به گزارش خبرگزاری «حوزه»، کتاب «چهل داستان و چهل حديث» اثری از آقای عبدالله صالحی است که برای هر کدام از 14 معصوم در کتابی مستقل، به بیان داستان های گوناگون پرداخته که منتخبی از این داستان ها در شماره های گوناگون تقدیم علاقمندان می گردد.
* قضاوت با أرّه
محدّثين و مورّخين حكايت كرده اند:
در زمان حكومت عمر بن خطّاب، دو نفر زن بر سر كودك شيرخواره اى نزاع و اختلاف كردند؛ و هر يك مدّعى بود كه كودك فرزند اوست؛ بدون آن كه دليلى بر ادّعاى خود داشته باشند.
عمر در قضاوت اين مسأله و بيان حكم فرو ماند، كه آيا كودك را به كدام يك از آن دو زن بدهد.
به همين جهت از اميرالمؤمنين على عليه السلام درخواست كرد تا چاره اى بينديشد و براى رفع مشكل اقدامى نمايد.
حضرت اميرالمؤمنين على عليه السلام هر دو زن را دعوت به صبر و سكوت نمود و با موعظه از ايشان خواست تا حقيقت امر را بازگو نمايند، ليكن آن ها قانع نشدند و هركدام بر ادّعاى خود پافشارى نموده و متقاضى دريافت كودك بودند.
حضرت با توجّه به اهميّت قصّه ، دستور داد تا ارّه اى بياورند، زن ها تا چشمشان به ارّه افتاد اظهار داشتند: يا علىّ! مى خواهى چه كنى ؟
امام علىّ عليه السلام فرمود: مى خواهم كودك را با ارّه از وسط جدا نمايم و سهم هر يك را بدهم .
هنگامى كه كودك را آوردند، يكى از آن دو زن ساكت و آرام ماند و ديگرى گفت: خدايا! به تو پناه مى برم ، يا علىّ! من از حقّ خود گذشتم و كودكم را به آن زن بخشيدم .
در همين لحظه، حضرت امير عليه السلام اظهار نمود: ((اللّه اكبر!))؛ و خطاب به آن زن كرد و فرمود: اين كودك براى تو و فرزند توست .
و سپس افزود: چنانچه اين بچّه مال آن ديگرى مى بود، مى بايست دلش به حال كودك خود مى سوخت و اظهار ناراحتى مى كرد.
در اين هنگام زنى كه آرام و ساكت بود، به دروغ و بى محتوائى ادّعاى خود اعتراف كرد؛ و گفت: كه من حقّى در اين كودك ندارم .
و در نهايت عمر از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام به جهت حلّ اين مشكل مهمّ، تشكّر و قدردانى كرد.
منبع: كتاب سلونى : ج 2، ص 253، فضائل قمّى : ص 95، إرشاد مفيد:110، س 5
نظر شما