به گزارش خبرگزاری «حوزه»، معاونت فرهنگی و تبلیغی دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، در فصلنامه علمی-تخصصی «ره توشه» ویژه محرم الحرام ۱۴۴۲، به ارائه مقالات در موضوعات گوناگون پرداخته که در شماره های گوناگون تقدیم حضور علاقه مندان می گردد.
* حریت و آزادگی، بصیرت؛ زیبایی های کربلا
مقدمه
اگر چه حادثه عاشورا در زمان محدود و در مکان خاص اتفاق افتاد، اما شعاع و گستره آن جهان را فرا گرفت و بدان زیبایی بخشید، چنانچه حضرت زینب(س) فرمود: «مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلًا؛[۱] من چیزی جز زیبایی نمیبینم». امام حسین(ع) در طلیعه سفر کربلا اظهار امیدواری کرده بود(ع) «امیدوارم آنچه خدا برای ما اراده فرموده است خیر باشد، چه کشته شویم و چه پیروز گردیم».[۲]
زیبا دیدن خواهر و خیر دیدن برادر، مکمل یکدیگرند. جلوههای زیبایی و نمادهای جمال در آینه کربلا بسیار است که حریت و آزادگی و بصیرت دو عنصر از مهمترین زیباییهای عاشوراست که این نهضت را جاودانه ساخت. این نوشتار میکوشد حریت و آزادگی و بصیرت را بیان کند.
۱. حریت و آزادگی
از جمله زیباییهای کربلاییان، حریت و آزادگی یاران امام حسین(ع) است. آنها به دنیا و مادیات دلبسته نبودند و از همین رو توانستند در رکاب امامشان جهاد کنند و به شهادت برسند.
تفاوت آزادگی با آزادی
اگر چه آزادگی و آزادی اغلب در کنار یکدیگر به کار میروند، اما از نظر مفهومی تفاوتهایی میان آنها وجود دارد. «آزادی» در مقابل بردگی، اصطلاحی حقوقی و اجتماعی و به معنای رهایی تن از اسارت و خلاصی از تنگناهای زندگی و انتخاب آگاهانۀ مسیر حق است؛ در حالی که «آزادگی» برتر از آزادی است و شامل نوعی رهایی از قید و بندهای ذلتآور نیز میشود و به معنای رهایی عقل و جان آدمی از زندان نفس و شهوت و گام برداشتن در وادی عشق و حیرت است.[۳] علمای علم اخلاق، آزادی را رهایی از اسارت دیگران دانسته و آزادگی را رهایی از اسارت خویشتن معرفی کردهاند. آزادی زمانی به دست میآید که شخصی بر دیگری تسلط نداشته باشد، اما آزادگی با تسلط انسان بر خویشتن به دست میآید. یاران اباعبدالله(ع) در نهایت آزادی و آزادگی بودند. مهمترین دلیلی که باعث میشود انسان از یاری امام باز بماند، وابستگیهای دنیاست.
درباره آزادگی علامه حلی(ره) میگویند یکبار دربارۀ حکم آب چاه تحقیق کرده و به این نتیجه رسیده بود که آبِ چاه تا هنگامی که تغییر نکند و رنگ و بو و طعمش عوض نشود، نجس نخواهد شد. هنگامیکه از این تحقیق خلاص شد، متوجه شد که خودش در خانه چاهی دارد. با خود گفت: «شاید به خاطر این چاه و راحتی خودم این چنین فتوایی داده و به این نتیجه رسیدهام». از این رو دستور داد که چاه را پُر کردند و آنگاه دوباره تحقیق را شروع کرد، در حالی که چاه نداشت و منافعی او را منحرف نمیکرد.[۴]
وابستگی انواع مختلفی دارد. قرآن درباره انواع وابستگی میفرماید:
زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ مِنَ النِّساءِ وَ الْبَنینَ وَ الْقَناطیرِ الْمُقَنْطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَ الْفِضَّةِ وَ الْخَیْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَ الْأَنْعامِ وَ الْحَرْثِ ذلِکَ مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآب؛[۵] محبت امور مادی، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسبهای ممتاز و چهارپایان و زراعت در نظر مردم جلوه داده شده است تا در پرتو آن آزمایش و تربیت شوند، ولی اینها در صورتی که هدف نهایی آدمی را تشکیل دهند سرمایه زندگی پست مادی است؛ و سرانجام نیک نزد خداست.
خداوند در این آیۀ شریفه، وابستگیها را به سه دستۀ کلی تقسیم کرده است.
۱. همسر
وابستگی به همسر میتواند مانع شهادت و قیام شود. علاقه به همسر باید تا زمانی باشد که با علاقه و دوست داشتن خدا در تعارض قرار نگیرد. همسر سردار شهید محمود کاوه میگفت: «اوایل یکی دو تا نامه برایش نوشتم. تازه عروس بودم، اما جوابی نیامد. میفهمیدم یعنی چه. بعد دیگر حتی یک نامه هم ننوشتیم به هم؛ نه محمود، نه من. قرار بود سدّ راهش نشوم. میترسیدیم از وابستگی عاطفی. میترسیدیم عقبش بیندازد».[۶]
فرزند هم میتواند راه انسان را به سوی بهشت و هم به سوی جهنم هموار کند. یکی از افرادی که به واسطۀ فرزندش خود را جهنمی کرد، زبیر بود. امام علی(ع) دربارۀ او فرمود(ع) «زبیر همیشه از ما اهلبیت بود تا زمانی که فرزند نامبارکش، عبدالله بزرگ شد».[۷] وقتی زبیر خواست جنگ با امیرالمؤمنین(ع) را ترک کند، فرزندش عبدالله او را برای کنارهگیری از جنگ سرزنش کرد.[۸] زبیر عمری خدمت به اسلام را اینگونه تباه کرد و آغازگر جنگ با امام زمانش شد.[۹]
گاه برخی انسانها یک عمر عبادتشان را به واسطۀ فرزندشان تباه میکنند. خداوند فرزندان را مایه آزمایش آدمی دانسته و فرموده است: «إِنَّما أَمْوالُکُمْ وَ أَوْلادُکُمْ فِتْنَةٌ؛[۱۰] اموال و اولاد، وسیلۀ آزمایش انسانند». در صورت وابستگی شدید به فرزند، چه بسا عواقب بدی شامل انسان گردد.
برادر شهید سید غلامرضا قاسمی میگوید:
وقتی برادرم میخواست به جبهه اعزام شود، برای بدرقه ایشان به مشهد رفته بودیم. من فرزندش را به نزدش بردم و گفتم: «برادر جان! با فرزندت خداحافظی کن». ایشان بچه را بوسید و گفت: «برادر! زیاد این بچه را جلوی من نیاور و نگذار من با دلبستگی به دنیا به جبهه بروم. میخواهم بدون وابستگی و دلبستگی به آن دنیا بروم».[۱۱]
سومین وابستگی که خداوند در آیه به آن اشاره میکند، مال دنیاست. کسانیکه وابستۀ دنیا نیستند، زندگی و مرگ راحتی نیز دارند. امام خمینی(ره) نمونه بارز این افراد است. حاج احمد آقا درباره عدم دلبستگی امام به دنیا میگفت:
روزی از برادران سپاه مستقر در بیت امام(ره) درخواست کردم که جلوی ایوان بیت، یک نرده نصب کنند. وقتی برادران مشغول این کار شدند، امام (ره) وارد شد و فرمود: «احمد، چه کار میکنی؟». عرض کردم(ع) «برای حفاظت جان علی (فرزندم) که خدای نکرده به پایین پرت نشود، از برادران خواستهام نردهای جلوی ایوان نصب کنند و این کار مرسومی در همۀ خانههاست». حضرت امام(ره) فرمود: «شیطان از همینجا سراغ آدم میآید. اول به انسان میگوید منزل شما به نرده احتیاج دارد. بعد میگوید رنگ میخواهد. سپس میگوید این خانه کوچک است و در شأن شما نیست و خانۀ بزرگتر میخواهید و آرام آرام انسان در دام شیطان میافتد».[۱۲]
وابستگی، آفات بسیاری برای انسان دارد که به دو نمونه از آنها اشاره میکنیم:
مرحوم ملاعلی کنی(ره) یکی از مراجع تقلید زمان ناصرالدینشاه بود. یکی از قراردادهای استعماری دولت ناصرالدین شاه، امتیاز رویتر[۱۳] بود که از ننگینترین قراردادهای آن زمان به شمار میرفت. مخالفت گروهی از مسلمانان به رهبری ملاعلی کنی با این قرارداد، موجب شد که شاه آن را لغو کرد و میرزا حسین خان سپهسالار، نخستوزیر ناصرالدینشاه از صدارت بر کنار شد. نقل است:
روزی کامران میرزا، پسر ناصرالدینشاه که وزیر جنگ و حاکم تهران بود، به دیدن ملاعلی کنی(ره) رفت. ملاعلی به دلیل دردپا نمیتوانست دو زانو بنشیند. از کامران میرزا [که نایبالسلطنه نیز بود] عذرخواهی نمود و پایش را دراز کرد. کامران میرزا این حرکت ملاعلی کنی(ره) را حمل بر بیاعتنایی کرد و در حالی که در باطن ناراضی به نظر میرسید، پاسخ داد(ع) «اصلا چیز مهمی نیست. من هم درد پا دارم». آنگاه پایش را دراز کرد. حاج ملاعلی(ره) که متوجه جسارت کامران میرزا شده بود، جواب داد(ع) «اگر میبینید من پایم را دراز کردهام، علتش این است که دستم را کوتاه کردهام. شما دستت را کوتاه کن [یعنی دستدرازی به حریم اسلام و حقوق مردم نکن] و پایت را دراز نما. در این صورت من چه حرفی دارم».[۱۴]
انسان وابسته از مرگ میترسد، اما آزادگان جهان از مرگ ترسی ندارند. درباره آزادگی و دوری از وابستگی آیتالله میرزا جواد آقای تهرانی نقل میکنند:
روزی شخص گمراهی به ایشان تلفن میزند و ایشان را تهدید میکند. آقا در جوابش میگوید(ع) «پسرجان، اگر قصد داری مرا بکشی، من رأس ساعت یکربع به هفت از منزل خارج میشوم و مسیر بنده از کوچۀ مستشار به سوی مسجد ملاحیدر است که ساعت (ع) صبح آنجا باشم. اگر میخواهی کاری بکنی، این موقع بهتر است؛ چون کوچه خلوت و رفت و آمد کمتر است. زهی سعادت است برای اینجانب؛ زیرا من عمر خود را کردهام و بهتر از این چیست که به لقای خدا نایل شوم. فردا بیا و قصد خود را انجام بده». میزرا جواد آقا میفرمود: «فردا من رفتم، ولی او بدقولی کرد و نیامد».[۱۵]
کربلا نماد آزادگی و آزادی است. عبیدالله بن حرّ جعفی، امام حسین(ع) را در راه کوفه زیارت کرد. امام در منزلگاه قصر مقاتل، خیمۀ او را دید و حجاج بن مسروق را فرستاد تا او را دعوت کند که به اردوی امام بپیوندد. وی بهانه آورد که از کوفه به این خاطر بیرون آمدم که با حسین نباشم؛ چون در کوفه یاوری برای او نیست. پاسخ او را که به امام گفتند، حضرت همراه عدهای نزد او رفت و پس از گفتوگوهایی درباره اوضاع کوفه، امام از او خواست تا با آب توبه، خطاهای گذشتهاش را بشوید و به یاری اهلبیت(ع) بشتابد. عبیدالله باز هم نپذیرفت و این کرامت و توفیق را رد کرد و گفت(ع) «یابن رسولالله! اگر به یاری تو آیم، همان اولِ کار پیش روی تو کشته میشوم و نفس من به مرگ راضی نیست، ولی این اسب مرا بگیر. به خدا قسم تاکنون هیچ سواری با آن در طلب چیزی نرفته است، مگر اینکه به آن رسیده و هیچ کس در طلب من نیامده است، مگر اینکه از او سبقت گرفته و نجات یافتهام». امام حسین(ع) از او روی برگرداند و فرمود: «نه حاجت به تو دارم و نه به اسب تو». سپس این آیه از سورۀ کهف را خواند(ع) «وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُداً؛ [۱۶] ما گمراهان را به یاری خود نمیطلبیم» و به او فرمود(ع) «اما از اینجا بگریز و برو. نه با ما باش و نه بر ما؛ زیرا اگر کسی صدای استغاثۀ ما را بشنود و اجابت نکند، خداوند او را به رو در آتش جهنم میاندازد و هلاک میشود».[۱۷]
۲. بصیرت
از دیگر زیباییهای کربلاٰ، بصیرت یاران امام حسین(ع) بود. بصیرت به معنای هوشیاری و آگاهی و استفادۀ درست از عقل و منطق و به عبارتی «چشمِ عقل» است؛ نوری درونی که شخص با آن نور، در میان مردم زندگی میکند. هر انقلابی که در طول تاریخ رخ داده است، یا با در غفلت نگه داشتن مردم اتفاق افتاده است؛ مانند تمام انقلابهای طاغوتیان و یا به سبب بصیرتافزایی مردم صورت گرفته است؛ مانند تمام انقلابهای الهی. یاران شیدای اباعبدالله(ع) با بصیرتی که به آنها عطا شده بود؛ شنیدند، اندیشیدند و از عبرتها بهره گرفتند. آنگاه راههای روشنی را پیمودند.
موانع کسب بصیرت
عواملی وجود دارد که مانع به دست آوردن بصیرت میشود که برخی از آنها عبارتند از:
۱. بیتقوایی
ژرفاندیشی و بصیرت و تقوا رابطۀ مستقیم با یکدیگر دارند. انسانهای با بصیرت به طور قطع تقوای بیشتری نیز دارند؛ زیرا بصیرت فقط با کسب علم و دانش به دست نمیآید؛ بلکه عنایت خدا را نیز نیاز دارد. امام خمینی(ره) با بهرهگیری از تقوا و بصیرت، جامعه را هدایت نمود. درباره بصیرت و آگاهی امام(ره) نقل است:
وارد کاخ شدیم. انتظارش را نداشتیم، ولی بلافاصله معمر قذافی به ملاقات ما آمد. ما به او توضیح دادیم که امام از چهرههای برجسته جهان اسلام هستند و علیه شاه مبارزه میکنند و چون احتمال دارد دولت فرانسه بعد از سه ماه اقامت برای ترک آنجا به ایشان فشار بیاورد، با اجازۀ شما ایشان برای اقامت به لیبی بیایند. قذافی به امام ابراز علاقۀ زیادی کرد. برای انجام هر گونه کمکی هم تمایل نشان داد؛ حتی گفت هر سلاحی هر جای دنیا که بخواهیم، به ما تحویل میدهند؛ حتی در خلیج فارس. گفتیم ملت ما، ملتی غنی است و به کمک مالی دیگران احتیاج ندارد. برای ما همیشه مذموم بود که از بیگانه کمک بگیریم؛ حتی از قذافی که شعار اسلامگرایی میداد. امام(ره) نیز دایم میفرمود: «با طنابِ قذافی داخل چاه نروید».[۱۸]
این بصیرت است که انسانی سی سال زودتر انحراف شخصی را که الگوی انقلابیون است، تشخیص دهد.
۲. غفلت
یکی دیگر از موانع بصیرت، غفلت است؛ چنانکه خداوند میفرماید: «دلهایی دارند که با آن درک نمیکنند و چشمهایی دارند که با آن نمیبینند و گوشهایی دارند که با آن نمیشنوند. ایشان چون چهارپایانند؛ بلکه از آنها گمراهتر هستند و ایشان همان غفلتزدگانند». [۱۹]
دشمن میکوشد با سرگرم کردنمان به مسائل کوچک و بیاهمیت، ما را از مسائل بزرگ و اصلی غافل کند. هر گاه از دشمنیِ او غافل شدیم، ضربۀ سختی خوردیم. امیر ذاکری یکی از فرماندهان ارتش در دوران جنگ میگوید:
هر کشوری که قصد حمله به کشور دیگری را دارد، نمیتواند یکدفعه از پادگانها به سمت کشور دیگری حمله و ادعای جنگ کند. بدون شک برای شروع جنگ اقداماتی لازم است که یکی از آنها حرکت یگانها به سمت نوار مرزهاست. عراق تصمیم قبلی برای جنگ با ایران داشت ... آقای غَرَضی، استاندار خوزستان که از آن مطلع شده بود، در مجلس گزارشی را دربارۀ قصد عراق برای حمله به ایران ارایه و در این گزارش تأکید کرد که فرماندهان نظامی، این موضوع را بیان میکنند. غرضی بعد از ارایۀ گزارش در مجلس، به بنده گفت: «من را در مجلس هو کردند و گفتند ما شاخ آمریکا را در منطقه شکستیم، چه برسد به عراق!».[۲۰]
۳. نبود اولویتسنجی
اولویتسنجی، یکی از مصادیق بسیار مهم بصیرت است. چه بسیار افرادی که باوجود علاقه به امام حسین(ع)، حضرت را تنها گذاشتند. فرزدق یکی از این افراد است. او در کودکی با غالب، پدرش به خدمت امیرالمؤمنین(ع) رسید. روزی حضرت(ع) پرسید(ع) «او کیست؟». غالب پاسخ داد: «پسرم است که شاعر است». حضرت(ع) فرمود(ع) «به او قرآن بیاموز که بهتر از شعر است». او پس از این ماجرا، پاهای خویش را در بند نمود تا قرآن را حفظ کرد.[۲۱] فرزدق اشعاری در مذمت ابنملجم و ابیاتی در رثای امام حسین(ع)[۲۲] و اصحابشان[۲۳] سرود؛ اما با وجود این، هنگامی که امام حسین(ع) را در حال خروج از مکه دید، امام(ع) را نصیحت کرد و گفت(ع) «کوفیان را پشت سر گذاشتم؛ در حالی که دلهایشان با تو و شمشیرهایشان علیه تو بود».[۲۴] سپس برای انجام حج به سوی مکه حرکت کرد؛ در حالی که امام(ع) غریبانه به سوی قتلگاه حرکت میکرد. این، نشان نبودِ موقعیتسنجی و نداشتن بصیرت فرزدق بود.
۴. جهالت
یکی دیگر از موانع بصیرت، جهل است. ذوالکلاع به سبب بیبصیرتی و فقدان بینش صحیح سیاسی از سپاه امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفین جدا شد و به لشکر معاویه پیوست. وی در جبهۀ باطل میجنگید، اما تصور میکرد در حال دفاع از حق است و در راه خدا میجنگد.[۲۵] او وقتی عماریاسر را در میان نیروهای امام علی(ع) دید، به یاد سخن رسولخدا(ص) افتاد که فرمود(ع) «عمار را گروه ستمکار خواهند کشت». این امر روحیۀ او و بسیاری از نیروهای فریبخوردۀ معاویه را متزلزل کرد؛ چرا که عمار را در آن سوی میدان و در میان یاران امام علی(ع) میدیدند.[۲۶] وقتی معاویه با چنین شبههای در لشکرش مواجه شد، به ذوالکلاع گفت(ع) «از کجا معلوم که عمار تا آخر در جبهۀ علی بماند و به ما ملحق نشود؟». ذوالکلاعِ بیبصیرت و جاهل در برابر چنین پاسخ ساده و گمراهکنندهای به آسانی قانع شد و در کنار معاویه، علیه امام علی(ع) جنگید تا کشته شد.[۲۷]
۵. لجاجت
لجاجت به معنای پافشاری و اصرار کردن بر سخن یا رفتاری و نوعی ستیزهجویی است. امام علی(ع) میفرماید: «هر کس لجاجت کند و بر آن پافشاری ورزد، او همان بخت برگشتهای است که خداوند بر دلش پردۀ غفلت زده و پیشامدهای ناگوار بر فراز سرش قرار گرفته است».[۲۸]
دشمنان در مقابل پیامبران و ائمۀ اطهار(ع) لجاجت داشتند که یک نمونۀ آن، لجاجت عمرسعد در روز عاشورا در مقابل پیشنهادهای امام(ع) است.
بصیرت عاشوراییان
حماسهآفرینان عاشورا کورکورانه به کربلا نیامده بودند. آنان اهل بصیرت بودند که هم به درستی و حقّانیت راه و رهبرشان ایمان داشتند و هم میدانستند که وظیفهشان جهاد و یاری امام است.[۲۹] بابصیرتترین یار امام حسین(ع)، قمر بنیهاشم، حضرت ابوالفضل(ع) بود. امام صادق(ع) ضمن حدیثی فرموده است:
عموی ما عباس، انسانی با بصیرت و ژرفنگر و آراسته به ایمانی آگاهانه و استوار و عمیق بود. به همراه ابیعبدالله(ع) دلیرانه مبارزه کرد و در آزمون سخت زندگی با به جان خریدن رنجها و گرفتاریهای بسیار در راه خدا، سرفراز و سربلند سر بر آورد و پس از جهادی شجاعانه، جان خود را در راه خدا هدیه کرد.[۳۰]
سید محمد حسین راجی
فهرست منابع
کتب
۱. ابناثیر، علی بن محمد؛ اسد الغابة فی معرفة الصحابة؛ بیروت(ع) دارالکتاب العربی، ۱۴۲(ع)ق.
۲. ــــــــــــــــــــــ؛ الکامل فی التاریخ؛ بیروت(ع) دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
۳. ابن طاووس، علی بن موسی؛ اللهوف علی قتلی الطفوف؛ تهران(ع) جهان، ۱۳۴۸ش.
۴. ابناعثم کوفی، محمد بن علی؛ الفتوح؛ تحقیق علی شیری؛ بیروت(ع) دار الاضواء، ۱۴۱۱ق.
۵. ابنطباطبا، محمد بن علی؛ الفخری؛ ترجمۀ وحید گلپایگانی؛ تهران(ع) بنگاه ترجمه و نشر کتاب، [بیتا].
۶. ابومخنف، لوط بن یحیی؛ وَقعة الطفّ؛ تحقیق محمدهادی یوسفی غروی؛ چاپ سوم، قم(ع) جامعه مدرسین، ۱۴۱(ع)ق.
۷. دینوری، ابوحنیفه احمد بن داود؛ اخبار الطوال؛ ترجمه محمود مهدوی دامغانی؛ تهران(ع) بنیاد فرهنگ ایران، ۱۳۴۶ق.
۸. رجایی، غلامعلی؛ برداشتهایی از سیره امام خمینی؛ چاپ ششم، تهران(ع) مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۳(ع)۸ش.
۹. سماوی، محمد؛ ابصار العین فی أنْصارِ الحُسین(ع)؛ قم(ع) الشریف الرضی، ۱۴۱۴ق.
۱۰. صفایی حایری، علی؛ مسئولیت و سازندگی؛ چاپ اول، قم(ع) انتشارات لیله القدر، ۱۳۸۵ش.
۱۱. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر؛ تاریخ الامم و الرسل و الملوک؛ چاپ دوم، بیروت(ع) دارالتراث، ۱۳۸(ع)ق.
۱۲. عطایی، مرتضی؛ خاطراتی از آیینۀ اخلاق؛ چاپ چهارم، مشهد(ع) نشر الف، ۱۳۸۵ش.
۱۳. علیانی، کورش؛ یادگاران (کتاب شهید محمود کاوه)؛ چاپ سوم، تهران(ع) روایت فتح، ۱۳۸۲ش.
۱۴. الفتپور، علی؛ حاشیههای مهمتر از متن؛ چاپ سوم، تهران(ع) مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳(ص)۵ ش.
۱۵. فرزدق، همام بن غالب؛ دیوان الفرزدق؛ مقدمه و شرح مجید طرد، بیروت(ع) دارالکتاب العربی، ۱۴۱۴ق.
۱۶. مجلسی، محمدباقر؛ بحارالانوار؛ چاپ دوم، بیروت(ع) دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ق.
۱۷. محدثی، جواد؛ پیامهای عاشورا؛ چاپ چهاردهم، قم(ع) زمزم هدایت، ۱۳(ص)۳ش.
۱۸. محمدی اشتهاردی، محمد؛ داستان دوستان؛ چاپ دوم، قم(ع) بوستان کتاب، ۱۳(ع)۸ش.
۱۹. محمد بن حسین الرشیف الرضی؛ نهجالبلاغه؛ تصحیح صبحی صالح؛ چاپ اول، فم(ع) نشر هجرت؛ ۱۴۱۴ق.
سایتها و نرمافزارها
۱. خبرآنلاین؛ «گفتگو با رئیس اطلاعات لشکر (ص)۲ اهواز در دوران جنگ»؛ ۰۶/۰(ع)/۱۳(ص)۲، کد خبر(ع) ۳۱۵۰۳۴.
۲. نرمافزار نشانه؛ کانون فاطمه الزهرا۳ شهرضا؛ بهنقل از اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و ۲۳۰۰۰ شهید استانهای خراسان.
پی نوشت ها:
[۱]. علی بن موسی ابنطاووس؛ اللهوف علی قتلی الطفوف؛ ص ۱۴۲.
[۲]. لوط بن یحیی، ابو مخنف کوفی؛ وقعة الطفّ؛ ص ۱۷۴.
[۳]. جواد محدثی؛ پیامهای عاشورا؛ ص ۵۵.
[۴]. علی صفایی حائری؛ مسئولیت و سازندگی؛ ج ۱، ص ۷۴.
[۵]. آلعمران: ۱۴.
[۶]. کوروش علیانی؛ یادگاران (کتاب شهید محمود کاوه)؛ ص۱۴.
[۷]. محمد بن حسین شریف الرضی؛ نهجالبلاغه؛ حکمت ۴۵۳.
[۸]. محمد بن جریر طبری؛ تاریخ الامم و الرسل و الملوک؛ ج ۴، ص ۵۰۹.
[۹]. سید محمدحسین راجی؛ زیباییها و زشتیهای کربلا؛ ص ۷۸.
[۱۰]. تغابن: ۱۵.
[۱۱]. نرمافزار نشانه؛ کانون فاطمه الزهرا۳ شهرضا؛ به نقل از اطلاعات دریافتی از کنگره سرداران و ۲۳۰۰۰ شهید استانهای خراسان.
[۱۲]. غلامعلی رجایی؛ برداشتهایی از سیرهٔ امام خمینی۱؛ ج ۱، ص ۲۹۱.
[۱۳]. در فرمانی که ناصرالدین شاه در سال ۱۲۸۹ به بارون جولیوس دو رویتر صادر کرد، امتیاز استخراج کلیه معادن فلزات و زغال سنگ و نفت ایران را به وی داد.
[۱۴]. محمد محمدی اشتهاردی؛ داستان دوستان؛ ص ۵۳۶ و ۵۳۷.
[۱۵]. مرتضی عطایی؛ خاطراتی از آیینه اخلاق؛ ص ۵۹ و ۶۰
[۱۶]. کهف: ۵۱.
[۱۷]. ابناعثم کوفی؛ الفتوح؛ ج ۵، ص ۸۴.
[۱۸]. علی الفتپور؛ حاشیههای مهمتر از متن؛ ص ۱۹۱.
[۱۹]. اعراف: ۱۷۹.
[۲۰]. خبرآنلاین؛ «گفتگو با رئیس اطلاعات لشکر ۹۲ اهواز در دوران جنگ»؛ ۰۶/۰۷/۱۳۹۲.
https://www.khabaronline.ir/news/۳۱۵۰۳۴
[۲۱]. ابنکثیر دمشقی؛ البدایه و النهایه؛ ج ۹، ص ۲۶۵.
[۲۲]. همام بن غالب فرزدق؛ دیوان الفرزدق؛ مقدمه و شرح مجید طرد؛ ج ۱، ص ۷.
[۲۳]. محمد بن علی ابنطباطبا؛ الفخری؛ ترجمۀ وحید گلپایگانی؛ ص ۱۵۶.
[۲۴]. ابوحنیفه دینوری؛ اخبار الطوال؛ ص ۲۴۵.
[۲۵]. همان، ص ۲۱۳.
[۲۶]. ابناثیر؛ اسد الغابة؛ ج ۴، ص ۱۳۵.
[۲۷]. ایناثیر؛ الکامل فی التاریخ؛ ج ۳، ص ۳۱.
[۲۸]. محمدباقر مجلسی؛ بحارالأنوار؛ ج ۳۳، ص ۳۰۷.
[۲۹]. جواد محدثی؛ پیامهای عاشورا؛ ص ۲۵۵.
[۳۰]. محمد سماوی؛ ابصار العین فی أنْصارِ الحُسین۷؛ ص۳۰.