به گزارش خبرگزاری «حوزه»، در جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران مجاهدان عراقی در قالب سپاه بدر در کنار رزمندگان ایرانی با دشمنان بعثی به مبارزه می پرداختند و خود را سرباز رهبر کبیر انقلاب اسلامی می دانستند و در این میان عده ای از این مجاهدان جان بر کف به شهادت رسیدند.
شهید مهدی ماشاءالله محمد از جمله روحانیون مجاهد عراقی بود که در راه اعتلای اسلام و نابودی پرچم کفر و نفاق در کنار برادران ایرانی خود به جهاد با دشمن بعثی پرداخت.
در ذیل گوشه ای از زندگی این روحانی مجاهد عراقی ارائه می شود:
شهید مهدی ماشاءالله محمد از شهدای عراقی و، از متولدین شهر علم و معرفت و جهاد و اجتهاد، نجف اشرف محله المشراق در سال1339 ه.ش بود.
وی در خانواده ای شریف و علوی نسب، معروف به تدین و حسن سیرت و معتقد به برپایی شعاير حسینی و پایبندی به این ارثیه اجدادی بزرگوارش ،زندگی می کرد.
دوران ابتدایی و راهنمایی را پشت سر گذاشت و در دبیرستان شبانه الحبوبی ادامه تحصیل داد. از فعالان اسلامی در حیطه ی دانش آموزی و اجتماعی بود، وی جوانان را به اسلام فرا می خواند و آنها را از بعثی ها و حیله ها و افکار شبهه آمیزشان برحذر می داشت، که این امر باعث شد که تحت مراقبت و فشار و دستگیری قرار بگیرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران قدرت و عزمش در حمایت از آن انقلاب نوپا افزایش پیدا کرد، که رهبری مرجعیت رشید شهید محمد باقر الصدر گفتار و وصیت ها و بیاناتشان حول پیروزی انقلاب اسلامی بود.
درسال 1359نظام عفلقی(مؤسس حزب بعث) خانواده اش را مورد اذیت و آزار قرار داد و خانواده وی را تبعید کردند، این شهید پیش از آنکه به خانواده اش ملحق شود 50 بار بازداشت شد . بدین ترتیب که از زندانی به زندان دیگر و از مکانی به مکان دیگر منتقل می شد. سپس خداوند آنها را در ایران بهم رساند تا در آخر در ایران در شهر مقدس مشهد در جوار غریب الغربا حضرت علی بن موسی الرضا استقرار یافتند.
فراگیری دروس حوزوی در حوزه علمیه مشهد
شهید مهدی ماشاءالله با اشتیاقی شدید به دروس حوزوی روی آورد و مراحل نخست دروس حوزوی را در مشهد به عنوان طلبه آغاز کرد که از خطری که اسلام درمعرض آن قرار داشت و از هجوم خطرناک از جانب استکبار جهانی وآلت دستشان در منطقه یعنی صدام و حزب بعث به دور نبود.
پس ساکش را بست و با وداع از خانواده اش راهی پیوستن به دوره ی سوم دوره های مجاهدان بدر در تاریخ 27تیر سال 62 شد و پس از پایان ماموریتش در جهاد با دشمن درمرزهای شهر بصره در تاریخ 22 مهر همان سال حضور یافت.
وی عنصر اصالت و قدرتش را که در آرامش خاصش پنهان شده بود و اخلاق خوب و والا و کلمات صادقش و رفتارش که نشان از خلوص شدیدش به خداوند بود را در عملش در بین مجاهدان نشان داد چراکه در هر کاری که به او سپرده می شد کوتاهی نمی کرد و وظیفه تبلیغی اش را فراموش نمی کرد، و از هیچ تلاشی در بهره مند ساختن برادران مجاهدش از سخنرانی هایش در فقه و عقاید و اصول و تجوید قرآن کریم کوتاهی نمی کرد.
شهید 6 ماه با مجاهدین ماند و سپس برای ادامه دروس حوزوی اش بازگشت. اما پس از مدتی بار دیگر بهکنار همرزمانش بازگشت و در همه عملیات هایی که در هویزه و حاج عمران داشتند آنها را همراهی کرد.
نبرد حاج عمران از خطرناکترین نبردهایی بود که مجاهدان پیش گرفتند و در آن بهترین تصاویر ازخودگذشتگی و جان فشانی را به تصویر کشیدند، از دره ها عبور کردند و موانعش را پشت سر گذاشتند و کوه ها برایشان تعظیم کردند تا برفراز قله هایشان رسیدند و موانع بعثی ها نیز مانعشان نشد.
حاج عمران محل عروج شهید مهدی ماشالله
حاج عمران همان عملیاتی بود که این شهید به عنوان معاون یکی از گردان های فوج دوم در آن شرکت کرد. او با اشتیاق به سمت قرارگاه های بعثی ها حمله می کرد و علی رغم تاریکی شدید و شدت نبرد با سرعت عجیبی صعود می کرد، و پس از مجروح شدن فرمانده ی گردان شهید ابوشهاب العسکری همچنان جنگید و گردانش را رهبری کرد تا اینکه او نیز مجروح شد. اما جراحت او را از پای در نیاورد و همچنان به نبرد خود در جبهه های حق علیه باطل ادامه داد تا اینکه در تاریخ یک شهریور سال 65 دراثر ترکش های یک بمب آسیب دید و در خون پاکش غلطید و درحالیکه کلمه ی "الله اکبر" را تکرار می کرد به شهادت رسید و روح پاکش به ملکوت اعلی همراه با پیامبران و صدیقین و شهدا و صالحان پیوست.