به گزارش خبرگزاری حوزه، کارگاه تعمیر کالسکه و ویلچر در موکب آستان بانوی کرامت، بلافاصله بعد از نماز صبح پررونق است. کارگاه، سمت چپِ دربِ ورودی موکب است و به محض اینکه پرده کارگاه کشیده میشود جمعیت، ایستاده و منتظر تعمیر کالسکه و ویلچرشان هستند.
اینجا هنوز زائر دست خالی برنگشته است
میروم سراغ سید ابوالفضل؛ او مسئول کارگاه و از خادمان افتخاری حرم است و کار تعمیر مربوط به ویلچر، چرخ و دستگاههای شستوشو را انجام میدهد. استادِ ساخت چهارپاهای بلندِ چرخدار است. دوازده سال پیش فرزندش به کما میرود و از گردن به پایین فلج میشود. از آن وقت به بعد، ویلچر وارد زندگیشان میشود و حاج ابوالفضل بهخاطر تعمیر ویلچر شده بود استاد این کار.
سید ابوالفضل میگوید سال اول که آمدیم اصلا قرار نبود تعمیر ویلچر و کالسکه داشته باشیم. زائران میآمدند و از ما میخواستند ویلچر و کالسکه تعمیر کنیم، اما چون ابزار نداشتیم، شرمندهشان میشدیم. دلم سوخت که نمیتوانم کار زائر را راه بیندازم. به امام حسین علیهالسلام گفتم خودت کمک کن تا من شرمنده زائرانت نشوم. در همین حال و هوا بودم که یک ساک زیپداری کنارم دیدم. ساک را باز کردم و دیدم یکسری ابزار داخل آن است؛ یک ساک بدون صاحب، آن هم با ابزاری که نیاز داشتیم.
هنوز بعد از چند سال آن ساک را دارد. رفت ساک را آورد و نشان داد. از آن وقت به بعد، سید ابوالفضل شرمنده زائر نشده است؛ سه سال پیش یکی از زائران کالسکه فرزندش را آورد تا درست کند. هیچ کدام از چرخهای کارگاه به کالسکهاش نمیخورد. حاج ابوالفضل میگوید با نا امیدی میخواستم به زائر بگویم کالسکهات درست نمیشود که چشمم به لوله پُلیکا خورد. سریع رفتم آن را بریدم و مثل لاستیک دورِ قاب انداختم.
زائر، اشک دور چشمانش جمع شد و از من تشکر کرد. حاج ابوالفضل میگوید: «این زائر سال گذشته هم آمد و کالسکهاش را نشان داد و گفت هنوز خراب نشده است. امسال هم منتظرم بیاید. هنوز دیر نکرده است».
سید ابوالفضل آنقدر از ابتکاراتش برای تعمیر کالسکه و ویلچر و گاریِ زائران گفت که نوشتن آنها مثنوی هفتادمن میشود. او همه اینها را عنایت امام حسین علیهالسلام میداند و میگوید اینجا هنوز زائر دست خالی برنگشته است.
سید ابوالفضل میگویم: «به بچهها میگویم تا میتوانید کار مردم را راه بیندازید. همه ما میمیریم. آن وقت اینقدر غصه میخوریم که بخواهیم برگردیم به این دنیا و کار مردم را راه بیندازیم، حتی در حد بستن یک پیچ و مهره.
دست ما را از این سفره کوتاه نکن
بعد از صحبت با آقای حسینی با نورالدین همصحبت میشوم. او یکی از اعضای این کارگاه است. او همهکاره است؛ نجار، جوشکار، برقکش و… . 9 سال است که در ایام اربعین برای عتبات عالیات خدمت میکند و از دو سال قبل در خدمت موکب بانوی کرامت است. هر از چند گاه به عنوان جوشکار او را به عتبات میآورند. میگوید «از عوارضی قم میگذشتم که دیدم ضریح امام حسین علیهالسلام را میبرند. همانجا گفتم یا امام حسین علیهالسلام! میشود برای نصب ضریحت مرا نیز دعوت کنی؟ هنوز به تهران نرسیده بودم که برای نصب ضریح با من تماس گرفتند. طی 24 روز، ضریح امام حسین علیهالسلام را نصب میکردیم. وقتی میخواستیم برگردیم تازه از خواب بیدار شدم که از چه بهشتی میخواهم بیرون بروم».
نورالدین میگفت: بعد از یک دوره شرکت در دروس خادمیِ حرم حضرت معصومه سلاماللهعلیها وقتی برای شرکت در آزمون میرفتیم، یکی از دوستان، ماشین را نگه داشت و رو به حرم کریمه اهلبیت(ع) کرد و خطاب به حضرت گفت: «دست ما تازه به این سفره باز شده است، دست ما را از این سفره کوتاه نکن». ما که هیچ چیز نخوانده بودیم و همه مطالب درس را فراموش کرده بودیم، در آزمون قبول شدیم.
میگویند مؤمن کیّس است و زیرک. گر گدا کاهل بود تقصیر صاحبخانه چیست. بعضیها رزق مادی و معنویشان را اینگونه رقم میزنند. خوش به سعادتشان. اما این رزق را، بیجهت به کسی نمیدهند؛ نورالدین حرفهایش را ادامه میدهد: «هرچه دارم از دعای خیر مادرم است. دو سال مریض شد و خانهنشین. و من خوب تیمارش کردم. مادرم به من گفت: شیری که به تو دادم را به من برگرداندی، و بعد دعایم کرد که «آب خنک داشته باشی و نون گندم».
نورالدین معتقد است هر کاری که انسان بکند به خودش برمیگردد؛ اما زمان میبرد تا خداوند جزای کار خیر و شر را بدهد. او میگوید: به حرمت این زائران، از خداوند میخواهم زحمتهای خادمان در یک گوشهای ثبت و ضبط شود و ذرهای از آن در زمانی که دست همه کوتاه است، به ما برگردد.
از بچگی آرزوی نوکری امام حسین(ع) را داشتم
خادمان در کارگاه تعمیر ویلچر و کالسکه، یکریز کار میکنند و هیچ درخواستی را رد نمیکنند، حتی اگر تعمیر عصا، عینک و… باشد. علیاصغر عینکی را به دست گرفته و آورده است تا تعمیر کند. میپرسم عینک هم تعمیر میکنی؟ میگوید «ما اینجا همه کاری میکنیم. کار زائر باید انجام شود.»
او میگوید: «من همیشه مدیون و بدهکار امام حسین و اهل بیت علیهمالسلام هستم و هیچ وقت نمیتوانم دینم را به این خانواده ادا کنم. از بچگی آرزوم بوده است که نوکر امام حسین علیهالسلام باشم و قبر مطهرش را زیارت کنم».
وقتی این حرف را زد، بغض گلویش را گرفت و اشک دور چشمانش حلقه زد. چه خوب ادای دین میکند؛ آن هم زیر پرچم حضرت معصومه سلاماللهعلیها.
آقای زلفیگل، کارشناسی زبان دارد و کارشناسی ارشدش، آی تی است. او نماینده آی تیِ استان قم در هیئت مدیره آی تیِ کشور است. در قم مدیر یک شرکت است و ده نیرو دارد و اینجا در موکب بانوی کرامت، همه کاری میکند؛ از عکاسی و فیلمبرداری گرفته تا تعمیرات کامیپیوتر و نصب پرینتر؛ اما پاتوقِ کاریاش در کارگاه تعمیر ویلچر و کالسکه است.
سعید حسنیزاده یکی دیگر از خادمانی است که در این کارگاه به زائران خدمت میکند. او یک کشاورز است. میگوید: «عظمت امام حسین علیهالسلام برایم جالب است. جمعیتی که میآیند و میروند باورکردنی نیست. تا کسی نیاید نمیفهمد».
آقای حسنی زاده به چرخهای کالسکه که در گوشه کارگاه است اشاره میکند و میگوید: با اگر باشیم اینها را بیرون میاندازیم، اما حاج ابولفضل امیدوار است و میگوید باید تعمیرش کنیم. بهخاطر همین لاستیکهای سالم را روی قابهای سالم سوار میکنیم تا فردا شرمنده زائر نباشیم».
او ادامه میدهد: «یک دختر و یک پسر مریض دارم. همه به یک امیدی در این مسیر آمدهاند. این کاری است که از دستمان برآمده است. حالا خوب شدن فرزندانم نیز، هر چه خیر و مصلحتی است، همان میشود».
به ایمان و اعتقاد آقای حسنی غبطه میخورم و در دلم میگویم: خدایا به حق امام حسین علیهالسلام همه مریضها را شفا بده و فرزندان آقای حسنی را نیز.
خادم میخواهد زائر دغدغهای جز حرم ارباب نداشته باشد
خانم بابایی، دانشجوی شیمی عالی، از خادمانِ قسمت اسکان موکب است، اما هر وقت فرصت کند خودش را به این کارگاه میرساند و به خادمان کمک میکند. سراغ او میروم.
او تحلیل زیبایی از خدمت خادمین دارد؛ میگوید: «همه کار خادمان در این مسیر برای این است که هر نیازی که زائر دارد انجام شود تا زائر دغدغهای نداشته باشد و ذهنش متمرکز به یک چیز باشد و آن حرم اباعبداللهالحسین علیهالسلام».
سراغ آقای بنیحسن میروم. او در قم صافکاری دارد و اینجا به قول خودش همه کاری میکند؛ جوشکاری درشکه، گاری، کالسکه و… . میگوید: هنوز هیچ کس ناراضی از اینجا بیرون نرفته و حاحجتش برآورده شده است. ما هیچ کاره ایم و هیچ ادعایی نداریم. این نظر اهل بیت و امام حسین علیهالسلام است».
بنیحسن خیلی خوشحال است که در کارگاهی خدمت میکند و در طول مسیر پیادهروی تنها جایی است که اینگونه خدمات دارد. او میگوید: علاوه بر موکب حضرت معصومه سلاماللهعلیها، شنیدم امسال در عمود 500 نیز این خدمات را ارائه میدهند.
او ادامه میدهد: «همه خادمان از کار و زندگی و خانوادهشان زدهاند و همه هدفشان این است که به زائر خدمت کنند». بعد از چند لحظه سکوت میگوید:
آن کس را که تو را شناخت جان را چه کند
فرزند و عیال و خانمان را چه کند
و من میگویم:
دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی
دیوانه تو هر دو جهانش چه کند
از اول که در کارگاه نشستهام، خیلی تلاش میکنم تا با اکبر و بخشعلی، دو نفر دیگر از خادمان این کارگاه، گپوگفتی داشته باشم، اما اینقدر سرشان شلوغ است و در بیرون کارگاه مشغول تعمیر کالسکه و… هستند که فرصت نمیکنند.
موقع بیرون آمدن از کارگاه، آقای بنیحسن میگوید: «بنویس بخشعلی، نیرویی خستگیناپذیر» و تأکید میکند که این را بنویس…
بیرون از کارگاه، اکبر آقا را، که پدر من محسوب میشوم بغل میکنم و میبوسم. میگویم به ما افتخار ندادید. میگوید شما همیشه هستید، میگویم: اما شما همیشه در دسترس نیستید.
اینجا، خادمان در دسترس نیستند و آنجا، مسئولین. کاش برخی مسئولین، واقعا خادمالقوم بودند.
در داخل کارگاه که بودم، زائری آمد داخل کارگاه و خواست هندزفریاش را درست کند. وقتی علی اصغر را صدا زدم تا آن را درست کند، زائر شروع کرد به گریه کردن و گفت: «چه اسم قشنگی دارد». در مسیر اربعین، زائر، روضه نمیخواهد. هر چیزی بهانه است برای گریهکردن؛ آب، غذا، خستگیِ راه، حتی اسم یک خادم…
تا علی اصغر کارش را راه بیاندازد، مبهوتِ کار اعضای کارگاه بود. بعد رو کرد به من و گفت: با بودنِ این خادمان، امام حسین علیه السلام اصلا به ما نگاه نمیکند. من به او گفتم: امام حسین علیهالسلام مرا به اینجا کشانده تا بفهمم چقدر زائر و نوکر و خادم دارد که من در برابر آنها هیچم. اما این کَرَم امام حسین علیه السلام است که مرا امیدوار میکند…
انتهای پیام// ۱۵/ ۳۱۳