به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری «حوزه»، دوران حکومت حزب بعث عراق از جمله دوران اختناق و خفقان شدید علیه شیعیان آزاده عراقی بود اما مجاهدان عراقی همچون زمان فعلی با لبیک به ندای مراجع زمان خود از دین و ناموس و عزت مسلمانان عراق دفاع کردند و شهدایی در این راه تقدیم کردند.
شهيد محمد علي جاسم العيداني) ابو جاسم بصري(، از جمله این شهداست . وی در شهر بصره منطقه فيحا در سال ١٩٥٣م در خانواده ای مذهبی و دوستدار اهل بیت (علیهم السلام) ديده به جهان گشود. محمد علی در محیط مذهبی خانواده با معارف اسلامی آشنا شد و تربیت یافت.
حزب بعث با ظلمی که بر مردم عراق روا می داشت سرزمین عراق را تبدیل به سرزمین خون کرد و سبب پراکنده شدن فرزندان آن شد و عده ای را در زندان ها به بند کشید و عده ای را به شهادت رسانید، جنایات و ظلمی که قابل گفتن نیست.
حکم بازداشت و زندان محمد علی در سال 1353ه-ش به جرم ترویج تفکر و معارف اسلامی صادر شد این پایان زندگی هر مسلمان معتقد در عراق بود. محمد علی این حقیقت را در یافت که زندگی زیر سایه این مجرمان غیر قابل تحمل است، به همین دلیل در سال 1356 ه-ش تصمیم به مهاجرت گرفت . یونان اولین مقصد وی بود و ۲ سال در آنجا ماند و بعد به استرالیا رفت و۴ سال آنجا زندگی کرد.
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، محمد علی تصمیم به مهاجرت به ایران گرفت و به دوستان مجاهدش در ایران پیوست و از در جهاد که خداوند برای بندگان خالصش باز می کند وارد شد، وی به فتوای مرجع تقلیدش شهید محمد باقر صدر (قدس سره) مبنی بر وجوب مقابله با نظام ظالم حزب بعث،لبیک گفت و جامه عمل پوشاند.
شهید ابوجاسم دارای اخلاق عالی و با اخلاص بود
ابوجاسم با پایبندی بر تعالیم اسلامی و اخلاق عالی بین همه شناخته شد، شخصی با اخلاصی بود که همه ی مجاهدین وی را دوست داشتند و شهادتش تاثیر زیادی بر آنها داشت.
ابوجاسم آگاه به زمان شهادتش بود،در عصر روز 24دی ماه سال62، با همرزمان و برادران مجاهدش وداع گفت آنها از رفتار وی متحیر شدند و پاسخ ابوجاسم این بود که من امشب به لقاء پروردگارم خواهم رسید. خداوند اجر تلاش ها و رنج هایی که محمد علی در راه اسلام کشید شهادت قرار داد.
ابوجاسم در آن شب در حین انجام ماموریت در اثر ترکش های خمپاره که به وی اصابت کرد به شهادت رسید و روح مطهرش به ملکوت پیوست و به آرزوی خود که پیوستن به اولیا و اوصیا بود رسید.
گزیده ای از وصیت نامه شهید ابوجاسم
وصیت می کنم به خانواده ام به پایبندی به راه حق، راه انبیاء و مرسلین، راه ائمه اطهار(علیهم السلام) و علمای مجاهدمان، و همچنین وصیت می کنم که برای من عزاداری و گریه نکنید و از خداوند برای خود وشما طلب مغفرت می کنم.
نگاهی بر زندگی شهید احمد فتاح دلو(ابو رحیم دلو)
وی در سال ۱۹۱۰م در استان دیالی شهر خانقین دیده به جهان گشود. در منطقه باب الشیخ با خانواده خود زندگی می کرد. از همان زمان پایبند دستورات دین مبین اسلام بود.
هم زمان با تشکیل ارتش عراق به آن پیوست و به عنوان نظامی نمونه در انضباط نظامی و تعهد انتخاب شد، و برای تشویق به لندن اعزام شد در آنجا به ایشان پیشنهاد اقامت در انگلیس داده شد اما احمد پیشنهاد را رد کرد و به عراق بازگشت.
از عراق خارج شد و باید عراق را به سمت ایران ترک می کرد؛ مهاجرت اجباری که حزب بعث با ظلم و ستم به خانواده های عراقی تحمیل می کرد، حال آنکه احمد، عراقی و یک ارتشی برتر بود.خانواده احمد توسط حزب دستگیر و زندانی شدند بعد از مدتی احمد خبر شهادت دو فرزند خود را در زندان شنید و مابقی خانواده او همچنان زندانی بودند.
پیوستن ابورحیم به نیروهای صدر
احمد به نیروهای شهید صدر پیوست به عنوان بزرگ ترین مجاهدی که این نیرو به خود دیده بودند در مراسم صبحگاه نفر اول در میدان با لباس نظامی حاضر می شد او یک نظامی طراز اول بود.
عبدالحافظ عزیز( ابو اثیر السالم) از دوستان شهید تعریف می کند؛ چند بار سعی کردم از ابو رحیم سبقت بگیرم جهت حضور در برنامه صبح گاه پایگاه نظامی شهید صدر اما با همه تلاشی که داشتم ، می دیدم ابورحیم با آن قامت رشید در میدان صبحگاه منتظر جوانان ایستاده تا برنامه شروع شود.
ابو رحیم همراه نیروهای شهید صدر تا تشکیل نیروهای بدر باقی ماند، او از پیشگامان عضو گیری برای اولین دوره نظامی بود که در تاریخ 20فوریه 1983م تشکیل شد و همان طور که مجاهدان با روحیه بالا و اراده قوی در عمل با یکدیگر عهد بستند، این روحیه در چهره این جوانان آشکار بود و بدون اینکه آثاری از غربت در آنها باشد و با این روحیه در آن تمرین های سخت نظامی شرکت می کردند که باعث شگفتی همه شده بودند.
ابورحیم حبیب بن مظاهر سپاه صدر بود
بعد از پایان دوره نظامی، در اولین ماموریت این گروه با برادران مجاهدش که از همه سنش بیشتر بود شرکت کرد، جوانان در چهره او عمار یاسر و حبیب بن مظاهر را می دیدند و به وی افتخار می کردند که با این محاسن سفید اینگونه بر ادامه مسیر جهاد اصرار می ورزید و همه برای او احترام خاصی قائل بودند او پیرمردی بود که ۷۰ سال در مسیر عشق الهی گام برداشت، حتی اگر در این سن به دنبال یک زندگی آرام و دور از میدان جنگ بعد از تحمل سال ها سختی بود جای سرزنشی نداشت.
شهید ابو رحیم، اسلحه در دست گرفت و مقابل بدترین دشمنان نه تنها به دلیل اینکه دو فرزند او را اعدام کرده بودند و بقیه خانواده ایشان در زندان های مخوف زندانی شدند، بلکه ایشان شخصی آگاه و آشنا به تکلیف خود بود و مسیر مبارزه با حزب بعث را انتخاب کرد.
شهید دارای اراده قوی، جهاد در عمل، و شخصیتی اسلامی داشت که همه مجاهدان به ایشان عشق می ورزیدند.
وی مسلط به پنج زبان ، عربی، کردی، فارسی، ترکی و انگلیسی بود و با گفتارش دلها را نرم می کرد به طوری که حرف های او را قبول می کردند. شهید مسلط به استفاده از سلاح های سبک و سنگین مانند RBG7 و تانک بود.
رزمندگان او را مانند پدری مهربان می دانستند و در نظر وی این رزمندگان همچون دو فرزند شهیدش بودند.
استاد ابو زکی الاسدی درباره این شهید بزرگوار می گوید؛خاطرات روزهای آموزش های نظامی را مرور می کردم و به یاد آن شیر مرد افتادم که اولین مجاهد و رزمنده ای بود که در میدان تمرین حاضر می شد با لباس نظامی مرتب و اتو شده و پوتین های واکس زده شده و کلاهی سفید بر سر همچون شیری که هیچ چیزی اراده ی او را سست کند با روحیه جوان. زمانی که پرچم نیروها را به دست می گرفت مرا یاد حبیب بن مظاهر می انداخت....خاطراتم را در ذهنم مرور می کردم یاد دویدن او افتادم که همچون جوانان می دوید و زمانی که وقت استراحت می شد تمامی رزمندگان به دور او جمع می شدند برای شنیدن خاطرات شیرین از مقاومت در کوهستان های کردستان عراق ضد حکومت بعث و از حکومت ظالم بعث و ظلمی که بر این سرزمین داشتند.
روز 17اوت 1983م در اطراف شهر بصره آخرین ساعات زندگی ابو رحیم بود، زمانی که دستور ساخت سنگر در مقابل ورودی منطقه الحرام داده شد شهید به همراه مجاهدان شروع به انجام دستوارت کردند در همان حال نیروهای بعثی حمله وحشیانه ای را شروع کردند و تانک ها به سمت آنها هجوم آوردند این شیرمرد به همراه مجاهدان مقاومت قهرمانانه ای داشتند با وجود تعداد کمشان، در مقابل تعداد زیاد دشمن مجهز به سلاح پیش روی می کردند، بعد از این مقاومت شجاعانه ابورحیم جام شهادت را نوشید و به زمین افتاد در حالی که در خون خود می غلتید و به کاروان شهیدان کربلا پیوست.
پیکر پاک شهید در شهر اهواز تشییع با شکوه شد و در گلزار شهدا به خاک سپرده شد.