به گزارش خبرگزاری حوزه، آیت الله مصباح یزدی در رمضان ۱۴۳۵ پیرامون موضوع «محبت خدا» سخنانی را در دفتر مقام معظم رهبری ایراد کردند که گزیده ای از این مباحث در شماره های مختلف خدمت علاقهمندان عرضه خواهد شد.
* جلسه سی و چهارم: خداوند، مربی سالک الیالله
- اشاره
در جلسات گذشته به بحث در باره فرازی از حدیث قدسی معراج پرداختیم که در آن، خدای متعال شرایط لازم برای رسیدن بندگان به زندگی گوارا و ابدی را معرفی فرموده، و گفتیم در بخشی از این فراز ویژگیهایی معرفی شده که باید خود بندگان با تلاش و زحمت کسب کنند.
در بخشی دیگر از این فراز نیز عنایات خداوند نسبت به بندگانی که گام در این مسیر نهادهاند، مطرح شده است. وظایفی که در بخش اول معین شده، برنامههایی است که هر انسان مکلفی میتواند با همت و تلاش خود حداقل، مرتبهای از آنها را انجام دهد. اما مراتب بالاتر از آنچه در این بخش ذکر شده، در سطحی فراتر از توان افراد عادی است و بدون کمک و یاری خداوند رسیدن به آنها میسر نیست. در واقع خداوند در این مرحله نقش مربی خاص را برای بندگانی که مراحل قبلی را گذرانده و به این سطح رسیدهاند، عهدهدار میشود و به ایشان در ادامه راه کمک میکند.
قبلاً گفتیم که خداوند متعال برای تربیت بندگانش سنتهایی دارد. یکی از سنتهای الهی این است که همه مخلوقات را در راه رسیدن به هدفی که برای آن خلق شدهاند، راهنمایی میکند.
هدایت عمومی الهی نسبت به انسان برای نائل شدن به کمال نهایی هم از دو راه صورت میگیرد: اول از طریق عقل؛ دوم از راه وحی و به کمک انبیا. همه انسانها مشمول این دو هدایت عمومی هستند. اما خداوند هدایتهای خاصی نیز دارد که فقط شامل کسانی میشود که قدر هدایتهای عمومی را بدانند و شکر آنها را به جا بیاورند. برای تقریب به ذهن کسی را فرض کنید که قصد دارد به فرزندش راه و رسم تجارت را بیاموزد. آیا این شخص همان ابتدا سرمایهای میلیاردی را در اختیار فرزند خود قرار میدهد؟ روشن است که قرار دادن چنین سرمایهای در اختیار کسی که هیچ آشنایی با تجارت ندارد، کار لغوی است و موجب تباه شدن آن میشود. از همینرو ابتدا باید سرمایه محدودی در اختیارش بگذارند و او را در جهت استفاده از این سرمایه و انجام تجارت سودآور راهنمایی کنند. اگر او راه و رسم اولیه تجارت را یاد گرفت و درست عمل کرد، سرمایه بزرگتری را در اختیارش میگذارند و این روند تدریجاً ادامه خواهد داشت تا زمانی که کاملاً از رموز تجارت آگاه شود و خود، به تنهایی بتواند همه امور را مدیریت کند.
خداوند متعال هم در ابتدای امر همه نعمتهای معنویاش را یک جا در اختیار بندهاش نمیگذارد. وَالَّذِینَ اهْتَدَوْا زَادَهُمْ هُدًی [۱]؛ بلکه ابتدا بخشی از نعمتهایش را به او میدهد؛ اگر بنده قدر این نعمت را دانست، تدریجاً به آن اضافه میکند؛ لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ [۲]. بر همین اساس خداوند برای رسیدن بنده به عیش هنیء و حیات باقیه، ابتدا دستورالعملهایی را مشخص فرمود، تا بنده با انجام آنها لیاقت کمالات بالاتر را پیدا کند. این یک نوع ولایت، سرپرستی، تدبیر کارها، ربوبیت و تربیت کردن ویژه بنده است.
دستورات ذکر شده در بخش اول از این فرازِ حدیث معراج، کارهایی است که کمابیش از عهده هر کسی ساخته است. اگر کسانی قدر این راهنماییها را بدانند و به این دستورات عمل کنند، لیاقت ورود به مراتب بالاتر را کسب میکنند؛ اما در این مرحله توان خودشان برای ادامه مسیر کافی نیست. بخش دوم از فراز مورد بحث به کمکها و عنایت خاص خداوند نسبت به بندگان صالح برای پیمودن ادامه سیر و تربیت خاص الهی در حق ایشان اشاره میکند.
مراحل تربیت
در مقام تربیت یک موجود زنده و آگاه مثل انسان از سه عامل استفاده میشود؛ ابتدا مربی سعی میکند توجه متربی و فراگیر را به رشد و ترقی جلب، و علاقه او را نسبت به آن زیاد کند.
اگر علاقه متربی نسبت به کار در حد نصاب نباشد، به راهنماییهای مربی عمل نمیکند و زحمتهای مربی به نتیجه نمیرسد. بنابراین شرط اول در تربیت صحیح این است که متربی نسبت به انجام کار مورد نظر علاقهمند شود. ایجاد علاقه در متربی، به عنوان اولین عامل در تربیت و به منزله روشن کردن موتور اتومبیل است. هر قدر این علاقه شدیدتر باشد، ادامه کار موفقتر خواهد بود. مهمترین عاملی که در این جهت از آن استفاده میشود احساسات و عواطف است.
دومین عامل در تربیت، نشانههایی است که باید به متربی نشان دهد و او را در پیمودن مسیر راهنمایی کند؛ همچنانکه پس از روشن شدن موتور لازم است جاده تاریکی که راننده قصد پیمودن آن را دارد، بهوسیله چراغی روشن شود. در این مرحله باید از طریق ارایه معرفتهای خاصی که برای طی طریق لازم است، شناخت شخص تقویت شود.
در بسیاری از مواقع سالم بودن اتومبیل و روشن بودن چراغ برای پیمودن یک مسیر کافی نیست؛ بلکه لازم است صخرهای که راه را بسته، از پیش رو برداشته شود. مربی هم باید به فراگیر در برداشتن موانعی که راه او را بسته، کمک کند. اما با توجه به اینکه اساس رشد و ترقی در حرکتهای انسانی بر انجام رفتارهای اختیاری است، اگر مربی خودش موانع پیش روی متربی را برطرف کند، نقش اختیار متربی ضعیف خواهد شد و در واقع کار را مربی انجام داده و متربی نقشی در آن نداشته است. از همینرو در چنین مواقعی مربی باید سعی کند با روشهای خاصی به متربی بیاموزد که چگونه خودش موانع را برطرف کند و با تشویق، او را در این کار کمک کند؛ بهگونهای که اختیار و انتخاب از متربی سلب نشود.
نوجوانی را تصور کنید که قرار است در یکی از رشتههای ورزشی تربیت شود. ابتدا باید به نحوی نسبت به این رشته ورزشی علاقهمند شود. چون هیچیک از زحمات مربی بدون علاقه این نوجوان به نتیجه نمیرسد و او در این رشته پیشرفتی نخواهد داشت. در مرحله بعد باید قواعد و فنون این رشته به او آموزش داده شود و لوازم و ابزار آن نیز در اختیارش قرار گیرد. در ادامه به موانعی که در سر راه اجرای برنامههای ورزشی و تمرینات پدید میآید، اشاره کند و برای رفع آنها چارهجویی نماید.
بعد از این که بندگانی با تلاش و همت خود مراحل ابتدایی مسیر را گذراندند، و برای ادامه مسیر نیاز به مربی خاص پیدا کردند، خداوند متعال خودش متولی تربیت خاص این بندگان میشود و با دستگیری از ایشان، به آنها کمک میکند. در این مرحله، اولین کار خداوند این است که از عامل عاطفی استفاده میکند و محبتش را در دل بنده ایجاد میکند؛ أَسْکَنْتُ فِی قَلْبِهِ حُبّاً. در این مرحله خدای متعال از احساس و عاطفه شخص که به منزله موتور محرک اوست، استفاده میکند، تا دائماً برای ادامه راه در او ایجاد انگیزه کند.
بعد از عامل عاطفی، نوبت به عامل شناختی میرسد. هر چه معرفت و شناخت انسان قویتر باشد، مراحل تکامل را بهتر طی میکند. بنده عاشق خدا نیز هر چه محبوبش را بهتر بشناسد، برای حرکت به سوی خدا سریعتر حرکت میکند؛ اما شناختهایی که تاکنون از طریق مفاهیم به دست آورده، برای ادامه این مسیر کافی نیست و برای گام زدن در این مرتبه معرفتهای شهودی لازم است. از همینرو خداوند چشم دل بندهای را که به این مرحله رسیده، باز میکند، تا با چشم دل جلال و عظمت الهی را مشاهده کند و بر معرفتش افزوده شود.
اما موانعی نیز ممکن است برای ادامه مسیر وجود داشته باشد، که بنده برای برطرف کردن آنها نیاز به کمک دارد. در آیات مختلفی به این مطلب اشاره شده که مقصد نهایی آدمی قرب خداست؛ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرٍ [۳]. آن چه مانع حرکت انسان به سوی این مقصد و رسیدن به کمال مطلوبش میشود، تعلق خاطر به دنیاست که همانند صخرهای سترگ مانع ادامه حرکت و سیر میشود. این مانع باید از پیش روی سالک برداشته شود. اگر مربی، خودش نسبت به انجام اینکار اقدام کند، و سالک نقشی در آن نداشته باشد، این کار تأثیری در رشد و ترقی سالک نخواهد داشت. در اینجا مربی باید زمینههایی را فراهم کند که متربی با اراده و انتخاب خود به راه بیافتد و بیاموزد که چگونه با موانع مبارزه کند و آنها را از پیش رو بردارد.
چوپانی که گله گوسفندان را برای چرا به سوی مرتعی میبرد، اگر در مسیر با پرتگاهی مواجه شود، برای دور کردن گوسفندان از پرتگاه آنها را بر دوش خود سوار نمیکند، به آنها افسار نیز نمیزند. بلکه با پرتاب سنگ، چرخاندن چوبدستی، یا صدایی خاص به گوسفندانش میفهماند که باید از پرتگاه فاصله بگیرند و به راه صحیح برگردند. حرکت انسان به سوی رشد و تعالی که خدای متعال برای او در نظر گرفته، حرکتی اختیاری است و با جبر و زور به نتیجه نمیرسد. انسان باید بخواهد که حرکت کند، زحمت بکشد، با مشکلات دست و پنجه نرم کند، و از میان آنها عبور کند، تا به قلهای برسد که خدا برایش مهیا کرده است.
محبت خدا انرژی مورد نیاز برای حرکت را در درون آدمی ایجاد کرد. شناختهای لازم نیز به اندازه لیاقت شخص از طریق تجلیات الهی ظهور میکند و با نورافشانی، راه را برایش روشن می کند. اما موانع چگونه باید برطرف شود؟
حوادث، عامل رفع مانع از راه سالک
در ادامه حدیث قدسی معراج به راهکار رفع موانع نیز اشاره شده است؛ وَ أُضَیِّقَ عَلَیْهِ الدُّنْیَا وَ أُبَغِّضَ إِلَیْهِ ما فِیهَا من اللَّذات. به این منظور خداوند حوادثی را برای بنده پیش میآورد که او دل از این دنیا بکند. هر کسی به تناسب معرفتش برای دلکندن از دنیا به عاملی احتیاج دارد. کسانی با عمل کردن به دستورات شرع مقدس در خصوص افعال واجب و مستحب، اصلاً دلبستگی به دنیا پیدا نمیکنند. مهمترین این دستورات انفاق است؛ لَن تَنَالُواْ الْبِرَّ حَتَّی تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَ [۴]؛ انفاق نه تنها مال را پاک میکند، روح انسان را نیز پاک میکند. خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِم بِهَا [۵]. در این آیه نفرمود: اموالشان پاکیزه شود؛ بلکه فرمود خودشان پاک شوند. زمانی که انسان آنچه را که دوست دارد و زمینه دلبستگی به دنیا را برایش فراهم میکند، به دیگران بخشید، دلبستگی برایش ایجاد نمیشود و تعلقاتش پاک میشود. کسانی که به نعمتهای الهی، حتی زن و فرزند، به عنوان یک نعمت الهی و وسیله آزمایش نگاه میکنند، برای آنها اصالت قایل نیستند و به آنها دل نمیبندند.
اما اگر دلبستگی به دنیا پیدا شد، لازم است شرایطی پیش آید و حوادثی رخ دهد، تا آدمی بفهمد این دنیا ارزش دلبستن ندارد. وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ [۶]؛ سختیها، گرفتاریها و مصیبتها پیش میآید تا آدمی از دنیا دل بکند و به کمترین بهره از آن قناعت کند. خداوند عالم هم به خوبی میداند که هر یک از بندگانش را با توجه به روحیات و تمایلاتشان، به چه صورتی بیازماید و چگونه وابستگیشان به دنیا را قطع کند. مشکلاتی که برای هر انسانی پیش میآید، در واقع عوامل تربیتی برای دلکندن از لذات این دنیاست.
آدمی برای اینکه بتواند از محبتی که خداوند در دلش نهاده بهرهمند شود و از نورانیت مشاهده تجلیات الهی استفاده کند، باید از پرتگاه دلبستگی به دنیا پرهیز کند. از همینرو در ادامه حدیث شریف معراج میفرماید: وَ أُحَذِّرَهُ مِنَ الدُّنْیَا وَ مَا فِیهَا کَمَا یُحَذِّرُ الرَّاعِی غَنَمَهُ مِنْ مَرَاتِعِ الْهَلْکَةِ؛ خداوند برای بندهای که گام در مسیر رشد و تعالی نهاده، نقش چوپان را بازی میکند. چوپان برای حفاظت از گوسفندانش در مسیر چراگاه باید آنها را از مسیرهای امن و بیخطر ببرد، تا در پرتگاه سقوط نکنند، یا گرفتار چنگال گرگ نشوند. اما آنها را با زور به راه درست نمیکشاند، بلکه زمینهای را فراهم میکند که خود آنها به راه درست بیایند.
خداوند در این فراز خود را به مثابه چوپانی معرفی کرده که گوسفندانش را از مراتعی که موجب مرگ و نابودی آنها میشود، دور میکند. امور دنیوی عرصههایی است که ممکن است بندگان را به هلاکت بیاندازد. از همینرو خدا این بندگانش را از این مراتع مرگآفرین دور میکند. این تربیت الهی است؛ از سویی با قرار دادن محبتش در دل بندگان، برای ایشان ایجاد انگیزه میکند؛ از سوی دیگر با گشودن چشم و گوش دل ایشان، قلههای کمال را به آنها نشان میدهد؛ و از دیگر سود با پرهیز دادن ایشان از امور دنیوی، موانع رشد و تعالی را از پیش رویشان برطرف میکند.
پروردگارا تو را به کسانی که به آنها محبت داری و نعمتهای خاصت را به آها افاضه میفرمایی، قسم میدهیم شمهای از این نعمتها به دلهای ناقابل ما هم عنایت بفرما
وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین
پاورقی:
[۱]. محمد(۴۷) / ۱۷.
[۲]. ابراهیم(۱۴) / ۷.
[۳]. قمر(۵۴) / ۵۵.
[۴]. آلعمران(۳) / ۹۲.
[۵]. توبه(۹) / ۱۰۳.
[۶]. بقره(۲) / ۱۵۵.