یکشنبه ۲۵ اسفند ۱۳۹۸ - ۲۱:۵۴
 تا آخرین نفر باید مقاومت کنید/ خدایا مرا پاکیزه بپذیر

حوزه/ خدمت حضرت امام خمینی(ره)و حضرت آیت الله خامنه ای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست کرد که برای شهادتش دعا کنند.

به گزارش خبرگزاری حوزه، شهید والامقام مهدی باکری فرمانده دلاور عملیات بدر ، شجاعانه جنگید و در ۲۵ اسفند ۶۳ بر اثر اصابت تیر مزدوران بعثی به شهادت رسید. به مناسبت سالگرد  شهادت شرح زندگی اش را با هم می خوانیم:

فرمانده ما خداست، امام زمان است، فرمانده اصلی آنها هستند.ما موقتی هستیم/ تا آخرین نفر باید مقاومت کنید/خدایا مرا پاکیزه بپذیر

به سال ۱۳۳۳ ه.ش در شهرستان میاندوآب در یک خانواده مذهبی و با ایمان متولد شد. در دوران کودکی، مادرش را که بانویی باایمان بود از دست داد.

تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ارومیه به پایان رساند و در دوره دبیرستان )همزمان با شهادت برادرش علی باکری به دست ساواک( وارد جریانات سیاسی شد.

فعالیت های سیاسی- مذهبی شهید

پس از اخذ دیپلم با وجود آ نکه از شهادت برادرش بسیار متاثر و متالم بود، به دانشگاه راه یافت و در رشته مهندسی مکانیک مشغول تحصیل شد. از ابتدای ورود به دانشگاه تبریز یکی از افراد مبارز این دانشگاه بود. او برادرش حمید را نیز به همراه خود به این شهر آورد.

شهید باکری در طول فعالیت های سیاسی خود )طبق اسناد محرمانه به دست آمده )از طرف سازمان امنیت آذربایجان شرقی )ساواک( تحت کنترل و مراقبت بود. پس از مدتی حمید را برای برقراری ارتباط با سایر مبارزان، به خارج از کشور فرستاد تا در ارسال سلاح گرم برای مبارزین داخل کشور فعال شود.

شهید مهدی باکری در دوره سربازی با تبعیت از اعلامیه حضرت امام خمینی )ره( - در حالی که در تهران افسر وظیفه بود- از پادگان فرار و به صورت مخفیانه زندگی کرد و فعالیت های گوناگونی را در جهت پیروزی انقلاب اسلامی نیز انجام داد.

فرمانده ما خداست، امام زمان است، فرمانده اصلی آنها هستند.ما موقتی هستیم/ تا آخرین نفر باید مقاومت کنید/خدایا مرا پاکیزه بپذیر

شهید پس از پیروزی انقلاب اسلامی

بعد از پیروزی انقلاب و به دنبال تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، به عضویت این نهاد در آمد و در سازماندهی و استحکام سپاه ارومیه نقش فعالی را ایفا کرد. پس از آن بنا به ضرورت، دادستان دادگاه انقلاب ارومیه شد.

همزمان با خدمت در سپاه، به مدت ۹ ماه با عنوان شهردار ارومیه نیز خدمات ارزنده ای را از خود به یادگار گذاشت.

ازدواج شهید مهدی باکری مصادف با شروع جنگ تحمیلی بود. مهریه همسرش اسلحه کلت او بود. دو روز بعد از عقد به جبهه رفت و پس از دو ماه به شهر برگشت و بنا به مصالح منطقه، با مسئولیت جهاد سازندگی استان، خدمات ارزند های برای مردم انجام داد.

شهید باکری در مدت مسئولیتش به عنوان فرمانده عملیات سپاه ارومیه تلاش های گسترده ای را در برقراری امنیت و پاکسازی منطقه از لوث وجود وابستگان و مزدوران شرق و غرب انجام داد و به رغم فعالیت های شبان هروزی در مسئولیت های مختلف، پس از شروع جنگ تحمیلی، تکلیف خویش را در جهاد با کفار بعثی و متجاوزین به میهن اسلامی دید و راهی جبهه ها شد.

نقش شهید در دفاع مقدس

شهید باکری با استعداد و دلسوزی فراوان خود توانست در عملیات فتح المبین با عنوان معاون تیپ نجف اشرف در کسب پیروزی ها موثر باشد. در این عملیات یکی از گردا نها در محاصره قرار گرفته بود، که ایشان به همراه تعدادی نیرو، با شجاعت و تدبیر ب ینظیر آنان را از محاصره بیرون آورد. در همین عملیات در منطقه رقابیه از ناحیه چشم مجروح شد و به فاصله کمتر از یک ماه در عملیات بیت المقدس )با همان عنوان( شرکت کرد و شاهد پیروزی لشکریان اسلام بر متجاوزین بعثی بود.

فرمانده ما خداست، امام زمان است، فرمانده اصلی آنها هستند.ما موقتی هستیم/ تا آخرین نفر باید مقاومت کنید/خدایا مرا پاکیزه بپذیر

در مرحله دوم عملیات بیت المقدس از ناحیه کمر زخمی شد و با وجود جراحت هایی که داشت، در مرحله سوم عملیات به قرارگاه فرماندهی رفت تا برادران بسیجی را از پشت بی سیم هدایت کند. در عملیات رمضان با سمت فرماندهی تیپ عاشورا به نبرد بی امان در داخل خاک عراق پرداخت و این بار نیز مجروح شد، اما با هر نوبت مجروحیت، وی مصمم تر از پیش در جبهه ها حضور می یافت و بدون احساس خستگی برای تجهیز، سازماندهی ، هدایت نیروها و طراحی عملیات، شبانه روز تلاش می کرد.

در عملیات مسلم بن عقیل با فرماندهی او بر لشکر عاشورا و ایثار رزمندگان سلحشور، بخش عظیمی از خاک گلگون ایران اسامی و چند منطقه استراتژیک آزاد شد.

شهید باکری در عملیات والفجر مقدماتی و والفجر یک، دو، سه و چهار با عنوان فرمانده لشکر عاشورا، به همراه بسیجیان غیور و فداکار، در انجام تکلیف و نبرد با متجاوزین، آمادگی و ایثار همه جانبه ای را از خود نشان داد. در عملیات خیبر زمانی که برادرش حمید، به درجه رفیع شهات نایل آمد، با وجود علاقه خاصی که به او داشت، بدون ابراز اندوه با خانواده اش تماس گرفت و چنین گفت: شهادت حمید یکی از الطاف الهی است که شامل حال

خانواده ما شده است و در نامه ای خطاب به خانواده اش نوشت: «من به وصیت و آرزوی حمید که باز کردن راه کربلا می باشد همچنان در جبهه ها می مانم و به خواست و راه شهید ادامه می دهم تا اسلام پیروز شود. »

تلاش فراوان در میادین نبرد و شرایط حساس جبهه ها او را از حضور در تشییع پیکر پاک برادر و همرزمش که سال ها در کنارش بود بازداشت. برادری که در روزهای سراسر خطر قبل از انقلاب، در مبارزات سیاسی و در جبهه ها، پا به پای مهدی جانفشانی کرد.

نقش شهید باکری و لشکر عاشورا در حماسه قهرمانانه خیبر و تصرف جزایر مجنون و مقاومتی که آنان در دفاع پاتک های توان فرسای دشمن از خود نشان دادند بر کسی پوشیده نیست. در مرحله آماده سازی مقدمات عملیات بدر، اگرچه روزها به کندی می گذشت، اما مهدی با جدیت، همه نیروها را برای نبردی مردانه و عارفانه تهییج و ترغیب کرد و چونان مرشدی کامل و عارفی واصل، آ نچه را که مجاهدان راه خدا و دلباختگان شهادت باید بدانند و در مرحله نبرد به کار بندند، با نیروهایش درمیان گذاشت.

نحوه شهادت

بعد از شهادت برادرش حمید و برخی از یارانش، روح در کالبد ناآرامش قرار نداشت و معلوم بود که به زودی به جمع آنان خواهد پیوست. پانزده روز قبل از عملیات بدر به مشهد مقدس مشرف شد و با تضرع از آقاعلی بن موسی الرضا)ع( خواسته بود که خداوند توفیق شهادت را نصیبش نماید. سپس خدمت حضرت امام خمینی)ره( و حضرت آیت الله خامنه ای رسید و با گریه و اصرار و التماس درخواست کرد که برای شهادتش دعا کنند.

مهدی باکری فرماندهی عملیات بدر را به عهده گرفت. به خاطر شرایط حساس عملیات، طبق معمول، به خطرناکترین صحنه های کارزار وارد شد و در حالی که رزمندگان لشکر را در شرق دجله از نزدیک هدایت می کرد، تلاش می کرد تا مواضع تصرف شده را در مقابل پاتک های دشمن تثبیت کند.

این عملیات گسترده با رمز یا فاطمه الزهرا )س( در محور هور الهویزه در تاریخ ۱۳ اسفند ۱۳۶۳ با محوریت سپاه و فرماندهی شهید باکری انجام شد.

چندین لشکر نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران و سپاه پاسداران از جمله لشکر ۲۱ و ۲۸ پیاده، تیپ ۵۵ هوابرد، لشکر ۳۱ عاشورای آذربایجان و سپاه اصفهان و خوزستان در این عملیات شرکت داشتند. رزمندگان در پیشروی اولیه از جزایر مجنون موفق به گرفتن پاسگاه ترابه و تسخیر بخشی از بزرگراه بغداد-بصره شدند.

سرانجام این فرمانده دلاور در عملیات بدر در تاریخ ۲۵ اسفند ۱۳۶۳ ، در نبردی دلیرانه، براثر اصابت تیر مستقیم مزدوران بعثی، ندای حق را لبیک گفت و به لقای معشوق نایل گردید. هنگامی که پیکر مطهرش را از طریق آب های هورالعظیم انتقال می دادند، قایق حامل پیکر وی، مورد هدف آرپی جی دشمن قرار گرفت و قطره ناب وجودش به دریا پیوست.

ویژگی های اخلاقی شهید

شهید باکری، پاسدار نمونه، فرماندهی فداکار و ایثارگر، خدمتگزاری صادق، صمیمی، مخلص و عاشق حضرت امام خمینی)رحم تالله علیه( و انقلاب اسلامی بود. با تمام وجود خود را پیرو خط امام می دانست و سعی می کرد زندگی اش را براساس رهنمودها و فرمایشات آن بزرگوار تنظیم نماید، با دقت به سخنان حضرت امام )رحم تالله علیه( گوش می داد، آنها را می نوشت و در معرض دید خود قرار می داد و آن قدر به این امر حساسیت داشت که به خانواده اش سفارش کرده بود که سخنرانی آن حضرت را ضبط کنند و اگر موفق نشدند، متن صحبت را از طریق روزنامه به دست آورند.

او معتقد بود سخنان امام الهام گرفته از آیات الهی است، باید جلو چشمان ما زندگی می کرد. از امکاناتی که حق طبیعی اش نیز بود چشم می پوشید. تواضع و فروتنی اش باعث می شد که اغلب او را نشناسند. او محبوب دل ها بود. همه دوستش می داشتند و از دل و جان گوش به فرمان او بودند. او نیز بسیجیان را دوست داشت و به آ نها عشق می ورزید. می گفت: وقتی با بسیجی ها راه می روم، حال و هوای دیگری پیدا می کنم، هرگاه خسته می شوم پیش بسیجی ها می روم تا از آ نها روحیه بگیرم و خستگی ام برطرف شود. همه ما در برابر جان این بسیجی ها مسئولیم، برای حفظ جان آن ها اگر متحمل یک میلیون تومان هزینه - برای ساختن یک سنگر که حافظ جان آن ها باشد -

بشویم، یک موی بسیجی ، صد برابرش ارزش دارد. با دشمنان اسلام و انقلاب چون دژی پولادین و تسخیرناپذیر بود و با دوستان خدا، سیمایی جذاب و مهربان داشت.

با وجود اندوه دایمش، همیشه خندان می نمود و بشاش. انسانی بود همیشه آماده به خدمت و پرتوان.

به روایت امام شهیدان

 خداوند شهید اسلام (مهدی باکری) را رحمت کند.

به روایت رهبر انقلاب

 شهید باکری یکی از همین جوان هاست، من آن شهید را قبل از انقلاب از نزدیک می شناختم. این جوان مومن و صالح مشهد پیش من آمد، حق او بود که بعد از انقلاب یکی از سرداران این انقلاب بشود، چون صادق و مخلص بود و حق او بود که شهید بشود.

به روایت شهید محلاتی

وی نمونه و مظهر غضب خدا در برابر دشمنان خدا و اسلام بود. خشم و خروشش فقط و فقط برای دشمنان بود و به عنوان فرمانده ای باتقوا، الگوی رافت و محبت در برخورد با زیردستان بود.

به روایت همسر شهید

باوجود همه خستگی ها، بی خوابی ها و دویدن ها، همیشه با حالتی شاد بدون ابراز خستگی به خانه وارد می شد و اگر مقدور بود در کارهای خانه به من کمک می کرد؛ لباس می شست، ظرف می شست و خودش کارهای خودش را انجام می داد. اگر از مسئله ای عصبانی و ناراحت بودم، با صبر و حوصله سعی می کرد با خونسردی و با دلایل مکتبی مرا قانع کند.

به روایت دوستان و همسنگران

به همان میزان که به انجام فرایض دینی مقید بود، نسبت به مستحبات هم تقید داشت. نیمه های شب از خواب بیدار می شد، با خدای خود خلوت می کرد و نماز شب را با سوز و گداز و گریه می خواند. خواندن قرآن از کارهای واجب روزمره اش بود و دیگران را نیز به این کار سفارش می نمود.

شهید باکری در حفظ بیت المال و اهمیت آن توجه زیادی داشت، حتی همسرش را از خوردن نان رزمندگان، برحذر می داشت و از نوشتن با خودکار بیت المال - حتی به اندازه چند کلمه - منع می کرد. وقتی همرزمانش او را به عنوان فرماندهی که مندرس ترین لباس بسیجی را مدت های طولانی استفاده می کرد مورد اعتراض قرار می دادند، می گفت: تا وقتی که می شود استفاده کرد، استفاده می کنم.

همواره رسیدگی به خانواده شهدا را تاکید می کرد و اگر برایش مقدور بود به همراه مسئولین لشکر بعد از هر عملیات به منزلشان می رفت و از آنان دلجویی می کرد و در رفع مشکلات آن ها اقدام می کرد. او می گفت: امروز در زمره خانواده شهدا قرار گرفتن جزو افتخارات است و این نوع زندگی از با فضیلت ترین زندگی هاست.

وصیتنامه شهید

بسم الله الرّحمن الرّحیم
یا الله، یا محمّد ،‌یا علی یا فاطمه زهرا یا حسن یا حسین
یا علی یا محمّد یا جعفر یا موسی یا علی یا محمّد یا علی
یا حسن یا مهدی (عج) و تو ای ولی مان یا روح الله!
و شما ای پیروان صادق شهیدان.
خدایا!
چگونه وصیت نامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت، و سراپا تقصیر و نافرمانیم؛ گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم؛ رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم.
یا رب! العفو .
خدایا! نمیرم در حالی که از ما راضی نباشی.
ای وای که سیه روی خواهم بود.
خدایا! چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی!
هیهات که نفهمیدم!
یا اباعبدالله شفاعت.
آه چقدر لذّت بخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربّش! ولی چه کنم که تهیدستم. خدایا! تو قبولم کن!
سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم و ستم ،‌عصر کفر و الحاد، عصر مظلومیت اسلام و پیروان واقعی اش.
عزیزانم!
اگر شبانه روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام را به ما عنایت فرموده باز کم است. آگاه باشیم که سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسه های درونی و دنیا فریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز ماست.
ای عاشقان اباعبدالله!
بایستی شهادت را در آغوش گرفت، گونه ها بایستی از حرارت و شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند؛
بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل نماییم تا بلکه قدری از تکلیف خود را شکرگزاری به جا آورده باشیم.
وصیت به مادرم و خواهران و برادران و اهل فامیل؛
بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست، همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید. پشتیبان و از ته قلب، مقلّد امام باشید، اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت دهید که سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح، وارث حضرت ابوالفضل (ع) برای اسلام به بار آیند. از همه کسانی که از من رنجیده اند و حقی بر گردن من دارند، طلب بخشش دارم و امیدوارم خداوند مرا با گناهان بسیار، بیامرزد.
خدایا!
مرا پاکیزه بپذیر.
مهدی باکری
 

 فرمانده ما خداست، امام زمان است، فرمانده اصلی آنها هستند.ما موقتی هستیم/ تا آخرین نفر باید مقاومت کنید/خدایا مرا پاکیزه بپذیر

آخرین سخنرانی شهید مهدی باکری

متن زیر آخرین سخنرانی شهید مهدی باکری فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا می باشد که در آستانه عملیات بدر در کنار رودخانه سابله در جمع نیروهای گردان خط شکن سیدالشهداء لشکر ایراد شده است.

ایشان ابتدا گزارشی از دیدار فرماندهان جنگ با حضرت امام رضوان ا... تعالی علیه را ارائه می نمایند و عین صحبت های معظم له را برای رزمندگان گردان قرائت می نمایند و سپس گزارش دیدارشان با ریاست جمهوری اسلامی وقت آیت ا... خامنه ای و رئیس مجلس شورای اسلامی وقت مرحوم هاشمی رفسنجانی را تشریح و پیام این دو عزیز را که خواستار رساندن سلام گرمشان به رزمندگان اسلام بوده اند را می رساند. آنگاه پیام فرمانده کل سپاه پیرامون آمادگی رزمندگان لشکر برای عملیات آتی را قرائت می نمایند.

در ادامه توصیه هایی را پیرامون عملیات آینده به نیروهای گردان گوشزد می نمایندکه به شرح زیر است:

یک سری نکات دیگر است که توجه برادرها را به آن جلب می کنم.این عملیات، عملیات سختی است از خدا می خواهیم بیش از این ظلم و جور و ستم رژیم بعثی را بر این ملت تحمل نکند و این عملیات را برای ما آخرین عملیات قرار بدهد (انشاءا... جمع) ولی بدانیم اگر این هم نباشد بعد از این هم سختر خواهد شد چرا برای اینکه خداوند متعال همیشه بنده های مؤمن خود را رفته رفته آزمایشهایش را سخت تر می کند.

لذا این عملیات سختی است باید تصمیم بگیریم با قاطعیت و بدون ابهام تمام برادرها باید تصمیمشان را قطعی بگیرند تمام علاقه و دلبستگیهایی که در شهرهایتان و روستاهایتان دارید و آن را پشت سر گذاشته به اینجا آمده اید و علاقه هایی که در قلبهایتان است و در وجودتان وسوسه می کند کاملا باید از اینها ببرید برادرها باید مصمم، قاطع و با اراده تمام تصمیم بگیرید.

این عملیات، سخت نیاز به یک تصمیم راسخ دارد و الا خدای نکرده متزلزل می شویم، مردد می شویم و تردید و ابهام حتی به اندازه یک نوک سوزن مانع از امداد الهی است.هر برادری که بخواهد شب عملیات با آمادگی کامل جلو برود حتما باید تصمیمش راگرفته باشد.خدای نکرده، خدای نکرده اگرغیر این باشد ممکن است مشکلات فراوانی بوجود بیاورد.

اصلا فردی که تصمیم نگرفته نباید در صحنه وارد بشود و الا خدای نکرده صدمه به بار می آورد.پس یک گرفتن تصمیم است چون راه سختی در پیش داریم من بیشتر تاکید می کنم که در سخت ترین شرایط می توانید با عظمی پولادین و مصمم موفق شوید همچون حضرت ابراهیم که او را در آتش انداختند ولی در اثر رحمت الهی و قدرت الهی سالم ماند و آتش او را نسوزاند شما هم اگر در سخترین شرایط و زیر شدیدترین آتش دشمن قرار گرفتید اگر مصمم و راسخ باشید صحیح و سالم همان طور که خداوند متعال مصلحت بداند به صفوف دشمن رسوخ می کنید و با اتکا به قدرت خداوند آنها را از بین می برید (انشاءا... جمع) سلاح ما در مقابل دشمن سلاح مقاومت است.ایستادگی در مقابل دشمن است باید به حد نهایی از این سلاح استفاده کنیم.تمام این صحبتها که می کنم بر می گردد به اینکه خداوند به ما رحم کند.خداوند وقتی که استواری و استقامت رزمنده ها را در مقابل کفار ببیند قطعا یاری خواهد کرد و نصرتش را به ما خواهد داد آیاتی که حاج آقا در اول خواند در این آیات خداوند فرموده: «گمان نکنید شما کفار را می کشید خدا آنها را می کشد گمان نکنید آن تیرهایی که شما می اندازید به دشمن می خورد شما می زنید، خدا آنها را می زند» لذا میدان نبرد را باید با قلب و قدمهای خود طوری مزین کنیم که همه تیرها با هدایت الهی به دشمن بخورد و قبضه هایی که بر سینه های دشمن زده می شود با دست الهی زده شود.لذا مقاومت! مقاومت! حتی از یک دسته ۲۲ نفری یک نفر زنده بماند و بقیه همه شهید بشوند همان یک نفری که مانده باز هم باید مقاومت کند.حتی اگر از یک گردان ۳ نفر بماند و یا ۱ نفر بماند باز هم باید مقاومت کرد.فرمانده گردان شهید شود باید گروهان - دسته - نفرات همه مقاومت کنند این نباشد که خدای نکرده فردی محاصره شود.چرا؟ چون فرمانده مان شهید شده کسی نبود، بی سرپرست ماندیم، نمی دانستیم چه کنیم.این کار شیطان است که بگوییم فرمانده نبود نمی دانستیم چه کار کنیم، پس به عقب برگردیم بعد پراکنده، بی سازمان می شویم.

برادران فرمانده ما خداست، امام زمان است مگر آنها نیستند؟ فرمانده اصلی آنها هستند.ما موقتی هستیم.ما وسیله ایم که از اینجا دستتان را بگیریم و ببریم آنجا، همین که رسیدیم به داخل دشمن شهید شدیم همه فرمانده اند همه توجیه شده اند که تا کجا باید حرکت بکنید چه کار باید انجام دهید وظیفه هر یک چیست.لذا تا آخرین نفر باید مقاومت کنید.پس انشاءا... به هیچ وجه تصوری برای برگشت و تزلزل و بی سازمانی و نمی دانم چه کنم، نباید باشد و بر اساس مقاومت، مقاومتی که امداد الهی را جذب و جلب کند باید همه مان آماده باشیم.

دیگر حفظ آرامش است که در متن برادر رضایی برای برادرها خواندیم تا لحظه ای که به دشمن نرسیدیم و زمانی که برای شما تعیین نشده که به دشمن آتش کنید به هیچ وجه کسی حق ندارد تیراندازی کند.حتی زمانی که شما حرکت می کنید به طرف دشمن و تیربار دشمن شما را مورد اصابت قرار دهد گیریم از ۵ نفری که با هم هستید، ۲ تا هم شهید شوند ۴ تا هم شهید شوند و فقط یک نفر باقی بماند.آن یک نفر مجاز به تیراندازی نیست و باید آرامش خود را حفظ کند.آن برادرها که غواص هستند و به آب می زنند اگر مورد اصابت قرار گرفتند، خودش و دیگران به هیچ وجه نباید عکس العمل نشان دهند، تیراندازی نباید بکنند.آرام، آن که زخمی شده خدای نکرده نباید ندای واویلا سر بدهد محکم باید دستمالش را در دهانش بگذارد دندان هایش را فشار دهد و نباید بگذارد صدایش به دشمن برسد.به هیچ وجه.باید سکوت و آرامش محض باشد خوفی که خداوند از این سکوت و آرامش در قلب سرباز کافری که در پشت سلاح نشسته می اندازدبیشتر از آتش است که به صورت پراکنده و بی سازمان که نشانه ضعف و عدم تحمل زخم ماست اجرا می شود بیشتر است.لذا برادرها به این مطلب نهایت توجه را بکنند.

فرمانده هانتان دقیقا مشخص می کنند که به کدام خط رسیدید، مجاز هستید آتش کنید، کدام لحظه مجاز هستید آتش کنید.زمانی که آماده می شوید برای عملیات ۷۰ مرتبه قل هو الله را بخوانید زمانی که شروع به حرکت می کنید باید لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم را بگویید و زمانی که می خواهید تیراندازی کنید برای هر تیرتان سبحان الله بگویید برادرها دقیقا تمام آنچه را گفتم را در یادشان نگه دارند با آن قلب پاکتان انشاءا... به جا می آورید (انشاءا... جمع).

این آمادگی در تک تک برادرها باید باشد که تا لحظه ای که عملیات تمام نشده و از طرف فرمانده دستور داده نشده، منطقه را تخلیه نکنید و به عقب بر نگردید حتی اگر تعدادی از برادرها شهید شوند تعدادی زخمی شدند، استعداد یک گردان بشود یک گروهان به هیچ وجه نباید این باشد که بگوییم شب عملیات کردیم خسته شدیم، خیس شدیم، هوا سرد است و امثال اینها.یک گروهان هم باقی بماند باید سازماندهی شود و ادامه دهد تا زمانی که تعیین شده باید ادامه دهیم و هدف را به جای خودش برسانیم.

فقط نفراتی که شهید می شوند، یا مجروح می شوند، به عقب بر می گردند، نفراتی که سالم هستند در هر جایی که باشند و رسیدند انجام ماموریت می کنند، عملیات می کنند با زمان استراحتی که فرمانده تعیین کرده استراحت می کنند و با سازماندهی جدیدی که فرمانده به آنها می دهد مجددا به ادامه عملیات می پردازند.لذا این آمادگی را برادرها داشته باشند که با یک شب خسته نشوند.هر چند شبی که لازم باشد ما با دشمنان بجنگیم.نکند که در عرض یک شب تمام نیروها تمام شود و فردا شب، پس فردا شب خدای نکرده در مقابل دشمن عاجز شویم.لذا از خدا بخواهیم که آن قدرت را به جسمهای ما بدهد تا بتوانیم از عهده این مهم برآییم.

البته به برادرها جسارت نشود چون من موظف هستم بگویم این مطالب را گفتم خدای نکرده، به این صورت نباشد که به دلهای شما چیزی راه پیدا کند.شما درست است که با قلبهای پاک و خالص خود در اینجا حضور پیدا کرده اید و با دشمن جنگ می کنید ولی شیطان هم دست بر نمی دارد.دائم در کمین است.

چند مورد است که اگر انجام شود مایه سقوط است لازم است که بدانید که این موارد ممکن است حتی به صورت آراسته و با ظاهری شرعی در بیاید نسبت به بقیه برادران رزمنده این احساس در شما نباشد که شما خط شکن هستید! و یک درجه خودتان را بالاتر بدانید برگزیده تر بدانید لایق تر بدانید این احساس اگر باشد مایه سقوط است.آن موقع است که خدای نکرده می رویم در خط و عاجز می مانیم برای جلو رفتن و بنابراین چه برادرهای مسؤول چه برادرهای عزیز رزمنده متوجه باشند انتخابی که بین شما و سایر برادرها شده به لحاظ انجام وظیفه و زحمت بیشتر است نه درجه ظاهری بیشتر، لذا خدای نکرده به اسم خط شکنی مغرور نشویم، خودمان را بالاتر از بقیه ندانیم، برگزیده ندانیم، خودمان را لایق امتیازاتی ندانیم که بقیه شایسته آن نیستند.

همانطور که گفتم بنا به مسؤولیتی که دارم موظف هستم تذکر بدهم، شما باید افتاده تر و متواضع تر نسبت به بقیه برادرها باشید.

و آن برادرهایی که که مسؤولیت های بزرگ دارند فرمانده گردان - گروهان - دسته و بردارهای رزمنده به لحاظ تجربه عملیاتی که دارند و مدتی که در جنگ هستند، خدای نکرده تصور نکنیم که خیلی می دانیم.لذا آموزش بیشتر تفکر و تدبیر، فکر بیشتر بکنید، تدبیر بیشتر بکنید تا خودتان را در درجه ای بدانید که گویی تازه به جنگ آمده اید و چیزی نمی دانید.انسانی که چیزی نداند حواسش بیشتر جمع است و هوشیار است ولی اگر آدمی باشیم که فکر کردیم با تجربه هستیم، چیزی می دانیم در چند عملیات هم شرکت داشتیم این فرد نسبت به مسائل توجه نمی کند.چرا؟ برای اینکه خودش را خیلی دانا فرض می کند.

امروز ما باید احساس کنیم که تازه به جبهه آمده ایم و در هیچ عملیاتی هم نبوده ایم که خدای نکرده از این جنبه وسوسه ای از طرف شیطان رجیم نباشد، که ما از فکر کردن و تدبیر کردن محروم بمانیم.فرماندهان نباید فکر کنند که این نیروی ما عملیات دیده است بنابراین تذکراتی که لازم است در شب عملیات به رزمنده ها گفته شود و آن را حتما رعایت بکنند نگوید، و بگوید حالا آنها بلد هستند و می دانند و چند تا عملیات دیده اند.جزئی ترین مسائل را باید یادآور شوید تذکر دهید و تدبیرهایی که لازم است به عمل بیاید همه آنها را مورد نظر قرار بدهید.

برادرها از این چند شب محدود که مانده حداکثر استفاده را در آموزش بکنید.گرچه هوا سرد است و مقداری اذیت می شوید، ولی چاره ای نیست و شاید این سرما هم یک آزمایش است.والا اگر هوا مناسب باشد و آب گرم.همه می توانند این کار انجام دهند شاید این خودش یک آزمایش است که خدا می خواهد در این سرما شما را مورد امتحان بیشتری قرار دهد.لذا حداکثر استفاده را بکنید در آموزشها دقت بکنید. با تیزی و با دقت نسبت به آموزش نگاه کنید، آنها را به هیچ وجه ساده نگیرید.امکانات و وسایلی را که در اختیار دارید و باید ببرید عملیات، مثلا بلم هایتان غرق نشود، اگر پارو با دقت شما نمی شکند دقت کنید که نشکند، اهمال نکنید، که بگویید خب شکست به جایش می آید اگر می دانید بلم را محکم به زمین بگذارید می شکند این کار را نکنید یا قایق را که می دانید آنهایی که قایقشان سکان و موتور دارد فکر کنید که تا آخر بایستی از همین موتورها استفاده کنید.اضافه نیست که به جای آن بگذارند و یکی دیگر بدهند.اگر خدای نکرده اهمال کنید، صدمه بخورد شب عملیات یکی از امکانات خودتان کم خواهد شد.بنابراین به سختی خواهید افتاد.یا اون لباسهایی که در اختیار برادرهاست (غواصان) مواظب باشند، نفت، والور، گرما به آنها نخورد دقت کنند! اگر آنها پاره بشود خاصیت خود را از دست خواهد داد.اینها خیلی با سختی تهیه شده، خیلی با زحمت تهیه شده، بالغ بر یک سال است که این امکانات را تهیه می کنند.علاوه بر پول زیادی که به آنها داده شده از چند کانال و با چه سختی هایی به دست آمده.دشمن وقتی همین که به احتیاجات ما در جنگ پی می برد نمی گذارد که این امکانات از طریق کشورها به دست ما بیاید.لذا خیلی دقت کنید در حفظ وسایل، وسایل اضافه نیست.

البته برادرهای مسؤول ما، تا آنجا که بتوانند برای شما امکانات تهیه می کنند و در اختیار شما می گذارند.

باز می گویم برای تمرین هر مقدار می توانید بیشتر تمرین کنید، همانقدر شب عملیات آماده تر هستید، و بی دردسر.با مسؤولین خودتان همکاری کنید و آن زمانی را که تعیین می کنند حتما حضور داشته باشید، که بیشتر آموزش ببینید، مقداری زحمت دارد، بی خوابی دارد، سرما دارد ولی شب عملیات راحت هستید ناراحتی این چند شب بهتر است از ناراحتی آن شب اصلی که به خاطر این ناراحتی ها بعدا ماه ها بنشینیم و ماتم بگیریم و خودمان را سرزنش کنیم.

انشاءا... که خداوند متعال با عنایت خودش کمک کند.ضمنا قلب امام خیلی روشن بود و با بشاشیت مطالبی را در مورد این عملیات فرمودند.

در این چند شب از خدا بخواهید تا انشاءا... ما را بیشتر مورد عنایت خودش قرار دهد، و برادرها کارهایشان را انجام می دهند و با حول و قوه الهی این کاری که ماه ها در انتظارش بودند به خوبی به جا بیاوریم.من خیلی وقت گرفتم.والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته.

۱۳۶۳‎/۱۲‎/۱۳

اخبار مرتبط

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

نظرات

  • منتشرشده: ۱
  • در صف بررسی: ۰
  • غیرقابل‌انتشار: ۰
  • سحر IR ۲۲:۱۶ - ۱۳۹۹/۰۷/۰۸
    با لذت تمام همشو خوندم.... ممنونم ازتون