اي در انطباق با شرايط جديد دارند. کسي که از ايران به اروپا مي رود در اندک زماني تبديل به يک اروپايي مي شود. نسل دوم آنها هم يک اروپايي تمام عيار است. اين مطلب گرچه ميتواند در جهاتي مثبت باشد، اما در عين حال اين جنبه منفي را دارد که سبب شکنندگي و ناتواني در حفظ فرهنگ خود ميشود. در حال حاضر فضاي کشور ما بسته است و ما يک جامعهاي هستيم که تا حد زيادي با دنياي بيرون ارتباط نداريم. البته وسايل ارتباط جمعي تا حدودي این مرزها را شکسته و در آينده هم بيش از پيش اين اتفاق خواهد افتاد، اما به هر حال باز هم جامعه ما به اندازه بسياري از جوامع ديگر با فضاي بيرون در ارتباط مستقيم نيست. يکي از آسيبهاي يادگيري زبانهاي غربي همانند زبان انگليسي در ايران، تاثير فرهنگي زياد صاحبان زبان بر ذهن و انديشه جوانان ما است. اين مطلب را ميتوان به طور عيني در زبان آموزان مشاهده کرد. شايد به همين اعتبار تشويق همه بخشها و سطوح جامعه به يادگيري زباني همچون زبان انگليسي و تغيير جايگاه آن از زبان خارجه به يک زبان رايج و پويا، آسيبهاي فرهنگي جدي را به همراه داشته باشد.
اين نکته در واقع يکي از آسيبهاي آموزش زبان در ايران است، اما به هر حال جامعه حوزوي هم بخشي از پيکره همين فضا است و در همين بستر فرهنگي رشد و نمو کرده است. نبايد انکار کرد که اگر زباني مانند زبان انگليسي بخواهد در حوزه هاي علميه فراگير و همهگير شود ميتواند معضلاتي را ايجاد نمايد بخصوص با وجود متون آموزشي فعلي که آکنده از محتواي ناسالم است که ميتواند در هنجار سازي و يا لااقل کاهش قبح برخي امور غيراخلاقي بخصوص در افراد کم سن وسال موثر باشد. از اينروي تشويق به يادگيري زبانهاي بيگانه به نحو موجبه کليه به همه طلاب توصیه نمیشود اما اين به معناي تجويز سالبه کليه هم نيست و بايد در حد نياز و بر اساس قلمرو و گستره زبانهاي مختلف، طلبههاي زباندان وجود داشته باشند تا به ترويج و دفاع از مکتب اهل بيت عليهم السلام و ارزشهاي ايران اسلامي اقدام نمايند، که متاسفانه خلأ چنين نيروهايي هم به وضوح مشهود است.
۳- عدم اهتمام به يادگيري زبان در حوزههاي علميه
محوريت درسي در حوزههاي علميه به فقه و اصول و برخي عناوين ديگر اختصاص دارد. در اين ساختار آموزشي نگاه به زبانها حتي زبان عربي نگاهي ابزاري است. گرچه اين مطلب امري معقول و درست باشد، اما مشکل در اينجاست که زبان عربي به عنوان ابزاري انگاشته شده که صرفا براي فهم متون ديني همچون قرآن کريم و احاديث و آثار اسلامي مورد نياز است. به همين دليل توجه طلاب و اساتيد بيشتر معطوف به ادبيات و دستور زبان و نکات ظريف بلاغت و بيان و معاني است و نيازي جدي براي آموزش عربي محاورهاي احساس نشده است. پس نبايد فراموش کرد که اگر طلاب در تکلم به زبان عربي مشکل دارند عمدتا به اين دليل است که نه مديريت و نه اساتيد ضرورتي براي تقويت مکالمه عربي در طلاب خود احساس نکردهاند و اگر هم ضرورت آن احساس شده باشد، در واقع تلاشي در اين راستا صورت نگرفته تا شاهد نتيجه و ثمره آن باشند. از اين روي شايد عنوان «آسيبشناسي آموزش زبان در حوزههاي علميه» تعبير دقيقي نباشد، زيرا آموزشي در کار نبوده تا آسيبهاي آن و عوامل عدم موفقيت آن بررسي و مطالعه گردد.
۴-به رسمیت نشناختن يادگيري زبان:
اگرچه همت همه جانبهاي براي آموزش زبان در حوزه وجود نداشته است و يادگيري زبان از دروس رسمي و اجباري حوزهها نبوده، ولي در عين حال برخي مدارس و يا افراد تلاش کردهاند تا طلاب خود را در اين زمينه هم مجهز نمايند. اجباري نبودن يادگيري زبان و عدم رسميت يافتن آن در ليست عناوين و سرفصلهاي درسي، خود عامل ديگري در رکود يادگيري زبان در حوزه است. از اين روي براي توانمند کردن طلاب به زبان دين که زبان عربي است توصيه ميشود مکالمه عربي در حوزههاي علميه اجباري گردد و نيز از مقطع خاصي مثل سال سوم کليه دروس به عربي برگزار گردد یعنی حتی استاد در توضیح متن هم به عربی تکلم کند. هرچند همه اساتید حوزه فعلا چنین توانی را ندارند، اما با برنامهریزی مشخص و الزام اساتید به این امر میتوان در یک بازه زمانی چند ساله این مشکل را نیز حل نمود. در بسياري از معاهد اهل سنت در کشورهاي آسيايي و آفريقايي چنين مرسوم است که طلاب اجازه تکلم به زبان بومی خود در معهد و مدرسه را ندارند و بايد به زبان عربي تکلم کنند. استفاده از الگويي مشابه در حوزههاي علميه کشور ميتواند فوائد بسيار در تقويت زبان عربي طلاب داشته باشد.
بعلاوه، همانطور که در جامعة المصطفي العالميه طلاب تازه وارد موظف هستند به مدت شش ماه متمرکز بر يادگيري زبان فارسي باشند و در اين مدت هم به طور چشمگيري توفيق حاصل ميکنند به همين شيوه و شکل ميتوان به مدت چند ماه طلاب جديد را ممحض در يادگيري زبان عربي کرد.
نبايد از ياد برد که اگر طلاب توان تکلم و خواندن به عربي را داشته باشند خواهند توانست با سرعت غير قابل مقایسه اي دروس را سپري کنند و شتاب حاصل از يادگيري زبان ميتواند در آینده به صرفه جويي در وقت طلاب نيز کمک کند. علاوه بر اينکه طلاب با يادگيري عربي گفتاري و نوين ميتوانند متون و نوشتههاي جديد و معاصر عالم اسلام را مطالعه نمايند و از جريانهاي فکري و ديني جهان معاصر اسلامي با خبر باشند.
۵- عدم وجود انگيزش کافي یا عدم احساس نياز جدي
گذشت که يکي از موانع مهم زبانآموزي در حوزههاي علميه عدم رسميت اين مطلب و عدم اهتمام کافي از سوي مسئولين حوزههاي علميه است. در شرايط چنين به طور طبيعي عدهاي اندک به صورت خودجوش اقدام به يادگيري زبان ميکنند و طبيعتا اکثر طلاب از آن غفلت ميورزند. زماني که احساس نياز آن هم به صورت جدي و واقع بينانه در ذهن طلبه شکل نگيرد خود را براي يادگيري يک زبان ديگر به زحمت نمياندازد و اگر هم کساني شروع به يادگيري زبان کنند وقتي با مشکلات آن مواجه شوند از ادامه كار باز ميمانند يا تعلل ميكنند. در ميان طلاب بسيار هستند کساني که علاقمند به يادگيري زبانها بخصوص دو زبان عربي و انگليسي هستند، اما مشکل اين است که در اکثر موارد اين مطلب از حد علاقه فراتر نميرود و طلبه حاضر نيست در کنار درسهاي رسمي و اصلي خود بار سختي و زحمت فراگيري يک زبان ديگر را هم متحمل شود و وقت و انرژي مضاعفي خرج آن نمايد. حتي کساني که براي مقطعي يادگيري زباني را شروع کرده و با سختيهاي آن مواجه ميشوند شروع به پرسيدن اين سوال از خود ميکنند که هدف از يادگيري زبان چيست و چون نميتوانند خود را متقاعد کنند نسبت به ادامه کار مردد ميشوند و يا صرفا در کلاس زبان حاضر ميشوند بدون اينکه در يادگيري آن کوشا باشند و آن را به گذر زمان ميسپارند؛ با اين تلقي غلط که بالاخره در طي زمان خواه ناخواه زبان را خواهند آموخت.
۶-عدم رضايت مسئولان حوزه به آموزش زبان
جريان سنتي و متداول در حوزهها نگاهي بدبينانه به آموزش زبانهاي بيگانه داشته است و آن را از مصاديق تشبه کفار و يادگيري زبان کفار و امري منفي تلقي کرده و حتي در مواردي، گرفتن شهريه را براي طلابي که مبادرت به يادگيري زبان کردهاند غير مجاز ميشمردند. من در طول تحصيل، مكرر با اين ديدگاه مواجه شدم. با قطع نظر از درستي يا نادرستي اين رويکرد به هر حال طبيعي است که در چنين فضايي طلاب تمايلي به يادگري زبان نشان ندهند.
۷- وجود تناقضات فرهنگي در زبان آموزي:
قبلا هم اشاره شد که يکي از چالشهاي مهم طلاب در يادگيري بيشتر زبانهاي بيگانه عدم مجانست فرهنگي آنها با ارزشهاي اسلامي و وجودآموزه هايي متعارض است که در قالب کتب آموزشي به زبان آموز تحميل ميگردد. از اينروي لازم است در گام اول تلاش شود تا محتواي آموزشي مناسب و سازگار با فرهنگ ايراني-اسلامي فراهم شود که در عين حال مولفههاي مربوط به آموزش زبان را در سطح قابل قبولي دارا باشد و توان رقابت با کتب مشابه را داشته باشد. كتابي در موسسه امام خميني(ره) در زمينه آموزش زبان انگليسي تدوين شده است كه اميدوارم به زودي وارد بازار شده و توان رقابت با نمونههاي خارجي را داشته باشد.
۸- مشکلات آموزشي در زبان عربي:
گرچه اکثر قريب به اتفاق متون آموزشي حوزهها به زبان عربي است اما طلاب غالبا توان تکلم به زبان عربي را ندارند. اگر اين واقعيت يک آسيب قلمداد شود در اين صورت بايد دو عامل مهم را متذکر شد:
الف) اساتيد:
شمار اساتيدي که بتوانند دروس خود را به عربي ارائه نمايند بسيار کم است و اين معزل در شهرهاي ديگر به غير ازقم حادتر ميشود. طبيعتا استادي که خود توان تکلم به عربي را ندارد نميتواند به طلاب کمک نمايد بلکه چه بسا به عکس چون خود اين هنر را ندارد آن را ناچيز انگارد. مشاهده شده که گاه اساتيد، فضل و علم را در تجزيه و تحليل متون درسي ميدانند و تکلم به عربي را کم اهميت جلوه ميدهند.
ب)کتب آموزشي موجود:
کتابهايي که براي آموزش زبان و ادبيات عرب در طول سه سال اول طلبگي به طلاب آموزش داده ميشوند عمدتا کتابهاي اجتهادي هستند و طلبه بدون دانش کافي در مورد دستور زبان عربي و با توان ناچيز در کاربرد قواعد زبان عربي از ابتدا شروع به مطالعه اقوال مختلف در قواعد زبان عربي ميکند و خود در لابلاي اين «قيل و قال»ها گم ميشود در حالي كه در گذران مراحل علمی شاید هیچ وقت قول «اخفش» یا «ابن جنی» به کار او نیاید. عموم طلاب پس از اتمام اين سه سال حتي در کاربرد قواعد دستور زبان عربي هم مشکل دارند. با اينکه ميتوان با راهكاري قدرتمند در اين بازه زماني هم مکالمه عربي و هم قواعد عربي را به آنها آموزش داد. سه سال براي آموزش زباني همچون زبان عربي وقت كمي نيست. پس تغيير ساز و کارهاي آموزش ادبيات عرب هم ميتواند طلاب را زباندان نمايد و هم ادبيات کاربردي عرب را به آنها آموزش دهد.
بعلاوه عربي موجود در کتابهاي درسي، عربي قديمي است و در نتيجه طلبههاي فاضل در نهايت مهارت مطالعه اين قسم از نوشتار عربي را دارند و در مواجهه با عربي جديد ناتوان هستند و همين امر سبب بينصيب شدن از ادبيات جديد توليد شده در عرصه دين درجهان عرب و جهان اسلام ميباشد.
خلاصه آنكه بر اساس واقعيتهاي موجود نميتوان زبانهايي همچون زبان انگليسي را به طور همهگير در حوزههاي علميه الزامي نمود و البته معقول هم نمينمايد، اما ميتوان با ساز و کارهايي صحيح، زباندانان زبده مكفي در زبانهاي مختلف تربيت کرد. ضروت يادگير زبان عربي و منافع آن بديهي است و بايسته است که مديريت حوزههاي علميه هر چه سريعتر بستر مورد نياز براي الزام طلاب به يادگيري زبان عربي را فراهم نمايد.
مرتضی آقامحمدی