به گزارش خبرگزاری حوزه، در این نشست حجج اسلام والمسلمین میرمعزی معاون پژوهش حوزه های علمیه ، احمدآکوچکیان رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک توسعه رشد و علی کشوری دبیر شورای راهبردی الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت به ایراد سخن پرداختند.
در ادامه به مشروح سخنان اساتید حاضر در این نشست توجه می کنیم:
در ابتدای این نشست علمی، حجت الاسلام والمسلمین میرمعزی گفت: امروز در خصوص وجه اسلامیت الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت و چگونگی ارتباط با این الگو با پدیده های اسلامی است.
در خصوص این الگو، یک جریان نظریه پردازی و تولید فکر باید بر اساس آموزه های اسلامی در محیط دانش رخ دهد. امروزه وقتی به صحنه دانش در حوزه ودانشگاه نظر می اندازیم می بینیم که یا مقوله پیشرفت اسلامی مطرح نیست بلکه تفکر نسبت به مقوله پیشرفت بر اساس مبانی سکولار، فردی و سرمایه داری است.
هدف این جریانی که از سوی رهبر معظم انقلاب آغاز شد و بیش از 7 سال است از عمر آن نیز می گذرد، آن بود که به این سمت و سوی برویم که صحنه دانش را تغییر دهیم. یعنی اندیشمندان حوزوی و دانشگاهی ما اولا به مقوله پیشرفت به عنوان یک مقوله راهبردی اساسی توجه کنند، ثانیا برای نظریه پردازی و تولید فکر روی مبانی اسلامی تمرکز کنند.
این جریان به دنبال پرکردن این خلا است. ولی شروع آن از یک جریانی به نام سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت آغاز شده است و این سند نیز را باید فاز اول کار دانست زیرا همه اندیشمندان باید دورهم جمع شوند و نسبت به این مساله فکر کنند و تا فکر نخبگان نسبت به مقوله پیشرفت در یک راستا قرار گیرد.
هدف بعدی نیز تدوین سندی بود که به قول رهبر انقلاب می تواند سندی باشد که آن را بالای دست بگیریم و به جهان اسلام بگوییم که راه پیشرفت، آن چیزی نیست که شرق و غرب بگوید بلکه راهی است که اسلام می گوید. این سند به دنبال نشان دادن یک راه جدید است. اگر چه جهان کفر نیز در یک سردرگمی به سر می برد. این سند به عنوان یک سندبالادستی مطرح است.
زمانی که می خواهیم از حجیت یک الگو سخن بگوییم باید بدانیم که میخواهیم راجع به چه حجیتی سخن بگوییم. اشتباهی که بیشتر در میان متفکران دانشگاهی و کمتر در میان دانشمندان حوزوی رخ می دهد این است که تصور می کنند این الگو، مدلی برای عملیات امروز است. در حالی که مقصود ما الگوی عملیاتی نبوده است.
کسانی این الگو را یک الگو عملیاتی می دانند، الگو را با مدل در فرهنگ غربی معادل سازی می کنند و مدل را یک طرح عملیاتی برای حرکت معرفی می کنند ولی در وهله اول این را قبول نداریم زیرا در فرهنگ غرب، مدل ها به قالب نظام مند برای ارایه گفته می شود که شامل عملیاتی و غیر عملیاتی باشد. بنابراین در ادبیات غرب نیز مدل به معنی مدل عملیاتی نیست.
نکته دیگر آن است که آنچه ما به دنبال آن هستیم و سفارش مقام معظم رهبری نیز آن بود، مقصود از الگو، «نقشه جامع و کلان حرکت به سمت وضعیت مطلوب اسلامی بوده است.» در حقیقت پیشرفت به معنی حرکت از وضعیت موجود به مطلوب تعبیر شده است و این الگو نیز یک الگوی تمدنی و مکتبی است که فرایند رسیدن به وضعیت مطلوب را با یک نقشه کلی و کلان بیان می کند و به نوعی تفاوت پیشرفت اسلامی را از پیشرفت در تمدن رغیب تفکیک می کند.
در تمدن غرب یک الگوی پیشرفت تمدنی داریم و یک سری الگوهای راهبردی عملیاتی داریم. الگوی پیشرفت تمدنی برای غرب وجه مشترک همه این الگوهای راهبردی و عملیاتی است که متفکران با هم اختلاف کرده اند. یعنی الگوی توسعه تمدنی غرب نیز دارای یک سری مبانی کلی است و همه آنها در پارادایم اصول و اهداف در تمدن غرب صحبت می کنند. البته اختلافاتی نیز دارند ولی در اصول و کلیات تمدنی شان اختلافی نمی کنند. همه آنها سکولار و مادی هستند و اصل نقد نیز در آنجا حاکم است.
امروزه در مقابل چنین رقیبی می خواهیم یک نقشه راه تمدنی و کلانی که اصول و کلیات پیشرفت را در آن بیان کنیم. حال با این توضیح این الگوی تمدنی که سند بالادستی همه اسناد برنامه ای کشور است که شامل از جمله آنها می توان به چشم انداز و پس از آن سیاست های کلانی که در مجمع تشخیص مصلحت بسته می شود و سپس برنامه های پنج ساله و... اشاره کرد. همه این اسناد باید ذیل این سند بالادستی تمدنی و اسلامی نوشته شود.
نظریه پنهان و پشتیبان این سند که یک سند بالادستی است دارای دو بخش است. یعنی نظریه پنهان و پشتیبان این سند در دو بخش دنبال می شود. بخش اول، الگوی اسلامی پیشرفت است. در این سند اینگونه فکر شده است که هر نظریه ای باید سه سوال را در خصوص پیشرفت پاسخ دهد. اول اینکه جهات حرکت به سمت جلو چیست و وضعیت مطلوب کدام است. دوم اینکه باید به این سوال پاسخ دهد که این حرکت باید در چه اصول و چارچوب و راهبردی محقق می شود. سوم اینکه باید بگوید که این آرمان ها و اصول بر چه اساسی برگزیده شده است.
در بخش اسلامی سه عنصر پیش بینی شده است. این سه عنصر شامل آرمان (بیان جهات کلی حرکت، شامل حیات طیبه عبودیت و ارزش های ریز شده آرمانی) است. ما در این سند به سمت معنویت، اخلاق و عدالت سوگیری کردیم و غربی ها به سمت رشد.
در وهله دوم مبانی قراردارد که به چرایی پاسخ می دهد. مبانی هستی شناسی ما در این مبانی بیان شده است. همچنین چگونه رفتن را در عنوان مبانی و اصول بیان کرده ایم. البته پیش از اینکه این سند خدمت رهبر انقلاب برسد دو سال روی این اصول به شکل گفتمانی بحث و بررسی کردیم. نقدهای جدید را نیز ضمیمه کردیم و اصولی تنظیم شده و به سند ملحق خواهد شد.
این الگوی اسلامی پیشرفته فارغ از زمان و مکان، الگوی تمدن اسلامی است. این الگو می تواند روی زمین و زمان ایران، عراق و هر کشور دیگری بنشیند. نوع اجلاس آن نیز با سه عنصر محقق می شود. عنصر اول، عنصر رسالت است وظیفه جمهوری اسلامی این است که این الگو را روی زمین بیاورد. آرمان ها نیز بر اساس مسایل ما به افق 50 ساله مبدل می شود و در چارچوب اصول نیز تدابیر بیان می شود. این مدل، مدلی است که این الگو بر اساس آن تدوین شده است.
البته در مصادیق اشکالات بسیاری وجود دارد. یعنی می توانیم نقدهایی به بندهای این سند وارد کرد ولی ساختار این الگو به این شکل است. حال می خواهیم روی حجیبت این سند صحبت می کنیم.
بحث حجیت، در فقه ما مطرح شده است یعنی در اصول فقه ما اصول و قواعد رسیدن به حجت بیان می شود. حجت دلیلی است که اگر درست باشد منجز است و اگر نادرست باشد معذر است. اگر به این دلیل استناد کنیم و چیزی را به اسلام نسبت دهیم اگر آن دلیل درست باشد منجز است یعنی این مساله به اسلام منتسب می شود و ما هم مکلف به اجرای آن هستیم اگر آن دلیل نادرست باشد معذر است.
در حقیقت وقتی می خواهیم چیزی را به اسلام نسبت دهیم یعنی به همان علم خطاناپذیر یا خداوند نسبت می دهیم. وقتی چیزی را به اسلام و شریعت اسلام که توسط خداوند وضع شده است نسبت می دهیم باید با ادله متقن آن مطلب را مستند کنیم. این مساله حجت شرعی است.
در احکام فقهی برای اینکه به حکم خدا برسیم ادله ای که حجت هستند در اصول ما بیان شده است. مثلا گفت می شود که خبر واحد حجت است. یعنی اگر خبر واحدی معتبری از معصوم رسید و ما حکمی کردیم این خبر حجت است و بر اساس این خبر می توانیم حکمی را به خداوند نسبت داده و تکلیف خود را پیدا کنیم.
وقتی می خواهیم بگوییم که این سند حجت هست یا نیست و یا از الگوی اسلامی پیشرفت صحبت میکنیم و این سند را به اسلام نسبت می دهیم باید نسبت آن را با اسلام مشخص کنیم که آیا ادله این حجت ثابت شده است یا خیر؟
بحش اولیه این الگو که به اسلام نسبت داده می شود بخش مبانی آرمان ها و اصول است که با استناد به آیات و روایات و روش اجتتهادی به دست می آید و همه آنها اسناد پشتیبان ناظر به آیات و روایات دارد. بسیاری از جهات مبانی بین علمای ما اتفاقی است.
این مدلی که به این کار داده ایم یعنی اینکه گفته ایم در پیشرفت باید سه جزء مبانی، آرمان و اصول را باید داشته باشیم را استدلال عقلی روشن گرفته ایم یعنی پیشرفت فرایند حرکت از وضعیت موجود به مطلوب است.
بخش بعدی قضیه که بحث تطبیق است، یک بحث کارشناسی است. یعنی اینکه سوال در افق این است که اگر ما بخواهیم پنجاه سال در حوزه آرمان خلیفه اللهی و بسته آرمانی حرکت کنیم با توجه به ظرفیت های موجود و چالش های موجود در ایران، فرصت های پیش روی و آرمان های پیش روی به کجا می رسیم؟ در اینجا کارشناسان باید گردهم بنشینند و یک سری مطالعات میدانی صورت گیرد و مسایل اساسی ایران و ظرفیت های ایران و آینده پیش روی ما و روندها و آینده نگاری ها کاویده شود و سپس با تجمیع متخصصان مشخص می کنیم که چگونه باید پنجاه سال آینده را ترسیم کنیم.
همچنین اگر بخواهیم در چارچوب اصول شریعت در ایران عمل کنیم چه تدابیری باید داشته باشیم که این مباحث به عرصه کارشناسی بر می گردد. اگر قواعد کارشناسی را به درستی اعمال کرده باشیم به هر نتیجه ای برسیم، برای ما حجت خواهد بود. آیت الله العظمی جوادی آملی فرمودند که اگر نزد پزشکی رفتید و آن پزشک گفت که اگر فلان پرهیز را نکنی خواهی مرد و بیمار این پرهیز را انجام نداد قطعا نزد خدا محکوم خواهد بود و عقاب خواهد شد. بنابر این اگر در مساله ای که مساله کارشناسی است به درستی کارشناسی کنیم و استفراغ الوسع داشته باشیم به هر نتیجه ای که برسیم باید به نتیجه خود عمل کنیم.
گاهی از عقل در شناخت آیات و روایات به کار گرفته می شود ولی گاهی یک عقل مستقل از شریعت داریم که عقل کارشناسی و تجربی است که در شریعت ما نسبت به آن صحبت نشده است که آیا این عقل حجت است یا خیر؟ آیت الله العظمی جوادی در این عرصه نظریه پردازی کردند که عقل کارشناسی حجت است یعنی اگر در مساله به سراغ کارشناس مربوطه رفتید باید به نتیجه کارشناس ملتزم باشید و اگر ملتزم نبوید باید نسبت به وقوع حوادث پاسخگو باشیم.
نکته دیگر آن است که مقام معظم رهبری به روش گفتمان نخبگانی در تدوین این سند اصرارداشتند. زمانی است که کاری بر اساس اصل پژوهشی دنبال می شود. در اینجا افراد نخبه ای در عرصه پژوهش را به کار می گیریم و به آنها می گوییم که چند سال روی یک نظریه کار کنید و پس از چند سال این نظریات را تهیه کنید.
یک زمانی است که منابع و ارزش ها و الگوها را داریم حال می خواهیم در یک فرایند نخبگانی به یک سند برسیم. در دانشگاه، دانش حاکم، دانشی است که ما می خواهیم از آن پرهیز کنیم، مومن ترین افراد دانشگاهی که بنده پشت سر آنها نماز می خوانم، اساتید مومنی هستند ولی دانش آنها دانشی است که به تعبیر رهبر انقلاب مبتنی بر مبانی الحادی است. البته دانشگاه در این 40 سال به سمت علوم اسلامی آمده اند ولی کافی نیست.
در این سوی در حوزه نیز کار اجتهادی و عمیقی روی این مباحث صورت گرفته است ولی روی مقوله تمدنی پیشرفت کار کمی صورت گرفته است. در این فضا باید همه نخبگان را سر یک میز بنشانید و در یک جریان نخبگانی به یک سند برسید.
رهبر انقلاب فرمودند که تجربه کردیم که اسنادی که در یک جمع محدود تهیه شدند به دلیل اینکه در جمع نخبگانی طرح نشد به آن عمل نشد ولی اگر در یک سیر گفتمان نخبگانی مطرح شود به آن عمل می شود.
این الگو را نباید بر اساس یک نظریه بنویسیم. در این زمینه مثلا حجت الاسلام آکوچکیان نظریه ای در حوزه پیشرفت دارد که باید در میان جمع نخبگانی مطرح شده و ورز بخورد زیرا اگر این نظریه کامل نشود در میان جمع نخبگان پذیرفته نمیش ود.
در این زمینه نظریه پخته و تثبیت شده در حوزه پیشرفت در حوزه دانشی اسلامی نداریم. حجت الاسلام کشوری بیان می کنند که به 9 اصل رسیده ام. حال سوال این است کجا از این اصل دفاع کرده اید؟ این مطالب باید در قالب یک نظریه در جوامع علمی مطرح شود و نقد و ورز بخورد. شاید اصلا از این نظریه برگشتید. شاید هم این نظریه را تقویت کردید و به یک نظریه قوی برسید.
در حال حاضر امکان پذیر نیست که نظریات تثبیت نشده در محیط دانش در گوشه و کنار حوزه وجود دارد و الان ممکن نیست که از یک نظریه پشتیبان سند صحبت کنیم. اگر جریان نظریه پردازی جلو رفت که ما هم از اساتید خواهش کردیم که این مساله از نکات مهم مد نظر رهبر انقلاب در حوزه تولید فکر در عرصه نظریه پردازی اسلامی است. باید به جریان نظریه پردازی اسلامی توجه کنیم.
غلبه نظریات اسلامی بر محیط دانش یک جریان طولانی مدت و مداوم و نوشونده قرنی است و قطعا به این زودی محقق نمی شود وباید با استمرار روی این حرکت کار کنیم. وقتی می خواهیم در فاز بعد این سند را تجدید نظر و ارتقا دهیم می توانیم روی این نظریات کار کنیم.
خدمت رهبر انقلاب عرض کردم که جریان تولید علوم انسانی اسلامی و و جریان تدوین الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت دو روی یک سکه اند . این مساله به این مفهوم است که زمانی در بحث پیشرفت می توانیم بگوییم به مرز و محیط نظریه پردازی وارد شده ایم که علوم انسانی اسلامی تولید شده باشد و یا در حدی پیش رفته باشیم و تا زمانی که اینها تولید نشده است کاری که می توانیم بکنیم آن است که حرکتمان را روی اصول و ارزش ها و مبانی خود تثبیت کنیم. تا زمانی که به محیط تثبیت شده در حوزه دانش نرسیده ایم باید روی این اصول و مبانی که از آیات و روایات به دست می آوریم بر اساس اصل حجت مسیر خود را دنبال کنیم.
کرسی ها در حوزه دارای انواعی است که شامل کرسی های نقد و. آزاد اندیشی است که بحث پیشرفت در همه کرسی های حوزه قابل برگزاری است که همه آنها دارای ملاحظاتی است . همینجا از دو کارشناس این نشست دعوت می کنم که نظریه خود را در قالب یک متن علمی تنظیم کنند و بنده نیز تعهد می کنم که این نظریات رادر کرسی های آزاداندیشی و نظریه پردازی مطرح کنیم.
این تعابیری که در این جلسه مطرح شد که حوزه هیچ خدمتی نکرده است به نظر می رسد که یک غفلت از واقعیات حوزه است. حوزه در این چند سال با تمام مشکلات و محدودیت های خود حرکت شگفت انگیزی در عرصه تولید علوم انسانی اسلامی تشکیل شده است مجموعه تولیدات حوزه در قالب کتاب گفتمان علمی انقلاب اسلامی در این چهل سال در حول و حوش علوم انسانی اسلامی، آن هم کتب برگزیده جشنواره ای حوزه و کتب منتخب موسسات (15 موسسه حوزوی) به 3هزار اثر در 17 رشته علمی رسیده است. کتابشناخت این کتب به 30 جلد رسید که مراکز دانشگاهی از این تعداد کتب شگفت زده شدند.
انجمن های علمی 20 گانه ای در حوزه داریم که در عرصه های مختلف تلاش های گسترده ای دارند. میلیاردها میلیارد بودجه دانشگاهی در کشور ما می شود حال می خواهیم بپرسیم که دانشگاه در عرصه تولید علوم انسانی اسلامی چه کرده اند؟ البته نافی تلاش دانشگاه ها نیستیم ولی ندیدن مجاهداتی که حوزویان ما انجام داده اند منصفانه نیست. اساتیدی چون حجج اسلام آکوچکیان و کشوری هم فرزندان حوزه هستند.
بحث تفاهم فکری تنها ملاک در این قضیه نیست و این درست نیست که بگوییم هر نظریه ای که بیشتر تحریک فکر کند درست است و هر کدام نباشد درست نیست. ملاکات ما در این زمینه متفاوت است. یک نظریه هم باید درست باشد هم باید تحریک فکر کند.
خوبی این جلسات طرح این مباحث است ولی بنده قبول ندارم نظریات سنگین از جمله حجیت باید در چنین محفلی ارایه شود و خبرگزاری ها هم از آن خبر تهیه کنند زیرا این مباحث باید در نشست های علمی با حضور متخصصان آن رشته برگزار شود و بنای ما هم آن است که این بحث را اینگونه جلو ببریم. جریان نخبگانی این چنین و در چنین محافلی محقق نمی شود.
باید در مجامع علمی و انجمن های علمی و در نهادهای تخصصی این مباحث را باید تولید کنیم که در آینده به نتیجه برسیم. برای رسیدن به هدف نظریه پردازی باید فکر دیگری انجام دهیم.این جریان در این خبرگزاری شروع شد ولی باید در مراکز تخصصی و علمی دنبال شود.
در ادامه این نشست، حجت الاسلام والمسلمین احمد آکوچکیان بیان کرد: کلی به نام حضور دین در جهان جدید با نمونه میدانی جهان ایرانی با پیشنیه تمدنی آن وجود دارد. امروزه دستاوردی به نام سند الگوی اسلامی ایرانی به دست آمده است. با قدردانی شخصیت های علمی کشور در یک دهه به نظر می رسدکه بازخوانی این سند را باید در یک فرایند 9 مولفه ای دنبال کرد و شان حوزه علمیه را نیز در این مساله جستجو کرد.
اندیشمندان معاصر ما از جمله سند الگوی پیشرفت معاصری چه تصویری از مسایل جهان اسلامی ایرانی و... به دست می دهد تا به خاستگای باشد که منطق حضور دین در جهان جدید بیاندیشیم.
همچنین باید بدانیم که سند الگو چه تصویری از نظام مسایل مرجع داده است و اینکه حوزه دین درفهم نظام مسایل جهان معاصری توفیق تبیین داشته است.
همچنین بازخوانی نظام مفاهیم و ساختاری سند الگو که آیا برای مثال ساختار شش مولفه ای مبانی،آرمان، اصول، اصالت، افق و تدابیر، ساختار بایسته ای است؟ آن نظام مفاهیم مشترک، یک نظام مشترک را در بین حوزه و دانشگاه با حضور نخبگان اندیشه ای و مدیریتی ایجاد می کند کدام است. همچنین از حیث ماموریت حوزه چه میزانی تلاش کرده ایم که این نظام مفاهیم و زبانی را به عرف نظام آموزش و پژوهش حوزه مبدل کنیم.
منظومه های نظری سند الگو نیز باید با نگاه فلسفه دینی مد نظر باشد. سامانه معرفت شناسی در بنیاد طراحی سند چه بوده است؟ آیا متدولوژی طراحی و تبیین و پردازش سند الگوهای استنتاج چه بوده است. همچنین آیا حوزه علمیه از موضع رسم خدومی نظام اسلامی در حوزه اصول، روش تحقیق و... توانسته است پاردایم نظری را از این سند و اسناد بالادستی ارایه دهد.
چهارم آنکه اصلی ترین ماموریت حوزه، حوزه نظری مرجع پیشرفت سند الگو است.یعنی این سند بر اساس کدام نظریه پیشنهاد شده است. آیا حوزه فکر دینی از منظر رسم خدومی انقلاب اسلامی و امثال تیره حاج قاسم سلیمانی ها توانسته است پشتیبان نهادهای تدوین اسناد بالادستی در عرصه نظریه پژوهی باشد یا خیر؟
در این نشست پیش از آنکه باید بپرسیم یک نهاد معین سازمانی چه کرده است باید بپرسیم که حوزه فکر دینی چه رسم خدمت گذاری به نظام را درپردازش نظریه مرجع پیشرفت پژوهی ارایه کرده است.
مساله پنجم، این است که سند ناظر به چه سازوکار ومولفه های پیشرفت است. همچنین آیا سند توانسته است راهکار رشد و پیشرفت اندیشه را پیشنهاد کرده است. به موازات آن آیا حوزه فکر دینی سازوکار رشد اندیشه معطوف به نظام مسایل جامعه را پیشنهاد کرده است.
دوم اینکه آیا این سند می تواند پشتیبان نظام آموزش و پژوهش دینی وعرصه کلی آموزش و پژوهش باشد.
ششم آنکه آیا در حجیت و حیث استنادی دین شناختی سند، این سند چه کرده و حوزه دینی آیا توانسته است در این چهار دهه رسم خدمت رسانی را در پشتیبانی اقلام دلیلیتی و دلالتی سند الگو و سایر اسنادبالادستی داشته باشد یا خیر؟
به عنوان مثال، آیا علم تفسیر ما توانسته است تفسیر معطوف به مساله تحول باشد؟ آیا در حوزه فلسفه، در عرصه فلسفه سیاست، اقتصاد، فرهنگ و اجتماع، پشتیبانی لازم را از اسناد بالادستی در حوزه فکری دینی داشته ایم؟ باید حجیت را از این جهت در این چشم انداز مد نظر داشته باشیم.
هفتم، بازخوانی تدابیر پیشران است. در فصل تدابیر با 54 تدبیر مواجه هستیم. آیا اصلی ترین تدابیری که در اولین فرصت باید جزو اولویت ها باشند چیست؟ به موزات آیا حوزه فکر دینی توانسته است این عناصر پیشران را شناسایی کرده و در این راستا تدابیر لازم را اعمال کند؟
به عنوان مثال، فقه احکام علم ادب ظاهر عمل است. حال آیا در تجربه چهاردهه انقلاب اسلامی این ادب ظاهر توانسته است ولایت مند تدبیر باشد؟ مگر نه آنکه در حوزه فقه دینی عنوان می کنیم که ادراکات اعتباری و حقیقی و وجدانی سه عرصه جامع ادراکاتی ناظر به فهم دین هستند و فقه و حکمت جامع دین را به نظام واره فقه دین ترسیم می کنیم. فقه احکام عضو سیستم فقه جامع است. فقه جامع ولایت مند حوزه تدبیر است.آیا جایی در سند الگو وجود دارد که تدبیر پیشران و اندیشه مرجع هویت بخش نظام جمهوری اسلامی وجود دارد؟
هشتم بازخوانی سطح کارآمدی است. یعنی تا چه میزان در عینیت می تواند عملی باشد. یک سند مختصرتر و طولی تر و عمقی تر، سند چشم انداز 1404 است. سوال این است که چند درصد این سند توانسته است در طول این چند سال طراحی عملیاتی باشد. سند نقشه جامع علم کشور، علوم انسانی و حوزه هنر و مهندسی فرهنگی کشور.... . نکند این سند هم به جمع اسناد کمتر به کار آمده و کارکرددار بپیوندد.
به موازات این مساله در فصل ماموریت حوزه آیا حوزه فکر دینی از حوزه رسم خدومی تیره خدمت گذاران انقلاب توانسته است مقوله کارآمدی فکر دینی را درحوزه دین پژوهی کاربردی کند؟
نهم نیزبازخوانی سند الگو با دیگر اسناد برنامه ای کشور است؟ برخی از اسناد در حوزه تدابیر علم و تدابیر فرهنگی از این سند بالاتر است. سوال این است که آیا حوزه دین در مطالعه این سند بالادستی دخالت داشته است؟
مساله دلیلیتی و دلالتی این سند بسیار مهم است زیرا در این دنیا از این منظر می خواهیم زندگی کنیم.
دست کم در 4 بستر کلی به بازخوانی حجتیت شناخت حوزه توجه می کنیم. نخست اینکه اصلی ترین ماموریت حوزه بازخوانی مبانی نظری ورود به حوزه نظریه پردازی است. بنده شاگرد مکتب فلسفه صدرایی را داشتم ولی سوال این است که آیا این فلسفه ظرفیت حضور در عرصه فلسفه مضاف را دارد؟ آیا با این فلسفه می توانیم به مدد فلسفه وجود صدرایی می توانیم به عرصه های اجتماعی و سیاست و امنیت و... ورود کنیم؟
آیا می توان به مدد فلسفه وجود صدرایی رهسپار عرصه مدنیت و اجتماع و فرهنگ و دفاع و.. شویم؟ ایا آموزه های قرآنی ما سطح فراتری از آموزه های صدرای و... بخصوص در عرصه فلسفه مضاف تولید کرده است؟ در عرصه گوناگون مدیریت ملی و حوزه های مختلف اندیشه ای با مسایل متنوعی روبرو هستیم.
نکته دیگر آنکه آیا آموزه های قرآنی و حدیثی ما سطح فراگیری از آموزه های فلسفه تولید کرده اند؟ علم اصول ما روش شناسی مرجع فقه احکام است در حالی که در عرصه های گوناگون نظام مدیریت ملی و عرصه های دانشی با مسایل مختلفی مواجه هستیم. مگر استاد ما آیت الله جوادی آملی نفرمودند که عقل منبعی نیز پذیرفته است. به این معنی که فیزیک به همان معنا اسلامی است که فقه اسلامی است. روش شناسی جامعی مورد نیاز ما است که نه تنها حوزه فقه احکام را چه در عرصه فقهی جزیی و... به کار بندند. مگر شهید صدر از حوزه اجزای احکام به سیستم احکام وارد نشد؟ مگر استاد، منطق سیستم را به کار نگرفت؟ چرا دروس اصول ما روش شناسی سیستمی را در فهم دوباره احکام به دست نداده است؟ چرا کار چندانی در عرصه علوم تجربه پذیر نکرده ایم؟ سقف سرعت انقلاب و سرعت فکر دینی راباید لحاظ کنیم.
نکته دیگر این است که در حوزه روش شناسی و معرفت شناسی و فلسفه دین به شدت نیازمند یک بازبینی پاردایمی هستیم تا پشتیبان اسناد بالادستی باشیم. زیرا هنوز علامه شهید در این عرصه تنها و تنها است.
اگر حوزه سودای حجتیت اسناد الگو و بالادستی را دارد باید دانش مرکزی و مرجع ترابری معرفت مرجع تفسیر مرکزی باشد. یعنی حوزه باید عرصه دانش مرجع، تفاسیر مرکزی باشد. کدام از این تفاسیر 40 ساله با رویکرد پیشرفت شناخت مساله تغییر و تحول را هدف گرفته و ابزار استبناطی لازم را برای استنتاج الگوی پیشرفت را مهیا کرده و توقع داشته باشد که سند الگو حجیت خود را مدیون آن باشد. حوزه چه کرده است که توقع داشته باشد که یک نهاد حوزوی دانشگاهی یک کار مقدماتی را به کار نهایی ارجاع دهد.
سومین اهتمام لازم: با این دو مقدمه بازخوانی نقشه جامع علم دینی در حوزه های علمیه شامل نگاشت ادارکی و بازخوانی نهادی است. نظام موجود آموزش و پژوهش حوزه پشتیبان پاسخ به مسایل و دغدغه های جمهوری اسلامی بوده است.سومین عرصه، عرصه تحقیق و توسعه ای و چهارمین عرصه، حوزه دانشی است. باید خودمان به درون بنگیرم تا انتظار داشته باشیم از بیرون به ما پرداخته شود.
اگر این اتقاق افتاد تازه می توانیم وارد حوزه نظریه پژوهشی و عرصه استناجی و سپس الگوپردازی شویم.
مساله مرکزی آن است که این نشست ،نشست حوزوی است. باید از حجیت الگو بگوییم. حجیت الگو به معنی حیث دلیلیتی و دلالتی آموزه های موجود در سند الگو است . یعنی چه میزان توانسته ایم میان سند و دلیلیت دین شناخت این سند جمع کنیم.
پرسش از حجیت را بنده مطرح می کنم. نخست. در فرایند ادراکات از حوزه پارادایم پژوهی تا نظریه پردازی تا مدل پردازی مفهومی و مدل پردازیم عملیاتی تا حوزه گفتمان را باید مد نظر داشته باشیم.
ویرایش دوم آن است که اگر می گوییم باید از حیث صدوری عبور کنیم و باید به حیث دلالی روی آوریم باید مشخص کنیم که این حیث دلالی به خصوص از چشم انداز از متن اصلی یعنی قرآن کریم حجتیت را با توجه به قرآن در نظام تربیتی مفهومی و نظام تنزیلی پشتیبانی کنیم؟ هنوز در عرصه تفسیری چندان به تفکر تنزیلی توجه نمی کنیم. نظام تنزیل عبارت است از تبدیل سبب نزول به شان نزول. یعنی الگوی مرجع آینده نگاری راهبردی تحول. در این زمینه در واقع استناد دهی نه فقه مولفه های مفهومی بلکه مولفه های برنامه ای سند الگو، نظام برنامه های و سیاست گذاری کلان و راهبردی مدیریت ملی. به همین خاطر با هر دولتی اتوبوسی تغییر کرده است و برنامه های توسعه هم تغییر کرده و یک سند مرجع برای جهت دهی فرایند این اسناد تدوین نشده است.
در متن تدوین سند الگو پیشنهاد روش لایه های سند آمده است. در فصل مامویت حوزه آیا یک سیاست کلان روش برای هدایت فرایند این اسناد داشته ایم؟ در عین اینکه خودم معتقد بودم که با این مباحث همکاری کنم باید بگویم که کوشش بایسته مرکز الگو و حوزه برای تدوین مبحث حجیت و کارآمدی این سند نشده است.
مساله حجیت را حیث دلیلیتی ادله می دانیم زیرا ما اجتهاد را کوشش علمی بر اساس منابعی معتبر برای اکتشاف تلقی می کنیم. به گونه ای که حاصل تلاش پژوهشگر به لحاظ عقلانی و منطقی و عقلی موجه و حجت و دارای شواهد جدی باشد. همه عرصه های دانشی و فلسفه های مضاف و هستی شناسی و حوزه کلام و اخلاق را شامل می شود.
یکی از نکاتی که بحث حجتی را به یک بحث حوزوی مبدل می کند این است که حجیت از کدام حیث ناشی می شود ؟ آیا حیث استنادی به نقل به تنهایی حجت است یا در حیث استنادی به عقل نیز می توان حجیت را رقم بزند. برخوردار بودن ازدلیل و شاهد کافی برای استنتاج امر به لحاظ عقلی و نقلی مهم است.
اینکه روی این اصل تاکید داریم این است که احکام حاصله از قبل را بتوانیم به منبع دین نسبت دهیم که این منبع می تواند هم عقل باشد و هم نقل. اما در گام دوم هنگامی که از حیث عقلانی می گوییم در حوزه احکام حاصل از امارات است که در جای خود باید بحث شود.
بحث منجزیت و معذریت را باید از بحث حجیت جدا کنیم . حیث استناد به منبع قصه ای است ولی وقتی وارد منجزیت و معذریت می شویم وارد حوزه لوازم حجیت در حوزه عمل می شویم. حیث استناد به نقل منبعی ناظر به بحث منجزیت و معذریت نیست.
در اینجا قصد ابراز نظر متفاوت نداریم بلکه حجت الاسلام کشوری روی اصل نقل منبعی در حیث حجیت دارند و پذیرای عقل منبعی نیستند و شاید احتمالا عقل دلیلی را به تنهایی بپذیرند و حجت الاسلام میزمعزی نیز بر این اصل تاکید دارند که عقل نیز در سلسله منابع حاضر است.
در آینده در نوع استنباط و سازماندهی استنتاجی این دیدگاه چقدر تاثیرگذار است. اینکه در واقع حوزه علوم تجربه پذیر را که منبع آن باید عقل تجربه پذیر باشد را از سلسله منابع حذف کرده و صرفا به حوزه ادله متمسک می شویم. آیا در این زمینه می توانیم به علم تجربه پذیر دست یابیم که ظرفیت ورود ما را از حوزه آرمان پذیری و ارزش های مطلوب هم رهسپار نقل تجربه پذیر و تدابیر کاربردی ناظر به عینیت تجربه پذیر باشد. این از بحث هایی است که باید در حوزه مورد بحث قرار گیرد.
حجیت را باید در دو سطح ببینیم. یک لایه از حجیت صدوری و دلیلی می گوییم زیرا می خواهیم بگویم که یک بند از تدابیر و معانی با منبع برگزیده نسبت دارد یا خیر؟ به برکت همین گفتگوها اتفاق تازه تری در حال رخ داد است که این اتفاق از خود سند الگو برای مامویت حوزه مهمتر است. اینکه عقل دلیل است یا منبع نیز می باشد؟ مرحوم آخوند این بحث را آغاز کرده است و اگر بپذیریم که حوزه اجتهاد اعم از حوزه فقهی است این بحث را بزرگانی چون ابن سینا این بحث را آغاز کرده است. نظریه ابن سینااز ماهیت کارکردی سخن می گوید بر خلاف تصوری که در طول قرن ها داشته ایم. این جا یک بحث روش شناسی جدید متولد می شود که منابع کدام اند و نسبت عقل منبعی و دلیلی کدام اند. در اینجا از حوزه اصول صرفا معطوف به فقه احکام وارد لایه اصول معطوف به حوزه فقه در دین فهم جامع سیستم ناظر به تمام اجزای زندگی اسلامی. این همان چیزی است که از آن به عنوان روش شناسی و فلسفه روش تعبیر می کنیم. این همان عنصری است که مرحوم آخوند خراسانی از آن منطق شناخت آغاز می کند و همان آخوند است که می گوید ولایت اصالت ندارند. همین آخوندی که درس اصول او را می خوانیم چنین نگرشی در موضوع ولایت دارد. این مساله این عنصر را متذکر می شود که یکی از کمبودهای جدی ما که شان ورود در عرصه اسناد بالادستی است آن است که حوزه مطالعات روش شناختی را بیش از آنچه امروز تصور می کنیم توسعه دهیم و تصور نکنیم که حوزه منطق ها فقط شامل منطق استقرا یا قیاس است. شهید صدر در الاسس المنطقیه ویرایش اصولی از منطق استقرا می دهد و در اقتصادنا به کار می گیرد و در البنک اللاربوی فرانتیجه گیری می کند. آیا حوزه فکر دینی این اهتمام شایسته روش شناختی شهید صدر را ادامه داده است تا بتواند ما را نه فقط از حوزه تصاویرکلی فقه احکامی بلکه در حوزه مسایل جزء نگر تر از حوزه فقه در دین تا حوزه عینیت های تجربه پذیر مدیریت کند و روش شناسی مورد نظر را به ما بدهد. این اهتمام به یک جنبش روش شناختی یکی از نمونه اهتمامات جدی است که حوزه فقه دینی در پشیبانی از این اهتمام شایسته بخش مدیریتی یعنی سند الگو پشتیبانی کند.
نکته دیگر آن است که در حوزه منبع و روش و دلیل اهتمام شایسته ای در حوزه فکر دینی نداشته باشیم. آیت الله العظمی جوادی آملی در کتاب هندسه معرفت دینی از عقل منبعی سخن می گویند. ایشان در تفسیر تسنیمی خود از این ایده پارادایمی خود استفاده لازم را نمی کنند. این مساله به این مساله است که درست است که از عقل منبعی سخن می گوییم ولی در عمل اهتمام لازم را برای تولیدعلوم میان رشته ای لازم برای حضور در دانش مبنای مدیریت تحول ایجاد نکرده ایم و نگذاشته ایم. در اینجا به دنبال محکوم کردن نیستیم زیرا ما هنوز در آغاز راه هستیم.
مبحث حجیت در حوزه بیش از آنکه ناظر به آن باشد که حیث استنادی این سند را تحلیل کنیم بلکه باید در حیث روش شناختی و فلسفه اصولی به آن توجه کنیم. هنوز اهتمام لازم را در بازخوانی روش شناخت و معرفت شناخت ناظر به توسعه ملی را آغاز نکردیم. در این زمینه حوزه مسئولیت دارد.
ایجاد تفاهم فقه مدار به تنهایی برای ایجاد وفاق ملی در نخبگان اندیشه ای و مدیریتی ایجاد نمی کند. فقه احکام عضو نظام واره فقه یا حکمت جامع است. دغدغه ما در پیشران تدابیر، فقه جامع است. آن علم معطوف به رشد، فقه جامع است. این تفاهم باید در همه سطوح تولید دانش های مبنایی مدیریت تحول ایجاد شود.
در این جلسه بیان شد که خوب است که این سند یک نظریه ثابت منطقی ندارد. در حالی که این چنین نیست. در اینجا بیان شد که مبانی و آرمان ها توسط حوزه و بخش تدابیر نیز توسط دانشگاه نوشته شده است. اتفاقا یکی از کاستی های سند همین مساله است. چون تصور شده است که چون گمان شده که نظریه مرجع وجود ندارد بخش مبانی به کلیات اکتفا کرده است و بخش های اصلی از جمله معرفت شناسی، فلسفه های مضاف اقتصاد، سیاست و مدنیت دیده نشده است. چگونه می خواهیم وارد مباحث و تدابیر سنگین اقتصاد و فرهنگ و سیاست و حقوق و... بشویم ولی جای بخش مبانی اقتصاد و سیاست و فرهنگ خالی است. به این دلیل که یک متدلوژوی جزء نگر اصالت وجودی صدرایی اجازه ورود به عرصه کارکردی را به ما نمی دهد.
از دیگر سوی دوستان دانشگاهی تدابیر را نوشته اند که کلیات دین پژوهی آمده است. مثلا در بند 21نوشته است: « ضرورت جهت دهی سیاست گذاری برنامه ریزی مبتنی بر آموزش های اسلامی». این تدبیر نیست. باید نشان دهیم که تدابیر مخلوق آرمان هستند. ضمن اینکه واژه آرمان ها غلط است. بلکه آرمان هدف رشد است. نظامات مطلوب در ضمن آرمان رشد معنی پیدا می کند که شامل نظام مطلوب اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و.. . یک نظریه ناگزیر پشت هر ادعای مدل عملیاتی نشسته است.
امروزه با سندی هستیم که احتمالا دو نظریه پشتیبان دارد. حوزه ما چهل سال است که بر سرسفره انقلاب نشسته است ولی خدمت گذاری لازم را نداشته است. میزان سرعت حوادث و مسایل پیش روی نظام تولید فکر دینی از سرعت تولید فکر دینی در پشیبانی نظریه کاربردی این مسایل بیشتر بوده است.حوزه باید در این عرصه نظریه پژوهی اهتمام شایسته در شرط خدمت گذاری انقلاب را داشته باشد.
وی در پایان با تشکر از خبرگزاری حوزه و مرکز مدیریت در این عرصه گفت: شان حوزه نه فقط، تامل بازخواننده سند الگو است بلکه از آن بالاتر، ورود پساصدری به مساله سند الگو است. اگر اندیشمندانی از جمله شهید صدر تا یک مرحله پیش رفتند از منطقه سیستم ها می گوید ولی فرصت نمی کند که نظریه سیستمی را وارد حلقات اصول کند باید این کار را انجام دهیم. شان حوزه ورود به پیشنهاد نظریه زیست دین دارانه در جهان جدید است و این قرار اهتمام لازم در بازخوانی معرفت شناختی و روش شناختی را باید در مبنا بگیرد.به نظر من ایجاد ارتقای سطح تفاهم کفایت نمی کند زیرا حیث استناد به منابع جدی است. در این زمینه حوزه باید اهتمام بورزد و تفاهمات و تلاش های بین نهادی در حوزه شکل گیرد و خدمت گذار نظام باشیم.
در ادامه این نشست، حجت الاسلام والمسلمین کشوری با اشاره به آیه «وَ ما لَهُمْ أَلَّا یُعَذِّبَهُمُ اللَّهُ وَ هُمْ یَصُدُّونَ عَنِ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ ما کانُوا أَوْلِیاءَهُ إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلَّا الْمُتَّقُونَ وَ لکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لا یَعْلَمُونَ» گفت:
سوال اول این است که معنی حجیت چیست؟ سوال دوم این است که اگر کسانی که الگوی پیشرفت را برای جامعه ایران و سایر جوامع را می نویسند با رعایت اصل حجیت چه فوایدی را برای اداره امور به بار خواهند آورد.
حجیت در فرهنگ شیعه به معنی استناد به آیات قرآن و روایات است. برخی در این بین خواسته اند که عقل منبعی را نیز حجیت دهند که انصافا نظریه شاذی است.
وقتی از مفهوم حجیت صحبت می کنیم نسبت آن با آیات و روایات مشخص است. این مفهوم درفرهنگ
شیعه مشخص است. بحث ما الگوی اداره جامعه است ولی این مفهوم در مسایل اداره خانواده و مسایل شخصی نیز اگر کسی به آیات و روایات رجوع کند به پایگاه اشراف توجه کرده است. خیلی تفاوت می کند که انسان وقتی انسان تحلیلی می کند تحلیل وی بر پایه اشراف باشد. فرض کنید کسی در خصوص ساختمان خبرگزاری حوزه اظهار نظر می کند، این فرد یا سازنده ساختمان است یا کسی است که مدتی در این ساختمان رفت و آمد داشته است. قطعا اظهار نظر سازنده ساختمان که از اول به ساخت و مهندسی و مصالح ساخت اشراف داشته، نظر کارشناسی تری داشته است.
در خصوص مساله انسان نیز اصل بر همین است. دعوت ما از نخبگان آن است که به این اشراف اتکا کند زیرا ادبیات قرآن ادبیات کسی است که بر تمام مراحل ساخت و تکامل عالم و تاریخ و ابعاد پیچیده فطرت اشراف دارد. روابط اصلی را تشخیص می دهد و متغیرهای اصلی را خودش ساخت است. گاهی وقتی به این تحلیل اتکا می کنیم کارمان بیشتر جلو می رود.
گاهی با نگاه پوزیتویستی هم می توان به قضیه نگاه کرد. یعنی کسی که کلا 40 سال در این عالم بوده است و به اندازه این 40 سال تجربیاتی داشته ولی اخبار پیش از تولید و پس از مرگ و عالم غیب و... را ندارد قطعا مباحثی را مطرح می کند که قطعا خروجی این سخنان با سخنان کسی که به همه این امور اشراف دارد متفاوت است.
در یک بیان ساده حجیت به معنی اتکاری به اشراف و تحلیل بالادستی و علم خطاناپذیر است نه علوم پوزیتیویستی ابطال پذیر مبتنی بر آکسیوم های خاص که با نقض یک آکسیوم کل آن دستگاه تحلیل به چالش کشیده می شود.
در اینکه این حجیت چگونه به دست می آید در حوزه مباحث بسیاری وجود دارد. اگر این حجیت در حوزه فرد باشد می توانیم بر مبنای اصول موجود کشف معذر و منجز کنیم و بگوییم فتوایی که در خصوص خانواده و تجارت در یک موضوع خاص داده ایم دارای حجیت است. اصول دستیابی به حجیت در حوزه فردی در حوزه ما در حال تدریس است.
برخی گفته اند اگر در خصوص اداره جامعه می خواهیم صحبت کنیم باید مباحث را ارتقا دهیم. یعنی ولو اینکه یک فقیه در حوزه فردی توانایی های گسترده داشته باشد و کشف معذر و منجز می کند صرفا نمی تواند در عرصه کلان هم نظریه پردازی کند.
اگر کسی بخواهد بالاتر سخن بگوید و آرای شهید صدر را بپذیرد باید یک حوزه ای به نام منطقه الفراغ را توصیف کند و یک فرایند کشف حکم را غیر از معذر و منجز را پیشنهاد دهد. قرائت های دیگری نیز وجود دارد که در آینده مورد قضاوت نیز قرار می گیرد.
نظر مختار بنده آن است که با اتکای به مجموعه قواعد فقه البیان می توانیم استضاعه مان را به نقل ارتقاع دهیم و از اشراف تحلیلی برای حل مسایل جامعه استفاده کنیم. فقه البیان نیز 9 دسته قاعده اصولی است که کمک میکند که برداشت ما از ادبیات وحی نظام مند شود نه بریده بریده برای پاسخ به مسایل فرد.
حجیت تکیه به کسی است که اشراف تحلیلی دارد و این تکیه به او باعث می شود که تحلیل عقلی تر و دقیق تری به دست بیاورد تا تکیه بر تحلیل کسی که درون سیستم و ساختار است. در خصوص قواعد دسترسی به حجیت نیز در حوزه فردی تقریبا یک وفاق حاصل شده است ولی در دهه های اخیر با مطالعه آرای متاخرین می توان گفت که برخی به عنوان نظامی از قواعد، مجموعه ای از قواعد را پیشنهاد داده اند که این حوزه را ارتقا دهیم و از حوزه فرد به جامعه و نظام سازی برسیم.
بنده در گذشته 15 جریان را شناسایی کرده بودم که در مورد ارتقای حوزه حجیت از حوزه فردی به اجتماعی اظهار نظر کرده بودند. خود این دیدگاه نیز بابت حجیت اداره جامعه که مرتبط به فقه البیان است باید در حدود 100 جلسه شرح داده شود.
سوال دوم این است که اگر این حجیت را در اداره جامعه به کارگیری کردیم چه فایدهای دارد؟ همیشه گفته ام که مدیران طرح ریزی به جای دانشگاه های غربی به حوزه هم رجوع کند. پس از این دعوت سعی کرده ام که به فواید این حجیت نیز اشاره کنم.
یکی از این فواید آن است اگر به حجیت توجه کنیم قدرت تفاهم وتحریک فکر در جامعه ارتقا پیدا می کند و این جامعه پیشرفت بهتری ایجاد می کند و اصطکاک کمتری بین مردم و مسئولان ایجاد می شود.
اگر جامعه ای داشته باشیم که یک نفر برای همه مردم و بدون تفاهم با مردم قوانینی را اجرا می کند اصطکاک ایجاد می شود. مثلا در کشور ما خبر تلخ افزایش قیمت بنزین با این شکل اعلام ایجادبهت کرد.
حال اگر مسئولان برای اداره جامعه تحریک فکر کنند و پس از تفاهم با کارشناسان و مردم همراهی بیشتری را در مساله اداره جامعه ایجاد کنند.
اول فواید فقه این است که قدرت تحریک فکر را ایجاد کند و مردم را نسبت به یک مدیر امیدوار کند. در اصل انقلاب به برکت فقهایی که امامت حوزه فکری انقلاب رابه عهده داشتند توانستیم که راجع به اصل ایده جمهوری اسلامی تحریک فکر کنیم. مثلا حادثه مهم جهاد سازندگی، جنگ تحمیلی و تاسیس بسیج، حادثه مهم و پیشرفته اربعین و مدافعین حرم و... را اگر بررسی کنیم می توانیم به قدرت تفاهم فقه قدرتمندی برسیم که این جامعه را مدیریت می کندو این تفاهم را ایجاد کرده است.
در حوزه علمیه قم قواعدی به دست آوردیم که اگر این قواعد به کار گرفته شود در حوزه برنامه ریزی کشور قدرت فاهم سازمان برنامه و بودجه کشور ارتقا پیدا می کند. بارها به دکتر نوبخت عرض کرده ام که اگر با مدل فقهی برنامه بنویسید این مشکلات هفت ساله بودجه ریزی و برنامه ریزی ایجاد نمی شود.
خودبرنامه ریزان آن را کتاب آرزوهایی می نامند که هیچ وقت اجرایی نمی شود. در زمان مناظرات برنامه ششم عرض می کردم که برنامه ششم کشور اجرایی نمی شد. یکی از مدیران نظام در آن زمان گفت که قانونی می گذاریم که هر کسی این برنامه را اجرایی نکند تنبیه می شود. امروز وارد سال سوم این برنامه می شویم ولی این برنامه هنوز کمتر از برنامه های دیگر اجرا می شود.
اگر در حوزه فقهی کار کردیم تفاهم ما ارتقا پیدا می کند که اگر این تفاهم ارتقا پیدا کرد مشکلات ما کمتر می شود. احکام بودجه ای در زمان تفریغ بودجه اعمال نمی شود. وقتی به عرصه حجیت دعوت می کنیم به این معنی است که اول با نخبگان و سپس با مردم تفاهم کنیم که این مساله معجزه فقه ما است. اگر خداوند توفیقی داد الگوی پیشرفت آینده کشور، از حیث مبانی و اصول و تدابیر و رسالت ها باید قابلیت تفاهم داشته باشد. به همان میزانی که تفاهم ایجاد کنید قطعا اجرایی هم خواهد شد.
هشت دسته فایده دیگر در حوزه فواید حجیت مطرح است که می توانیم در جلسات دیگر به آن بپردازیم.
الگوی پیشرفت برای اداره جامعه باید قدرت تحریک و تفاهم مدیران برنامه ریز و مردم را ارتقا دهد. وضعیت فعلی تفاهم مان با نظام برنامه علمی کشور نشان می دهد که اگر روی یک نقطه بایستیم و تفاهم برنامه ها را بالا ببریم کشور را ارتقا خواهیم داد.
همه جریانات مختلفی که راجع به اداره جامعه صحبت می کنند با اصطلاحات مختلف روی این مباحث صحبت می کنند. شهید صدر نیز به دنبال ارتقای تفاهم و تحریک فکر بودند. مرحوم سید منیر و تابعین آنها همین مطلب را با نگاه خاص خود بیان می کنند. فلسفه صدرایی نیز برای حل مسایل ایجاد شد.
مبتنی بر این مساله چند پرسش نهایی وجود دارد. نخست اینکه این سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت چنین قدرتی دارد یا خیر؟ یا باید بگوییم که اساسا به تحریک فکر نیازی نداریم که اگر چنین باشد موانع گسترده از جمله اصطکاک اجتماعی ایجاد می شود.
سوال این است که سند الگوی اسلامی پیشرفت در رقابت با بیانیه گام دوم کدام یک در مسابقه تحریک فکر جلوتر رفت و افکار جامعه را بیشتر تحریک کرد. اسناد دیگر کشور از جمله سند 20 ساله کشور که در سالها پیش تدوین شد نیز چنین بود. چند سال پیش صداوسیما با یکی از نمایندگان مجلس مصاحبه کرد که نشان می داد این نماینده اصلا سند را ندیده است. اگر یک طلبه ای در حوزه علمیه با صراحتی به مسئولان گفت که نکند که الگویی بنویسید که حتی محل بررسی هم قرار نگیرد به نظر شما حرف فنی است یا باید این حرف را ساکت کرد؟
با همه اختلافات بحثی که با برخی از دوستان داریم در اینجا تفاهم داریم که باید قدرت تفاهم برنامه ها را ارتقا دهیم و با این مبنا کار را ارتقا دهیم.
در اینجا مصلحت نمی دانم که در اینجا باید سکوتی رخ دهد که اگر این الگو را ارایه دادیم آیا می تواند کمبریج حتی دانشگاه استنفورد را به چالش بکشد؟ حتی در داخل کشور می تواند معاونت های طرح و برنامه را تحریک فکر کند را تحریک کند؟ اگر می تواند در کبرای بحث اشتراک داریم و اگر نکرد باید علاجی برای آن یافت.
فایده دوم بحث آن است که بنده در مباحث مبنایی ادعا کردم که قواعد 9 گانه فقه البیان حجم انبوهی از تحریک ذهن را ایجاد کند را در یک بیان دیگر بیان می کنم. اگر این بحث را از هر دستگاه عقلانی حوزوی و حتی غیر حوزوی و حتی پوزیتویستی اسفتاده کردم آیا قدرت تحریک فکر آن از فقه هم بالاتر خواهد بود؟ ما فکر می کنیم که اگر نگاه به آیات و روایات ارتقا پیداک کند قدرت تحریک فکر ما نیز ارتقا می یابد. اگر رفتن به سمت ایده ای به نام عقل منبعی و... به دنبال تحریک فکر در جامعه است درست است.
آقایان در مباحثه بیان می کنند که اگر ما به فکر فلسفه نپردازیم تحریک فکر و تفاهم فکری دچار چالش می شود. این سخن کلمه الحق است حال اگر آن را با فقه تامین کردیم بازهم اختلافی نمی بینیم. همه کسانی که دنبال ارتقا تفاهم فکر هستند روی این مساله تفاهم دارند که نمی توانیم چارچوب دین را ارتقا یافته تفاهم کنیم. حال اگر کسانی می خواهند از مسیرهای پوزیتویستی یا مسایل فلسفه های جدید از جمله نظام ولایت یا دانش تفسیری( نظریه حجت الاسلام آکوچکیان) کار را دنبال کنند می توانیم روی این مباحث کار کنیم.
در این هدف مشترک یک مدل متفاوتی تحت عنوان فقه البیان پیشنهادددادیم که امروز هم ثمره آن به لحاظ کمی یک نمایشگاه تخصصی شده است که بنای آن نیز ارایه 100 نظریه در خصوص مسایل مختلف در مقابل نظریات بیرونی است. من روی آن 9 دسته فواید فقه البیان به نظام برنامه ریزی کشور در این جلسه بحث نکردم.
تصور می کنم آینده ما تابع این است است که به همان میزانی که روی علو اسلام معتقد هستیم به همان میزان می توانیم اجرا و کارآمدی نظریه اسلام را نیز بیان کنیم.
اگر ملاک های مشترک را به میانه نگذاریم مجبوریم وارد دنیای پیچیده آکسیوم های خود شویم. حال که دنیای نظریه پردازی علوم انسانی را مدیریت نکردیم و حوزه هم هنوز به میدان نیامده است باید روی ملاک های خود در یک دهه آینده کار کنیم. هر جریانی که روی مساله اسلام تحریک فکر بیشتری در جامعه کند حجیت بیشتری در حال حاضر دارد.
انتهای پیام