به گزارش خبرگزاری حوزه، آقای حسن رحیم پور ازغدی به سلسله پرسش هایی به مناسبت سوم اسفند، سالگرد کودتای انگلیسی ۱۲۹۹ و گماشتن دیکتاتور رضا پهلوی بر ایران پاسخ داده است و همه مفاد این گفتگو عینا مستند به اسناد وکتب منتشره داخلی و خارجی ناظر به عصرتأسیس رژیم پهلوی است.
س ۱) رضا پهلوی را از همان ابتدا غالبا به صفت خشونت و قلدری می شناختند. او چگونه وارد نظامیگری شده بود؟
ج) این شخص از نوجوانی به عنوان نظافتچی اصطبل و دربان، خادم سربازان روس و قزاق ها بود؛ از طریق دایی اش ابوالقاسم بیک که او هم نوکر قزاقخانه بود.
اینها خانوادگی در مشاغل پایین ارتش قاجار و تحت فرمان افسران روس بودند. می دانید که اواخر دوره قاجار، ایران دیگر ارتش مستقل ملی نداشت و هر بخش از نهادهای حاکمیتی تحت عنوان اصلاحات و پیشرفت، تحت فرمان مستشارانی از کشورهای گوناگون اروپایی بودند ولی عمده ترین بخش نظامی، قزاقها بودند که فرماندهی آن مستقیما منصوب تزار روسیه بود.
س) پس چگونه انگلیسی ها با همین سپاه قزاق بعدهاکودتا کردند؟ دست انگلیسی ها بود یا روسها؟
ج) روسیه و تحت امر افسران تزاری بود اما بعد از انقلاب شوروی و فروپاشی تزاریزم روس بدست کمونیستها، انگلیسیها در ایران کنترل آن را در دست گرفتند و کودتای ۱۲۹۹ را باهمین نیرو که از کنترل روسها خارج شده بود، توسط عواملی چون رضا خان عملی کردند. روسیه، گرفتار فروپاشی و انقلاب کمونیستی و از صحنه سیاسی و نظامی ایران موقتا خارج شد.
یعنی حدود۴۰ سال پس از تشکیل سپاه قزاق بدست روسها، در اولین فرصت، انگلیسی ها با همین سپاه، سلطنت قاجار را به پهلوی تبدیل کردند. در آن دوران عملا روس و انگلیس، کشور را مدام دست بدست می کردند. فرماندهان ارتش ایران، افسران روس و دست نشانده تزار روسیه بودند و حقوق خود را از شاه ایران می گرفتند و بعد از سقوط تزار، این ارتش، آلت دست لندن شد.
س) رضاخان در سپاه قزاق چه نقشی داشت؟
ج) عرض کردم در نوجوانی مثلا سیزده چهارده سالگی در کنار دایی خود در قزاق خانه پادویی و کار سرپایی می کرد. بعدها در نیروی پیاده استخدام شد و سالها بعد با وساطت و پارتی بازی ملیجک دربار ناصرالدین شاه توانسته در فوج سوادکوه استخدام شود.
مدتی هم از نگهبانان درب شمس العماره بود.
س) پدرش هم ظاهرا از نگهبانان دربار ناصرالدین شاه بوده است.
ج) دقیق نمیدانم؛ اما یک عکس از پدر یا ناپدری اش دیده ام که با سلاح بالاسر میرزا رضای کرمانی در زنجیر و پیش از تیرباران او ایستاده است.
میرزا از شاگردان سیدجمال بود که شاه را زد. شاه در جشن پنجاهمین سالگرد سلطنتش، برای کسب مشروعیت مذهبی با تبلیغات و سروصدا به زیارت حضرت عبدالعظیم (ع) رفت. ظاهرا وقتی سر قبر یکی از معشوقه هایش بنام جیران میرود، با گروهی از مردم که در اعتراض به مظالم حکومت از چند ماه قبل در حرم تحصن کرده و بست نشسته بودند، مواجه می شود.
میرزا رضای کرمانی از مریدهای سید جمال الدین اسدآبادی هم در فرصت استثنایی که شاه از میان کاخ ها و گارد های خود بیرون آمده، او را هدف گلوله قرار می دهد و اعدام می کند. یکی از نگهبانانی که میرزا رضا را به زنجیر کشیده، داداش بیک است که با تفنگ، بالای سر اسیر ایستاده و عکس یادگاری برداشته و زیرش نوشته پدر رضاخان است. پدر و پسر اهل مشروب وتریاک بودند. داداشبیگ ها اصولا ایرانی هم به حساب نمیامدند و پسوند "بیگ"، مازندرانی نبود بلکه از گرجستان و قفقاز بود.
رضا خان در دوره مظفرالدین شاه، مثلا بیست ساله بوده است. اکثر قزاق ها، زورگو و منفور مردم بودند. هر جا می رفتند، اموال مردم را می خوردند و می شکستند و شرارت می کردند و صورت حساب نمی پرداختند و معمولاً قهوه خانه ها و کاروانسراها به قزاق های ایرانی و فرماندهان روس آنها باج می دادند و از دست آنها شاکی و البته بی پناه بودند.
رضاخان در جوانی از این قبیل شرارت ها و تجاوزات یا شرب خمر و بدمستی و باج گیری و قمار بازی و این قبیل لات بازی ها زیاد داشته، این تیپ شوشکه کش ها، شرور و لات منش جلوی مردم بیچاره بودند و نزد فرماندهان روس خود، ذلیل بودند. اوهم برای سربازان و رده های پایین تر، خشن و بد رفتار بوده و برای گرفتن درجه در سپاه قزاق و بدست آوردن دل افسرها، هر کاری میکرده است.
هویت رضاپهلوی همیشه به نوع سلاح سازمانی اش بود. شخصیتی نداشت، عاملی فرمانبر و المامور معذور که شهرتش همان "رضا شصت تیر" و بعدها "رضا ماکسیم" بوده است. در واقع همیشه در حکم یک شماره سلاح بوده است.
س) رضا پهلوی، زمان نهضت مشروطه کجاست و چه می کند؟ زندگی شخصی اش چطور بوده؟ چه می کرده در عصر مشروطه؟
ج) چاکری می کرد، مردم را میزد و مزد و درجه و اضافه حقوق می گرفت و وضعش که بهتر می شد هرچند وقت، یک زن تازه میگرفت. اولین ازدواجش دراین دوره بوده است.
س) مگر چند ازدواج داشته؟
ج) غیر از روابط پنهان با بعضی زنان که گاه سالها بعد فرزندی محصول این روابط پیدا شده که ادعا می کردند بچه او هستند (دست کم سه مدعی که توسط رژیم با پول یا زور مجبور به سکوت شده بودند و بعد افشا شد) علاوه بر آن، او پنج ازدواج علنی داشته است. در چهار زن او که اختلافی نیست.
در شغل نظامی گری اش هم ایشان حکم یکی از چماقهای دربار قاجار را داشت که زمانی تحت امر افسران روس مشغول تعقیب و سرکوبی مشروطه خواهان بود و بعدها هم آلت فعل انگلیسی ها در سرکوب ملتش.
در دوران محمدعلی شاه و قلع وقمع مشروطه خواهان، رضاپهلوی در خدمت ارتشی است که سر مجاهدان را از بدنشان جدا میکردند و در توبره به تهران می فرستادند. هرجا خبری از کشتار آزادیخواهان بود سروکله اش پیدا بود.
در محاصره تبریز علیه ستارخان و باقرخان، فرمانده مسلسل چی هاست. در کشتار انقلابیون جنگل و میرزا کوچک، دستش بخون مجاهدان آلوده است، در سرکوب نهضت کلنل تقی خان پسیان در خراسان و خلاصه هرجا جنایت وآدمکشی هست او هست. شیخ محمد خیابانی به دست همین نیروی قزاق به شهادت رسید در ماه هایی که رضاخان فرمانده کل قزاقها و آماده برای کودتای لندن می شد.
عرض کردم ابتدا سالها برای دربار و روسیه، هموطنانش را می کشت، سپس سالها درخدمت انگلیسی ها کشتار کرد تا ایران را به کنترل کامل آنها درآورد. در همین حصر اقتصادی و نظامی تبریز، چه کسانی یاران ستارخان و باقرخان را در سرمای زمستان با پای برهنه در بیابان می بردند و اسیران را سر می بریدند؟ رضاخان یک عمر در سپاه استبداد و استعمار، خون ریخت تا عاقبت، بعنوان گماشته غرب در رأس رژیم جدید استبداد قرارگرفت.
س) بالاخره چگونه توانستند تبریز را سرکوب کنند؟ و رضا پهلوی چکاره بود؟
ج) نتوانستند. حدود یک سال، شهر را محاصره و تحریم و بمباران کردند اما جبهه مقاومت ازهم نپاشید. یک دنیا جنایت علیه مشروطه خواهان کردند اما نتوانستند. ستار و باقر وبقیه مجاهدان مقاومت مردمی، شهر را علیرغم یازده ماه گرسنگی حفظ کردند.
س) ستارخان و باقرخان چه تیپ رجالی بودند؟ این دو سردار از جمله نمادهای انقلاب مشروطه شده اند اما در تبلیغات بعضی گروههای مثلا ملی گرا یا چپ و... و. ، مورد استفاده های شبه روشنفکری جریانات متعارضی قرار گرفته اند.
ج) این بلا بر سر تحلیل کل نهضت مشروطه آمده است و تحریفهای تبلیغاتی و سیاسی ایدئولوژیک متعددی در مورد آن اعمال شد. به یک حرکت دینی و مردمی برچسب های دروغ غیردینی و شبه روشنفکری غربی زدند.
ستارخان صریحاً و به تکرار اعلام می کرد که به فتوای مرجعیت نجف از جمله آخوند خراسانی وارد جهاد شده و دست از نبردمقدس علیه اشغالگران خارجی و استبداد حاکمیت بر نخواهد داشت. بعدها هم یعنی پس از باصطلاح پیروزی صوری مشروطیت، به دست همان جریان نفوذی در مشروطه خواهان در تهران، مجروح و خلع سلاح و سپس شهید شد و پیکرش را به وصیت خودش به کربلا و حرم سیدالشهدا علیه السلام بردند. قاتلان ستارخان، همان قاتلان شیخ فضل الله نوری یعنی امثال یپرم خان ارمنی، تروریست اسلام ستیز بودند.
باقرخان، کسی است که پس از حماسه تبریز و پس از خیانت درپشت جبهه مشروطه خواهی، درجنگ جهانی اول با نیروهایش در کنار نیروهای مسلمان ایرانی و عثمانی به جهاد علیه روسیه و انگلیس در ایران و عراق رفت و در مسیر بازگشت ظاهراً توسط نفوذی ها به شهادت رسید.
عرض می کردم چگونه رضاخان همه جا در صف دشمنان آزادی واستقلال کشور بوده است.
در عملیات علیه قیام اسلامی تبریز، رضاپهلوی فرمانده واحد مسلسل قزاق ها علیه جنبش بود و بحدی شهر را در محاصره و تحریم و قحطی و گرسنگی نگاه داشتند که زیر آتشباری، مردم مظلوم یونجه می خوردند تا از گرسنگی نمیرند اما در برابر محاصره و بمباران و قحطی و بیماری و سرما و خیانت و اشغال، با استناد بحکم مرجعیت شیعه مقاومت کردند و تسلیم نشدند.
س) گفتید اشغال، بنظر می رسد ارتش روس و انگلیس در ایران از نهضت مشروطه، سوء استفاده در جهت اشغال کامل کشور کردند، نه؟
ج) انگلیس و روسیه که بخشهای مهمی از خاک کشور را از قبل اشغال کرده بودند و در حکومت هم نفوذ جدی داشتند؛ اما پس از مشروطه در پشت جبهه بعضی جریانات مشروطه خواه هم کاملا نفوذ داشتند.
ضمنا فراموش نکنید که جنگ جهانی اول و همین طور کشف نفت در ایران و فروپاشی دو امپراتوری در همسایگی ما یعنی روسیه تزاری و عثمانی، همه اینها نقش اساسی در آنچه بر سر ایران و قیام مشروطیت آمد، داشتند.
س) آمریکاییها چه؟
ج) هنوز نه بطورجدی. آنها تازه سروکله شان پیدا شده بود و هنوز فرصت حضور وظهور علنا استکباری در ایران نیافته بودند و تظاهر رسمی آنها چیز دیگری بود. مثلا درهمین تبریز، هوارد باسکرویل آمریکایی که مبلغ مسیحیت بود و آموزش های ویژه نظامی و سیاسی دیده بود و داده بود و در پوشش فعالیت آموزشی در تبریز بعنوان یک پروتستان تبشیری و معلم مدرسه مموری فعالیت میکرد و یادتان نرود که کسروی را همین تیپ ها ابتدا کشف و حمایت کردند، در محاصره تبریز کشته شد. بعید است چنین نمونه هایی واقعا نگران ایران بوده باشند.
بالاخره آمریکایی ها خیلی دیرتر از انگلیسی ها و روس ها رسیده بودند و باید در آشوبهای ایران و منطقه راه هایی برای نفوذ آینده می یافتنند ویافتند. راجع به همین آدم هم قضاوتی ندارم ولی از او یک مجاهد آمریکایی مشروطه خواه ساخته اند! او درتبریز، با تبلیغ تاریخ اروپا وآمریکا فرهنگ سازی می کرد و می کوشید بچه مسلمانها را مسیحی کند؛ اما آمریکا آنوقت هنوز محتاط و پوشیده عمل می کرد و دو چهره بود.
س) عنوان "پهلوی" و رضاشاه کبیر از کجا آمد؟
ج) این "پهلوی" ماجرا دارد. اینها ایلیاتی و از ایل پالانی در منطقه سوادکوه بودند. در واقع، رضا پالانی بود. خود او تا وقتی انگلیسی ها او را بالا آوردند، اصلا کلمه پهلوی را نشنیده و معنای آن را نمی دانسته است.
کلمه "پهلوی" را از سفیر انگلیس و از آلمانی ها و هر یک به دلیلی شنیده و این نام فامیلی، پیشنهاد آنها بوده است.
سفیر آلمان در خاطراتش نوشته هرتسفلد در ایران روزی با رضا شاه از "پهلوی" می گوید.
او می پرسد: پهلوی چیست و چه معنایی دارد؟ برایش توضیح می دهند که پهلوی، زبان فارسی قدیم قبل از فارسی دری بوده و بعدها به ساکنان خراسان به همین دلیل "پهلوی" هم اطلاق شده، اما اینجا یک شباهت صوری و لفظی بهانه ای شد که از پالانی به پهلوانی و به پهلوی نقل وانتقال!! صورت بگیرد.
جالب است که بعدها آلمان هیتلری برای جذب رضاخان از اردوگاه انگلیس به اردوگاه آلمان، مقوله نژادآریایی را با این رویکرد مطرح کرد که مثلا با آلمان ها از یک نژادید و متحد شوید که البته ریشه علمی و تاریخی ندارد.
خود آلمان ها هم در واقع قبول نداشتند که ایرانیان هم از نژاد آریایی باشند. هیتلر ازدواج آلمانی های خالص! را با اقوام و نژادهای متعدد ازجمله ایرانیان هم ممنوع کرده بود؛ بنابراین طرح نژاد آریایی در یک دوره محمل تبلیغاتی جهت نفوذ نازیها در ایران و در رقابت با انگلستان شد اما در پروژه اصلی، کار، کار انگلیسی ها بود که بویژه در سال های پس از کودتا به بحث "آریایی و پهلوی "و ... از منظر دیگری و در جهت ایدئولوژی سازی برای رژیم کودتا و اسلام ستیزی و قطع رابطه مردم ایران با فرهنگ قرآنی و زبان عربی با پوشش گفتمان "ایران باستانی" دامن زدند. مهم این بود که "رضاخان پالانی"، ناگهان "رضاشاه پهلوی" شد.
در هر صورت، طرح "ایران باستان" و نامگذاری "پهلوی" از سوی سفارت های غربی و مستشرقین مستعمراتی و کاملا سیاسی طراحی شد. حتی وقتی هنگام صدور شناسنامه معلوم شد قبلا شخص دیگری این فامیل را انتخاب کرده و بنام محمود پهلوی ثبت شده، رضاخان دستور داد نام این شخص باید تغییر کند و محمود پهلوی، تبدیل به محمود محمود شد که ظاهرا کارمند دولت بوده و جایی خواندم بی ربط با آن محمود محمود رمان نویس نیست. یعنی نامهای پالانی، پهلوانی، پهلونژاد، همه سیاسی و مورد حساسیت و کنترل حکومتی قرار گرفت؛ زیرا تبدیل "پالانی" به "پهلوی" جزئی از پروژه ی "ایدئولوژی سازی" انگلیس برای تئوریزه کردن "سلطنت جدید" و لازم بود یک "نسب نامه" ی دروغین با جعل تاریخی دست و پا شود.