خبرگزاری«حوزه»، بحول و قوه الهي، و به اميد توفيق براي انجام عمره مبروره و حج مقبول و تشرف به تقبيل آستان فرشته پاسبان خواجه كائنات و خلاصه موجودات حضرت خاتم الانبيا و شفيع روز جزا ابوالقاسم محمّد مصطفي صليالله عليه وآله وسلم، و تشرف به زيارت قبور منتسبه به شفيعه قيامت و خاتون دنيا و آخرت سيده بانوان بهشت سلام الله و اعتاب مقدسه حضرت سيد شباب اهل الجنة سبط الرسول و ابن سيف الله المسلول و قرة عين البتول ابي محمد امام حسن مجتبي عليهالسلام، و حضرت باقر علوم النبيين امام محمد باقر و حضرت سيد الساجدين و زين العابدين علي بن الحسين و حضرت كشاف حقايق امام جعفر صادق عليهمالسلام و زيارت سائر اماكن متبركه و مساجد و مشاهد حرمين شريفين.
و به اميد درك سعادت و فوز به تشرف به زيارت ملازمان درگاه قطب جهان و غوث دوران حضرت صاحب الزمان بقية الله ارواح العالمين له الفداء و عجل الله تعالي فرجه الشريف در روز پانزدهم ماه ذي القعدة الحرام 1402 قمري هجري برابر با 13 شهريور ماه 1361 شمسي هجري حدود ساعت ده و نيم بامداد پس از توديع با آقايان مشايعت كنندگان با هواپيما تهران را به عزم مقصد ترك كرديم.
رجاء واثق آنكه از بركات معنوي اين سفر و حضور در مشاعر و مشاهد و مواقف اسلامي و تاريخي بهرهمند شده، موجبات آمرزش گناهان و تقرب به خداوند متعال و قبول طاعات فراهم گردد و موانع قبول به هيچ وجه پيش نيايد و ما توفيقي الا بالله عليه توكلت و اليه اُنيب.
در هواپيما
برخي از اشخاصي كه سابقه سفر با هواپيما را نداشته باشند ممكن است در ابتدا بيم و هراس برايشان پيش بيايد، و هر چه هواپيما صعود كند و بر سرعت حركتش افزوده شود بر هراسشان افزود شود، و چنان توهم كنند كه چون دستشان از كره زمين كوتاه شده با خطرات بيشتر روبرو هستند، اما اين بيم و هراس پس از مقداري سير و حركت تخفيف مييابد، و اين افراد نيز دل به تقدير خواهند داد و تسليم تقدير ميشوند. بديهي است اين ترس و بيم در اثر عدم انس و بيسابقه بودن آن است، وگرنه بشر در روي زمين با ماشين و با وسايط نقليه ديگر نيز كه سير و سفر مينمايد، و پياده هم كه در كنار خيابانها قدم ميزند و خلاصه همه جا و در همه حالات در معرض خطرات بسيار است كه يا از خطرات هواپيما كمتر نيست و يا بيشتر است ولي چون به آنها عادت دارد بيم و هراسي بر او مستولي نميشود، و خلاصه بشر در هر كجا باشد حيات و زندگانيش پايدار و استوار و مصون از خطر و بلا نيست، و بيجهت از مرگ كه واقع شدني است بيم به خود راه ميدهد و در هراس و وحشت ميگذراند و با اينكه ميداند از مرگ گريز و گريزي نيست نبايد صرف خطر مرگ او را با انديشهناك و خاطرش را مشوش نمايد كه خدا در قرآن مجيد به پيامبر گرامي خود خطاب ميفرمايد: اِنَّك مَيّتٌ وَ اِنَّهُمْ مَيِتّونَ
و اَيْنَما تَكُونُوا يُدْرِكْكُمْ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ في بُرُوجٍ مُشَيِّدَةٍ
و امير المؤمنين عليهالسلام ميفرمايد: ...ثُمَّ لا يُبالي اَوَقَعَ عَلَي الْمَوْتُ اَمْ وَقَعَ الْمَوْتِ عَلَيْهِ وَاللهِ ما يُبالي اِبْنُ اَبيطالِب اَوْقَعَ عَلَي الْمَوْتِ اَمْ وَقَعَ الْمَوْتُ عَلَيْهِ
اين عمر عزيز را سلامت نفسي است * واين سعي و تلاش ما توسل به خسي است
در وادي حيرت به خس آويختگان * همچون من و تو ز بيم غرقاب بسي است
حقيقت همين است كه بشر ثبات و بقايش در اين جهان هر آن در معرض خطرات بسيار، و هجوم ناگواريهاي بيشمار است، و اگر لطف خدا از او دستگيري ننمايد در دم نابود خواهد شد.
وَ اِنْ يَمْسَسْكَ اللهُ بِضُرّ فَلا كاشِفَ لَهُ اِلاّ هُوَ وَ اِنْ يُرِدْك بِخَيْر فَلا رادَّ لِفَضْلِهِيُصيبُ بِهِ مَنْ يَشْاءُ مِنْ عِبادِهِ
قُلْ اَرَاَيْتُمْ اِنْ جَعَلَ اللهُ عَلَيْكُمُ اللَّيْلَ سَرْمَداً اِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ اِلهٌ غَيْرُ اللهِ يَاْتيكُمْ بِضِياءٍ اَفَلا تَسْمَعُونَ
قُلْ اَرَاَيْتُمْ اِنْ جَعَلَ اللهُ عَلَيْكُمُ النَّهارَ سَرْمَداً اِلي يَوْمِ الْقِيامَةِ مَنْ اِلهٌ غَيْرُ اللهِ يَاْتيكُمْ بِلَيْل تَسْكُنُونَ فيهِ اَفَلا تُبْصِرُونَ
اگر تيغ عالم بجنبد ز جاي * نبرد رگي تا نخواهد خداي
موحد چو در پاي ريزي زرش * چو شمشير هندي نهي بر سرش
اميد و هراسش نباشد ز كس * بر اين است بنياد توحيد و بس
بديهي است معناي آنچه گفته شد تحفظ نكردن، و خود را در خطر انداختن و سوار وسيله معيوب شدن نيست كه «اَعْقِلْها وَ تَوَكَّلْ»
گفت پيغمبر به آواز بلند * با توكل زانوي اشتر ببند
سايه حق بر سر بنده بود * عاقبت جوينده يابند بود
فقط مقصود اين است كه انسان وقتي در جريان تقدير الهي قرار گرفت، و آن را رعايت كرد و ملاحظه نمود از قضاي الهي نبايد بگريزد، و بداند كه قضاي حضرت باري تعالي را از انسان در هر كجا و هر حال باشد جز او كس ديگر نميتواند رد كند، و وسائط و آلات مادي و تأثير و تأثرهاي ظاهري و غير ظاهري از آن مانع نميشود. بلي مثل صدقه را اگر چه كيفيّت و چگونگي تأثيرش را در رفع بلا ميفهميم و مکرّر تجربه شده است و لذا در روايت است: داوُوا مَرْضاكُمْ بِالصَّدَقَةِ وَادْفَعُوا اَمْواجَ الْبَلاءِبِالدُّعاءِ
چنان كه توسل و استشفاع به نفوس زكيه و ارواح طيبه پيغمبر خدا و ائمه معصومين عليهمالسلام و دعا نيز به تقدير الهي دافع بلا است و در باب توسل از طرق شيعه و سني روايات بسيار وارد است بلكه علاوه بر اينها به امور ديگر مثل صله رحم نيز بلا دفع ميشود و بلكه وجود سالخوردگان و حتي حيوانات و جنبندگان، بسياري از آثار شوم معاصي و گناهان را مرتفع مينمايد كه تمام اين امور به قضا و قدر الهي است. چنانكه از حضرت موسي بن جعفر عليهالسلام روايت است:
اِنَّ للهِِ تَعالي في كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ مُنادِياً يُنادِي مَهْلا مَهْلا عِبادَاللهِ عَنْ مَعاصِي اللهِ وَلَوْلا بَهائِمُ رُتَّعٌ وَ صِبْيَةٌ رُضَّعٌ وَ شُيُوخٌ رُكَّعٌ لَصُبَّ عَلَيْكُمْ الْعَذابُ صَبّاً تُرَضُّونَ بِهِ رَضّاً
در روايت است كه حضرت امير المؤمنين عليهالسلام از كنار ديواري مشرف به ويراني، برخاست به مكان ديگر رفت، گفتند: از قضاي الهي ميگريزي؟ فرمود، از قضاي او به قدر او ميگريزم.
در اينجا نميخواهيم راجع به قضاء و قدر سخن بگوئيم اما اين را ميگوئيم: كه بايد اسباب ظاهري را رعايت كرد، و دعا و صدقه و اينگونه امور را نيز كه از شارع عليم خبير كه به حقايق قضا و قدر آگاه است دستور داده شده است انجام داد، و با اين برنامه و عقيده به اينكه هيچ امري از امور بدون اينكه در كتاب الهي نوشته شده باشد جريان نمييابد محكم و با كمال آرامش و اطمينان قلب به احتمال خطراتي كه انسان به آنها در تمام حالات پيچيده است اعتنا نكرد و از استقبال آنها هراس ننمود كه خداوند ميفرمايد:
قُلْ لَنْ يُصيبَنا اِلاّ ما كَتَبَ اللهُ لَنا هُوَ مَوْلانا وَ عَلَي اللهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ
وَ ما مِنْ دابَّةٍ فِي اْلاَرْضِ اِلاّ عَلَي اللهِ رِزْقُها وَ يَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها كُلٌّ في كِتاب مُبينٍ
ما مِنْ دابَّة اِلاّ هُوَ آخِذ بِناصِيَتِها اِنَّ رَبّي عَلي صِراط مُسْتَقيمٍ
شعر زير منسوب به حضرت مولي العارفين علي عليهالسلام است.
اَي يَوْمَي مِنَ الْمَوْتِ اَفِرُّ
يَوْمَ ما قُدِّرَ اَوْ يَوْمَ قُدِرَ
يَوْمَ ما قُدِّرِ لَمْ اَخْشَ الرَّدي
وَ اِذا قُدِّرَ لَمْ يُغْنِ الْحَذَرْ
***
از مرگ حذر كردن دو روز روانيست
روزي كه قضا باشد و روزي كه قضا نيست
روزي كه قضا باشد كوشش نكند سود
روزي كه قضا نيست در آن مرگ روا نيست
و بالأخره بايد در اين جريان در حال امر بين امرين و بيم و اميد بود نه چنان بود كه تسبيب اسباب و تمسك به وسايل مادي و معنوي را بيثمر دانست، و آنها را كنار گذارد و نه در توسل به اسباب چنان غلو و مبالغه نمود كه مسبب الاسباب و قضا و قدر او فراموش گردد و از او غفلت حاصل شود.
اما به هر حال پس از تسبيب اسباب مادي و معنوي و توكل و اعتماد به خدا نبايد احتمالاتي كه عقلا به آن اعتنا نميكنند سبب وحشت و اضطراب و هراس شود و ترس از مرگ و خطرات ديگر ما را همواره نگران بدارد.
اگر آنان كه از سرعت حركت هواپيما كه فقط چند صد نفر مسافر دارد ميترسند، ميتوانستند سرعت هواپيمائي را كه سه ميلياد بشر و كوهها و اقيانوسها و درختان تنومند و ميلياردها جانداران و جنبندگان ديگر محموله آن هستند ببينند كه در زمان واحد چگونه به حركتهاي سريع و متعدد در حركت است و با اين محموله سنگين در يكي از حركتهايش در هر ساعت در فضا هجده هزار فرسخ طي ميكند از نشستن و خفتن در اين مركب عظيم غرق وحشت و اضطراب ميشدند، و از اينكه ميفهميدند در عمر پنجاه ساله فقط در اين سير و حركت چهار ميليارد و ششصد و شصت و پنج ميليون و ششصد هزار كيلومتر راه طي كرده در هراس ميافتادند، و اگر ميدانست از آن موضعي كه در روز ولادت او زمين در آنجا بوده تا حال چقدر فاصله گرفته و دور شده است، و زمين و منظومه شمسي و كهكشان آن در حركتشان به سوي مقصدي كه بر ما مجهول است چه مسافت دور و درازي را طي كرده است چنان به وحشت ميافتد كه قابل تصور نبود ولي چون از اين هواپيمائي كه او و همه ابناء بشر بر آن سوارند و به كار و كوشش و صنعت و تجارت و تحصيل علم و جنگ و پيكار و عبادت خدا و معصيت او مشغولند غافل است و حركت آن را نميبيند آرام و مطمئن در آن نشسته است و از سقوط آن يا اينكه خودش از آن سقوط كند با اينكه به ظاهر (غير از فشار هوا و جاذبه زمين) ديواري و مانعي از سقوط از آن نيست بيمي ندارد: ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزُ الْعَليمُ
نه بشر اين حركتها را رؤيت ميكند، و نه اين حركتها باعث سقوط بارهايي كه زمين بر پشت دارد ميشود، و نه اين زمين با هواپيماهاي ديگر از نوع خود تصادم ميكند، و تا هر وقت خدا بخواهد حركتش دائم و مستمر است.
وَالشَّمْسُ تَجْري لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزُ الْعَليمُ، وَ الْقَمَرَ قَدَّرْناُه مَنازِلَ حَتّي عادَ كَالْعُرْجُونِ الْقَديمِ، لاَ الشَّمْسُ يَنْبَغي لَها اَنْ تُدْرِكَ الْقَمَرُ وَ لاَاللَّيْلُ سابِقُ النَّهارِ وَ كُلٌّ في فَلَك يَسْبَحُونَ
در كتاب «نقد فلسفه داروين» داستاني از يكي از روزنامهها نقل كرده كه خلاصهاش به بيان ما اين است كه، در سال 1337 كه يكي از منجّمين مشهور اروپا خبر داد كه زمين در اثر تصادم با ستاره دنبالهدار منهدم و متلاشي ميشود و زمان و وقت آن را معين كرده بود و با اينكه بر حسب اسناد و مصادر اسلامي وقوع اين حادثه قابل قبول نبود بسياري از مردمان ضعيف الايمان از مسلمانان هم سخت گرفتار اضطراب و نگراني شده بودند در روز قبل از روزي كه بر حسب قول اين منجّم بايد زمين منهدم شود، در يكي از كوچهها يا خيابانهاي تهران بچهها بازي ميكردند يك نفر به بچهاي كه در بازي زياد به اصطلاح فضولي ميكرد گفت مگر نميداني كه فردا زمين متلاشي خواهد شد؟ بچه گفت من هيچ نگران نيستم و اطمينان دارم كه چنين حادثهاي رخ نخواهد داد براي اينكه ميبينم مهندسي كه نقشه خط آن قطار بين حضرت عبدالعظيم و تهران را داده است چنان آن را منظم كرده است كه قطارها در آمدن و رفتن بهم تصادم ننمايند پس به طريق اولي مهندسي كه عالم كون و ترتيب سير اجرام و كرات را چنان مقرر فرموده است كه بر خلاف نظمي كه او معين كرده است حادثهاي اتفاق نخواهد افتاد. آن روز گذشت و شب موعود آمد و زمين به هيچ چيزي برخورد نكرد، روز بعد روزنامه (ايران نو) جريان اين سؤال و جواب را در روزنامهاش منتشر كرد.
باري از اين رشته مطالب كه پايان ندارد ميگذريم.
با يادآوري (علويه معظمه) با خواندن اين آيه: سُبْحانَ الَّذي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما كُنّا لَهُ مُقْرِنينَ
بدون انديشه و بيمي بر هواپيما سوار شديم.
آري منزه است خدائي كه زمين و فضا و هوا و آهن و معدن و چيزهاي ديگر را مسخر بشر نموده است. بايد او را به پاكي و توانائي و دانائي ياد كرد كه اين استعدادات محير العقول را به بشر عطا كرده است، و اگر آفرينش و عطاي او نبود نه بشري بود و نه اين همه ظهورات استعدادات كه در واقع همه ظهور قدرت الهي هستند، و او را مينمايانند، و ما را به سر «ما رَاَيْنا شَيْئاً اِلاّ وَ رَاَيْنَا اللهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ وَ بَعْدَهُ»
آگاه مينمايد. همه از او است و همه به سوي او و آيات اويند.
در ديده تنگ مور نور است ز او * در پاي ضعيف پشه زور است ز او
ذاتش سزا است مر خداوندي را * هر وصف كه ناسزا است دوراست ز او
ادامه دارد ...
در اينجا تذكر پيش گوئي ديگر يكي از منجمين بزرگ يعني انوري ابيوردي بي مناسبت نيست، وي به اصطلاح بر حسب قواعد نجومي پيش بيني كرده بود در شبي كه معين كرده بود طوفان باد زمين را ويران ميسازد و در آن شب در نيشابور باد به قدري كه چراغهاي منارهها را خاموش نمايد هم نوزيد لذا شاعري چنين گفت:
گفت انوري كه از اثر بادهاي سخت
ويران شود سراچه و كاخ سكندري
در روز حكم او نوزيده است هيچ باد
يا مرسل الرياح تو داني و انوري
. سوره زخرف، آيه 13.
نظر شما