چهارشنبه ۳۰ آبان ۱۴۰۳ |۱۸ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 20, 2024
کلیسا

حوزه/ از نظر فرقه ی کاتولیک، کلیسا عبارت از جماعتی از مسیحیان است که دارای ایمان و مؤمن به اسراری همگون، و تابع رهبران حقیقی و مطیع پاپ روم هستند؛ پس فرقه هایی که حاکمیت روحانی روم را به رسمیت نمی شناسند (از جمله پروتستان ها) در این مجمع، جایی ندارند؛ هم چنین غیرمؤمنان، بدعت گذاران و محرومان، از اعضای کلیسا نیستند.

به گزارش خبرگزاری «حوزه»، کتاب مسیحیت به قلم سید محمد ادیب آل علی با هدف آشنایی علاقمندان با تاریخ و کلام مسیحیت در قالب پرسش و پاسخ به رشته تحریر درآمده است که حوزه نیوز این کتاب را در شماره های گوناگون منتشر خواهد کرد.

* جایگاه کلیسا و روحانیت در مسیحیت

- پرسش  

کلیسا و روحانیت چه جایگاهی در مسیحیت دارند؟

- پاسخ

«کلیسا» از واژه ی یونانی«Ecclesia» به معنای «انجمن شهروندان» گرفته شده است که در عهد جدید، در اصل به معنای «جمهور مؤمنانِ به مسیح» به کار رفته است. در واقع این کلمه به معنای «امت مسیحی» بوده که بعداً به معنای مؤمنان یک شهر یا یک منطقه به کار رفته است.[1]

معنای دیگری که بعدها این کلمه پیدا کرده «محل اجتماع مؤمنان»، معادل کلمه ی «مسجد» در اسلام است. در بحث های الهیاتی منظور از «کلیسا»، همان جماعت مؤمنان مسیحی، معادل با «امت» در اسلام است.[2]

کلمه ی کلیسا در عهد جدید، بیش از یکصد بار تکرار شده و معنای آن در اکثر موارد اجتماع قدیسان و مردمی است که از اعمال گناه آلود بیرون خوانده شده اند.[3]

با توجه به معنای ذکر شده برای کلیسا، اگر مجامع ذی صلاح، گروهی از مسیحیان را، به هر دلیل، به بی ایمانی متهم کنند، این گروه از کلیسا خارج شده اند. به همین دلیل کاتولیک ها که خود را تابع کلیسای روم می دانند، گروه های مخالف خود را خارج از کلیسای جامع مسیحیت می دانند. نویسنده ای کاتولیک می نگارد:

از نظر فرقه ی کاتولیک، کلیسا عبارت از جماعتی از مسیحیان است که دارای ایمان و مؤمن به اسراری همگون، و تابع رهبران حقیقی و مطیع پاپ روم هستند؛ پس فرقه هایی که حاکمیت روحانی روم را به رسمیت نمی شناسند (از جمله پروتستان ها) در این مجمع، جایی ندارند؛ هم چنین غیرمؤمنان، بدعت گذاران و محرومان، از اعضای کلیسا نیستند.[4]

«ایگناتیوس» (متوفای 110 م.) اولین مورخی است که عنوان «کلیسای جامع» را به کار برده است. مراد از کلیسای جامع این است که کلیسای مسیح بر خلاف کلیسای یهودیان، مخصوص یک ملت (بنی اسرائیل) نیست، بلکه مرکب از تمام مردم و تجمعات بدون وجود تفاوت خاصی است.[5]

«سیپریان» اسقف کارتاژ [6] (متوفای 285 م.) اولین رهبر یونانی است که رساله ای درباره ی «کلیسای واحد» نوشته و کلیسا را «عروس مسیح» و «مادر مؤمنان» نامیده است. واحد بودن کلیسا اشاره به این معناست که کلیسا مجمعی متشکل از تمامی افراد مؤمن است و تفرقه ای در آن جریان ندارد.[7]

مسیحیان، رسولان را تأسیس کنندگان اصلی کلیسا می دانند.[8] پس از رستاخیز عیسی (علیه السلام)و برخورداری رسولان از هدایت روح القدس، مسیحیان عادت داشتند در خانه های یکدیگر اجتماع کنند و دعا بخوانند و مزامیر داوود (علیه السلام)را تلاوت کنند. آنان سخنان و کارهای عیسی را برای یکدیگر بازگو می کردند و مراسم شام آخر عیسی (عشای ربانی)، مراسم شکرگزاری و جشن محبت (اگاپه) را به جا می آوردند.[9]

در ابتدا فقط یک کلیسای محلی وجود داشت که در اورشلیم بود. بعداً کلیساهای محلی دیگری در جاهای دیگر، مثل یهودیه و سامره، تأسیس گردید.[10]

کلیساها دارای تشکیلاتی بودند، وقت معینی برای جلسات داشتند و دارای مقرراتی بودند و برای امور خیریه پول جمع می کردند.[11]

رشد بدعت ها در قرن دوم، شکل گیری کلیسای مرکزی را که موجب اتحاد کلیساهای پراکنده ی محلی می شد، تسریع کرد. برای مخالفان این بدعت ها ضروری بود که نشان دهند جماعتی وجود دارد که دارای آموزه ی واقعی حواری است. «ایرنئوس» (متوفای 202 م.) مفهوم «سلسله ی حواری قطع ناشده» را به عنوان وسیله ای برای مبارزه با بدعت ها به کار برد و بیان او در میان عموم مسیحیان پذیرفته شد. طبق تعلیمات او رسولان را مسیح آموزش داده بود، آنها مشایخ را جانشین خود کرده و مشایخ نیز جانشینان خود را تعیین نموده بودند. بدین ترتیب طریق تعلیمات اصلی، حفظ و بدون خطا منتقل می شد.[12]

در ابتدا هر کلیسای کوچک برای خود اسقفی داشت. در پایان قرن دوم معمولا اسقف ها رئیس کلیسای محلی بودند. در پایان قرن چهارم اجتماعات کلیسای محلی در یک اسقف نشینِ تحت حکومت یک اسقف برتر جمع می شدند.[13]

مناصب کلیسایی و سلسله مراتب روحانیت مسیحی

در کلیساهای اولیه بیش از دو،سه مقام وجود نداشت:

1. شبان یا کشیش که سرپرست کلیسا بود. اولین کشیشانِ مسیحیت، یوحنّا و پطرس رسول بودند.[14]

2. شمّاس یا خادم که کارش کمک به محتاجان بود. در مقابلِ کشیش که نیازهای معنوی مؤمنان را رفع می کرد.

3. زنان شماس یا خادمه که در رفع حوایج زنان سالمند و مریض و نیازمند کمک می کردند.[15] در اوایل قرن چهارم، برخی از کلیساها در روم و حوالی آن محل های انحصاری برای انجام غسل تعمید بودند. شبانان این کلیساها به کشیشان کاردینال (مهم) معروف شدند.[16]

آلبر ماله سازمان روحانیت مسیحی را چنین تشریح کرده است:

هر شهر و توابع آن ناحیه ای را تشکیل می داد که تحت فرمان یک اسقف[17] قرار می گرفت و اسقف پایتخت ایالت بر سایر اساقفه ریاست می کرد. وی هر سال روحانیون ایالت را جمع و شورای ایالتی را منعقد می کرد تا در مورد مسائلی که عالم مسیحیت به آن علاقه داشت شور و بحث کنند. گاهی امپراطور، شورای معنوی را که از اساقفه ی ممالک عیسوی تشکیل شده بود احضار می کرد. در مشرق، اسقف های اسکندریه و انطاکیه لقب «پاتری آرش» یعنی شیخ عیسویت داشتند. اما اسقف شهر رم با آن که هنوز لقب مخصوصی نداشت بالاتر و محترم تر از دیگران شمرده می شد.[18]

کم کم لقب «پاپ»، به معنای پدر، برای اسقف شهر رم برگزیده و برتری او نسبت به سایر اساقفه معین گردید. پاپ لئو در قرن پنجم، دستگاه پاپی را برترین مقام جهان مسیحیت اعلام نمود. او مدعی شد که مسیح مراقبت تمام کلیساها را به او به عنوان پاپ سپرده است; چون او وارث پطرس قدیس است. وی اظهار کرد که ایستادگی در مقابل اقتدار پاپ گناه مرگبار تکبّر را در پی دارد و هر کس اسقف را رئیس کلیسا نداند عضو کلیسا نیست.[19]

در مجمع ترنت[20] که در حقیقت اصلاح درونی کاتولیک، در مقابل ظهور نهضت پروتستان بود، هفت مرتبه ی روحانی برای اداره ی کلیسا مشخص شد: دربان، قاری، خادم کلیسا، متصدی راندن ارواح پلید و شرور (این چهار منصب از کلیسای قدیم وجود داشتند و معمولا از میان گروه دانشجویان الهیات انتخاب می شدند). و سه مقام بالاتر که عبارت اند از معاونت شماسی،شماسی، و کشیش که شامل اسقفی و پرسبیتری است. ارتقا به مقام اسقفی نیازمند انتصاب و تقدیس جدید است. مقام اسقفی بالاترین انتصاب است و اسقف اعظم و کاردینال و حتی خود پاپ، اگرچه حوزه ی عمل وسیع تری دارند، اما احتیاج به تقدیس بیشتری ندارند. سن قانونی برای رسیدن به مقام معاونت شماسی 22 سال، شماسی 23 سال، کشیشی 24 سال و اسقفی 30 سال است و هیچ یک از این مقامات حقّ ازدواج کردن ندارند.[21]

اسقف می تواند بر مطالب منتشر شده در حوزه ی مسئولیتش نظارت داشته باشد و احیاناً حکم به فساد و تحریم آنها کند. وی هم چنین در مجامعی که پاپ در امور مربوط به قضایای دینی تشکیل می دهد شرکت می کند و دارای حقّ رأی است. این حقوق برای رتبه های پایین تر از اسقف ثابت نیست.[22]

هر کشیش عنوان کشیشی خود را از اسقف می گیرد و اوست که حقّ انتصاب و تقدیس دارد و کشیش برای رسیدن به مقامش نیازمند تقدیس و انتصاب اوست و نیز در تبلیغ و خواندن دعا در مراسم عشای ربانی، طبق دستور و تحت نظارت اسقف انجام وظیفه می کند. هر اسقف مرکز اتحاد کلیسای ناحیه یا قلمرو خود محسوب می شود و علاوه بر آن، اداره کننده ی رسمی مراسم تأیید[23] است.[24]

عصمت کلیسا و پاپ

پیروان کلیسای کاتولیک و ارتدکس «کلیسا» را «معصوم» می دانند; به این معنا که اجتماع مسیحیت توسط روح القدس از خطا محفوظ می ماند; و معتقدند که مسیح پس از صعود به آسمان روح القدس را فرستاد تا مؤمنان را هدایت کند و او هیچ گاه کلیسا را رها نمی کند; بنابراین باید تمام حقایقی را که کلیسا تعلیم می دهد پذیرفت. کلیسای کاتولیک علاوه بر عصمت کلیسا، عصمت را برای کلیسای روم مخصوصاً ثابت می داند. در حقیقت نور عصمت از کلیسای روم به جهان مسیحیت می تابد. کلیسای روم عصمت خود را از دو طریق، یعنی پاپ و مجامع جهانی که پاپ برپا کرده است، کسب می کند.[25]

در قرون پس از اصلاح دینی، دو نگرش در مورد مرجعیت کلیسای کاتولیک وجود داشت: گروهی که در اقلیت بودند پاپ را رهبری می دانستند که مرجعیت او در چهارچوب اصول و قوانین کلیسایی است و نظرهای شورای عمومی کلیسا را بر نظرهای پاپ مقدم می داشتند و معتقد بودند تا وقتی کلیسا موافقت خود را با نظر پاپ اعلام نکرده، نظر وی قابل اصلاح است. دیدگاه دیگر که اکثریت بر آن اصرار داشتند این بود که پاپ، رهبر مطلق کلیساست و شوراهای عمومی اعتبار خود را از او می یابند. پاپ «پیوس نهم» از پیروان جدی این نظریه بود. در شورای «واتیکان اول» (1869 ـ 1870 م) این موضوع مورد بحث قرار گرفت و بیانیه ای به نفع دیدگاه اکثریت صادر شد:

پاپ روم وقتی بر اساس اقتداری که به او اعطا شده و توسط وعده ی الهی که به او به سبب جانشینی پطرس متبارک داده شده، سخن می گوید. سخن او مصون از خطاست و این امری است که از سوی منجی الهی به کلیسایش بخشیده شده است تا کلیسایش به هنگام تعریف آموزه ای مربوط به ایمان و امور اخلاقی مصون از خطا باشد; بنابراین، نظرهای پاپ روم اصلاح شدنی نبوده، بر اساس رضایت و خشنودی کلیسا نیست. اما اگر کسی (که خدا نکند چنین باشد) بر آن باشد تا با این حکم به مخالفت برخیزد، ملعون باد.[26]

در این بیانیه دو نکته ی مهم وجود دارد: اولا، سخنان پاپ تنها در مورد مسائلی که وی اقتدار دارد، یعنی در قلمرو الهیات و امور اخلاقی، مصون از خطاست; و ثانیا، عصمت پاپ به پشتوانه ی کلیسا و تصدیق اسقف ها وابسته نیست و او نیازی به مشورت کلیسا ندارد.

نقد عصمت کلیسا و پاپ

مسیحیان برای معصوم بودن جامعه ی مسیحی دلیلی ذکر نمی کنند جز آیاتی از کتاب مقدس که هم از جهت سند و هم از جهت دلالت مشکل دارند. از طرف دیگر، بخش عظیمی از جهان مسیحیت یعنی پروتستان ها و ارتدکس ها آموزه ی عصمت پاپ را نپذیرفته، برخی از کاتولیک ها نیز از پذیرش آن سرباز زده و کلیسای دیگری تشکیل داده اند.[27]

به نظر می رسد آموزه ی عصمت پاپ نه با منطق سازگار است و نه با شواهد و اسناد تاریخی. تاریخ نشان می دهد که برخی از پاپ ها که ادعای عصمت آنها مطرح می شود، پیرو بدعت «آریوس» و برخی پیرو بدعت «یعقوبیان» و برخی مرتکب گناهان نابخشودنی شده اند. برخی از پاپ ها نیز در سنّی که بر عهده گرفتن مناصب کلیسایی جایز نیست به ریاست رسیده اند. کاتولیک ها خود به فساد برخی پاپ ها اعتراف دارند و حتی یوحنّای بیست و سوم را «شیطان متجسّد»[28] نامیده اند.

پاپ ها حتی در میان مهم ترین آموزه های دینی هم عصمت نداشته اند. دلیل آن تخطئه ی یکدیگر در پاره ای از عقاید، هم چون «وحدت یا تعدد اراده ی مسیح» و «وحدت یا تعدد ذات الهی» و غیر آن است که پیروان هر نظریه حکم به تخطئه و تکفیر نظریه ی دیگر داده اند.[29]

مسیحیانی که آموزه ی عصمت پاپ و یا حاکمیت شوراهای کلیسایی را بدون چون و چرا می پذیرند، باید هر تصویری را که روحانیت و پاپ از خدا، نجات، جبر و اختیار و دیگر آموزه های مهم عقیدتی و اخلاقی ارائه می دهند، حتی اگر خلاف عقل و منطق و فطرت باشد، بپذیرند و تصدیق نمایند و حکم به تکفیر نظرهای دیگر، که چه بسا آنها هم از طرف پاپ های قبلی صادر شده باشند، نمایند. شاید قرآن کریم آن جا که مسیحیان را به پرستش دانشمندان دینی شان متهم کرده است به چنین اعتقادی اشاره داشته باشد:

اینان دانشمندان و راهبان خود و مسیح پسر مریم را به جای خدا به الوهیت گرفتند، با آن که مأمور نبودند جز این که خدای یگانه را بپرستند.[30]

ریاست پاپ رم بر جهان مسیحیت

کاتولیک ها معتقدند که پاپ رم بر کل جهان مسیحیت و سایر کلیساها ریاست دارد و برای این ادعا دو دلیل ذکر می کنند:

1. حضرت مسیح ریاست کلیسا را به پطرس رسول سپرده و او نیز ریاست را به پاپ رم تعویض نموده است تا میراث ابدی برای جانشینان وی باشد. دلیل آنان این کلام مسیح است که به «نص پطرسی» مشهور شده است:

و کلیسای خود را بر این صخره بنا می کنم و ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهند داشت، و کلیدهای ملکوت آسمان را به تو می سپارم و آنچه بر زمین ببندی در آسمان بسته گردد و آنچه در زمین گشادی در آسمان گشوده گردد.[31]

2. حکمت خدا اقتضا می کند که شخصی سرپرستی و ریاست کلیسا و تدبیر آن را بر عهده داشته باشد و چون مسیح به آسمان ها رفته است و خود مستقیماً نمی تواند اداره ی کلیسا را به عهده بگیرد، کلیسا باید بهوسیله ی پاپ به حیات خود ادامه دهد; و چون پطرس رسول، جانشین حضرت مسیح، به روم عزیمت کرده و اولین کلیسا را بنا نهاده و در آن جا به شهادت رسیده است، پس پاپ رم بر سایر پاپ ها برتری و ریاست دارد.[32]

نقد ریاست پاپ رم

دلیل ریاست پاپ رم، هم چون دلایل عصمت او، بسیار لرزان می نماید و بر تحلیل علمی استوار نشده است. نص پطرسی اگر دلالت بر عصمت یا ریاست پطرس بر کلیسا داشته باشد، به هیچ وجه نمی تواند دلیلی برای ریاست یا عصمت پاپ های بعدی به شمار آید; علاوه بر آن که هیچ دلیل معتبری دال بر عزیمت پطرس به رم و شهادت او در آن جا، وجود ندارد.[33]

شاید به همین دلیل باشد که کلیساهای ارتدکس شرقی و پروتستان ها حاکمیت کلیسای رم و پاپ آن را نپذیرفته اند.

از زمان پطرس حواری تا کنون (2006 م) 265 نفر در شهر رم به مسند پاپی نشسته اند. از سال 1378 م چنین رسم شده است که پاپ از میان کاردینال ها انتخاب شود. این رسم مستند به مجمع سوم «لاتران» است که در سال 1179 م. برگزار گردید و قانون انتخاب پاپ از بین کاردینال ها به تصویب رسید.[34]

از سال 1523 م. همیشه یک نفر ایتالیایی به مقام پاپی رسیده است.[35] از مسائل غیرمتعارفی که پس از 450 سال، اخیراً واقع شده است، انتخاب پاپ ژان پل دوم لهستانی است که در سال 1978 م. به پاپی برگزیده شد و به مدت 27 سال عهده دار این سمت بود.

پاپ ها معمولا سنتی عمل می کنند و حافظ سنت اخلاف خود هستند. از نکات قابل توجه در روحانیت امروز مسیحی سفرهای متعدد پاپ ها و ارتباطات سیاسی و اجتماعی و میانجی گری های صلح آمیز آنان در عرصه های بین المللی است.[36]

پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران و در جریان مبارزات مردم با توطئه های آمریکا که منجر به دست گیری جاسوسان آمریکایی گردید، پاپ به منظور وساطت نماینده ای برای ملاقات با امام خمینی (ره) به تهران اعزام کرد. امام نماینده ی پاپ را به حضور پذیرفتند و پس از دریافت پیام، سخنانی گلایه آمیز و در عین حال بسیار محترمانه به نماینده ی پاپ فرمودند و از وی خواستند که بیشتر به فکر ملل مستضعف و آبروی مسیحیت باشد، تا منافع آمریکا. در تاریخ 19 آبان 1358 نیز پاپ نامه ای خطاب به امام خمینی (ره) در خصوص تیرگی روابط ایران و ایالات متحده نوشت، که امام پس از قدردانی از حسن نیت پاپ، بر مبارزه ی خستگی ناپذیر با استکبار آمریکا تأکید کردند.[37]

در پی درگذشت ژان پل دوم در تاریخ دوم آوریل 2005 (13 فروردین 1384) کاردینال جوزف راتزینگر 78 ساله و آلمانی به جانشینی او برگزیده شد. وی فرد فاضلی است و به ده زبان دنیا سخن می گوید. او لقب «بندیکت شانزدهم» را برای خود انتخاب کرد.

------------------

پاورقی:

[1]. جیمس انس الامیرکانی، نظام التعلیم فی علم اللاهوت القویم، ج 2، ص 413.

[2]. توماس میشل، کلام مسیحی، ص 91.

[3]. محمدرضا زیبایی نژاد، مسیحیت شناسی مقایسه ای، ص 260.

[4]. پطروس فرماج،ایضاح التعلیم المسیحی، ص 165.

[5]. ویلیام میلر،تاریخ کلیسای قدیم در امپراطوری روم و ایران، ص 104.

[6]. (قرطاجنه)، شهری در تونس.

[7]. مسیحیت شناسی مقایسه ای، ص 260.

[8]. ادوارد تبلور، مذهب کاتولیک و بیست و یک مقاله، ص 75، به نقل از: همان، ص 261.

[9]. کلام مسیحی، ص 44; و جوان اگریدی، مسیحیت و بدعت ها، ص 52.

[10]. اعمال رسولان، باب هشتم.

[11]. هنری تیسن، الهیات مسیحی، ص 304.

[12]. مسیحیت و بدعتها، ص 196 ـ 197.

[13]. همان، ص 198.

[14]. ر.ک: دوم انجیل یوحنّا باب اول، سوم انجیل یوحنّا باب اول، اول پطرس باب پانزدهم.

[15]. الهیات مسیحی، ص 306.

[16]. آرل کرنز، سرگذشت مسیحیت در طول تاریخ، ص 172.

[17]. کلمه ای معرب از «ابیسکوبوس» یونانی به معنای ناظر و مراقب. در مورد وظایف و اختیارات اسقف ها در کلیساهای مختلف و چگونگی انتخاب آنها و لباس های مخصوص آنان و رابطه ی اسقف و کشیش ر.ک: پطرس بستانی، دایرة المعارف، ج 3، ص 530.

[18]. آلبر ماله، تاریخ رم، قسمت دوم، ص 350، به نقل از: مسیحیت شناسی مقایسه ای، ص 263.

[19]. جوان اگریدی، مسیحیت و بدعت ها، ص 201.

[20]. شهری کوچک در شمال ایتالیا که مجمع نوزدهم (1545 ـ 1563 م.) در آن جا منعقد شد (المنجد، ترانتو).

[21]. اینار مولند، جهان مسیحیت، ص 79 ـ 80.

[22]. پطرس بستانی، دائره المعارف، ج 3 ص 530، ذیل کلمه ی «اسقف».

[23]. مراسم تأیید یک فرد مسیحی، تکمیل کننده ی آیین غسل تعمید او تلقی می شود. این مراسم با این هدف صورت می گیرد که عهد و پیمانی که هر فرد مسیحی در کودکی در مراسم غسل تعمید به نیابت از جانب او بسته شده آگاهانه مورد تأکید و تأیید قرار دهد. این مراسم در آستانه ی بلوغ و حدود 13 سالگی انجام می شود. (ر.ک: توماس میشل، کلام مسیحی، ص 94)

[24]. ادوارد تبلور، مذهب کاتولیک و مجموعه بیست و یک مقاله، ص 150، به نقل از: مسیحیت شناسی مقایسه ای، ص 266.

[25]. پطرس فرماج، ایضاح التعلیم المسیحی، ص 176.

[26]. تونی لین، تاریخ تفکر مسیحی، ص 480.

[27]. همان.

[28]. مسیحیت شناسی مقایسه ای، ص 269.

[29]. تاریخ تفکر مسیحی، ص 121.

[30]. مقصود شمعون رسول است که از سوی عیسی (علیه السلام)به پطرس (به معنای صخره) ملقب گردید. توبه، 30.

[31]. انجیل متی، 16: 18.

[32]. مسیحیت شناسی مقایسه ای، ص 269.

[33]. همان، به نقل از: میخائیل مشاقه، الدلیل الی طاعة الانجیل، ص 63.

[34]. مسیحیت شناسی مقایسه ای، ص 272.

[35]. علی اصغر حکمت، تاریخ ادیان، ص 231.

[36]. برخی از کاتولیک ها به کنایه به چاپ ژان پل دوم لقب «پدر شتابان» داده بودند. وی بیش از صد سفر خارجی داشت و 5 بار از سوء قصد جان سالم به در برده بود.

[37]. همان، ص 177 ـ 178.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha