چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳ |۱۸ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 20, 2024
صلیب

حوزه/ ظاهر قرآن دلالت بر اين دارد كه حضرت عيسى مصلوب نشد و او را نكشتند، بلكه اين امر بر دشمنان او مشتبه شد و حضرت مستقيماً به آسمان برده شد.

به گزارش خبرگزاری«حوزه»، کتاب مسیحیت به قلم سيد محمد اديب آل على با هدف آشنایی علاقمندان با تاريخ و كلام مسيحيت در قالب پرسش و پاسخ به رشته تحریر درآمده است که حوزه نیوز این کتاب را در شماره های گوناگون منتشر خواهد کرد.

 

* داستان به صليب كشيده شدن حضرت عيسى (عليه السلام)

 

پرسش:

داستان به صليب كشيده شدن حضرت عيسى (عليه السلام) چيست؟ اختلاف قرآن و كتاب مقدس را در اين باره توضيح دهيد.

 

پاسخ:

هر چهار انجيل چگونگى دست گيرى، محاكمه و به صليب كشيده شدن حضرت عيسى را با تفاوت هايى جزئى نقل كرده اند. خلاصه ى داستان از انجيل مرقس بدين قرار است:

 

دو روز به عيد فصح مانده بود. سران كاهنان و ملايان يهود درصدد بودند عيسى(عليه السلام) را مخفيانه دستگير كنند و به قتل برسانند. آنان مى گفتند: اين كار را در ايام عيد نبايد كرد مبادا كه مردم آشوب كنند... بعد از آن يهوداى اسخريوطى، كه يكى از آن دوازده حوارى بود، پيش سران كاهنان رفت تا عيسى را به آنان تسليم نمايد. آنان وقتى اين را شنيدند تسليم شدند و به او وعده ى پول دادند. يهودا به دنبال فرصتى بود تا عيسى را تسليم كند... او هنوز صحبت مى كرد كه ناگهان يهودا، يكى از آن دوازده حوارى، همراه با جمعيتى كه همه با شمشير و چماق مسلح بودند، از طرف سران كاهنان به آن جا رسيدند. تسليم كننده ى او به آنان علامتى داده و گفته بود: «كسى كه مى بوسم همان شخص است او را بگيريد». پس همين كه يهودا به آن جا رسيد، فوراً پيش عيسى(عليه السلام) رفت و گفت: «اى استاد» و او را بوسيد. آنها عيسى را گرفتند و محكم بستند... سران كاهنان و تمام اعضاى شوراى يهود درصدد بودند كه مدركى عليه عيسى به دست آورند تا حكم اعدامش را صادر كنند، اما مدركى به دست نياوردند. بسيارى عليه او شهادت نادرست دادند، اما شهادت هايشان با يكديگر سازگار نبود... كاهن اعظم از او پرسيد «آيا تو مسيح پسر خداى متبارك هستى؟».

 

عيسى گفت: «هستم; و تو پسر انسان را خواهى ديد كه در دست راست خداى قادر نشسته و بر ابرهاى آسمان مى آيد.»

 

كاهن اعظم گريبان خود را چاك زد و گفت: «ديگر چه احتياجى به شاهدان هست، شما اين كفر را شنيديد. رأى شما چيست؟»

 

همه او را مستوجب اعدام دانستند... پيلاطس دستور داد عيسى را تازيانه زده، بسپارند تا مصلوب شود... .

 

سربازان او را بيرون بردند تا مصلوب كنند. آنان شخصى به نام شمعون اهل قيروان را مجبور كردند كه صليب عيسى را حمل كند. آنها عيسى را به محلّى به نام «جُل جتّا» برده به او شرابى دادند كه آميخته به دارويى به نام مرّ بود، اما او آن را قبول نكرد، پس او را به صليب ميخ كوب كردند... ساعت 9 صبح بود كه او را مصلوب كردند... در وقت ظهر تاريكى تمام آن سرزمين را گرفت و تا سه ساعت ادامه داشت. در ساعت سه بعدازظهر عيسى با صداى بلند گفت: «ايلى ايلى لما سَبَقتنى; خداى من خداى من چرا مرا ترك كردى؟»... عيسى فرياد بلندى كشيد و جان داد... .

 

در آن جا عدّه اى زن بودند كه از دور نگاه مى كردند و در بين آنها مريم مجدليه و مريم مادر يعقوب كوچك ديده مى شدند. اين زنان وقتى عيسى در جليل بود به او گرويدند و او را كمك مى كردند. بسيارى از زنان ديگر نيز همراه او به اورشليم آمده بودند. غروب همان روز، يوسف از اهل رامه كه يكى از اعضاى محترم شوراى يهود بود، پيش پيلاطس رفت و جسد عيسى(عليه السلام)را از او خواست. پيلاطس باور نمى كرد كه عيسى به اين زودى مرده باشد. پس به دنبال سروانى كه مأمور مصلوب كردن عيسى بود فرستاد و از او پرسيد: «آيا او به همين زودى مرد؟» وقتى پيلاطس از جانب سروان اطمينان يافت، به يوسف اجازه داد كه جنازه را ببرد. يوسف كتان لطيفى خريد و جنازه ى عيسى را پايين آورد و در آن پيچيد و او را در مقبره اى كه از سنگ تراشيده شده بود قرار داد و سنگى جلوى در آن غلطاند.

 

مريم مجدليه و مريم مادر شويا ديدند كه عيسى كجا گذاشته شد.

 

پس از پايان روز سبت مريم مجدليه و مريم مادر يعقوب و سالومه روغن هاى معطرى خريدند تا بروند و بدن عيسى را تدهين نمايند. صبح زود روز يكشنبه، بر سر قبر رفتند. آنها به يكديگر مى گفتند: «چه كسى سنگ را براى ما از جلوى قبر خواهد غلطاند؟» وقتى خوب نگاه كردند، ديدند كه سنگ بزرگ از جلوى قبر به عقب غلطانيده شده است. پس به داخل مقبره رفتند و در آن جا مرد جوانى را ديدند كه در طرف راست نشسته بود و لباس سفيد بلندى در برداشت. آنها متحيّر ماندند، اما او به آنان گفت: تعجب نكنيد، شما عيساى ناصرى مصلوب را مى جوييد. او زنده شده و ديگر اين جا نيست. نگاه كنيد; اين جا جايى است كه او را گذاشته بودند. حالا برويد و به شاگردان او، خصوصاً پطرس، بگوييد كه او پيش از شما به جليل خواهد رفت و همان طور كه خودش به شما فرموده بود او را در آن جا خواهيد ديد... .[35]

 

اين گزارش انجيل مرقس را سه انجيل ديگر با تفاوت هايى جزئى نقل كرده اند.[36] بر اساس اين گزارش ـ كه مسيحيان به آن عقيده دارند ـ حضرت عيسى به صليب كشيده و دفن شد، ولى پس از سه روز زنده شد و به آسمان رفت و نزد خداوند جاى گرفت.

 

قرآن نيز اين ماجرا را گزارش مى دهد، و بر اساس آن مسيح اكنون زنده است و در نزد خدا جاى دارد; با اين تفاوت كه ظاهر قرآن دلالت بر اين دارد كه حضرت عيسى مصلوب نشد و او را نكشتند، بلكه اين امر بر دشمنان او مشتبه شد و حضرت مستقيماً به آسمان برده شد.

 

قرآن در مورد بنى اسرائيل مى گويد:

و به خاطر قولشان كه: «ما، مسيح، عيسى بن مريم، پيامبر خدا را كشتيم.» در حالى كه نه او را كشتند و نه به صليب كشيدند، لكن امر بر آنها مشتبه شد. و كسانى كه در مورد قتل او اختلاف كردند، از آن در شك هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پيروى مى كنند و قطعاً او را نكشتند، بلكه خدا او را به سوى خود بالا برد، و خداوند توانا و حكيم است.[37]

 

مسئله ى به صليب كشيده شدن حضرت مسيح(عليه السلام) از مسائل بسيار مهم و اساسى در مسيحيت به شمار مى رود، به گونه اى كه مى توان گفت: «همان طور كه اساس اعتقادات مسلمانان را «عقيده به توحيد و يكتاپرستى» تشكيل مى دهد، اساس عقايد مسيحيت را در آموزه ى «تصليب» و «فدا» و «رستاخيز» حضرت عيسى (عليه السلام) بايد جستجو كرد».[38]

 

برخى از انديشمندان مسيحى، كه سعى در نزديك كردن مواضع قرآن با انجيل دارند، مى كوشند كه آيه ى فوق را به گونه اى معنا كنند تا تعارض از بين برود:

 

آيه ى 156 سوره ى نساء مستقيماً عليه يهوديان است و تأكيد مى كند آنان عيسى را نكشته اند. در يك معنا اين موضوع حقيقت دارد; زيرا تصليب، كار سربازان رومى بوده است; و نيز در معناى عميق ترى هم صحيح است; چون وقتى به تصليب از ديدگاه رستاخيز عيسى بنگريم، مى بينيم كه بر صليب شدن عيسى، براى يهوديان پيروزى به بار نياورد.

 

جمله ى «شبّه لهم; بر آنها مشتبه شد»، را مى توان به طرق نسبتاً متفاوتى تفسير كرد. تفسير رايج در ميان مسلمانان دال بر اين است كه شخص ديگرى و احتمالاً «يهودا» به جاى عيسى تصليب شده است. پيروان فرقه ى احمديه[39] در زمان معاصر معتقدند: «عيسى فقط بر روى صليب از هوش رفت و سپس او را زنده پايين آوردند و بهبود يافت و آن گاه به سوى مشرق زمين رفت».[40]

 

آن چه از تأمل در مورد مسئله ى مصلوب شدن يا نشدن حضرت مسيح(عليه السلام)به دست مى آيد اين است كه: هر چند اين مسئله به ظاهر ساده به نظر مى رسد ـ چون واقعيت هرچه باشد، حضرت مسيح الآن زنده و در آسمان ها نزد خداست ـ لكن تأكيد قرآن بر «مصلوب نشدن حضرت عيسى به خاطر اين است كه برخى از عقايد مسيحيت، مانند الوهيت حضرت عيسى و آموزه ى گناه ذاتى و بازخريد گناهان بازاء مصلوب شدن آن حضرت كه همگى از عقيده به مصلوب شدن آن حضرت نشأت گرفته اند،[41]را تخطئه كند و توجه مسيحيان را به اين نكته جلب نمايد كه «نجات» را در گرو اعمال بايد ديد، نه در پناه بردن به صليب; و عيسى مسيح پيامبرى هم چون ساير پيامبران بزرگ خدا بود، نه خدا و نه پسر خدا. و «فدا» و قربانى شدن، به خاطر گناهان ديگران نمى تواند مطلبى منطقى باشد و هر كس در گرو اعمال خويش است و رستگارى نيز از راه ايمان و عمل صالح ميسر مى شود.

 

از ديدگاه برخى مفسّران قرآن، قراينى وجود دارد كه مسئله ى «مصلوب شدن حضرت عيسى» را تضعيف مى كند:

 

1. كسانى كه براى دست گيرى حضرت عيسى(عليه السلام) رفته بودند، عده اى از سربازان رومى بودند كه عيسى را نمى شناختند.

 

2. حمله به محل حضرت عيسى(عليه السلام)، شبانه انجام گرفت و طبعاً شناسايى در تاريكى شب نمى تواند دقيق باشد.

 

3. شخص گرفتار شده، در حضور «پيلاطس» (حاكم رومى بيت المقدس) سكوت اختيار كرده و در برابر اتهامات از خود دفاعى نكرد; در صورتى كه حضرت عيسى(عليه السلام)، شخصى شجاع و سخن دان و داراى بيانى شيوا و رسا بود.

 

4. شخص محكوم بر روى صليب فرياد مى زند «خدايا خدايا چرا مرا تنها گذارده اى؟!» در حالى كه اگر حضرت عيسى(عليه السلام)، همان خداى متجسّد است كه به دنيا آمده و به دار آويخته شده تا قربانى گناهان بشر شود، نبايد چنين جمله اى از دهان او خارج گردد.[42]

-------------------------------------

پاورقی:

 

[35]. انجيل مرقس، باب 14 و 15.

[36]. انجيل متى، باب 26 و 27; انجيل لوقا، باب 22 و 23; انجيل يوحنا، باب 18 و 19.

[37]. سوره ى نساء، آيه ى 156 ـ 157.

[38]. محمدر ضا زيبايى نژاد، درآمدى بر تاريخ و كلام مسيحيت، ص 164.

[39]. پيروان احمد بن موسى (شاه چراغ).

[40]. ويليام مونتگمرى وات، برخورد آراء مسلمانان و مسيحيان، ص 37.

[41]. نامه ى پولس به قرنطيان.

[42]. ناصر مكارم شيرازى و ديگران، تفسير نمونه، ج 4، ص 200 ـ 202.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha