حوزه / پیمان به هیات علی بن موسی الرضا علیه السلام کاشان آمد و مغناطیس نگاهش در چشمان خدام حرم رضوی کاروان زیر سایه خورشید کرامتی عجیب را در شب میلاد برایش رقم زد.
هیچ قرار و برنامه ای نبود به این بازدید بروند البته این حساب کتاب و برنامه ریزی ما آدم ها است، ولی از آنجا که گرداننده امور کاروان زیر سایه خورشید امام مهربان و رئوفی است که هیچ کدام از محبین و متوسلینش از پیر و جوان، زن و مرد، کودک و طفل، نوجوان و جوان را از تفقد و کرامت و رأفت خود محروم نمی کند و حتی آهوی دلهای رمیده و ناامید را نیز با ضمانت و شفاعتی بی کران با نافه خوشبوی امید معطر و منور می کند پیمان را نیز که دلشکسته و خسته بود و حتی خبر از ورود خدام حرم رضوی به هیات محله شان نداشت سیراب کرامت رضوی کرد.
هیئت علی بن موسی الرضا علیه السلام بلوار نماز کاشان میزبان ورود کاروان زیر سایه خورشید برای تجلیل از اعضای این هیات و شرکت در جشن مردمی زیر سایه خورشید با رعایت پروتکل های بهداشتی بود و پیمان قدم زنان و دلسوخته از جلوی حسینیه این هیات عبور می کرد که شلوغی استقبال جلوی حسینیه نظرش را جلب کرد.
جلوتر رفت از یکی پرسید اینجا چه خبر است؟ گفتند خادمان حرم امام رضا علیه السلام به اینجا آمدند! این مژده را که شنید بی اختیار از پله های حسینیه بالا رفت و در گوشه ای از حسینیه چشم در چشم خدام حرم رضوی با التجا و تمنایی که در چشمانش فریاد می کرد نشست.
آهوی دل ملتمس پیمان نگاه یکی از خادمان را صید کرد و مغناطیس چشمان بارانیش سفیر رضوی را به آغوش خود کشید.
کمی جلوتر رفت گفت آقا! آقا ! با پرچم خانه ما می آیید، می آیید پدر و مادرم و خواهر و برادرانم هم شما را ببینند؟
پژمان ما زبان تکلم ندارد خواهرم هم مریض است پدرم یک کارگر با ناراحتی قلبی است، می آیید؟
از آنجا که همه برنامه ها و بازدیدها برای ساعات مختلف از قبل هماهنگ شده بود، مدیر کاروان به تکاپو افتاد که خارج از برنامه خدام را به اینجا ببرد که امام رضا علیه السلام خودش حواله را فرستاده و پیمان را مأمور کرده است که از حرم به خانه این خانواده بی بضاعت و کارگر کاشانی پل بزند.
گفتگوها انجام شد. آدرس منزل را از پیمان گرفتند و از کوچه پس کوچه های قدیمی و کاه گلی شهر به طرف منزلی رفتند که حضرت چراغش را روشن کرد و راهنما شد.
خانه محقر و قدیمی با آجرهای خشتی کف حیاط که به طرف دو اتاق بسیار کوچک چند پله می خورد.
کاروان با جعبه پرچم سبز بر روی دست وارد اتاق شدند، پیمان باورش نمی شد برق شادی در نگاهش دلت را صیقل می داد.
خدام حرم رضوی با یک دنیا لطف و رأفت و صفا و مهربانی کنار بچه ها و پدر و مادر آنها نشستند.
حجتالاسلام سید حسن میری موسوی، روحانی کاروان گفت پیمان مامور امام رضا علیه السلام شد که ما را میهمان شما کند.
پیمان در گوشه اتاق در آغوش گرم خدام نشسته بود و از این همه نوازش ومحبت و تفقد قند در دلش آب می شد.
این بازدید ناگهانی خدام حرم رضوی از خانواده پیمان آنقدر او را شاد کرد که قابل وصف نیست.
پیمان غرق در این همه شادی با دست مهربان و کریمانه خادمان که هدایای ارزشمندی را تقدیم او و خواهر و برادرانش و پدرش کردند بلند بلند میخندید و می گفت دست شما درد نکند، دست شما درد نکند و سرش را گذاشت روی سینه مهر خادم حرم رضوی و جدا نمی شد.
پدر پیمان نیز که اشک از چشمانش سرازیر بود مکرر دستانش را به طرف آسمان بلند می کرد و می گفت خدایا شکر خدایا شکر...
مادر پیمان نیز که بانویی زحمتکش و رنجدیده از کار و تلاش در منازل دیگران بود، مبهوت و متحیر از این کرامت رضوی می گفت پژمان زبان ندارد، حرف نمی زند و دلش می خواهد به امام رضا علیه السلام بیاید.
کرامت رضوی به این خانواده با سفر رایگان همگی آنها به مشهد تکمیل شد و دل پیمان را از این همه عشق و نور، سرمست و شیدای امام کرد که از مشهد به خانه دلش آمد.
آری امام رضا علیه السلام امام رئوفی است که بدون اینکه تو بگویی و بخواهی جوابت را می دهد و با کرامت و عنایت رضوی دلت را حرم میکند.
پیمان دیشب دلش پنجره فولادی شد که حتی خدام حرم رضوی به حالش غبطه خوردند و آنها بر شبکه هایش دست توسل و التجا زدند که تو باید برای ما دعا کنی تویی که امام رضا علیه السلام به سراغت آمد و ما را میزبان دل بزرگت کرد.
شاه پیمان را احسان و پناه داد و در حریم امن و با صفای امید و استجابت نشاند و جرعه جرعه از روضه نور پیمانه داد تا رواق زبرجد دلش ساکن صحن کرامت و مهربانی سلطانی شود که از اقلیم طوس همه ایران که نه همه دنیا و همه خلایق، همه زمینیان و آسمانی ان را بار عام و خاص می دهد.
انتهای پیام