دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳ |۲۳ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 25, 2024
شهید پیمان کاظم زاده

حوزه/ پدر شهید کاظم زاده می گوید: آمد منزل و گریه کرد و گفت؛ مرا به خاطر سن کمی که دارم ثبت نام نمی کنند باید رضایت بدهید و من بروم جبهه، آن قدر گریه کرد تا رضایت ما را گرفت و سن خود را در شناسنامه اش تغییر داد و راهی جبهه شد.

به گزارش خبرنگار خبرگزاری خبرگزاری حوزه  از ارومیه، شهید طلبه پیمان کاظم زاده فرزند منوچهر، بیست وهشتم تیر ماه سال ۱۳۴۷ در شهر تهران دیده به جهان گشود و در خانواده ای مذهبی و متدین رشد کرد.

پس از گذراندن دوران کودکی و پیش دبستانی راهی مدرسه شد و تحصیلات خود را در مدرسه ابتدایی شیخ عطار واقع در خیابان آذربایجان، چهارراه رودکی گذراند و تا پایان دوره ابتدایی کلاس سوم در دبستان عبدیز تهران، خیابان خوش تحصیل و پس از آن همراه پدر و مادر که اهل ارومیه بودند به ارومیه آمد و چهارم و پنجم ابتدائی را در دبستان گنج دانش تحصیل کرد.

دوران تحصیل شهید کاظم زاده مصادف بود با اوج تظاهرات و قیام مردم علیه رژیم ظالم شاهنشاهی، تا حد توانش برای انقلاب فعالیت کرد او عاشق مکتب حضرت امام خمینی(ره) شده بود و در همان زمان بود که تمامی سخنرانی ها وشعارها را با دیگر دوستان خود در خانه ها پخش می نمودند و شعارها را بر در و دیوار می نوشتند و همراه با پدرش و بزرگترها به تظاهرات می پرداخت ودر جلسات و مراسمات مسجد حضور می یافت و از ده سالگی در اکثر تظاهرات خیابانی و پخش اعلامیه ها شرکت فعال داشت. و پس از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتش تشدید شد و در مسجد خطیب ارومیه، در نماز های جماعت شرکت می کرد و تکبیر گو بود و در جهاد سازندگی شرکت داشت.

مادر شهید کاظم زاده تعریف می کرد که در دورانی که کودک ۵ ساله بود با هیئت سینه زنی محله را ترک کرده بود و وقتی آمد و من ناراحت شدم که چرا ما را نگران گذاشتی، جواب داد؛ مادر همراهی با هیئتی ها و دسته عزاداری حسین (ع) که نگرانی ندارد.!

پس از گذراندن دوران ابتدایی وارد مدرسه راهنمایی شد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ره) راه خود را انتخاب کرده بود، شهید کاظم زاده  با رشد فکری و جسمی که پیدا کرده بود و هر روزی که از عمر با برکتش می گذشت علاقه اش به قرآن و علوم حوزوی بیشتر می شد و همین علاقه ذاتی او را به مدرسه علمیه اسماعیل بیگ (مدرسه علمیه محمدیه) ارومیه کشاند و آن جا مشغول تحصیل شد و بعد از یک سال به مدرسه علمیه ولیعصر(عج) تبریز رفت.

با حمله رژیم بعثی صدام به ایران و فرمان حضرت امام خمینی(ره) متوجه جبهه جنگ حق علیه باطل گردید. هنگامی که در پایگاه دستغیب فعالیت می کرد عده ای از این پایگاه به جبهه اعزام شدند، شهید نیز برای رفتن به جبهه خواست ثبت نام نماید. ولی او را به خاطر سن کمش ثبت نام نکردند.

پدرش می گوید: آمد منزل و گریه کرد و گفت؛ مرا به خاطر سن کمی که دارم ثبت نام نمی کنند باید رضایت بدهید و من بروم جبهه، آن قدر گریه کرد تا رضایت ما را گرفت و سن خود را در شناسنامه اش تغییر داد و راهی جبهه شد و پس از طی دوره آموزشی به مدت سه ماه در سرو و هستیان مشغول مبارزه گردید. پس از منطقه جنوب به جبهه های غرب منطقه سومار اعزام شد و در عملیات مسلم بن عقیل بود که ترکشی به بازویش اصابت نمود و چند روزی در باختران بستری گردید. او برای ۲۳ روز جهت استراحت، به ارومیه آمد و در این چند روز نیز دست از فعالیّت بر نداشت و در چند پایگاه مشغول فعالیت بود و قرآن تدریس می کرد و پس از این مدت مجدداً عازم جبهه سومار گردید. پس از مدتی از لشگر عاشورا در سومار به منطقه دزفول رفت و با عضویت بسیج و مسئولیت رزمی تبلیغی در لشگر عاشورا، تیپ ابوالفضل، گردان ۳ در جبهه دزفول آرپیجی زن این گردان شد.

شهید کاظم زاده در بیست وسوم فروردین ماه سال ۱۳۶۲ در اثر اصابت ترکش به بدن به فیض شهادت نائل آمد و پیکر پاک و مطهر او را در ارومیه و درباغ رضوان به خاک سپردند.

مادرش می گوید هر وقت سالگرد شهادتش می شود و یا مراسمی تحت عنوان شهید برگزار می کند احساس می کنم امروز شهید شده است، مادر عکس های شهیدش را می دید و می گفت پسرم فدای علی اکبر حسین (ع) شد.

روضه های شهدایی را میهمان این خانواده بودیم و پدر اصرار داشت حتما باید در روضه پسرش دعای فرج بخوانیم.

شهیدی که برای رفتن به جبهه سن خود را در شناسنامه اش تغییر داد

شهیدی که برای رفتن به جبهه سن خود را در شناسنامه اش تغییر داد

شهیدی که برای رفتن به جبهه سن خود را در شناسنامه اش تغییر داد

فرازی از وصیت نامه شهید  پیمان کاظم زاده

بسم الله الرحمن الرحیم

بنام خدای بخشنده و مهربان که انسان را می آفریند و میمیراند و دوباره زنده می کند هنگامی که زنده است در دنیای مادی انسان را به امتحان می کشاند.

ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون

(آنهایی که در راه خدا کشته می شوند مرده نپندارید بلکه زنده اند و در نزد خدای خود روزی می خورند)

مگر نه اینکه پیامبر اکرم می گوید ان افضل عمل المومنین الجهاد فی سبل الله پس چرا خود را مومن جا زده اید و خود را مومن می پندارید اگر شما ها عابدین مگر اجری بزرگتر از جهاد در راه خدا هست در این راه شهادت است شهادتی که به هر انسانی قسمت نمی شود فقط کسانی شهید می شوند که آنها عاشقان الله و الله معشوق آنها می شود و هنگامی که این عشق و عاشقی در بین بنده و خدا افتاده خدا انسان را به سوی خویش می خواند . برادران شماها مسئله خانوادگی را به میدان می کشید نگوئید که گرفتاری خانوادگی داریم این جنگ خود یک نعمت است یک نعمت الهی یک نعمتی که به این نسل عطا شده و هر کس از این نعمت الهی استفاده کند برنده و هر کس استفاده نکند بازنده است و گناه بزرگی مرتکب شده. و در قیامت سوال می کنند چرا با کافران نجنگیدید و پیکار نکردید آن وقت چه جوابی دارید؟ چه می گویید .

به خدا این دنیا ، دنیای مادی است به گفته حضرت علی این دنیا یک روز است بیایین یک لحظه به خود بیاییم و فکر کنیم که مگر نه اینکه دوزخ فردوس است پس کمی فکر کنیم و به خود بیاییم.

به خدا من در راه خدا این پرچم را برداشته ام و از وقتی این پرچم را برداشته ام از فامیلها زیاد تهمت کشیده ام . پدر و مادرم شمارا به خدا قسم می دهم که مرا ببخشید و حلال کنید و از شما خواهش می کنم که نگذارید کسانی که به راه امام اعتقاد ندارند در تشییع جنازه من شرکت کنند و به امام و رزمندگان دعا کنید.

انتهای خبر./

برچسب‌ها

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha