به گزارش خبرنگار خبرگزاری حوزه، نرگس آبیار از آن دست کارگردان هایی است که به سراغ هر سوژه ای که میرود به دنبال خلق آن است، از شیار و آن مادر شهید گرفته تا شبی که ماه کامل شد و ماجرای عشق در میانه خون.
این بار هم آبیار در خلق فضای حاشیهنشینی موفق عمل کرده و توانسته زورآبادی برای مخاطب بسازد که حداقل میشود باورش کرد، زورآبادی در حاشیه شهر که برجهای سر به فلک کشیده آن را احاطه کردهاند و سرخوشیشان را از همان چرخ و فلک و نور و رنگ هایش میشود حدس زد، سرخوشی که حسرت اهالی زور آباد است.
زورآبادی که در فاضلاب هایش موش ها جولان می دهند و به جان مردم افتاده اند و در خانه هایش مردانی زندگی می کنند که زنانشان را کتک می زنند و به آن ها بی محلی می کنند و یا زنان در آن مورد تجاوز قرار می گیرند.
قصه ابلق ماجرای محلهای است که مردم در آن وضع خوبی ندارند و برای امرار معاش رب و ترشی و عرقیجات درست می کنند و به جلال (بهرام رادان) می فروشند و به نوعی جلال صاحب کار و بزرگ آنهاست و همین مسئله سبب شده تا نتوانند در برابر کارهایی که می کند حرفی بزنند.
آبیار نه به موفقیت فیلم های قبلی اما تا حدودی توانسته به خلق این زورآباد و اتمسفری که می خواسته برسد، اما پاشنه آشیل آبیار در ابلق این بود که نتوانسته دست روی یک ماجرای واقعی بگذارد و همانند آثار قبلیاش قصهای واقعی را پیدا و از آن اقتباس کند.
آبیار سعی کرده تا از چند آسیب اجتماعی مثل تجاوز، حاشیه نشینی، فقر، مرد سالاری وام بگیرد و قصه ای بسازد، قصه ای که پایانی برای آن ترسیم نمی کند و پایان ساخته شده در فیلم هم نمیتواند پاسخی برای آنچه که آبیار از ابتدا ساخته، باشد. پایانی که جلال با بازی بهرام رادان همچنان در حال پوست کندن گوسفند است و موش هایی می بینیم که هنوز جولان می دهند.
شخصیت هایی که آبیار خلق می کند همه در انتها سکوت می کنند، حتی راحله (الناز شاکردوست) تنها شخصیتی که حداقل از او انتظار می رفت به واسطه ظلم هایی که بر او رفته در قامت یک قهرمان، کنشمندتر عمل کند.
در ابلق هر کس به یک دلیل سکوت می کند، یکی به خاطر ترس و دیگری به خاطر مصلحت اندیشی و یکی به خاطر سنت های جامعه و یکی دیگر هم به خاطر این که موقعیتش را در خطر می بیند، سکوتی که شاید اگر ده سال پیش به نمایش در میآمد، میتوانست همچنان موضوع قابل بحث باشد، اما سکوت اهالی زور آباد خیلی عقب است از همه چیز، مخاطب سکوت را زیاد دیده در این سال ها، حتی کنش آنارشیستی را هم دیده، ابلق همه چیز را برای یک کنش متمدنانه فراهم می کند، از رحمت (مهران احمدی) که خیاط است تا اعتراف زنان زور آباد، اما آبیار این کنش را در پایان از مخاطب دریغ میکند.
ابلق فیلم متوسط اما رو به بالا از آبیار است که همچون کارهای قبلیاش قصه را دیر شروع میکند، اما خلق فضا این اجازه را می دهد که مخاطب فیلم را پس نزد، زوج شکیبا و شاکردوست همچنان جواب می دهد و رادان آن چنان شخصیتش در کار ننشسته، فیلم چند دوربین روی دست و چند نمای لانگ و از بالای سر دارد که حسابی آزار دهنده است.
محمدرضا پورصفار