پشت هر مرد موفقی زنی موفق است؛ جمله معروفی که همیشه درباره مردان موفق گفته می شود و در ذهنمان نقش بسته و همه ما به این واقفیم که مردان سرزمینمان در دوران انقلاب و جنگ تحمیلی، همیشه در صحنه نقش خود را ایفا می کردند و در این میان مردانی بودند که نقش برجسته تری در پیروزی ها داشتند و همیشه زندگی شان با فراز و نشیب هایی روبرو بوده است.
همانند مرحوم آیت الله باریک بین که نقش برجسته ایشان در همه دوران به خصوص انقلاب اسلامی و هشت سال دفاع مقدس بر کسی پوشیده نیست، اما در کنار این مرد مبارز و عالم، شیرزنی بوده که نباید فراموش نماییم.
خبرگزاری «حوزه» در گفتگو با ربابه هاشمیان همسر مرحوم آیت الله باریک بین به زندگی ساده و ولایت محوز این مبارز انقلابی پرداخته است . این بانوی بزرگوار در سال 1321به دنیا آمده و صاحب پنج دختر و دو پسر است و یکی از پسران خود را تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی نمود.
در 16 سالگی وارد زندگی جدید شدم
وی از روز آشنایی اش با آیت الله باریک بین می گوید: دوستان پدرم بنده را به خانواده آیت الله باریک بین معرفی کردند و از طریق خانواده ها با هم آشنا شدیم و در سن 16 سالگی وارد زندگی جدیدی شدم؛ در زمان خواستگاری، آیت الله باریک بین در نجف تحصیل می کردند و قرار بود بعد از ازدواج من را به نجف ببرد؛ اما به دلیل کودتای عبدالکریم قاسم در عراق و به خاطر مسائل سیاسی که باعث بسته شدن راه نجف شد، دیگر نتوانستیم به نجف برویم و بعد از ازدواج، نزدیک 4 سال در قم زندگی کردیم.
وی بیان کرد: از همان ابتدای ازدواجم فعالیت های سیاسی و اجتماعی آیت الله باریک بین آغاز شد و افراد زیادی به منزل ما می آمدند و در زمان حمله رژیم شاه به مدرسه فیضیه، ما در قم زندگی می کردیم و بعد از ماجرای فیضیه به قزوین آمدیم.
همسر مرحوم آیت الله باریک بین خاطرنشان کرد: بعد از بازگشت به قزوین مرحوم حاج آقا شالی، به آیت الله باریک بین گفتند شما در مسجد شیخ الاسلام بمانید و این مسجد را تعمیر و در آنجا فعالیت کنید و ما هم در قزوین ماندیم و در همان مسجد فعالیت های سیاسی و اجتماعی داشتند.
ساواک فعالیت های حاج اقا را زیر نظر داشت
وی ادامه داد: در آن زمان شخصی بود به نام آجر بندی که عضو ساواک بود و رفت وآمد های ما را زیر نظر داشت، حاج آقا در آن مقطع تاریخی با تمام گروه های مسلح و سیاسی رابطه داشتند.
هیچ وقت وهیچ زمانی گله مند نبودم
وی درباره سختی های زندگیش این گونه می گوید: اولین بچه ام در 20 سالگی به دنیا آمد و با توجه به فعالیت های آیت الله باریک بین و شرایط سخت اقتصادی، همه سختی ها را تحمل می کردم وب ا خواهران و برادران حاج آقا در یک خانه باهم زندگی می کردیم و شرایط برایم سخت بود و امور خانه داری، بچه داری و زندگی طلبگی این شرایط را سخت تر کرده بود؛ اما با تمام سختی ها، زندگی خوبی با حاج آقا داشتم وهیچ وقت گله مند نبودم.
به خاطر وابستگی به حاج اقا همیشه همراهشان بودم
این بانوی بزرگوار ادامه می دهد: قبل از انقلاب، زمانی که آیت الله باریک بین را به سردشت تبعید کردند، محمد و مرتضی تازه وارد مدرسه راهنمایی شده بودند و در مدرسه شریعتی درس می خواندند و یک روز دیدیم حاج اقا به منزل نیامد، خیلی منتظر شدیم ودر آن روز مرتضی از مدرسه آمد و گفت: مادر یکی از بچه ها ممی گوید ، دیده که پدر را می بردند، من ناهار تهیه و به شهربانی بردم تا به حاج اقا برسانم، ولی در آنجا فهمیدیم حاج اقا را به سردشت تبعید کردند، بعد از مدتی حاج آقا تماس گرفته و گفت بیاید اینجا ، وسایل را جمع کردیم و رفتیم آنجا و زندگی مان را شروع کردیم و بعد از آن هم انقلاب شروع شد.
وی درباره تبعید به سردشت گفت : در آنجا برای دیدن حاج اقا مهمان از اصفهان ،تبریز سقز ،بانه ومهاباد می آمد، و همیشه منزل ما مملو از جمعیت بود و گاهی میهمانان با خودشان غذا می آوردند و من به خاطر وابستگی که به حاج آقا داشتم، همیشه همراهشان بودم و با چهار تا بچه سختی های فراوانی را به دوش کشیدم؛ اما پا به پای حاج اقا بودم و لحضه ای نشد که در این همراهی تنهایش بگذارم . در انجام تبلیغات مسائل اسلامی هم هیچ تردیدی نداشتم و همیشه با وی بودم.
بعد از 20 روز جنازه فرزند شهیدم را آوردند
همسر آیت الله باریک بین اظهار می کند: در سال 1361 پسرم مرتضی به شهادت رسید و خدای متعال در آن سال به جای مرتضی، دو فرزند به نام مرضیه و راضیه به من عنایت کرد.
حاج آقا همان زمان حتی به فرزندانش می گفت به جبهه بروید و از اسلام دفاع کنید و من هم فرزندان را تشویق می کردم. فقط یک بار به مرتضی گفتم الان موقع درس خواندن شماست و نروید، اما او گفت چطور می شود بنشینم و ببینم این همه جوان برای دفاع از اسلام و ایران بجنگند، چرا من نباید نروم؟من هم دیگر چیری نگفتم.
مادر شهید از آخرین دیدار فرزندش می گوید : مرتضی سرانجام رفت و 20روز بعد از شهادتش، پیکر پاکش را به شهر قزوین منتقل کردند.
خود حاج آقا بر پیکر وی نماز خواند و در خواندن نماز بر پیکر مطهر مرتضی هیچ لرزشی در صدای وی احساس نمی شد و حتی به خود حاج آقا گفتند بیا فرزندت را ببین؛ حاج اقا ناراحت شد و گفت وقتی فرزندم را تقدیم خدا کردم، دیگر دیدن ندارد و نمی خواهم ببینم.
هیچ وقت فرقی بین فرزندان خود با دیگران نمی گذاشت
حاج اقا به مردم به خصوص جوانان توصیه می کرد به جبهه بروند و در این راه حتی فرزند خود را تقدیم نظام اسلامی نمود، زیرا هر چیزی که برای دیگران می خواست، برای فرزندان خود هم می خواست.
همیشه بین رزمندگان در جبهه سخنرانی می کرد
خانم هاشمیان بیان داشت: در دوران دفاع مقدس حاج آقا نقش اول را در تدارک جنگ داشت و کمک های جنگ زیر نظر حاج آقا در قزوین اداره می شد.
کمک های مردمی را جمع می کرد و به جبهه های می فرستاد و با لشگر 16 زرهی و سپاه ارتباط قوی داشت و همیشه به مناطق جنگی سرکشی می کرد و در همه حال مشغول هدایت و روحیه دادن به رزمندگان بود و همیشه به گزارش هایی که می رسید رسیدگی می کردند.
خودم را برای همه چیز آماده کرده بودم
همسر آیت الله باریک بین از نگرانی هایش می گوید: من همیشه در ایام جنگ نگران بودم، چرا که 20 روز 20 روز از حاج آقا خبر نداشتم .من خودم را برای همه شرایطی آماده کرده بودم .
از زمان انقلاب تاکنون همیشه نگرانی در زندگی من به خاطر مسئولیت های حاج آقا بوده، نصف شب ساواک می آمدند و در منزل ما را می زدند و حاج آقا را می بردند و من نمی دانستم که بر می گردد یا نه ؟
فرزندان راه پدرشان را قبول داشتند
خانم هاشمیان ادامه می دهد : تربیت فرزندانم به گونه ای بود که خودشان راهدرست و راه انقلاب را انتخاب کردند و ادامه دهنده راه پدرشان بودند.
حاج آقا به رساله خیلی اهمیت می داد و همیشه توصیه می کرد رساله بخوانید و حدیث و احکام برای بچه ها می خواند و فرزندان نیز همیشه مطیع حاج آقا بودند و خط و راه و منش وی را قبول کرده بودند.
همسر آیت الله باریک بین تصریح کرد: همیشه فرزندان و اهل خانه را به تقوا وعمل صالح دعوت می کردند.
آیت الله باریک بین عالم با عمل بود
خانم هاشمیان ادامه می دهد : از مهم ترین ویژگی حاج آقا تقوا بود و در تمام کارهایش این ویژگی دیده می شد، تقوا جز ملکات روحی ایشان بود؛ ویژگی دیگر حاج آقا قناعت و صرفه جویی بود و اصلا از اسراف خوشش نمی آمد، حتی اجازه نمی داد یک لامپ را بی جهت روشن نگه داریم ، به نظر من حاج آقا عالم با عمل بودند و همیشه به اعتقادات خودش عمل می کردند .
وی ادامه می دهد: حاج آقا نقش پدر معنوی را به خوبی ایفا می کرد، حاج آقا نسبت به وظیفه خود در همه دوران خوب عمل می کرد و هیچ وقت نسبت به وظایف خود کوتاهی نمی کردند و واقعا پدر معنوی مردم بود و این نقش را به خوبی ایفا نمود و دیدید که نه تنها مردم استان قزوین، بلکه از سراسر کشور برای تشییع این عالم پارسا آمدند.
کناره گیری از مسئولیت نماینده ولی فقیه وامام جمعه قزوین با درخواست مکررخودشان انجام شد
وی در پایان گفت : وقتی مسئولیت سنگین نماینده ولی فقیه و امام جمعه قزوین را با خواست ایشان از دوش حاج آقا برداشتند، خیلی خوشحال بودیم، البته از این که حاج آقا از این مسئولیت هم سربلند بیرون آمده و توانستند فعالیت هایشان را طی نیم قرن به خوبی و بدون مشکل و با رضایت آحاد مردم تمام کنند، خدا را شکر می کنم.