به گزارش خبرنگار خبرگزاری«حوزه» در یزد، کم کم به چهلمین روزدرگذشت استاد مرحوم حجت الاسلام محمد حسین فرج نژاد نزدیک می شویم و دوستان و شاگردان او در این چهل روز سنگ تمام گذاشتند و گروه ها و کانال های رسانه ای در تبیین و معرفی این شخصیت گمنام و صهیونیست ستیز را آغاز کردند.
اگرچه در حادثه دلخراش شب عید قربان امسال(شامگاه ۲۹تیر۱۴۰۰)، استاد و همه اعضای خانواده اش جان به جان آفرین تسلیم کردند و حسرت ذکر خاطرات پدر و فرزندی برای آشنایان و دوستانش هنوز باقی است ولی خداوند که همیشه در هر مصیبتی جای شکرش را باقی می گذارد، در واقع دست نوشته ها، کتاب، صوت و فیلم و از همه مهم تر نخبگان و تربیت یافتگانی از استاد برای ما به یادگار گذاشت که جای خالی خودش و فرزندانش را همچون وارثانی زنده و جاودانه می کنند.
در میان همه شاگردان و دوستان استاد فرج نژاد، حجت الاسلام محسن مؤمنی؛ نویسنده و پژوهشگر عرصه تاریخ معاصر و انقلاب اسلامی، مجری کارشناس رادیو معارف و از دوستان و شاگردان مرحوم فرج نژاد از اولین روزهای درگذشت استاد با ایجاد یک کانال قوی تولید محتوا از خاطرات او راه اندازی کرد و به قلم خود به انتشار خاطرات، اندیشه ها، فیلم و صوت های سخنرانی استاد، همت گماشت. کم کم دیگر شاگردان استاد هم خاطرات خود را برای انتشار ارسال کردند که همچنان ادامه دارد و به زودی کتابی به نویسندگی حجت الاسلام محسن مؤمنی توسط انتشارات شهید کاظمی منتشر خواهد شد که علاقه مندان به مطالعه این کتاب می توانند نسخه الکترونیک آن را از سایت های «طاقچه» و « من و کتاب» دریافت نمایند.
در ادامه خاطراتی به قلم حجت الاسلام محسن مؤمنی آورده شده است:
مردمی بودن به شعار نیست، در عمل باید ثابت بشود.
حسین یک نیروی مردمی بود، یعنی دغدغه مردم را داشت، دلش برای مردم میسوخت و برای مردم کار می کرد. حتی نسبت به خوراک و پوشاک و تغذیه و تفریح مردم حساس بود. مدام از نقشه های صهیونیست ها برای نابودی مردم می گفت.
حسین ساعت ها روی تاریخ ورزش و انواع ورزش ها در فرهنگ های مختلف جهان وقت گذاشته بود. یادم هست می گفت: «محسن ۲۰۰تا پروژه نوشتم که باید کار کنیم و تبدیل به کتاب بشود، که یکی تاریخ ورزش است».
با اینکه خودش اهل ورزش بود و با بچه ها کوهنوردی می رفت و حتی یک وقت هایی مخصوصا توی اردوها، فوتبال و والیبال بازی می کرد، اما روی ورزش های قهرمانی(مقابل ورزش های پهلوانی) خصوصا فوتبال خیلی کار کرده بود و تاریخ شکل گیری فوتبال و اهداف پشت پرده اش را در آورده بود، فوتبال را یک ورزش مدرن می دانست که با هدف گسترش و تثبیت استعمار به وجود آورده اند.
شاید بپرسید این مطلب چه ربطی به مردمی بودن حسین دارد؟ ربطش اینجا روشن می شود که می گفت ورزش های مدرن و حتی پست مدرن مثل یوگا و مدیتیشن و... که رسما باشگاه ورزشی دارند، همه جزء پدیدههای مدرن دنیای جدید هستند که در راستای استحمار و استعمار مردم و ملت ها به وجود آمده اند. به خاطر همین دلش برای مردمی می سوخت که وقت خودشان را صرف این چیزهای بیهوده می کردند.
نسبت به تغذیه و بهداشت هم اساسا جنگ غذا را یک جنگ آرام و خاموش برای نابودی مردم می دانست، به خاطر همین مبارزه با مافیای دارو و تغذیه را خیلی جدی دنبال می کرد و هرجا می رفت علیه آن ها افشاگری می کرد و به خاطر همین هم بارها تهدید شده بود.
همین چند سال پیش که بحث تراریخته ها داغ شده بود، کلی جزوه و مقاله تهیه کرد و این طرف آن طرف سخنرانی کرد و حسین، افشاگر توطئه ها بود
دلسوزی حسین برای مردم، این مدلی بود. او بُعد دیگری از مردمی بودن را نشان ماها داد. حتی در مباحث سیاسی فقط طرفدار مردم بود و خودش را منتسب به هیچ دسته و گروهی نمی دانست. اصلاح طلب و اصولگرا را قبول نداشت.با مسجدهای مختلف در قم و یزد در ارتباط بود، معتقد بود کار مردمی باید از مسجد شروع بشود.
یک بارهمین چند ماه قبل از انتخابات۱۴۰۰ به شوخی به او گفتم: حکیم برای انتخابات داری چه کار می کنی؟ با کی کار می کنی؟ با بالا بالاها؟گفت: دارم کار مردمی می کنم و کار به هیچ ارگان و نهادی ندارم. برکت توی کارهای مردمیه.
راست می گفت، زیر بلیط هیچ کس نمی رفت، کار را مردمی تعریف می کرد، از جاهای مختلف پیشنهاد کار و همکاری داشت، اما می گفت می خواهم آزاد باشم.در عین حال که با همه کار می کرد، آزادی و استقلال خودش را نیز حفظ می کرد.
*پای کار اسلام ، جهادی و کف میدان
وقتی می گوییم طلبه جهادی، یعنی طلبه ای که در هر ساعت و هر جا سعی می کند به وظیفه اش عمل کند. در بند دستور از بالا و بخشنامه و ساعت کار و اینجور چیزها هم نیست. کاملا آتش به اختیار منتظر نمی نشیند تا به او بگویند فلان کار را انجام بدهد، می رود انجام می دهد، برمی گردد، و می گوید انجام دادم. اصلا شاید هم هیچ وقت چیزی نگوید و تا آخر گمنام بماند.مثل حسین که وقتی از دنیا رفت، تازه معلوم شد کی بوده و چه کار می کرده، درست مثل شهدا که بعد از شهادتشان، سعه وجودی پیدا می کنند و عطرشان همه جا را پر می کند.
حسین برای من، شهید زنده بود. اغراق نمی کنم، حرف دلم را می گویم، ۱۵سال مثل برادر کنارم بود.انگار از یک عالَم دیگر و از یک جای دیگری آمده بود تا از من و امثال من دستگیری کند و بعد از دنیا برود چون حسین اهل دستگیری بود نه مچگیری.
به خاطر همین هم همه جور آدمی را اطرافش می دیدیم، از سوسول و آستین کوتاه و ادکلن زده گرفته تا انقلابی و حزباللهی و تسبیح به دست و نمازشب خون!
واقعا عجب روحیه عجیبی داشت، مثل چتری بالا سر همه بود. نجیب، چشم پاک و باحیا بود، به خاطر همین هم جامعة الزهرا یا حوزه علمیه خواهران برای تدریس مدام از او دعوت میکردند، هم باسواد بود، هم باغیرت.
در تمام این سال ها که با او بودم، حرف لغو و بیهوده کمتر از او شنیدم طوری رفتار می کرد که حتی افراد سن بالا هم می آمدند داخل مباحثهها شرکت میکردند، چون هم احترامشان را نگه می داشت و هم آنها را حسابی داخل بحث مشارکت .
یکی از افرادی که شاید سنش دوبرابر حسین بود، آقای...بود. ایشان مسلط به زبان ترکی استانبولی و بسیار اهل مطالعه بود. وقتی کتاب «زرسالاران» را مباحثه می کردیم، هر هفته می آمد.تصور کنید یک حلقه مباحثه مثلا ۲۰نفره که از طلبه ۱۷ساله تا مرد حدودا ۵۵ساله گرد هم می آمدند.
موضوع بحثمان نقد جریان فراماسونری در ترکیه بود. آن زمان کتاب های «هارون یحیی» در نقد فراماسونری خیلی معروف بود، اما حسین از اول به هارون یحیی و کتابهایش مشکوک بود. کتاب های هارون یحیی را می آورد سر مباحثه و نقد می کرد.آقای...هم خیلی در این زمینه کمک می کرد.
شاید ده سال بعد بود که هارون یحیی ماهیت اصلیش فاش شد، انگار حسین همه را پیش بینی کرده بود. حتی یادم هست اسم «فتح الله گولن» و جریان «اسلام رحمانی» را برای اولین بار داخل همین مباحثه ها از زبان حسین شنیدم. جریانی که حدود ده سال بعد توی ایران خیلی اوج گرفت. حسین حداقل ده سال از زمان خودش جلوتر بود... مرد فرداها بود اما در زمان حال زندگی می کرد.
صوت| پاسخ استاد فرج نژاد به یک پرسش اساسی برای تربیت نخبگان باسواد و انقلابی چه باید کرد
فیلم| مهمترین مؤلفههای تمدن غربی(استاد محمدحسین فرجنژاد)
فیلم |بررسی ابعاد شخصیتی طلبه مجاهد مرحوم دکتر محمدحسین فرج نژاد
صوت| موضوع نقد تفکر اقتصاد لیبرالی (مرحوم فرجنژاد)
صوت| مشکل اصلی و راه چاره از نظر استاد #فرجنژاد چه بود؟
انتهای پیام/۳۱۳/۴۷