به گزارش گروه ترجمه خبرگزاری «حوزه»، یک دختر تازه مسلمان که به تازگی به دین اسلام گرویده، درباره تجربیات خود از زندگی و علت مسلمان شدنش میگوید: مادرم برزیلی و پدرم آمریکایی است. من بیشتر در شهر سن پابلوی برزیل بزرگ شدم و مدتی نیز در آمریکا زندگی کرده ام.
والدین من زیاد مذهبی نیستند و پدرم اصلا مذهبی نیست. مادرم در یک خانواده کاتولیک بزرگ شده است و گاهی وقت ها به کلیسای کاتولیک می رفتیم. در دوره ای از عمرم خیال می کردم که هیچ مذهبی خوب نیست و مذاهب مردم را از هم جدا می کنند. تا اینکه به مراکش رفتم و واقعا به اسلام علاقه مند شدم. یکی از معلمانم مرا به شرکت در همایشی در اسپانیا دعوت کرد و آنجا با یک عالم دینی آشنا شدم. آنجا حقایقی درباره اسلام شنیدم که پیش از آن هرگز به گوشم نخورده بود.
در آن سه روز به گرویدن به اسلام می اندیشیدم. با خودم درگیر بودم. در قلبم حقیقت را می دانستم و کاملا به آن باور داشتم، اما در ذهنم هنوز موانع زیادی برای گرویدن وجود داشت. از واکنش خانواده و دوستانم می ترسیدم. می ترسیدم آن ها مرا درک نکنند و به خاطر تمام کلیشه هایی که درباره اسلام در رسانه ها وجود دارد، اسلام آوردن مرا زیر سئوال ببرند، زیرا آنها درک درستی از اسلام ندارند.
از طرف دیگر می ترسیدم از پس مسلمان بودن برنیایم. وقتی در مراکش بودن تلفنی خبر مسلمان شدنم را به آن ها گفتم. آن ها قبول نمی کردند و تصورشان این بود که من یک دوره حماقت جوانی را می گذارنم، اما مادرم حرف زیبایی زد: اگر اسلام باعث می شود احساس نزدیکی به خدا داشته باشی! من برای تو خوشحالم!
من فکر می کنم که اسلام به من کمک کرد افکار منفی را دور بریزم و چیزهایی را که غیرضروری و غیرمهم بودند را کنار بگذارم و نادیده بگیرم. و قطعا فکر می کنم که اسلام به داشتن رابطه بهتر با خانواده نیز به من کمک کرد. احساس می کنم که هدفم در زندگی اکنون بسیار روشن تر است. فکر می کنم که قبلا هدف درستی نداشتم.
در آغاز مسلمان شدنم، ترس های زیادی داشتم، بیشتر از آنچه ضرورت داشت. اما اشتباه می کردم. وقتی مسلمان شوی هنوز هم خودت هستی و تغییر طبیعی است. تغییر از درون قلب می آید و امری طبیعی است. و این تغییر است که تو را به خدا نزدیک تر می سازد. و تمام آنچه را که از دست می دهی سدها میان تو و خدا هستند.
نظر شما