خبرگزاری «حوزه»، اِنَّ في خَلْقِ السَّمواتِ وَاْلاَرْضِ وَ اخْتِلافِ الْلَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتي تَجْري فِي الْبَحْرِ بِما يَنْفَعُ النّاسَ، وَ ما اَنْزَلَ اللهُ مِنَ السَّماءِ مِنْ ماء فَاَحْيا بِهِ اْلاَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فيها مِنْ كُلِّ دابَّة وَ تَصْريفِ الرِّياحِ وَ السَّحابِ المُسَخَّرِ بَيْنَ السَّماءِ وَ اْلاَرْضِ لآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُون[1]
در هواپيما بهترين اشتغال ياد خدا و انديشه در عظمت آفرينش است. در آيهاي كه تلاوت فرموديد به خلق آسمان و زمين و به كشتي كه در دريا به نفع مردم حركت ميكند، و به ابرهاي مسخر بين آسمان و زمين و آيات ديگر اشاره شده است.
در هواپيما اين فرصت را داريد اكنون كه از زمين به فضا صعود كردهايد، و ابرها را در زير پاي خود ميبينيد، در خلق آسمان و زمين و نظاماتي كه در آنها است انديشه كنيد، و وسعت فضا را كه اگر ميليونها سال هواپيماهاي سريع السير بتوانند در هر شرايط در فضا پرواز نمايند شايد به هيچ كجا نزديك نشويد در نظر آوريد، و ببينيد كه يكي از اموري كه ذهن بشر ظرفيت آن را ندارد، و تصوّر آن در ذهن اگر محال نباشد محال گونه است همين فضا است.
آيا ميتوانيد فضا را تصور كنيد؟ آيا ميتوانيد همين چيزي را كه نميتوانيد تصوّر كنيد انكار نمائيد، و بگوئيد فضا نيست و وسعتش موهوم است؟ پس آيا ميتوانيد حقايق ديگر را كه عاجز از تصور آن هستيد مثل روح و ملائكه وعلم خدا و ذات خدا را انكار كنيد، و به استناد اينكه نتوانستهايد آنها را تصور نمائيد آنها را رد نمائيد؟ آيا ميتوانيد صد ميليارد انسان يا درخت را در ذهن بياوريد؟ هم اكنون بعض راديوها خبري به تفصيل دادند كه كهكشاني كشف شده است كه فاصله آن از كهكشاني كه زمين ما در آن قرار دارد ده ميليارد سال نوري است آيا ميتوانيد ده ميليارد سال نوري بلكه يك ميليارد بلكه يك سال و يك ماه و يك روز بلكه يك ساعت آن را در نظر بگيريد؟ تازه اين راديو گفت اين كهكشان در هر ثانيه چهارصد هزار كيلومتر از زمين دور ميشود و در حركت است.
بنابراين شما با مطالعه در فضا به اين حقيقت ميرسيد كه ناتواني از درك بعض حقايق هرگز دليل نفي آن حقايق نيست.
شما فرصت داريد كه تفكر كنيد و بيابيد كه اين هواپيما و سير و مسير آن دليل نظامي است كه در اين عالم برقرار است يعني اگر اين عالم نظام ثابت نداشت و جريانش بيحساب بود نه هواپيما ساخته ميشد، و نه صنايع ديگر پديد ميآمد و نه بشر به علومي كه دارد مثل پزشكي و كيهان شناسي و گياه شناسي ميرسيد تمام اين علومي كه انسان در رشتههاي مختلف دارد فرع نظامي است كه بر عالم مسلط و مستولي است.
نظامي كه از رشتههاي به ظاهر كوچكش علوم بسيار لطيف و دقيق و بزرگ پيدا شده است.
هر قسمت از وجودش علمائي را مشغول ساخته، و علمي به آن اختصاص يافته است. اين نظام است كه بشر را به اين علوم راهنمائي كرده است.
فرصت داريد در ابرها در باران در هر چه به موجب تداعي معاني در انديشه شما آمد بينديشيد حتي در اين هواپيما كه بر آن سواريد بينديشيد.
در آيهاي كه تلاوت كرديد نام كشتي در ضمن آنچه آيات خدا است برده شده است اما اهل دانش و بينش ميدانند كه كشتي خصوصيت ندارد، كشتي آيه است اتومبيل هم آيه است، هواپيما آيه است، ماشين تحرير آيه است، ماشين چاپ آيه است، سفينه فضائي آيه است تمام علوم و صنايع و هنر بشر و هربيت شعر و هر سطر علم همه آيه ميباشند و راه افزايش معرفتند و تفكر در هر يك از آنها سالك الي الله را به خدا ميرساند.
بينديشيد در آن فكرها و عقلهايي كه نقشه اين هواپيما را ميدهند، آن انديشههايي كه محصول آنها اين اختراعات است. اين نقشهها از كجا در ذهن آنها ميآيد؟ و كي به آنها الهام ميكند؟ اين اشعار ادبي با آن لطايف و نكتههاي پر از ذوق و سرشار از زيبائي و اين صنايع شعري و هنرهاي نقاشي از كجا بيرون ميآيند و چگونه توليد ميشوند؟
آيا همه اينها، و همه اين علوم اثر ماده بيشعور و ظاهر وجود انسان و پوست و استخوان است؟
آيا اين ذهن، و افكار مادي هستند يا مجرد. اگر مادي ميباشند در كجا قرار دارند؟ اگر ميگوئيد در مغز قرار دارند چگونه عالم و اين همه اشياء كوچك و بزرگ در جسمي كه يك ميلياردم آنها همه نيست جا ميگيرند؟
اصولا اين افكار بشر، و اينهمه علوم و ادبيّات، اين بيانات شيوا، اين اشعار شيوا و آبدار، اين صنايع شعري، اين همه لطايف با آن تعبيرات و مجازات و استعارهها، آن مضامين بسيار بلند عرفاني و غيره و غيره آيا مولود تعدادي سلول نفهم ميباشند؟
آيا آن حقيقتي كه از اين امور لذت ميبرد و زشتي و زيبائي و جمال و كمال را درك ميكند و اظهار شوق و ذوق يا ابراز تنفر مينمايد همين سلولهاي مغز است يا باطن انسان و روح و حقيقت او است؟
آيا همين هواپيما دليل عالم غيب نيست؟ دليل اين نيست كه انسان فقط اين پوست و گوشت و سلولها نميباشد؟
آيا اينها همه دليل بر وجود خداي آگاه و دانا و توانا نيست؟ آيا كسي ميتواند با قاطعيت بگويد اينها همه اثر ماده است و ماوراي ماده چيزي نيست؟
آيا كسي ميتواند بگويد عالم و تمام اين حقايق پوچ و پوك و بيهدف و بيهوده است؟ كه اينها دليل بر قصد از آفرينش اين عالم نيست؟
آيا اينگونه اظهار نظر سفيهانه و غير منطقي نميباشد؟ آيا بشري كه منكر اين حقايق شود ميتواند انكار خود را به يك شبه دليل عقل پسند مستند سازد؟
قرآن ميفرمايد: وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ اْلاَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما باطِلا ذلِكَ ظَنُّ الَّذينَ كَفَرُوا فَوَيْلٌ لِلَّذينَ كَفَرُوا مِنَ النّاِر[2] «آسمانها و زمين و آنچه را بين آنها است باطل نيافريديم اين گمان آن كساني است كه كافر گرديدهاند پس واي بر كساني كه كفر ورزيدهاند از آتش.»
اين آيه كريمه را نيز تلاوت فرمائيد كه متضمن حال بسياري از مسافران هواپيما و ساير وسايل فضانورد و به طور كلي بيان كننده حال بيشتر افراد بشر است: «وَ كَاَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّمواتِ وَ اْلاَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُون[3]؛ چه بسيار از آيه آسمانها و زمين كه بر آنها ميگذرند و ايشان از آن روگردانند.»
يك نكته تفسيري
در تفسير اين آيه احتمالي به نظر ميرسد كه چون ممكن است استظهار عرف پسند از آيه نباشد و العياذ بالله تفسير به رأي شود تذكر ميدهيم كه فقط يك احتمال است هر چند ممكن است در نزد اهل نظر احتمالي مقبول و قابل بررسي باشد.
احتمال اين است كه: آيه در عين حال كه متضمن نكوهش كساني است كه به آيات خدا مرور مغرضانه دارند، و از آنها روگردانند اخباري از غيب است، چون مرور بر آيات آسمان به دو گونه قابل تصور است يكي به ديدن آنها يا شنيدن صداي آنها مثل اينكه ماه و آفتاب را ميبينيم، و صداي رعد را ميشنويم، و ديگر به مرور و گذشتن بر آنها مثل آنكه در كشتي سوار شده و بر دريا ميگذريم، بر فلان درخت، فلان شهر، فلان كوه، فلان اقيانوس، فلان شخص مرور ميكنيم. بديهي است اطلاق مرور بر قسم دوم ظاهرتر است.
بنابراين مرور بر آيات آسمان آنچنان كه امروز و در عصر ما با پيشرفت صنايع حاصل شده حاصل نبوده است، و بشر اكنون تا كره ماه، رفته به گردشهاي كيهاني پرداخته است و با هواپيما نيز در فضا و آسمان پرواز ميكند.
اين مرور يك مرور حقيقي است كه قرآن ميفرمايد: «ايشان از آن آيات روگردانند».
آيا اين يك خبر از غيب، و آخرالزمان نيست؟ كه اين كفار و خدانشناسان بر بسياري از آيات و نشانههاي حق و پديدههاي جهان در آسمان و زمين خواهند گذشت، و از آن رو ميگردانند.
غير از اين است كه اينها كه توانستهاند مرور بر اين آيات بنمايند از آنها روگردانند؟ يعني به غيب وجود آنها و آنكه اينها را آفريده توجه نميكنند، و آنها را به عنوان آيه و با نظر عبرت تحت بررسي قرار نميدهند، و به ياد خداي بزرگي كه اينها را آفريده است نميافتند.
آنچه مسخر انسان است
شخصي كه بر هواپيما سوار ميشود ميتواند در اين كرامتي كه خدا انسان را به آن سرافراز كرده و زمين و آسمان را مسخر او قرار داده است تفكر كند، و بينديشد كه اين مخلوق و پديده به ظاهر كوچك با عقل و انديشه خود چه تصرفاتي در زمين و فضا مينمايد و چه كارهايي از او صارد شده و ميشود كه از حيوانات عظيم الجثه، و آفتاب و ماه و كوهها و اقيانوسها صادر نخواهد شد.
اين چه امتياز و چه استعدادي است كه به انسان عطا شده است؟ و چه تاج كرامتي بر سرش نهادهاند؟ جا دارد به اين شعر منسوب به امير المؤمنين عليهالسلام مترنم شده و به خودش خطاب كند.
اَتَزْعَمُ اَنَّكَ جِرْمٌ صَغيرٌ * وَ فيكَ انْطَوَي الْعالَمُ اْلاَكْبَرُ
وَ اَنْتَ الْكِتابُ الْمُبينُ الَّذي * بِاَحْرُفِهِ يَظْهَرُ الْمُضْمَرُ[4]
***
توئي تو نسخه صنع الهي * بجواز خويش هر چيزي كه خواهي
و از اينكه نتوانستهايم از اين همه استعداد استفاده كنيم و نعمتهاي بزرگ خدا را رايگان و بيعوض به هدر دادهايم، و از آنان كه در مراحل اظهار استعداد، و به فعليت رساندن كمالات انساني پيشتاز شدهاند عقب ماندهايم شرمنده و خجلت زده باشيم.
يقيناً در آينده چنان كه در بعض روايات مربوط به عصر ظهور حضرت مهدي ارواحنا فداه و زمان حكومت جهاني آن حضرت به آن اشاره شده است بيش از اينها هويت و استعداد انسان ظاهر خواهد شد.
اما نكتهاي در اينجا است كه اسلام همه كمالات و همچنين كوشش براي تسخير زمين و آسمان و ترّقي و پيشرفت مادي و معنوي را به انسان پيشنهاد نموده و او را به دنبال كردن انديشههاي ژرف، دلير و گستاخ و به تسخيرات بيشتر اميدوار نموده است و چهارده قرن پيش نيل به پيشرفتهايي را كه براي بشر محال شمرده ميشد ممكن معرفي كرده و گذشت زمان هم نظر اسلام را تأييد مينمايد و براي نمونه در اين آيات شريفه دقت و تأمل نمائيد.
اَلَمْ تَرَ اَنَّ اللهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي اْلاَرْضِ وَالْفُلْكَ تَجْري فِي الْبَحْرِ بِاَمْرِهِ وَ يُمْسِكُ السَّماءَ اَنْ تَقَعَ عَلَي اْلاَرْضِ اِلاّ بِاِذْنِهِ اِنَّ اللهَ بِالنّاسِ لَرَؤُفٌ رَحيمٌ[5]
اَلَمْ تَرَوْا اَنَّ اللهَ سَخِّرَ لَكُمْ ما فِي السَّمواتِ وَ ما فِي اْلاَرْضِ وَ اَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً[6]
اَللهُ الَّذي سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِي الْفُلْكَ فيهِ بِاَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّمواتِ وَ ما فِي اْلاَرْضِ جَميعاً مِنْهُ اِنَّ في ذلِكَ لاَيات لِقَوْم يَتَفَكَّرُونَ[7]
وَ سَخِّرَ لَكُمْ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِاَمْرِهِ[8]
بديهي است مفهوم اينكه زمين و آسمان مسخّر انسان شدهاند تسخير بالفعل نيست بلكه اشياء را چنان آفريده است كه تسخير آنها براي انسان امكان پذير باشد يا انسان را چنان آفريده است كه ميتواند اين اشياء را مسخر خود سازد به هر دو صورت مقصود تسخير بالقوه است كه به فعليت رسيدن امروز از گذشته گستردهتر و كاملتر و ظاهرتر است.
مثلا برداشتن آب از نهرهاي بزرگ مانند نيل و دجله و فرات و جيحون يك نوع تسخير آنها است ولي كشتيراني و سدسازيهاي بزرگ در آنها نوع ديگر است همچنين تسخير هوا و فضا و نور و آفتاب و زمين و معدن صورتهاي متعدد دارد كه به تدريج آنچه در قوه بوده به فعليت ميرسد.
و خلاصه هواپيما نيز يكي از نمونههاي تسخير اشياء براي انسان است چنانكه تمام مظاهر صنعت و كشاورزي مظاهر همين تسخير است؛ فَسُبْحانَ الَّذي جَعَلَ اْلاَشْياءَ مُسَخَّراً للإنْسانِ، وَ اَكْرَمَهُ بِالنُّطْقِ وَ الْبَيانِ وَ عَلَّمَهُ الْقُرْآنَ
[1]. سوره بقره، آيه 164.
[2]. سوره ص، آيه 27.
[3]. سوره يوسف، آيه 105.
[4]. ديوان منسوب به اميرالمؤمنين (عليه السلام) حرف راء ص175.
[5]. سوره حج، آيه، 65.
[6]. سوره لقمان، آيه 20.
[7]. سوره جاثيه، آيه 13 ـ 12.
[8]. سوره نحل، آيه 12.