حوزه/ خداوندا! مرا پاکیزه بپذیر. خداوندا! عاشق دیدارت هستم همان دیداری که موسی را ناتوان از از ایستادن و نفس کشیدن نمود.
یادداشت های حاج قاسم ساعاتی قبل از شهادت
سلیمان سلام الله نبی و رسول الهی بود که از وحی الهی سرشار و جان و روحش در زمزم الهی گاه وبی گاه غوطه ور بود.
نسیم جان فزایی که از جانب حضرت دوست جان و روحش را احاطه می کرد او را آنچنان زیباروی و زیبا خوی وزیبا سیرت وباطن نموده بود،که هرچه در عالم هستی بود از جلوه تماشایی اوضاع می شدو فروتن ؛ و با تمام وجود در مقابلش کرنش می کرد.
از هدهدی که در بارگاهش مواخذه شد تا پادشاهی که باتمام دبدبه و کبکبهاش، باسریر وتکیه گاهش، ناگهانی و یک باره در مقابل ش حاضر شد تا موری که در ریزترین جایگاه هستی در تصرف سلیمان نبی سلام الله بود.
سلیمان نبی دراثر ارتباطش با صاحب جاه ومکنت ومقام به چنین جایگاهی رسید،آن گونه که عالم از دیدار او به یاد هستی آفرین می افتد. و همه چیز تحت سیطره قدرت وحکومت او قرار می گیرد....جن وانس ...آدمیان وزیر آدمیان...سنگ وچوب و....
و این گونه است ملک سلیمان وسلیمان...که هستی ملک حکمرانی و حکومتش است....
اما بیا گوش تیزکن تا برایت از سلیمانی بگویم که در زمزمههایش با هستی بخش هستی آفرین هیچ گاه ملک و مکنت وجاه ومال و مقام نخواست...هیچ گاه نخواست تا بر سنگ وچوب و مور و جن و انس و ملک ؛فرمان روایی کند، هیچ گاه نخواست تا سیطره ای بیابد و حکومتی بر پا کند.اما.....
خاتم سلیمانی عالم شد. عالم شد پایه او نگین...نگینی که بر ناوک اندیشه ها درخشید و عقل های دور اندیش را خیره و متحیر خویش ساخت.
برقلههای انسانیت میایستد و ارزش هایی را زنده می کند، که هم چون ستاره های درخشان آسمان انسانیت را روشن و نور باران میکند.
این سلیمانی، نبی معظم و مکرم و معلَم به تعلیم الهی و وحی نبود اما مبادی به آداب وحی اسلام شد. شاگرد مکتب علی سلام الله که خود شاگرد مکتب رسول گرامی سلام الله بود...
آری! او مکتبی شد...جهانی...
که طبیعت و هستی وقتی چنین وجودی را در آغوش کشید، اثر وجودش را به همه جا تکثیر نمود، وجود واحدی که تکثیر شد در همه جای عالم؛ به سرعت تکثیر نور، مشعشع شد، گرما و نور بخشید به سرمستی غرور و نخوت...
تابید و عده ای را که سرگرم خود بودند و بر وجود خویش تارهای منیت تنیده بودند را، برای لحظه ای به خویش و حقیقت وجودی خویش و ارزش های منیع انسانی توجه داد...
ملک سلیمانی محدود به معبد سلیمان نشد؛ همه عالم شد...شرق وغرب عالم را فرا گرفت.
و رمز پایان خوش سلیمانی این بودکه خود را ،تمام خویش را در بینهایت هستی ،خدای لامکان ولازمان ضرب نمود...
و به قول دانشمندان علم ریاضی هر عددی ضرب در بی نهایت هستی ،میشود بی نهایت...
هر هستی ضرب در بی نهایت هستی، بینهایت میشود .همه عالم را فرا میگیرد و مانند خود هستی آفرین عالم گیر می شود...لا مکان ولازمان....
والسلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
سوده طوسی.
مدرس جامعه الزهرا سلام الله
۳۱۳/۶۱