به گزارش خبرگزاری حوزه، حضرت آیت الله مظاهری، سلسله دروس اخلاقی با موضوع «شرح چهل حدیث اخلاقی» داشته اند که مطالب شنیدنی و خواندنی این استاد اخلاق حوزه در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما خوبان خواهد شد.
- حدیث شانزدهم: دعا برای کوتاهی عمر توأم با گناه و طول عمر بدون گناه
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم
«رَبِّ اشْرَحْ لی صَدْری وَ یَسِّرْ لی أَمْری وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسانی یَفْقَهُوا قَوْلی»
بحث این جلسه راجع به فرازی از یکی از دعاهای صحیفۀ سجادیه است. صحیفۀ سجادیه یا همان زبور اهلبیت«سلاماللهعلیهم»، از نورانیّت خاصی برخوردار است.
امام سجاد«سلاماللهعلیه» در دعایی که به نام دعای مکارم الاخلاق مشهور شده و حاوی مضامین بلند عرفانی، اخلاقی و تربیتی است، پس از چندین دعای ارزشمند، میفرمایند: «وَ عَمِّرْنی ما کانَ عُمْری بِذْلَةً فی طاعَتِکَ، فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ قَبْلَ أَنْ یَسْبِقَ مَقْتُکَ إِلَیَّ اَوْ یَسْتَحْکِمَ غَضَبُکَ عَلَیَّ»[۱]
یعنی خدایا! مرا تا وقتی زنده بدار که عمرم در طاعت تو به کار میرود، و اگر قرار است عمر من چراگاه شیطان شود، جانم را بستان، قبل از آنکه مورد خشم و غضب تو باشم.
در واقع آن حضرت با بیان عبارت «فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ»، میفرمایند: خدایا! اگر بناست من آدم گناه کاری باشم، هرچه زودتر من را از این دنیا ببر، هرچه زودتر بمیرم تا عمر من چراگاه شیطان نشود.
همۀ ما باید به این جمله اهمیّت بدهیم. حضرت امام خمینی«قدّسسرّه» بعضی اوقات میفرمودند: اگر بنا باشد یک پست و مقامی داشته باشید، امّا فاسق باشید، فاجر باشید، از خدا بخواهید قبل از این که به این پست و مقام برسید، بمیرید که خیلی بهتر است.
انصافاً دعای خوبی است. اگر قرار است انسان در آخر عمر به مقام و ریاستی دست یابد، شهرت به سزایی پیدا کند، امّا آن شهرت او را جهنّمی کند، معلوم است به آن شهرت نرسد چقدر خوب است یا اگر بمیرد چقدر خوبتر است!
به تجربه اثبات شده است عمری که در آن زندگی انسان توأم با گناه باشد، آن عمر و آن زندگی بیبرکت است، بیرونق است و به غیر از وزر و وبال چیزی ندارد. پس کسی که مثلاً به غیبت کردن عادت کرده، کسی که دروغ برایش عادی است، کسی که به حقوق و اموال مردم دست اندازی میکند، بهتر است هرچه زودتر بمیرد؛ برای اینکه هر قدمی که بردارد رو به جهنّم است. تفاوت هم ندارد در چه موقعیّتی و در چه لباسی باشد. از عموم مردم باشد، با سواد یا بیسواد باشد، طلبه یا دانشگاهی باشد، اگر عادت به گناه دارد، اگر بیت المال یا وجوهات شرعیّه را حیف و میل میکند یا حقّ مردم را میخورد، مرگ او برای او بهتر از ادامۀ زندگی است.
در مقابل، اگر عمر انسان منهای گناه و همراه با تقیّد به ظواهر شرع باشد، به تجربه اثبات شده است که این عمر خیلی برکت دارد، این زندگی خیلی پر بهاست و عاقبت آن ختم به خیر خواهد شد.
از اینرو خوب است چنین عمری طولانی شود. دعا برای آن هم سفارش شده است. امام سجاد«سلاماللهعلیه» در فرازی از دعای ابوحمزۀ ثمالی میفرمایند: «وَ اجْعَلْنِی مِمَّنْ أَطَلْتَ عُمُرَهُ وَ حَسَّنْتَ عَمَلَهُ»[۲]؛ خدایا عمر مرا طولانی و اعمال مرا نیکو گردان.
خوشا به حال کسانی که عمرشان چراگاه شیطان نیست. از این دست افراد نیز بسیار دیدهایم؛ بعضیها را میبینیم که در کسبشان تقیّد به ظواهر شرع دارند، اهمیّت به واجبات معاملات میدهند، اهمیّت به مستحبّات در کسب و پیشۀ خود میدهند و گناه هم در کارشان نیست، میبینیم این کسب خیلی پر برکت است، مهمتر اینکه زندگی این افراد پر برکت است و به قول قرآن کریم، یک زندگی طیّب در دنیا، و یک زندگی طیّبتر در آخرت دارند: «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ»[۳].
من زیاد دیدهام افرادی که با تقیّد به ظواهر شرع، چه زندگی خوش و خرمی دارند و چه برکتی در کسب و کارشان است.
شخصی گفته بود من کاسب بودم، امّا سنگهایی که در ترازویم بود یک مقدار بیشتر بود، یعنی به جای کم فروشی، زیاد فروشی میکردم. با همین مقدار کمی که اجناس را اضافه به مشتری میدادم، خدمت به خلق خدا میکردم. در اثر این کار، برکت عجیبی در کسبم بود. حسابش را که میکردم میدیدم باید حساب و کتاب من و کار من نفع نداشته باشد، اما خرج و مخارجم که میگذشت، نفع هم داشتم. میگوید اتفاقاً فرزندانم بدون اینکه به من بگویند، اطراف سنگها را تراشیدند و به اندازۀ واقعی رساندند، دیگر نه کم فروشی میکردم نه زیاد فروشی؛ سر سال که محاسبه کردم، از آن برکت خبری نبود و متضرّر شدم. هر چه فکر کردم از کجا؟ نفهمیدم چرا باید ضرر کرده باشم؟ سال گذشته و امسال چه فرقی کرده است؟ نزد اهل دلی رفتم و موضوع را با او در میان گذاشتم، آن اهل دل گفت: هر که اطراف سنگها را بتراشد، برکت خدا را هم میتراشد. بچههایت برکت خدا را از کسب تو تراشیدند.
در تحصیل علم هم این برکت کاربرد دارد. اگر کسی در تحصیل علم، تقیّد به ظواهر شرع داشته باشد، همان علم پربرکت میشود. علامه مجلسی«رحمتاللهعلیه» میشود که ۶۳ سال بیشتر عمر نکرده، در آن ۶۳ سال هم مشغلههای ایشان زیاد بوده است. وقتی تاریخ علامه مجلسی را مطالعه کنیم میبینیم که همیشه دردسر داشته است. اما همین علامه مجلسی با این دردسرهای فراوان خدمات ارزشمند و کم نظیری به اسلام و تشیّع کرده است.
خیلی از افراد به جای شصتوسه سال، بیش از نود سال عمر میکنند، امّا بدون هیچ نتیجهای، بدون هیچ اثر ماندگاری و بدون هیچ علمی میمیرند. یک عمر در حوزه یا در دانشگاه بوده، امّا دستاورد علمی ندارد. بعضی افراد نیز تحصیل علم میکنند، امّا از آن علم استفاده نمیکنند و علمشان را با خود به گور میبرند.
خدا بیامرزد پدر من برای تحصیل علم و استفاده از علم به من سفارش میکرد و میگفت: بعضی از علما نظیر یک خمرهاند که پر از باروت باشد، درب این خمره هم گذاشته شده باشد. این خمرۀ پر از باروت هیچ کاربردی ندارد. امّا اگر مقدار کمی از آن باروت را سر یک تفنگ بگذارند، کار خودش را میکند. بعضی اوقات میبینیم راستی زحمت کشیده است، عالم است، راستی تسلط علمی دارد، امّا علم او کاربرد ندارد، وقتی بررسی کنیم، در مییابیم که تقیّد به ظواهر شرع در زندگی او نبوده است. میبینیم که در زبانش غیبت بوده، تعییر و سرزنش بوده، میبینیم در زندگیش حسادت بوده، نمیتوانسته است هم کلاسی یا همکارش را ببیند. بالاخره میبینیم در زندگیش نماز شب نبوده، نماز اول وقت نبوده و تقیّد به ظواهر شرع که زندگی را پر برکت میکند، در زندگی او نبوده و از این جهت، زندگیش، علمش و کارش برکت ندارد.
برکت، از طرف خداست و یک امر تجربی است، علمی نیست که مثلاً فلاسفه بخواهند معنای آن را بیان کنند یا پیرامون آن اظهار نظر کنند. امّا باید توجه داشته باشیم که خدا بیبرکتی نمیدهد، بلکه خدا برکت میدهد و اگر خدا برکت نداد، خود به خود بیبرکتی میآید. این بیبرکتی مربوط به خدا نیست، خدا هم آن را نمیخواهد. امّا وقتی کسی نتواند برکت را وارد عمر و زندگی کند، خود به خود زندگیاش بیبرکت میشود. زندگی بیبرکت تاریک است، وحشتناک است؛ قرآن کریم گاهی تشبیهات عجیبی دارد. راجع به همین بحث ما تشبیه معقول به محسوس دارد. دریا ذاتاً تاریک است، مخصوصاً اگر دیگر جزر و مد و موج هم داشته باشد تاریکتر است، اگر ابر هم محیط بر دریا باشد، تاریکی سوم است، اگر شب باشد، تاریکی چهارم است.
قرآن میفرماید: زندگی منهای خدا، زندگی که در آن زندگی گناه باشد چنین است: «أَوْ کَظُلُماتٍ فی بَحْرٍ لُجِّیٍّ یَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ یَدَهُ لَمْ یَکَدْ یَراها»[۴] بعد یک جمله در آخر میفرماید: «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»[۵] هیچ چیز نمیتواند زندگی را نورانی کند، زندگی را پر برکت کند، عمر را مثل عمر علامه مجلسی کند، هیچ چیز نمیتواند، جز رابطه با خدا، جز نور خدا: «وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ». در این آیۀ شریفه، به جای این که بگوید: تاریک و وحشتناک است، تشبیه معقول به محسوس میکند تا مطلب را جا بیندازد؛ تشبیه به کسی که در دریا در حال غرق شدن است و وحشت دارد، اگر آن دریا ابر محیط بر آن باشد وحشت دوم است، اگر موج داشته باشد وحشت سوم است، اگر در شب باشد تاریکی چهارم است و بالأخره زندگی منهای خدا زندگی توأم با گناه، دیگر زندگی نیست، مرگ تدریجی است. پس ما باید یکی از دعاهایمان همین باشد که: «فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ».
کسی که در دریا در حال غرق شدن است و هرچه دست و پا میزند، صدمهاش بیشتر میشود، معلوم است که هرچه زودتر خفه بشود بهتر است.
بهخصوص کسی که از خواص جامعه بهشمار میرود و تأثیرگذار است، نظیر طلبه یا استادی که الگوی سایر مردم است، اگر در زندگی آلوده به گناه شده و گناه روی گناه، توفیق توبه و بازگشت را از وی سلب کرده و روز به روز بیشتر در منجلاب گناه فرو میرود، هرچه زودتر بمیرد، بهتر است، هرچه دور از مردم باشد، بهتر است. اینگونه افراد، هرچه شهرتشان بیشتر باشد، معلوم است که بدبختی آنان برای خودشان و دیگران بیشتر است.
پس انسان مشهور یا عالمی که در زندگیاش گناه باشد، هرچه عمرش طولانیتر شود، بر گناه و بدبختیاش افزوده خواهد شد. مثل بعضی از افراد که زبانشان کنترل ندارد؛ غیبت میکنند، به طور ناخودآگاه تهمت میزنند، یعنی تهمت و غیبت عادت آنها شده، شایعه پراکنی میکنند، به دیگران توهین میکنند، به بزرگان و علما اهانت میکنند و نمیفهمند چه میکنند. عادت به گناه کردهاند و هنگام گناه نمیدانند چه شد؟ چه کردند؟ چنین کسانی، در هر قشر و لباسی که باشند، معلوم است که به جایی نخواهند رسید. مرحوم وحید بهبهانی«رحمتاللهعلیه» یک کتابی دارد به نام «فوائد حائریه». در آن کتاب سفارش اکیدی طلبهها دارد، میفرماید: به تجربه برای من اثبات شده است آن طلبهای که به علما و فقها بیاحترامی کند، عاقبت به خیر نمیشود و زندگی او در «وادی تیه» واقع میشود و سرگردانی عجیبی پیدا میکند. [۶]
اگر بخواهیم عمرمان با برکت باشد، اگر بخواهیم عاقبت به خیر بشویم، اگر بخواهیم علممان مفید برای دیگران باشد، باید تقیّد به ظواهر شرع داشته باشیم. باید زبانمان، چشممان و گوشمان درب داشته باشد، دربان داشته باشد. باید دلمان درب داشته باشد تا وسوسهها، تخیّلها و توهّمها وارد آن نشود. برسد به آن جا که صفات رذیله در دل نباشد.
لذا این جمله امام سجاد«سلاماللهعلیه» خیلی جملۀ خوبی است. خوب است ما هر روز این دعایی که امام سجاد«سلاماللهعلیه» یاد ما دادهاند را بخوانیم و بگوییم: «فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ» و معنای آن را به خود تلقین کنیم که خدایا! اگر بناست عمر من چراگاه شیطان باشد، هر چه زودتر بمیرم بهتر است.
انصافاً اگر قرار باشد زندگی انسان تکرار مکرّرات باشد، چه ارزشی دارد؟ هفتاد سال عمر کند و هر روز برای او تکرار مکرّرات و بدون پیشرفت معنوی باشد. در حالی که در این هفتاد سال باید هفت هزار درجه پیموده باشد، باید منازل هفتگانه را طی کرده باشد و به مقام لقاء، به مقام فنا رسیده باشد. امّا یک عمر غفلت از معنویت داشته است. خیلیها چنین هستند. قرآن میگوید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»[۷]، خیلیها غافل هستند: «أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ»[۸]. حالا اگر در بین افراد تحصیل کرده و در طلبهها هم چنین افراد غافلی پیدا شود که زندگیاش تکرار مکرّرات باشد، خیلی بدتر و قبیحتر است.
همه باید توجه داشته باشند که عمرشان مرتع شیطان نشود. تقیّد به ظواهر شرع داشته باشند و آلوده به گناه نگردند. این توجه، برای روحانیّت و طلبهها باید بیشتر باشد. روایت هم داریم که در روز قیامت هفتاد گناه از غیر عالم آمرزیده میشود، قبل از آن که یک گناه از عالم آمرزیده بشود. [۹]سخت است، ولی بالأخره مسئولیّت سنگین است، همین طور که اگر طلبه به وظیفه عمل کند، عمامۀ او«تِیجَانُ الْمَلَائِکَةِ- تاج فرشتگان»[۱۰] است و مقام و منزلت معنوی او والاست، همین طور هم اگر تقیّد به ظواهر شرع نداشته باشد، در زمرۀ غافلان خواهد بود و عاقبت بدی در دنیا و آخرت دارد. در روایت داریم عالم بیعمل، یعنی عالم گناهکار را به جهنّم میبرند و اهل جهنّم از بوی بد او اذیّت میشوند. [۱۱]
این روایت خیلی عجیب است، هضم آن مشکل است، محیّر العقول است. امّا احتمالش هم بس است که متوجه باشیم. خدا رحمت کند آقای فاطمی«رحمتاللهعلیه» یکی از بزرگان بود که در قم درس اخلاق میگفت و شبهای جمعه به درس اخلاق ایشان میرفتیم. وقتی صحبت به این مسائل و اینگونه عقابها میرسید، مثل باران گریه میکرد و دیگران را میگریاند و میگفت: احتمالش هم انسان را میکشد.
بهراستی احتمال اینکه انسان را به جهنّم ببرند و بوی بد و نامطبوعش جهنّم را بگیرد و جهنّمیها آزرده شوند و به او لعن کنند و از او نزد خدا شکایت کنند، همین احتمال هم بس است که تقیّد به ظواهر شرع داشته باشیم.
اگر کسی خودش هم اهل غیبت و تهمت و اهانت نباشد، ولی در جلسۀ عوامانه بنشیند و شاهد غیبت دیگران باشد، اگر هم همراهی نکند، با سکوتش تأیید نماید، گناه او بزرگ است. در جلسهای بنشیند و دیگران در مقابل او تهمت بزنند، نظیر تهمتهایی که در برخی رسانهها، روزنامهها و سایتها رواج دارد، را بشنود و دفاع نکند، گناه بزرگی مرتکب شده است. توهین به مسلمان، توهین به علماء و بالاخره توهین به مردم، توهین به هریک از شیعیان، جنگ با خداست: «مَنْ أَهَانَ لِی وَلِیّاً فَقَدْ بَارَزَنِی بِالْمُحَارَبَة»[۱۲] و چنانچه کسی شاهد اهانت باشد و دفاع نکند، بلکه تأیید هم بکند، گناه کمی مرتکب نشده است. حال با این گناهان بزرگ که بسیاری از مردم به آن مبتلا هستند، اگر نتوانند خود را اصلاح کنند، عمر کوتاه بهتر نیست؟
مسلم است که طبق جملۀ پرمحتوای امام سجاد«سلاماللهعلیه» که میفرمایند: «فَإِذَا کَانَ عُمُرِی مَرْتَعاً لِلشَّیْطَانِ فَاقْبِضْنِی إِلَیْکَ»، اگر بناست کسی عاقبت به خیر نشود، هرچه زودتر بمیرد بهتر است و هر چه عمر او کوتاهتر باشد به نفع اوست.
[۱]. الصحیفة السجادیه، دعاء ۲۰.
[۲]. إقبال الأعمال، ج۱، ص ۷۴.
[۳]. النحل، ۹۷: «هر کس -از مرد یا زن- کار شایسته کند و مؤمن باشد، قطعاً او را با زندگی پاکیزهای، حیاتِ [حقیقی] بخشیم و مسلماً به آنان بهتر از آنچه انجام میدادند پاداش خواهیم داد. »
[۴]. النور، ۴۰: «یا [کارهایشان] مانند تاریکیهایی است که در دریایی ژرف است که موجی آن را میپوشاند [و] روی آن موجی [دیگر] است [و] بالای آن ابری است. تاریکیهایی است که بعضی بر روی بعضی قرار گرفته است. هر گاه [غرقه] دستش را بیرون آورد، به زحمت آن را میبیند. »
[۵]. النور، ۴۰: «و خدا به هر کس نوری نداده باشد او را هیچ نوری نخواهد بود. »
[۶]. ر. ک: فوائد الحائریه، ص ۵۱۰.
[۷]. أعراف، ۱۷۹: «و در حقیقت، بسیاری از جنّیان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم.»
[۸]. أعراف، ۱۷۹: «آنها همان غافلماندگانند. »
[۹]. الکافی، ج ۱، ص ۴۷.
[۱۰]. الکافی، ج۱۳، ص ۶۳.
[۱۱]. بحار الانوار، ج ۲، ص ۳۵.
[۱۲]. الکافی، ج ۲، ص ۳۵۲.